یا مذل المؤمنین
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: یا مذل المؤمنین، امام حسن علیهالسلام،
صلح، معاویه.
پرسش: آیا این اتهام به شیعه صحیح است که بعد از صلح امام حسن ـ علیهالسلام ـ با معاویه، به آن حضرت گفتند یا مذل المؤمنین؟
پاسخ: این موضوع از جمله موضوعاتی است که عدهای آن را وسیله قرار دادند، تا از این طریق
شیعه را مورد حمله قرار دهند و بگویند شیعیان برای امامان و پیشوایان خویش حرمتی قائل نیستند. از این جهت موضوع فوق سزاوار تحقیق و بررسی است. این مسئله در منابع شیعه و
اهل سنت ذکر شده است؛ البته گاهی به افراد و اشخاص غیر معین و بهصورت مجهول با عنوانی مانند: «مردی این چنین گفته است»، یا «یکی از شیعیانش» یا «یکی از اصحابش» آمده است و گاهی نیز با اسامی اشخاص آمده است؛ مانند: «سفیان بن اللیل»، «مالک بن ضمره»، «حجر بن عدی»، «سلیمان بن صرد خزاعی» و «قیس بن سعد». ما در خلال تحلیل و بررسی این موضوع اثبات خواهیم نمود که این مسئله تهمتی است ناروا در حق شیعه؛ چراکه شیعه امامان خویش را آنگونه شایستهاند گرامی میدارد. این از یکسو، از سویی دیگر، روایاتی که به بیان این مسئله پرداختند، قابل
اعتماد نیستند.
این قضیه، از مسائل مهم و قابل دقت است؛ چراکه برخی مخالفان اینگونه مسائل را دستآویزی برای توهین و مخالفت با شیعه قرار میدهند، و نتیجه میگیرند که شیعیان کسانی هستند که حرمت و احترام رهبران و امامان خویش را نگه نمیدارند! این چیزی است که به وضوح در اکثر کسانی که مخالف مکتب
اهل بیت علیهمالسلام هستند، مشاهده میشود. بنابراین ضروری است این مسئله از زوایای مختلف مورد نقد و بررسی قرار گیرد:
أ. جایگاه و منزلت امام حسن ـ علیهالسلام ـ نزد شیعه؛
ب. تحلیل و بررسی این
تهمت نسبت به شیعه در منابع اهل سنت و شیعه.
شیعه معتقد است؛ امام حسن ـ علیهالسلام ـ امام دوم از امامان معصومی است که
خداوند رجس و پلیدی را از آنان دور کرد و آنان را پاک و پاکیزه گردانید.
وی حجت خدا بر برندگان است. گفتار و کردارش بر بندگان حجت است و کسی
حق ندارد از گفتار و رفتارش سرپیچی و نافرمانی کند.
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به امام حسن ـ علیهالسلام ـ و برادرش امام حسین ـ علیهالسلام ـ
عشق میورزیدند و
محبت فراوان به وی ابراز میداشتند. در شأن حضرتش
احادیث فراوانی وارد شده است؛ از جمله آنها
روایات زیر است:
پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ فرمود: «خدایا من او را (حسن) دوست میدارم، پس تو نیز او و کسانی که او را دوست میدارند، دوست بدار».
همچنین درباره امام حسن و
امام حسین علیهماالسلام فرمود: «آن دو، ریحانه من از
دنیا هستند».
و فرمود: «حسن و حسین آقا و سرور جوانان بهشتاند».
امام مجتبی ـ علیهالسلام ـ بعد از رحلت رسول الله ـ صلیاللهعلیهوآله ـ بر منبر آن حضرت حاضر میشد، سخنرانی میکرد و مردم در سخنرانی حضرتش جمع میشدند. هنگامی که حضرتش لب به سخن میگشود، قلوب مردم مجذوب کلامش میشد؛ بهگونهای اشتیاق شنیدن و ادامه سخنانش را داشتند.
معاویه در شأن آن حضرت ـ به کسانی که قصد دشمنی و مجادله با آن حضرت را داشتند ـ میگفت: این کار را نکنید، اینان (اهل بیت) کسانی هستند که کلام و
سخن مسخر آنهاست.
امام مجتبی ـ علیهالسلام ـ در سعه صدر و سجایای اخلاقی سرآمد انسانها بود. انسانی زاهد، عابد، متواضع و یکی از مشهورترین افرادی بود که اهل جود و بخشش بود. ۲۵ بار با پای پیاده برای انجام حج به مکه رفت. دو بار تمام اموالش را میان مردم تقسیم کرد... هنگام انجام وضو بدنش از شدت
ترس از خدا میلرزید و رنگ چهرهاش زرد میشد.
امام حسن ـ علیهالسلام ـ بعد از شهادت پدرش
امام علی علیهالسلام بر منبر رفت، برای مردم خطابه خواند و از فضایل پدرش گفت. سپس ابن عباس از جا برخاست و خطاب به مردم گفت: ای مردم، ایشان فرزند پیامبر شما و وصی امامتان است، پس با او بیعت کنید. مردم نیز دعوت او را اجابت کردند و در امر
خلافت با آن حضرت بیعت نمودند.
امام علیهالسلام از منبر پایین آمد، زمامداران و استانداران را منصوب کرد و....
امام حسن به معاویه نامه نوشت و او را به بیعت دعوت کرد و به جهت صلاح مسلمانان و محفوظ ماندن جانشان و حفظ
امنیت، از اختلاف و
تفرقه برحذر داشت.
اما معاویه به درخواست امام ـ علیهالسلام ـ نهتنها جواب مثبت نداد، بلکه اصرار بر مقابله و درگیری داشت. سپاهی عظیم آماده کرد و عازم عراق شد. زمانی که این خبر به امام مجتبی ـ علیهالسلام ـ رسید، مردم را به
جهاد و مقابله بر انگیخت و با لشکریانش برای مقابله با معاویه و سپاهش مهیا شد. بعد از این حوادثی پیش آمد که اینجا مجال بیانش نیست.
سرانجام امر حکومت و خلافت آن حضرت به جایی رسید که ناچار به عقد قرارداد صلح با معاویه شد. در این زمینه (صلح امام حسن) کتابهای مفصلی نوشته شده، که علاقهمندان به مباحث تاریخی میتوانند آنها را مراجعه کنند.
از آنجا که مسئله صلح امام حسن ـ علیهالسلام ـ با معاویه از حوادث مهم
تاریخ اسلام است، و از سوی بعضی مغرضان و مخالفان شبهاتی پیرامون این موضوع مطرح میشود، شایسته است، برای روشن شدن برخی زوایای صلحی که امام ـ علیهالسلام ـ مجبور به پذیرش آن شد، به آنچه را که ابن اثیر در کتاب الکامل بیان کرده است، اشاره کنیم:
«زمانی که معاویه به امام مجتبی ـ علیهالسلام ـ نامه نوشت و در آن پیشنهاد کرد تا حکومت به او واگذار شود، امام ـ علیهالسلام ـ خطبه خوانند و فرمود: به خدا سوگند هیچ چیزی ما را عاجز و ناتوان در برابر شامیان نمیکند. وضعیت آنان چندان برای ما روشن است که هیچ شک و تردیدی درباره آنها نداریم. در گذشته در
جنگ با شامیان، سپاهیان ما هم
مؤمن و صبور بودند و هم آگاهانه نبرد میکردند؛ اما اکنون آن
ایمان و آگاهی از بین رفت، وحدت و اتحاد به تفرقه و دودلی و
صبر و استقامت، به نا شکیبایی بدل شد....
ای مردم، آگاه باشید معاویه ما را به چیزی میخواند که در آن نه عزت است و نه
عدالت. پس اگر شما
مرگ و شهادت را بر می گزیند، نامه معاویه را به او برمیگردانیم، و در راه خدا با او به نبرد برمیخیزیم، و اگر زندگی دنیا را میخواهید، به نامهاش پاسخ مثبت میدهیم. رضایت شما را ملاک قرار میدهیم. مردم در جواب این سخن امام از هر طرف، گفتند، تو را به خدا به
فکر باقی مانده مردم باشید!
بنابراین با این روحیه ذلتپذیر و بیمیلی نسبت به
جهاد و شهادت در راه خدا و دلبستگی به دنیا چگونه یک رهبر و امام میتواند، آنان را به میادین نبرد بفرستند.
این مقدمه طولانی برای اثبات چند مسئله بیان شد:
شیعه امامان خویش را چنانکه سزاوار شأن و
مقام آنان است، میشناسد و تکریم میکند.
امام حسن ـ علیهالسلام ـ جریان صلح و حوادث پیرامون آن را مخفیانه انجام نداد. این حوادث دور از چشمان اصحاب بهویژه سلیمان بن صرد خزاعی نبود؛
چنانکه از بیانات امام ـ علیهالسلام ـ خطاب به اصحابش برمیآید، آنجا که حضرت خطاب مردم میفرماید: آگاه باشید، معاویه مرا به چیزی میخواند که در آن نه عزت است و نه عدالت». پس چگونه ممکن است از آنان کاری سر بزند و یا حرفی گفته شود که اسائه ادب نسبت به امام و مقتدایشان باشد!
هنگامی که به منابع اهل سنت، در رابطه با مسئله «
یا مذل المؤمنین» مراجعه میکنیم، میبینیم که در بسیاری از موارد، این حرف به سفیان بن لیل یا لیلی، یا گروهی از شیعه به دون ذکر نام، یا فرد غیر معروف نسبت داده شده است.
در اینجا به بیان تعدادی از این
روایات میپردازیم، تا به اعتبار یا عدم اعتبار آنها پی ببریم:
روایات
اهل سنت که در آنها گوینده این حرف سفیان بن لیل یا لیلی آمده است.
ـ ابن فضیل به چند واسطه از سفیان نقل میکند: پس از بازگشت امام مجتبی ـ علیهالسلام ـ از کوفه به
مدینه نزد او رفتم و به او گفتم: "یا مذل المؤمنین".
ـ علی بن محمد بن بشیر همدانی میگوید: من و سفیان به مدینه خدمت امام حسن ـ علیهالسلام ـ رفتیم، نزد او عدهای نشسته بودند، سفیان گفت: السلام علیک یا...".
ـ شعبی میگوید: سفیان بن لیل به من گفت وقتی بر امام مجتبی ـ علیهالسلام ـ وارد شدم، به وی گفتم....
ـ و روایاتی از این دست که میتوانید به منابع تاریخی و روایی اهل سنت مراجعه کنید.
روایات
شیعه که در آنها گوینده «یا مذل المؤمنین» سفیان بن الیل ذکر شده است.
ـ در رجال کشی از
امام باقر علیهالسلام روایت شده است: مردی از اصحاب امام حسن ـ علیهالسلام ـ بر آن حضرت وارد شد و گفت:
سلام بر تو «ای خوارکننده مؤمنان».
ـ شیخ مفید در کتاب
اختصاص از ابیحمزه ثمالی نقل کرده است: شخص نزد امام حسن ـ علیهالسلام ـ که نامش سفیان بن لیلی بود... .
در این مقال فرصت بررسی و نقد تمام
راویان و رجال روایات ذکر شده، نیست، فقط اشارهای به یک فرد که همان سفیان بن ابیلیلی باشد و در مصادر دو گروه (شیعه و اهل سنت) آمده است، میپردازیم و میگوییم:
درباره سفیان همان بس که روایاتش مورد قبول اهل سنت نیست.
در کتاب
ضعفای کبیر تألیف عقیلی آمده است: سفیان بن لیل کوفی کسی است که در شیعه بودن اهل غلو بوده و روایاتش صحیح نیست.
ابن حجر عسقلانی بر این نظر حاشیه زده و میگوید:
حدیث سفیان تنها از سری بن اسماعیل ( یکی از منحرفان) است
و سفیان نیز مجهول است.
نباتی درباره وی میگوید: سفیان آدم بیارزشی است.
اما در منابع و مصادر شیعه، سفیان بن لیل اینگونه وصف شده است:
کشی میگوید: سفیان از اصحاب امام مجتبی ـ علیهالسلام ـ و ممدوح است. وی درباره جمله «یا مذل....» میگوید: سفیان این حرف را از سر لطف و
محبت به امام گفته است. البته بعید به نظر میرسد که اینگونه باشد.
علامه حلی میگوید: کشی از... از امام باقر ـ علیهالسلام ـ
روایت کرده که سفیان به امام حسن ـ علیهالسلام ـ این جمله را گفت. ظاهراً این جمله را از روی محبت گفته است. امام حسن ـ علیهالسلام ـ در جوابش فرمود: محبت ما
گناهان بنیآدم را میشوید؛ چنانکه باد برگهای درختان را میریزد. علامه میگوید: این روایت عدالت سفیان را نزد من ثابت نمیکند، بلکه میتواند از مرجحات باشد.
مرحوم خویی در این باره میگوید: این روایت هم از جهت مرسل بودن و هم از لحاظ "حسن طویل" که در سلسله سند آمده، ضعیف است. بنابراین نمیتوان به این روایت بر خوب یا بد بودن کسی استدلال نمود.
بنابراین آنچه را که در این باره میشود گفت این است که از دیدگاه اهل سنت، به جهت آنکه راوی این روایت سفیان است، در نتیجه از نگاه آنها جایی برای استدلال به این روایت و نسبت
تهمت به رجال شیعه باقی نمیماند؛ چراکه سفیان نزد آنها فردی مجهول الحال و ناشناخته است.
اما از دیدگاه شیعه نیز، بر فرض قبول به صدور چنین چیزی از سفیان بن لیل میگوییم:
سفیان از شخصیتهای معروف و شناخته شده شیعی نیست، تا سخنان و کارهای او را علیه شیعه
حجت به حساب آورند. نهایت چیزی که درباره وی میتوان گفت این است که آدمی خوبی بوده است.
بنابراین این مسئله از دو جهت قابل پاسخگویی است:
کسی ادعا نکرده که تمام رجال شیعه از جهت تحمل،
صبر و سجایای اخلاقی مساوی و در یک طرازند. چهبسا شخصی در مقابل مسئله کوچکی عکسالعمل نشان میدهد؛ درحالیکه فرد دیگر در برابر مسئله بزرگتر صبر پیشه میکند. فردی از قضایای روشن جاهل است و حال آنکه شخصی، قضایای پیچیده و مخفی را درک میکند. بنابراین همه بزرگان شیعه مانند عمار یاسر، مالک اشتر و... نیستند.
شبیه آنچه را که این شخص در برابر امام حسن ـ علیهالسلام ـ انجام داد، از برخی صحابه در برابر رسول الله ـ صلیاللهعلیهوآله ـ نیز سر زد؛ مانند اعتراض به
پیامبر در صلح حدیبیه و...!
طبق نقل روایت این شخص خود نزد امام عذر آورد و این یعنی اعتراف به اشتباه و
امام علیهالسلام نیز عذرش را پذیرفت.
داستان سفیان در اینجا مانند کسی است که در تقسیم غنائم جنگ حنین به رسول الله ـ صلیاللهعلیهوآله ـ گفت: در این تقسیم رضای الاهی رعایت نشده است؛ همانگونه که دیگری گفت: ای
محمد! به عدالت رفتار کن.
یا اینکه بر خوردش با امام ـ علیهالسلام ـ مانند برخورد خلیفه دوم در اعتراض به صلح حدیبیه است. آنگونه که در منابع اهل سنت آمده است.
به همین مقدار درباره روایاتی که در آنها گوینده "یا مذل المؤمنین" سفیان بن لیل آمده، بسنده میکنیم و به روایاتی میپردازیم که بهصورت کلی و مبهم گوینده این
سخن را مطرح کردهاند.
در تعدادی از روایات مسئله مزبور به این صورت بیان شده است:
• در خبر آمده عدهای از مردم بعد از صلح امام حسن ـ علیهالسلام ـ با
معاویه به وی گفتند: یا عار المؤمنین.
• در خبری آمده است، یکی از یارانش امام حسن ـ علیهالسلام ـ به وی گفت:" یا عار المؤمنین". در این خبر یا "مذل المؤمنین" نیز آمده است.
• یکی از
مردان اصحابش گفت:یا عار المؤمنین.
و روایاتی از این دست که در آنها عنوان، ناس، اصحاب، رجل و... آمده است.
این دسته از روایات یا مستند نیستند و یا ضعیفاند.
متن این روایات مخالف حقیقت است؛ زیرا تاریخ صحیح این است که امام ـ علیهالسلام ـ با معاویه بیعت نکرد؛ بلکه در مسئله
خلافت با وی صلح کرد، این از یکسو، از سوی دیگر، تعداد سپاهیان امام ـ علیهالسلام ـ آنگونه که در این روایات آمده (چهل هزار جنگجو از عراق) نبوده است؛ بلکه مردم مایل به ترک جنگ و موافق صلح بودند؛ همانگونه که در مقدمه این نوشتار در بحث مشورت امام ـ علیهالسلام ـ با مردم ـ درباره وقایع پیش آمد و اینکه خواسته معاویه از انصاف و
عدل به دور است ـ بیان شد.
بر فرض صحت و پذیرش این قضیه، سؤالی پیش میآید و آن اینکه گویندگان این حرف چه کسانی هستند و جایگاه آنان در مذهب
تشیع کجاست، تا از این طریق بتوان گفت: شیعه با امام خود اینگونه برخورد کرده است! بر فرض بپذیریم که گویندگان این سخن (یا مذل المؤمنین) بعضی شیعیان
امام علی علیهالسلام بودند، باز هم همان اشکال (برخورد خلیفه دوم با پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ در صلح حدیبیه) پیش میآید.
اما روایتی که این سخن را به مالک بن ضمره نسبت میدهد، نیز روایتی مستند نیست. چگونه ممکن است چنین جسارتی را به
انسان مسلمانی نسبت داد، با روایتی که از جهت سند ضعیف است. گذشته از این، بر فرض صحت چنین روایتی مالک بن ضمره نیز از شخصیتهای معروف و شناختهشده شیعی نیست و زندگینامه وی در کتابهای رجالی نیامده است. فقط مرحوم خویی در کتاب رجالی خود درباره وی گفته است: مالک بن ضمره از امام علی ـ علیهالسلام ـ روایت نقل کرده و محمد بن عجلان از وی روایت نقل کرد.
بنابراین آنچه را که
انسان مؤمن باید بدان توجه داشته باشد، این است که تا دلیل و
برهان روشن و قطعی بر مسئلهای نداشته باشد، باید از چنین تهمتهای دوری گزیند.
اما درباره روایاتی که این قضیه را به شخصیتهای معروف شیعه (مانند حجر بن عدی، سلیمان بن صرد خزاعی، و قیس بن سعد بن عباده) نسبت دادهاند باید گفت:
درباره حجر بن عدی در کتاب
دلائل الامامة آمده است: زمانی که امام حسن ـ علیهالسلام ـ از پیش معاویه میآمد، حجر بن عدی بر آن حضرت وارد شد و گفت: السلام علیک یا مذل المؤمنین.
این روایت به دو دلیل فاقد اعتبار است:
أ. به جهت وجود "ثقیف بکاء" در سلسله سند آن؛ چراکه اسم وی در کتابهای رجالی نیامده؛ بنابراین مهمل است؛
ب. به خاطر "عمارة بن زید". نجاشی دربارهاش میگوید: غیر از این مورد (همین
روایت) چیز دیگری از وی نمیدانیم....
با توجه به این موارد، آیا میتوان به روایتی که وضع سندش اینگونه است،
اعتماد کرد؟ و این تهمت را به شخصیتی که تاریخ اسلام عموماً و شیعه خصوصاً به وی افتخار میکند، نسبت داد؟ شخصیتی که جانش را در راه خدا و
ولایت علی علیهالسلام هدیه کرد و به دست امویها به شهادت رسید.
آنگونه که در
تاریخ آمده این حرف (یا مذل المؤمنین)، به افراد زیادی نسبت داده شده است. گاهی به اسامی آنها اشاره شده، و گاهی با عنوان بعضی شیعیان حضرت، یا اصحاب و ... بیان شده است؛ از جمله کسانی که این حرف به آنها نسبت داده شده، سلیمان بن صرد خزاعی است.
در کتاب
شرح احقاق الحق به نقل از دکتر محمدماهر حمادة آمده است: سلیمان بن صرد خزاعی هنگام عقد و قرارداد صلح در عراق نبود، زمانی که به عراق آمد، با تعدادی از شیعیان بر امام مجتبی ـ علیهالسلام ـ وارد شد و گفت:السلام علیک یا مذل المؤمنین... سپس گفت: از بیعت شما به معاویه در عجبم، شما در حالی با
معاویه صلح کردی که به جز شیعیانت از بصره و حجاز صد هزار جنگجو از مردم عراق را همراه داشتی.
درباره این سخن محمدماهر حمادة باید گفت: وی از نویسندگان معاصر است، و در این نقلش به هیچ سندی اشاره نکرده است؛ بنابراین سخنش فاقد سند است.
اگر کسی بگوید وی از کتاب
امامت و سیاست که از منابع قدیم است، نقل کرده است، در جواب میگوییم: ابن قتیبه صاحب کتاب مذبور هم در کتابش این نقل را بدون سند آورده است. آنجا که میگوید: و نقل کردهاند، زمانی که صلحنامه امضا شد و معاویه پس از امضای صلحنامه از عراق به شام برگشت، سلیمان بن صرد وارد عراق شد...".
این از جهت سند.
اما اشکالهای دیگر این روایت:
متن این روایت با نقلهای تاریخی سازگاری ندارد؛ چراکه این روایت میگوید: سلیمان بن صرد خزاعی خطاب به امام حسن ـ علیهالسلام ـ گفت: السلام علیک یا مذل المؤمنین... سپس گفت: از
بیعت شما به معاویه در عجبم، شما در حالی با معاویه صلح کردی که به جز شیعیانت از بصره و حجار صد هزار جنگجو از مردم عراق را همراه داشتی، درحالیکه سلیمان به خوبی میداند که این تعداد جنگجو حتی در سپاه امام علی ـ علیهالسلام ـ نبودند؛ آنگونه صاحب کتاب
اعیان الشیعة نقل میکند:
سلیمان بعد از
جنگ صفین خدمت امام ـ علیهالسلام ـ آمد - بعد از آن که حضرت به معاویه نامه نوشت ـ درحالیکه صورتش از ضربه شمشیر مجروح بود، زمانی که علی ـ علیهالسلام ـ به چهرهاش نگاه انداخت، این
آیه را تلاوت کرد: از مؤمنان مردانی هستند که به پیمانی که با خدا بسته بودند وفا کردند. بعضی بر سر پیمان خویش جان باختند و بعضی چشم به راهند و هیچ پیمان خود دگرگون نکردهاند. و فرمود: تو از منتظران و از مصادیق این آیه هستی. پس سلیمان گفت: ای امیرمؤمنان! اگر اعوان و انصاری مییافتم، هرگز نمیگذاشتم این نامه نوشته شود.
با این شناختی که سلیمان از وقایع و حوادث داشت، چگونه میگوید صد هزار جنگجو در پشت سر امام حسن ـ علیهالسلام ـ ایستاده است؟!!. درحالیکه امام ـ علیهالسلام ـ درباره جنگ با معاویه با یاران و شیعیانش مشورت کرد، اکثر آنها خواهان
صلح بودند!
تمام منابعی که زندگینامه سلیمان بن صرد را ذکر کردهاند، این حرف زشت را بیان نکردهاند؛ بلکه تماماً از وی به نیکی یاد کردهاند.
مرحوم آیت الله خویی درباره سلیمان مینویسد: در عظمت شأن و مقام سلیمان هیچ تردیدی وجود ندارد؛
چراکه فضل بن شاذان به این بزرگی شهادت داده است.
آیت الله خویی (ره) درباره اتهام تخلف سلیمان از
جنگ جمل میگوید: ... اما تخلف و سرپیچی سلیمان از امیرمؤمنان در جنگ جمل، باید گفت: این تخلف ثابت نیست، شاید عدم حضورش در جنگ به جهت عذری و یا به دستور خود امام علی ـ علیهالسلام ـ بوده است. وی میگوید: آنچه را که در کتاب
صفین، تألیف نصر بن مزاحم درباره برخورد تند امام علی ـ علیهالسلام ـ با سلیمان به جهت شرکت نکردن در جنگ جمل آمده است، قابل پذیرش نیست؛ زیرا که مقداری از
راویان این
حدیث توثیق نشدهاند، شاید این نسبت کذب و
دروغ باشد؛ همانگونه که شیخ احتمال داده است.
محسن امین در این باره میگوید: سلیمان بن صرد در صفین حضور داشت و امام ـ علیهالسلام ـ او را فرمانده بخشی از سپاهیان خود قرار داد.
همچنین در کتاب
اسد الغابة آمده است: سلیمان در تمام لحظات
جنگ در کنار علی ـ علیهالسلام ـ حضور داشت.
علاوه بر اینها، سلیمان بن صرد در
شجاعت و اطاعت از
اهل بیت علیهمالسلام معروف بود؛ پس چگونه با آنها مخالفت میکرد و از شرکت در جنگ و نبرد سرباز میزد که چنین امری یا ناشی از
ترس و یا نداشتن ولایت است که هر دوی اینها قطعاً از شأن سلیمان به دور است. دلیلش شهادت وی در راه اهل بیت ـ علیهمالسلام ـ و گواهی اسد الغابة است که وی در صفین در تمام لحظات با علی ـ علیهالسلام ـ حضور داشت و در کنار حضرتش بود.
تمام منابعی که زندگینامه سلیمان بن صرد را ذکر کردهاند، این حرف زشت را بیان نکردهاند؛ پس چگونه میتوان چنین تهمتی را در
حق شخصیت بزرگی مانند سلیمان بن صرد روا داشت.
این خلاصهای بود برای بیان حقیقت و روشن شد که شخصیتی این چنینی از تهمت آن چنینی مبراست.
در کتاب
الصوارم المهرقة آمده است: بسیار اتفاق میافتد که خادم نسبت به مخدومش اعتراض میکند و او را مورد عتاب و خطاب قرار میدهد؛ بلکه محب نسبت به محبوبش؛ چنانکه در روایت آمده است، زمانی که امام مجتبی خلافت و حکومت را تسلیم معاویه کرد، قیس بن عباده از خالصترین شیعیان و اصحاب ویژهاش، آن حضرت را مورد اعتراض و عتاب قرار داد و گفت: "یا مذل المؤمنین"
امام علیهالسلام دستش را از روی
مهربانی و ملاطفت گرفت و در کنار خود نشاند، تا اینکه عصبانیت قیس به جهت شدت
محبت به امام و غبطه نسبت به شأن امام و مولایش از بین برود.
بر این روایت نیز اشکالاتی وارد است:
این روایت صحیح نیست و این مطلب ثابت نشده است؛ زیراکه در اینجا آمده، روایت شده است:
اولاً،
راوی مجهول است؛
ثانیاً، بیان نشده که در کدام
کتاب این روایت آمده تا امکان استناد به آن باشد.
کسانی که زندگینامه قیس را بیان کردهاند، این مطلب را از وی بیان نکردهاند.
ما با صاحب کتاب
الصوارم المهرقة در توجیه این مسئله موافق نیستیم که این یک نوع عتاب بوده؛ بلکه اسائه ادب بود. به اعتقاد ما شخصیت قیس بالاتر از آن است که چنین اسائه ادبی به مقام امام بکند.
این مختصری بود برای بیان حقیقت. در این مقال روشن شد که بزرگان
شیعه از اینگونه اتهامات مبرا هستند. نهایت چیزی که در این باره مورد پذیرش است، این است که گوینده این
سخن زشت سفیان بن ابیلیلی میتواند باشد که وی نیز از شخصیتهای طراز اول و شناخته شده در میان شیعیان نیست.
پایگاه اسلام کوئست.