محمد حنفیه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: محمد بن حنفیه، امام حسین علیهالسلام، کربلا،
امامت.
پرسش: چرا محمد بن حنفیه،
امام حسین علیهالسلام را در نهضت
کربلا یاری نکرد؟ آیا آنچه را که درباره وی میگویند که ادعای امامت داشت صحیح است؟
پاسخ: قضاوت درباره شخصیت و
فضایل ایمانی و اخلاقی محمد بن حنفیه ـ با توجه به تحریفاتی که در طول تاریخ درباره شخصیت و جایگاه این
مرد بزرگ صورت گرفته ـ جدا سخت است؛ اما با کنکاش و جستو جو از لابهلای شواهد و قراین پراکنده در منابع تاریخی میتوان گوشههایی از ابعاد
تاریخ زندگی او را باز کاوی نمود. از جمله چیزهایی که درباره این فرزند
امام علی علیهالسلام به صورت خلاصه میتوان گفت؛ این است که وی انسان بسیار وارسته؛ مورد عنایت و علاقه امام علی و حسنین ـ علیهمالسلام ـ بود؛ به
امامت آن بزرگواران اعتقاد داشت؛ وی نهتنها هیچگونه ادعای امامت نداشت، بلکه همچون سربازی فداکار در خدمت امام علی و امام حسن و حسین ـ علیهمالسلام ـ بود.
برای
شناخت هرچه بیشتر
شخصیت محمد بن حنفیه بررسی مباحث زیر ضروری است:
نخست بیان مقدمهای درباره ترور شخصیت
مردان خاندان امامت که مخالفان در طول تاریخ انجام دادهاند.
پس از آن:
۱. بیان علاقه
محمد بن حنفیه به پدر بزرگوارش امام علی ـ علیهالسلام ـ و علاقه متقابل
امام به وی؛
۲. علاقه و محبتش به
امام حسن علیهالسلام و علاقه متقابل آن حضرت نسبت به او؛
۳. علاقه و محبتش به امام حسین ـ علیهالسلام ـ و علاقه متقابل امام حسین نسبت به وی؛
۴. علاقه محمد بن حنفیه به قیام کنندگان و خونخواهان
ائمه علیهمالسلام؛
۵. علاقهاش به امام سجاد علیهالسلام؛
با بررسی و تبیین این مسائل به شخصیت این فرزند امام علی ـ علیهالسلام ـ پی خواهیم برد، ان شاء الله.
بیگمان تحلیل و بررسی تمام شواهد و قراین بیانگر این حقیقت، به زمان بیشتری نیاز دارد که در توان این مختصر نیست؛ ازاینرو به برخی از حقایق در این مجال اکتفا خواهیم کرد.
مشهور است که کتابهای تاریخی طبق نظر و خواسته حکام و سلاطین نوشته شده است؛ بهگونهای که خدشهای به احساسات و وجهه حکومت آنها وارد نکند؛ ازاینرو ابن هشام به سبک خود در اختصار و خلاصه کردن
سیره ابن اسحاق میگوید:
"من برخی از چیزهایی را که ابن اسحاق در این کتاب آورده، ذکر نمیکنم؛ از آن چیزهایی که از رسول خدا در آنها اثر و نشانهای نیست و درباره آنها شاهدی از
قرآن وجود ندارد و یا تفسیری برای او نیست... همینطور اشعاری که نزد شعرا شناخته شده نیست، و چیزهایی که برخی از مردم از آنها کراهت دارند.
بدون تردید منظور ابن هشام از مردم در اینجا (یسوء بعض الناس) حکام و سلاطین هستند؛ وگرنه قانعکننده نیست که انگیزه ابن هشام در این
تحریف تاریخ، مراعات احساسات و عواطف مردم عادی باشد.
با مطالعه تاریخ مشاهده میشود که برخی مورخان سبک ابن هشام را نپیموده؛ اما به جهت عوامل متعددی طبق خواسته زمامداران، تاریخ را نوشتهاند؛ بهعنوان مثال زمانی که مورخان تصریح دارند که امام حسین ـ علیهالسلام ـ از اولین روز
خلافت یزید با بیعت وی مخالفت کرد و خطاب به ولید حاکم مدینه فرمود: "ما از اهل بیت نبوت، معدن رسالت، محل نزول ملائک و... هستیم، و یزید فردی
فاسد،
فاسق، شارب خمر، قاتل انسانهای بیگناه، متظاهر به
فسق و... است. شخصی مانند من با فردی مثل یزید بیعت نخواهد کرد.
این حرف صریح را تحریف کرده و به حضرتش نسبت میدهند که وی از ولید خواسته تا او را نزد یزید ببرند. بدیهی است که این تحریف واضح و روشن، طبق مذاق و خواسته حاکم و خلیفه زمان نوشته شده است. بنابراین وقتی که مورخان، تاریخ روشن امام حسین ـ علیهالسلام ـ را اینگونه تحریف کرده و خلاف جلوه میدهند، پس
تکلیف دیگران روشن است!
تعدادی از تاریخ نویسان و
راویان، بهدلیل ترس از سلطه قدرت و استبداد حاکمان، فضایل امام علی ـ علیهالسلام ـ را انکار کرده و در مقابل فضایل آن حضرت و
اهل بیت علیهمالسلام درصدد برآمدند تا برای سلاطین، فضایل درست کنند و شأن آنها را بالا ببرند؛
ازاینرو بهیقین میتوان گفت که تاریخ درباره اهل بیت ـ علیهمالسلام ـ بهویژه فرزندان امام علی به دور از انصاف برخورد کرده است؛ لذا به ناچار باید از شواهد و قراین پراکنده در منابع تاریخی برای شناخت شخصیت محمد بن حنفیه بهره جست. این قراین عبارتاند از:
اولین شاهد، علاقه محمد بن حنفیه به پدر بزرگوارش امام علی ـ علیهالسلام ـ و علاقه امام به وی است.
کسی که این موضوع را دنبال کند، زمانی که
روایات متفرق و پراکنده در مصادر
شیعه و سنی را ـ به جهت سانسور خبری که درباره ائمه ایجاد شده بود ـ بررسی کند، متوجه این مسئله خواهد شد که امام علی ـ علیهالسلام ـ به فرزندش علاقه زیاد داشته؛ بهگونهای که در برخی از سخنانش میفرماید: کسی که دوست داشته باشد در
دنیا و
آخرت به من
احسان و نیکی کند، پس به محمد پسرم خوبی کند.
صاحب
کتاب الاتحاف وصیت امام ـ علیهالسلام ـ را نقل کرده که در آن چنین آمده است: سپس به محمد حنفیه نگاه کرد و فرمود: آیا بهخاطر سپردی آنچه را که به برادرانت سفارش کردم؟ گفت بلی. فرمود:پس من به تو سفارش می کنم، به مثل آن. سفارش میکنم تو را به گرامی داشتن برادرانت، به جهت
حق بزرگی که بر تو دارند. از دستورات آنها پیروی کن، بدون نظر و مشورت آنان هیچ کاری را قطعی نکن. پس فرمود: به شما (حسنین) سفارش میکنم درباره او (ابن حنفیه)؛ چراکه او برادر شما
و پسر پدرتان است و میدانید که پدرتان او را دوست میدارد.
این فراز از وصیت امام نهتنها بیانگر شدت
علاقه و
محبت آن حضرت به محمد بن حنفیه است؛ بلکه حکایت از تلاش امام به محکم کردن علاقه بین او و برادرانش دارد.
در این فرصت، مناسب است به یک وصیت بسیار طولانی امام علی ـ علیهالسلام ـ که شیخ صدوق آن را نقل کرده، و بیانگر نگاه ویژه آن حضرت به پسرش محمد حنفیه است را بیان کنیم. از آنجا که این وصیت بسیار طولانی است مقداری از ابتدا و مقداری از انتهای آن را بیان میکنیم: "و فرمود امیرمؤمنان ـ علیهالسلام ـ در وصیتی به فرزندش محمد بن حنفیه: ای پسرم برحذر باش از اینکه بر آرزوهای دنیا
اعتماد کنی؛ چراکه آرزوها... اگر دوست داری
خیر دنیا و آخرت را به دست آری، طمعت را از آنچه که در دستان مردم است، قطع کن.
بدیهی است که این وصیت از آخرین وصایای امام است که به وضوح بیانگر علاقهمندی امام علی ـ علیهالسلام ـ به محمد بن حنفیه و عنایت به شکل دادن
شخصیت او و راهنمایی او به مسیر اهل بیت ـ علیهمالسلام ـ است؛ بهگونهای که امام ـ با تمام مشکلات، اشتغالات و دغدغههایی که داشته ـ به بیان این وصیت طولانی میپردازد.
شاهد دوم، علاقه و محبت محمد بن حنفیه به امام حسن ـ علیهالسلام ـ و علاقه متقابل آن حضرت نسبت به وی است.
شواهد و قراین این ادعا فراوان است که در اینجا نمونههایی از این موضوع را بیان میکنیم.
معروف است که امام علی شدیداً مواظب جان
حسنین بود؛ زیرا که استمرار امامت از یکسو و بقای نسل پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ از سوی دیگر، در گرو زنده ماندن این دو بزرگوار بود. این بود که امام ـ علیهالسلام ـ محمد بن حنفیه را به مأموریتهای خطرناک میفرستاد؛ از این جهت برخی که میخواستند تا میان ابن حنفیه و برادرانش اختلاف بیندازند و یا ـ در صورت خوشگمانی به آنان ـ تلاش داشتند که دلیل رفتار متفاوت امیر المؤمنین را دریابند؛ از او میپرسیدند: چگونه پدرت تو را به مأموریتهای خطیر میفرستد، و حسنین را نمیفرستد؟! موضعگیری ابن حنفیه در مقابل این سخنان تفرقهانگیز حکایت از ارادت و ایمانش به آن دو بزرگوار و تصمیم پدرش دارد. زمانی که در پاسخ به آنها میگوید: آن دو برادرم چشمان پدر هستند و من دست او، پدرم با دست خویش از چشمانش محافظت میکند.
هنگامی که امام حسن ـ علیهالسلام ـ در حال
احتضار قرار گرفت، قنبر را صدا زد و فرمود محمد بن حنفیه را بخوان، قنبر میگوید: هنگامی که به ابن حنفیه گفتم امام تو را طلب نمود، گفت آیا اتفاقی رخ داده است؟ گفتم به سراغ امام حسن برو، وی با عجله با من آمد، خدمت حضرت رسید، سلام کرد، پس امام حسن به او فرمود:بنشین... ای
محمد پسر علی، من بر تو از
حسادت نمیترسم، همانا
خداوند کافران را به این صفت توصیف فرمود. و راهی برای نفوذ
شیطان بر تو قرار نداد... پس محمد بن حنفیه خطاب به برادرش گفت: تو امام و آقای من و راه من بهسوی پیامبری. به خدا سوگند، دوست داشتم قبل از این که این کلام را از شما بشنوم
مرگ به سراغم آید.
این سخن بیانگر مراتب
ایمان ابن حنفیه و اعتقاد وی به
امامت برادرانش میباشد
و گواهی امام حسن نسبت به محمد بن حنفیه که وی از حسادت به دور است و شیطان را راه نفوذی بهسوی او نیست و وی مصداق این قول خدای متعال است که: شیطان را بر
بندگان من سلطهای نیست.
دلیل واضحی بر بزرگواری این
شخصیت دارد.
هنگامی که امام حسن به شهادت رسید، محمد بن حنفیه در سوگ آن حضرت با کلمات مملو از احساس و عاطفه از ته دل و سرشار از حزن و اندوه حضرتش را توصیف کرد.
یعقوبی دراینباره میگوید: هنگامی که بدن امام حسن را در میان کفن قرار دادند، محمد بن حنفیه چنین گفت: ای ابا محمد خداوند تو را رحمت کند، به خدا قسم زندگیت مایه عزت و مرگت مایه
هدایت است، چه خوب روحی در بدن تو قرار دارد و چه خوب بدنی است بدن تو که در کفن پیچیده شده؛ چرا چنین نباشد؛ درحالیکه تو از سلاله هدایتی، همپیمان اهل تقوایی، پنجمین اصحاب کسایی، از دست
حق تغذیه شدی، در بیت
اسلام تربیت یافتی، از پستان ایمان شیر خوردی، پاکیزه
زندگی کردی و پاک از دنیا رفتی. بر تو درود و
رحمت خدا ... .
اگر کسی که با دقت نظر به سخنان ابن حنفیه در سوگ برادرش بنگرد که چگونه برادرش را با کلمات مختصر و در نهایت ایجاز توصیف کرد،
سخن او را دربردارنده بهترین مزایا و
فضایل خواهد یافت، و خواهد دید که چگونه سراینده، حق برادر فقیدش را ادا میکند هنگام توصیف بدن و
روح پاک، نسب او؛ و چه کسی آشناتر از ابن حنفیه به
امام راحل است؟
شاهد سوم، علاقه و محبت محمد بن حنفیه به امام حسین و علاقه متقابل آن حضرت نسبت به وی است.
گواه این
علاقه طرفینی مطالبی است که در ادامه میآید:
از
امام باقر علیهالسلام نقل شده است که امام حسین در محضر امام حسن به جهت احترامش حرف نمی زد و محمد بن حنفیه در محضر امام حسین اینگونه بود.
سبط بن جوزی در
تذکرة الخواص نقل میکند: "زمانی که محمد بن حنفیه از سفر امام حسین ـ علیهالسلام ـ با خبر شد، در حال
وضو بوده و فراوان گریست ". این خود گواه بر علاقه شدید محمد حنفیه به امام حسین و بزرگ اهل بیت خود است.
گفتوگوی
محمد حنفیه با امام حسین آنگونه که طبری نقل کرده است: "برادرم تو محبوبترین و عزیزترین مردم نزد من هستی و...".
از آنچه بیان شد جایگاه محمد بن حنفیه نزد پدر بزرگوارش امام علی و برادرانش حسنین علیهالسلام، نیز جایگاه و منزلت آن بزرگواران نزد او روشن شد.
اما این سؤال همچنان باقی است که چرا محمد بن حنفیه امام حسین را در سفر به
کربلا همراهی نکرد؟
این سؤالی است که بسیار مطرح میشود؛ چنانکه در متن پرسش آمده است. برای روشن شدن پاسخ، این مسئله را باید از چند زاویه بررسی نمود:
ازآنرو که قیام امام حسین با شهادت همراه بوده و تحقق آن هدف بزرگ امام با همین تعداد افرادی که او را همراهی کردند تحقق مییافت، لذا امام صلاح ندیدند در نبردی که نتیجهاش شهادت تمام یاران است، همه مردان و فرزندان بیت امامت در این معرکه حضور داشته باشند. این نظر را شاهدی که همان سخن محمد بن حنفیه باشد تأیید میکند: همانا اصحاب و یارانش با
اسم و اسم پدران نزد ما نوشته شدهاند.
نظر دیگر این است که او هنگام هجرت امام،
بیمار بود، در نوع بیماریاش اختلاف است.
نظر سوم که پذیرش آن منطقیتر است، آن است که امام، برادرش را در غیاب خود در
مدینه به مأموریت مهمی گماشت. برای این نظریه چند شاهد وجود دارد:
علامه مجلسی و علامه محسن امین میگویند. امام برادرش را برای در جریان قرار گرفتن تحرکات دشمنان در مدینه گذاشت. هنگامی که ابا عبدالله با
اهل بیت و یارانش از مدینه بهسوی مکه حرکت کرد، برادرش را در مدینه گذاشت بهعنوان نیروی اطلاعاتی تا کوچکترین تحرکات دشمن و آنچه را که در مدینه میگذرد به اطلاع امام برساند:
"اما تو در مدینه نمیمانی، مگر اینکه چشم من در مدینه باشی و چیزی از کارهای آنها را از من مخفی نکنی".
این نمونه دلیلی است که امام او را به این امر مهم مکلف نمود. طبیعی است که امام در مهمترین شهر از مناطق اسلامی یعنی مدینه، نیرویی بگمارد تا از وقایع آنجا بیاطلاع نباشد.
آخرین نامه امام به محمد بن حنفیه است. مورخان میگویند: آخرین نامهای که امام نوشته است، نامه به برادرش ابن حنفیه بود. ابن قولویه از امام باقر ـ علیهالسلام ـ چنین نقل میکند: امام حسین از کربلا به محمد بن حنفیه نوشت:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ از حسین بن علی به محمد بن علی از کربلا، اما بعد، دنیا انگار نبوده و آخرت هرگز از بین رفتنی نیست.
بنابراین اگر امام از برادرش ـ به جهت شرکت نکردن در نهضت کربلا ـ ناراضی بود، هرگز آخرین نامهاش را به او نمینوشت.
جدیت و تلاش ابن حنفیه نسبت به قیامهایی است که به انگیزه خونخواهی امام حسین می شد، اگر وی در یاری نکردن ابا عبدالله مقصر بود، باید در زمان حیاتش به او اعتراض میشد که چرا امام را یاری نکردی؛ درحالیکه محمد بن حنفیه از مختار به جهت تأخیر در کشتن
عمر بن سعد گلهمند بود.
آیتالله خویی (ره) دراینباره میگوید: محمد بن حنفیه در جلسهای که با شیعیان نشسته بود، از مختار به جهت تأخیر در قتل عمر بن سعد گله میکرد. سخنش تمام نشده بود که سر دو نفر را نزد او حاضر کردند، پس سر به
سجده گذاشت و دست به
دعا برداشت و گفت: خدایا این روز را برای
مختار فراموش مفرما، او را بهترین
پاداش از
اهل بیت محمد ـ صلیاللهعلیهوآله ـ عطا فرما، پس به خدا سوگند بعد از این دیگر از مختار گلهای ندارم.
وقتی که
تاریخ را بررسی میکنیم به نصوص تاریخی برمیخوریم که
امام سجاد علیهالسلام عمویش را به نیابت از خود برای مساعدت و همفکری با قیامها وکیل کرد. متن نامه امام سجاد چنین است: ای عمو، اگر بردهای زنگی نسبت به ما اهل بیت تعصب داشته باشد بر مردم
واجب است او را مساعدت کنند. به تحقیق من تو را مسئول این کار نمودم هر طور که صلاح میدانی عمل کن.
سپردن سرپرستی کارهای
قیام از سوی امام سجاد به عمویش ابن حنفیه بهترین راه و شیوه بود؛ چراکه وی از جانب حکام متهم به مبارزه علیه حکومت آنها نبود، و چیزی وجود نداشت که برای دشمنان سوء ظن ایجاد کند؛ زیرا او دنبال امامت خویش نبود؛ درحالیکه امام سجاد از سوی حکومت تحت نظارت بود، به اعتبار اینکه ولی دم
شهدای کربلا است. و لیاقت امامت را دارد؛ به جهت
علم،
تقوا و شرافتش. و از جاسوسان حکومت، مخفی نبود که گروهی از شیعیان به امامتش معتقد بودند؛ بدین جهت بود که امام همانطور که از جان خود در برابر تهدیدهای امویان محافظت می کرد، راه خود را نیز برای احیای
دین و زمینهسازی برای حکومتهای
عادل ادامه دادو از پیگیری تحرکات برای خونخواهی اهل بیت لحظهای کوتاه نیامد.
کسی که دقت کند خواهد یافت که انجام این امر ممکن نبود مگر با تلاشهای محمد بن حنفیه.
از مطالبی که بیان شد شخصیت فردی و اجتماعی محمد بن حنفیه و جایگاهش در تاریخ روشن شد. با تمام این مشخصات و ویژگیهای که برایش بیان شد، اعتقاد به
معصوم بودنش از خطا و اشتباه نداریم. اینگونه است که میبینیم آیتالله خوئی (ره)
عالم رجالی و فقیه متبحر میگوید: روایتی را که خدشهای به ایمان محمد حنفیه وارد کند نیافتیم؛ و حتی روایتی را که درباره ادعای
امامت محمد حنفیه بوده و روایتی صحیح است نیز ایمان او را زیر سؤال نخواهد برد. وی میگوید: روایت از نظر سند صحیح است و دال بر
ایمان محمد حنفیه و اعتقاد او به امامت امام سجاد ـ علیهالسلام ـ دارد.
به عقیده ما نظر آیتالله خویی درست است؛ چراکه اگر کسی در این
روایت دقت کند ـ بهویژه در فراز اول آن ـ عبارات مؤدبانه و کلمات زیبایی از
محمد حنفیه درباره پسر برادرش امام سجاد ـ علیهالسلام ـ خواهد یافت و در انتهای روایت نیز به وضوح بیان شده که وی در نهایت متوجه لغزش خویش شده و امامت امام سجاد را پذیرفته، آنجا که روایت میگوید: پس محمد بن حنفیه برگشت و
ولایت علی بن حسین را پذیرفت.
پایگاه اسلام کوئست.