فلسفه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: فلسفه، تصوف، مخالفان فلسفه.
پرسش: در مورد این حدیث که
امام حسن عسکری ـ علیهالسلام ـ فرمودند: علمای
آخرالزمان به فلسفه و تصوف رو میآوردند، میخواستم بدانم که فلسفه چیست؟ و علت بد بودن آن چیست؟
پاسخ: درباره
حدیث سؤال شده باید بگویم با بررسی در جوامع روایی چنین حدیثی یافت نشد.
فلسفه دارای تعاریف مختلفی است؛ ازجمله اینکه
فلسفه علمی است که از احوال موجود بما هو موجود یا احوال کلی وجود بحث میکند. فلاسفه بزرگی (مانند ملاصدرا) تصریح دارند فلسفه با مبانی دینی تعارض و مخالفتی ندارد؛ لذا نهتنها ما نباید با فلسفه مخالفت کنیم، بلکه برای فهم بهتر
دین باید خوب آن را یاد بگیریم.
درباره قسمت اول سؤال با بررسی کتابهای روایی، حدیثی را با این مضمون نیافتیم؛ بهتر است پرسشگر محترم آدرس و
منبع این
روایت را ذکر کند تا بهتر بتوان پیرامون آن تحقیق کرد.
اما قسمت دوم سؤال که درباره چیستی فلسفه است، باید گفت: تعاریف مختلفی درباره فلسفه وارده شده است که از جامعترین آن تعاریف میتوان به این تعاریف اشاره کرد: فلسفه علمی است که از احوال موجود مطلق بحث میکند یا علمی است که از احوال کلی وجود بحث میکند و یا اینکه فلسفه مجموعه
قضایا و مسائلی است که پیرامون موجود بما هو موجود مطرح میشود.
اما درباره قسمت دیگر سؤال که از علت بد بودن فلسفه سؤال شده باید گفت: تذکر این نکته لازم است که تعبیر بد بودن فلسفه، تعبیر رایجی نیست؛ بلکه بهتر است این موضوع تحت عنوان علتهای مخالفت با فلسفه بررسی شود.
مخالفت با فلسفه از طرف اشخاص مختلفی و با انگیزه های متفاوتی انجام گرفته است، ولی مخالفت دانشمندان آگاه و بیغرض مسلمان در واقع بهمعنای مخالفت با مجموعه اندیشههای فلسفی رایج بوده که بعضی از آنها با مبانی
اسلام موافق نبوده است و اگر روایت معتبری هم در نکوهش فلسفه رسیده باشد،
قابل حمل بر این معنا خواهد بود؛ اما وقتی ما از فلسفه صحبت میکنیم، اصراری بر صحیح بودن همه آرا و نظرات فلاسفه نداریم؛ بلکه منظور ما از تلاش فلسفی عبارت از بهکار گرفتن
عقل در راه حل مسائلی است که تنها با روش تعقلی
قابل حل است و ضرورت این کار مورد تأکید آیات و روایات شریف میباشد؛ مانند استدلالهایی که در باب
توحید و
معاد در
کتاب و
سنت آورده شده است.
اکنون لازم است مختصری به ادله مخالفان فلسفه پرداخته شود:
یکی از دلایل مخالفت با فلسفه این است که اگر فلسفه کاری حل میکرد و فایدهی داشت، پس چرا بین فلاسفه اختلاف نظر وجود دارد. به عبارت دیگر بهترین دلیل بر نقض فلسفه را اختلافاتی میدانند که میان خود
فلاسفه وجود دارد و این موجب سلب اطمینان از صحت روش آنها میشود. در پاسخ این اشکال طرفداران فلسفه میگویند اختلاف در مسائل نظری در هر علمی وجود دارد؛ مثل: اختلافات در مسائل ریاضیات که اگر دو نفر درباره یک مسئله ریاضی اختلاف نظر داشته باشند، نمیتوان گفت، پس ریاضیات
باطل است؛ بلکه این اختلافات میتواند انگیزه قوی ایجاد کند برای اهل آن
علم که تلاش بیشتری کنند تا به نتایج مطمئنتری برسند.
دلیل دیگر در مخالفت با فلسفه این است که آنچه فلاسفه میگویند با
دین مخالفت دارد؛ مثلاً غزالی یکی از مخالفان فلسفه است که در
کتاب تهافت الفلاسفه به مخالفت با فلاسفه پرداخته و قائل شده که آنچه فلاسفه میگویند در مواردی به
کفر میانجامد؛ از جمله: درباره علم خدا و قدیم بودن
عالم و
معاد جسمانی؛
ولی ابنرشد در جواب اشکالات غزالی کتاب تهافت التهافت را نوشته و تمام اشکالات غزالی را بهخوبی جواب داده است. او میگوید: اگر اختلافی میان دین و فلسفه است، به ادعاهای فلسفی کسانی مربوط است که خود را
حکیم و فیلسوف میدانند؛ درحالیکه از فلسفه بویی نبردهاند؛ اگر کسی بهخوبی با فلسفه و روش
تعقل آشنا باشد، بهخوبی درمییابد که مبانی فلسفی هیچ مخالفتی با دین ندارد.
دلیل دیگر بر این مدعا که فلاسفه واقعی هیچ مخالفتی با دین و مبانی دینی ندارند، اقرار صریح بزرگترین فیلسوف اسلامی صدرالمتألهین است که در کتاب اصلی خودش یعنی
الاسفار الاربعة میگوید: تباً لفلسفة تکون قوانینها غیر مطابقة للکتاب و السنة؛ یعنی نفرین و مرگ بر فلسفهای که بخواهد با مبانی دینی مخالف باشد.
.
طرفداران فلسفه نهتنها به شبهات مخالفان جواب دادهاند، بلکه ضرورت نیاز به فلسفه را نیز ذکر کردهاند؛ ازجمله اینکه میگویند اساساً انسانیت حقیقی انسان در گرو دستآوردهای فلسفی است؛ به این بیان که امتیاز
انسان به نوع بینش و
گرایش اوست؛ پس اگر فردی تنها به ادراکات حسی،
قناعت کند و از نیروی عقلی درست استفاده نکند، نمیتواند انسان حقیقی باشد و فلسفه تقویتکننده نیروی عقل در انسان است.
بنابراین انسان حقیقی کسی است که عقل خودش را در راه مهمترین مسائل سرنوشتساز بهکار گیرد و براساس آنها راه کلی زندگی را بشناسد و
شناخت مسائل سرنوشتساز انسان مرهون تلاشهای فلسفی است.
پایگاه اسلام کوئست.