ابراهیم
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: حضرت ابراهیم علیهالسلام.
پرسش: فرازهای مهم زندگانی حضرت ابراهیم ـ علیهالسلام ـ را بر اساس قرآن و روایات بیان کنید.
پاسخ: زندگی
حضرت ابراهیم علیهالسلام را میتوان در سه دوره مشخص مطرح کرد: ۱. دوران قبل از
نبوت؛ ۲. دوران نبوت و مبارزه با بتپرستان بابل؛ ۳. دوران هجرت از بابل و تلاش و کوشش در سرزمین
مصر، فلسطین و مکه.
پیش از پرداختن به زندگی حضرت ابراهیم ـ علیهالسلام ـ بیان چند نکته خالی از لطف نیست.
بهدلیل عظمت و بزرگی حضرت ابراهیم علیهالسلام، هر کدام از ادیان الاهی آن حضرت را منسوب به خود و خود را پیرو
دین و آیین وی میپندارند. یهودیان و مسیحیان هرکدام بر پیوند خویش با ابراهیم تأکید دارند،
قرآن در پاسخ آنها این واقعیت را بیان میدارد: "ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی؛ بلکه موحدی خالص و
مسلمان بود و هرگز از مشرکان نبود".
معمولاً انسانهای بزرگ علاوه بر اینکه در طول زندگی خود با امتحانات و مشکلات سختی مواجه میشوند، تولدشان نیز با یک سری امور غیر طبیعی و مشکلاتی همراه است که در این مورد میتوان به تولد حضرت
موسی علیهالسلام و
حضرت عیسی علیهالسلام و پیامبر خاتم ـ صلیاللهعلیهوآله ـ
و همچنین حضرت ابراهیم ـ علیهالسلام ـ اشاره نمود.
زندگی
ابراهیم علیهالسلام را میتوان در سه دوره مشخص مطرح کرد: ۱. دوران قبل از نبوت؛ ۲. دوران نبوت و مبارزه با بتپرستان بابل؛ ۳. دوران هجرت از بابل و تلاش و کوشش در سرزمین مصر و فلسطین و مکه.
ابراهیم زمانی چشم به
جهان گشود که پادشاه ستمگر،
نمرود بن کنعان، بر منطقه بابل حکومت میکرد، او خود را خدای بزرگ بابل معرفی مینمود؛ البته مردم بابل تنها این یک
بت را نداشتند، بلکه درعینحال بتهایی با شکلهای گوناگون و از مواد مختلف ساخته و پرداخته بودند و به نیایش و کرنش در مقابل آنها مشغول بودند.
ابراهیم در سرزمین "بابل" که از سرزمینهای شگفتانگیز جهان بود، تولد یافت.
پیش از تولد ابراهیم، به نمرود، گفته شد که امسال در مملکت
کودکی متولد میشود که وسیله نابودی و فنای حکومت او خواهد بود.
از آن وقت دستور داد هر کودکی را که متولد میشود، بکشند و زنها را از شوهرها جدا کنند و
زنان را زیر نظر بگیرند و هرکدام را که باردار هستند، تا موقعی که فارغ شوند حبس کنند، طفلش را اگر پسر است، تسلیم تیغ جلادان کنند. در این زمان
مادر حضرت ابراهیم هم باردار شد. کمکم روزهای تولد نزدیک میشود. مادر سر به بیابان گذاشت! غاری پیدا کرد که دور از چشم جاسوسان مزدور و بیعاطفه بود. در آنجا
طفل دیده بر روی جهان گشود. مادر، طفل را در پارچه ای پیچید و در گوشه غار گذاشت و در
غار را با سنگی مسدود کرد و به سوی شهر آمد! کودک با لطف الهی انگشتان خود را میمکید و تغذیه میکرد. رشد
کودک، شگفتانگیز است. در یک هفته به اندازه یک ماه کودکان دیگر رشد میکند. مادر، گاه گاهی از فرصت استفاده میکرد و به دیدار کودک خود میآمد. سرانجام به حد کافی
رشد کرد و از گوشه غار بیرون آمد و در فضای پهناور به گردش و
تفکر پرداخت.
اینکه ابراهیم ـ علیهالسلام ـ در چند سالگی به پیامبری رسید، دقیقاً روشن نیست؛ اما به احتمال زیاد هنگامی که با عمویش آزر به بحث پرداخت، به مقام نبوت رسیده بود؛ زیرا در سوره مریم میخوانیم: "در این کتاب، ابراهیم را یاد کن، که او بسیار راستگو، و
پیامبر (خدا) بود! هنگامی که به پدرش (عمویش) گفت: ای پدر! چرا چیزی را میپرستی که نه میشنود، و نه میبیند، و نه هیچ مشکلی را از تو حل میکند"؟
در این هنگام مردم بابل علاوه بر بتهای ساختگی دست خود، موجودات آسمانی؛ مانند خورشید و
ماه و
ستارگان را پرستش میکردند. ابراهیم تصمیم گرفت: از طریق منطق و استدلالهای روشن، وجدان خفته آنها را بیدار سازد و پردههای تاریک جهلشان را از روی
فطرت پاک آنها کنار نهد، تا
نور فطرت بدرخشد، و در راه
توحید و یگانهپرستی گام بگذارند.
او مدتها پیرامون
آفرینش آسمان و
زمین و قدرتی که بر آنها حکومت میکند و نظام شگفتانگیز آنها
مطالعه کرده بود، و نور
یقین در قلبش میدرخشید.
نخست با ستارهپرستان روبهرو شد، هنگامی که تاریکی شب فرا رسید، ستاره "زهره" را مشاهده کرد، گفت: «این خدای من است؟»؛ اما هنگامی که غروب کرد، گفت: «غروبکنندگان را دوست ندارم!» و هنگامی که ماه را دید که سینه افق را میشکافد، گفت: «این خدای من است؟»؛ اما هنگامی که آن هم غروب کرد، گفت: «اگر پروردگارم مرا راهنمایی نکند، مسلّماً از گروه گمراهان خواهم بود.» و هنگامی که خورشید را دید که سینه افق را میشکافت، گفت: «این خدای من است؟ اینکه از همه بزرگتر است!» اما هنگامی که غروب کرد، گفت: «ای
قوم من از شریکهایی که شما برای خدا میسازید، بیزارم! من روی خود را بهسوی کسی کردم که آسمانها و زمین را آفریده من در
ایمان خود خالصم و از مشرکان نیستم!
داستان درگیری ابراهیم با بتپرستان، هر روز سختتر، و شدیدتر، میشد، تا اینکه به شکستن همه بتهای بتخانه بابل (به جز بت بزرگ) با استفاده از یک فرصت کاملاً مناسب، انجامید!.
سرانجام حکومت ستمگر نمرود تصمیم گرفت کار ابراهیم را تمام کند و با مراسم ویژه، او را در برابر دیدگان همه در میان دریای آتشی که بر افروخته شده بود، بسوزاند و برای همیشه از او راحت شود؛ اما زمانی که
آتش به فرمان الهی خاموش شد و ابراهیم توانست سالم از آن صحنه بیرون آید، نمرود و اطرافیانش تصمیم گرفتند برای استمرار حکومت خود با تمام نیرو در برابر ابراهیم بایستند و تا او را نابود نکنند، از پای ننشینند.
از سوی دیگر ابراهیم بهتر دید که با جمعیت مؤمنان و هوادارانش سرزمین بابل را ترک کند، و برای گستردن دعوت
حق بهسوی شام و فلسطین و مصر روانه شود، و توانست در آن مناطق حقیقت توحید را تبلیغ نماید و مؤمنان فراوانی را بهسوی پرستش
خداوند یگانه بخواند.
ماجرای
حسادت "ساره" ـ زن نخستین حضرت ابراهیم ـ به "هاجر" کنیزی که او را به همسری
اختیار کرده بود و فرزندی به نام "اسماعیل" از او یافت، سبب شد که این مادر و کودک شیرخوار را به فرمان خدا از سرزمین "فلسطین" به بیابان خشک و تفتیده "مکّه" در لابلای آن کوههای زمخت و خشن ببرد؛ و آنها را در آن سرزمین که حتی یک قطره
آب در آن پیدا نمیشد، به فرمان خدا، و بهعنوان یک
آزمایش بزرگ بگذارد و باز گردد.
پیدایش چشمه "زمزم" و آمدن قبیله "جرهم" به آن سرزمین و اجازه خواستن برای زندگی در آن منطقه از هاجر سبب آبادی این زمین شد. ابراهیم از خدا خواسته بود که آن نقطه را شهری آباد و پر
برکت سازد، و دلهای مردم را به فرزندانش که در آن منطقه رو به فزونی بودند، متوجه گرداند.
برخی
راویان حدیث و تاریخنگاران نقل کردهاند، هنگامی که ابراهیم هاجر و
اسماعیل شیرخوار را در مکه گذاشت، و میخواست از آن جا باز گردد، هاجر او را صدا زد که ای ابراهیم چه کسی به تو دستور داد ما را در سرزمینی بگذاری که نه گیاهی در آن وجود دارد، نه حیوان شیردهندهای، و نه حتی یک قطره آب، آن هم بدون زاد و توشه و مونس؟! ابراهیم در یک جمله کوتاه پاسخ گفت: "پروردگارم مرا چنین دستور داده است". هنگامی که هاجر این جمله را شنید گفت: اکنون که چنین است، خدا هرگز ما را به حال خود رها نخواهد کرد!
ابراهیم بارها از فلسطین به قصد دیدن اسماعیل به مکه آمد، و در یکی از همین سفرها بود که مراسم
حج را بهجای آورد و به فرمان خدا اسماعیل فرزندش را که بهصورت نوجوان برومند و فوقالعاده پاک و باایمان بود، به قربانگاه برد و حاضر شد این بهترین میوه شاخسار حیاتش را با دست خود در راه خدا
قربانی کند.
هنگامی که این مهمترین آزمایش را به عالیترین صورتی از عهده بر آمد و تا آخرین مرحله آمادگی خود را در این راه نشان داد، خدا قربانیش را پذیرفت و اسماعیل را برای او حفظ کرد و گوسفندی جهت قربانی برای او فرستاد.
سرانجام ابراهیم با ادا کردن حق همه این امتحانات، و بیرون آمدن از کوره همه این آزمایشها، به بلندترین مقامی که یک
انسان ممکن است به آن برسد، ارتقا یافت و چنانکه
قرآن میگوید: "خداوند ابراهیم را به کلماتی آزمود و او همه آنها را به انجام رساند، و به دنبال آن به او فرمود: من تو را
امام و پیشوا قرار میدهم، ابراهیم که از این مژده به وجد آمده بود، تقاضا کرد که این مقام را به بعضی از فرزندان من نیز ببخش، دعای او مستجاب شد؛ ولی به این شرط که این مقام به کسی که ظلم و ستم و انحرافی از او سر زده باشد، هرگز نخواهد رسید".
بررسی آیات قرآن نشان میدهد که
خداوند برای ابراهیم، مقام فوقالعاده والایی قرار داده است، مقامی که برای هیچیک از پیامبران پیشین قائل نشده است.
بزرگی مقام این
پیامبر الهی را از تعبیرات زیر بهخوبی میتوان دریافت:
خداوند از ابراهیم بهعنوان یک "امت" یاد کرده و شخصیت او را بهمنزله یک امت میستاید.
مقام خلیل اللهی را به او عطا فرموده است.
در برخی از
روایات در زیر این آیه میخوانیم، این مقام بهخاطر آن بود که ابراهیم هرگز چیزی از کسی نخواست و هرگز تقاضا کنندهای را محروم نکرد.
او از نیکان،
صالحان،
قانتان،
صدیقان،
بردباران،
و وفاکنندگان به عهد بود.
ابراهیم فوقالعاده مهماننواز بود؛
بهطوریکه در بعضی از روایات آمده است؛ او را ابواضیاف (پدر مهمانان یا صاحب مهمانان) لقب داده بودند.
او توکل بینظیری داشت، تا آنجا که در هیچ کار و هیچ حادثهای نظری جز به خدا نداشت، هرچه میخواست، از او میطلبید و جز در خانه او را نمیکوبید.
او شجاعت بینظیری داشت و در برابر سیل خروشان تعصب های بتپرستان یک تنه ایستاد و کمترین ترس و وحشتی به خود راه نداد، بتهای آنها را به باد مسخره گرفت و از بتکده آنها تلّی ساخت، و در برابر نمرود و دژخیمانش با شهامت بینظیری
سخن گفت که هریک از آنها در آیاتی از
قرآن مجید آمده است.
ابراهیم منطق فوقالعاده نیرومندی داشت، در عبارات کوتاه و محکم و مستدل پاسخهای دندانشکنی به گمراهان میداد، و با همان منطق رسایش بینی لجوجان را به
خاک میمالید. در این رابطه میتوانید به آیات ۶۳ تا ۶۷ از سوره انبیاء مراجعه کنید.
قابل توجه اینکه قرآن یکی از افتخارات مسلمانها را این میشمارد که آنها بر
آیین ابراهیم هستند و او بود که نام "
مسلمان" را بر شما گذارد.
مراسم حج با آن همه عظمت و شکوهش بهوسیله ابراهیم، و به فرمان خدا پایهگذاری شد و به همین جهت نام ابراهیم و خاطره ابراهیم با تمام مراسم حج آمیخته است
و
انسان در هر جایگاه و هر برنامهای از این مراسم بزرگ به یاد این پیغمبر الهی میافتد و پرتو عظمت او را در دل خویش احساس میکند، اصولاً انجام مراسم حج بییاد ابراهیم نامفهوم است!.
صالح بن سهل از
امام صادق علیهالسلام درباره سخن خداوند که خطاب به ابراهیم ـ علیهالسلام ـ فرمود: «چهار پرنده بگیر و آنها را نزد خود قطعه قطعه کن سپس بر سر هر کوهی جزئی از آن را قرار بده»، فرمود: ابراهیم هدهد و جغد و طاوس و کلاغ را گرفت و آنها را سر برید و سرهایشان را جدا کرد سپس بدنهای آنها را در هاون قرار داد و پرها و گوشتها و استخوانهای آنها به هم درآمیخت؛ سپس آنها را ده بخش کرد و آنها را بر سر ده
کوه قرار داد و آنگاه نزد خود آب و دانه گذاشت؛ سپس منقارهای آنها را میان انگشتانش گرفت، سپس گفت: به اذن
خداوند بیایید، پس برخی از آنها به برخی از آن گوشتها و پرها و استخوانها پرواز کردند و بدنها به همان صورت که قبلاً بودند، استوار شد و هر بدنی آمد و به سر و منقار خود ملحق گردید و ابراهیم منقارهای آنها را رها کرد، پس آمدند و از آن آب خوردند و از آن دانه چیدند، سپس گفتند: ای پیامبر خدا ما را زنده کردی، خدا تو را زنده کند؛ ابراهیم گفت: بلکه خدا زنده میکند و میمیراند.
همچنین، خداوند
ملکوت آسمانها و
زمین (و حکومت مطلقه خداوند بر آنها) را به ابراهیم نشان داد (تا به آن استدلال کند،) و اهل
یقین گردد.
پایگاه اسلام کوئست.