عزلت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: کنارهگیری،
گوشهگیری ، عزلت،
هجرت ، عرفان،
امر به معروف ، نهی از منکر.
پرسش: آیا امر به عزلت و
کنارهگیری از خلق در کتب اخلاقی و عرفانی که برای
سالک توصیه شده است، با فریضه امر به معروف و
نهی از منکر یا وظیفه ارشاد
خلق منافات ندارد؟
پاسخ: یکی از لوازم دفع
ظلم از وجود خویشتن و
معرفت نفس، تنهایی و دوری از هیاهوی خلق است. لذا مبارزه با ظلم را بایستی در نزدیکترین
حریم خود آغاز کنیم. ریشه تمام مظالم بشری در از خود بیگانگی انسان است و انسان در تنهایی است که به خود میآید؛ اما این تنهایی و عزلت نبایستی بهطور تقلیدی و مصنوعی و با
تکلف ایجاد شود، بلکه اصل بر عزلت قلبی است.
از طرفی ادعای عرفان از طرف کسی که چشم به مظالم
جامعه بسته و نسبت به مردم بیتفاوت است، پذیرفته نیست؛ بلکه چنین فردی خودفریبی و عیش و عافیتطلبی اش را
عرفان نامیده است.
جمع بین این دو مطلب در این است که برای یک سالک حقیقی اصل اول
خودشناسی و
خداشناسی است و برای رسیدن به این هدف شاید عزلت و
هجرت نیز لازم باشد، ولی نه هجرتی غیر مسئولانه و از سر خودخواهی، بلکه هجرتی در راه خدا؛ در شرایطی که دیگر حفظ عزلت قلبی با حضور در محیطهای
کفر و
فساد که مورد غضب خداوند است، امکانپذیر نیست و
دین و
ایمان و سلوک معنوی فرد تباه شده یا در خطر جدی قرار خواهد گرفت.
در مورد بخش پایانی سؤال باید گفت لزوم ارشاد خلق در شرایطی است که فرد مطمئن باشد
دین خود را حفظ خواهد نمود که در مورد افراد ناقص و در محیطهای
فاسد بسیار بعید است.
عرفان عملی در یک کلمه بریدن از غیر و رسیدن به خدا و بیرون آمدن از
شرک و نائل شدن به
توحید است.
انگیزه این کار
عشق به خدا و تجلیات خداست.
برای رسیدن به این مقام معمولاً پنج رکن اساسی در
سلوک عملی توصیه شده که
عزلت نیز در بین این پنج مورد تعریف میشود که عبارتاند از:«صمت»، «جوع »، «سهر»، «عزلت» و «ذکر».
این پنج دستور العمل جامع و کلی در ارتباط تنگاتنگی با هم بوده و در خدمت هماند و همگی رو به هدفی واحد نشانه رفتهاند؛ یعنی ترک ماسوی الله برای رسیدن به الله.
و انگیزه این ترک، عشق به خداست.
از طرفی این پنج صفت که ـ ذکر شد ـ صفات ابدال هم نامیده شدهاند، به کسانی اختصاص یافته است که هستی خود را صرف
نجات مردم نمودهاند. همچنانکه از
پیامبر اسلام ـ صلیاللهعلیهوآله ـ نقل شده است که ابدال بهخاطر عشقی که برای خدمت به مردم دارند، به مرتبه خاص خود نائل شدهاند.
جمع این تناقض یعنی عشق به مردم و ترک اهل
دنیا در این حقیقت نهفته است که اساساً مردمپرستی و
شرک به خدا، نهتنها
عشق به مردم نیست؛ بلکه هسته مرکزی
ظلم است؛ چراکه تنها انسان موحد است که در قبال خدمت خود هیچ انتظاری ندارد و دیگران در نهایت به دشمنی با مردم و استبداد علیه مردم میرسند؛ هرچند با دعوی عشق به مردم هم شروع کرده باشند.
برخلاف مردمپرستی، گذشتن از محبوبها برای خدا و ترک ماسوی الله، فرد را به مقام
شفاعت مردم و
شهادت در مردم میرساند.
به بیانی ساده،
عارف در خویش است برای دیگران، ولی مدعیان در دیگران هستند برای خویش!
بعد از این مقدمه به توضیح جایگاه و معنای عزلت در عرفان میپردازیم:
عزلت به دو نوع عزلت جسمی و عزلت قلبی تقسیم میشود.
و انگیزه سالک از عزلت نیز میتواند سهگونه باشد:
اول: حفظ خود از
شر مردم؛
دوم: حفظ خود از گناه و از شر رساندن به مردم. نیت دوم از اول بالاتر است؛ چون حسن ظن به مردم و سوء ظن به
نفس خود دارد؛
سوم: عزلت گزیدن به نیت ابقای صحبت مولی در
قلب . این عزلت قلبی حاصلشدنی نیست؛ مگر بعد از مقدماتی عرفانی که سالک بعد از
انس با خدا، از غیر خدا گریزان شده و
مسافر طریق الی الله میشود تا پس از رسیدن به خدا بار دیگر بهسوی مردم بازگردد.
همچون
ابراهیم ـ علیهالسلام ـ که فرمود:«
أَعْتَزِلُکُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ أَدْعُوا رَبِّی عَسی أَلاَّ أَکُونَ بِدُعاءِ رَبِّی شَقِیا »؛
من از شما و آنچه که میپرستید دوری و عزلت گزیده و پروردگار خود را میخوانم و امیدوارم که خداوند مرا
شقی و بدعاقبت نفرموده و از لطف خود محروم ننماید.
همچنین فرمود:«
وَ قالَ إِنِّی ذاهِبٌ إِلی رَبِّی سَیهْدینِ »؛
(ابراهیم پس از نجات از آتش) گفت: من بهسوی پروردگارم خواهم رفت و او بهزودی مرا راهنمایی میکند.
این عزلت و کنارهگیری (عزلت قلبی) در ظاهر و باطن مرتبه شدیدتری نیز دارد که از آن تعبیر به خلوت شده است که در واقع عزلتی بر عزلتی دیگر است و اهل خلوت و
وحدت در این مقام به اسرار عرفانی زیادی دست مییابند که در وصف آن بسیار سخن گفته شده است.
لازم به ذکر است که اصل در عزلت و خلوت بر عزلت و خلوت قلبی است و عزلت و خلوت ظاهری جز در مواردی خاص به دستور استاد عرفان توصیه نمیشده و نمیشود، آن هم برای مدت زمانی محدود؛ همچنانکه پیامبر اسلام در
غار حرا برای مدتی
عزلت اختیار مینمود.
از طرفی
هجرت برای حفظ
ایمان یک اصل مسلم است، خصوصاً در آخر الزمان اگر حفظ
دین و ایمان مستلزم هجرت بود، این کار
واجب خواهد شد و ماندن بین گناهکاران در صورتی که فرد قادر به تغییری اساسی نبود، بلکه دین خود را هم در خطر میبیند، نهتنها سودی ندارد، بلکه باعث شریک شدن در
گناهان آنان خواهد بود.
در
قرآن کریم در این مورد میخوانیم:
فرشتگان به هنگام قبض
روح آنان که بر خود ستم روا داشتهاند، بپرسند:«چگونه بودید؟» پاسخ دهند:«ما در
زمین زار و زبون بودیم.» گویند:«مگر زمین خدا پهناور نبود که
مهاجرت کنید؟» جایگاه آنان
دوزخ و سرانجامشان بسیار بد است.
ای
بندگان من که ایمان آوردهاید، همانا زمین من وسیع است؛ پس فقط مرا
پرستش کنید.
بگو:«ای بندگان من که ایمان آوردهاید، از پروردگارتان پروا کنید، برای کسانی که در این
دنیا نیکی کنند، پاداش نکویی هست، و زمین خداوند وسیع است (اگر خواهید هجرت کنید) جز این نیست که صابران اجرشان را بیحساب به تمام خواهند یافت.
گفتنی است که در صورت هجرت نیز
رسالت اجتماعی و تبلیغ و ارشاد مردم ساقط نخواهد شد و میدانیم که رسالت و مسئولیت اجتماعی لزوماً به معنای حضور مستقیم در بین اهل فساد و گناه نیست؛ بلکه هجرت و سلوک معنوی با هدف استکمال
نفس در نهایت بیشترین کمک را به مردم خواهد داشت؛ در صورتی که فرد بعد از رسیدن به کمال به میان مردم بازگردد. حال آنکه افراد ناقص هرچند هم خود بخواهند قادر به تغییری اساسی در جامعه خود نیستند، بلکه دین خود را هم تباه خواهند کرد. بهویژه در
آخرالزمان که رسالت سالکان از طریق قلم است که هیچ محدودیتی نمیشناسد و از همه مرزها میگذرد و منافاتی با هجرت و
عزلت قلبی هم ندارد.
دعوت به عزلت و کنارهگیری از خلق، در واقع دعوتی عام از
مؤمنان به تقواست که در آخرالزمان اهمیت ویژهای مییابد. تقوا یعنی حرکت از کثرت وجود به وحدت و به تعبیر دقیقتر أحدیت وجود و از طرفی کمترین مبارزه با ستم و جهل و فساد جامعه و حاکمیت کفر و نفاق همانا آگاهی بخشیدن و بیدارسازی وجدان و به خود آوردن مردم است و این همان است که
امر به معروف و
نهی از منکر نامیده میشود و منافاتی با عزلت قلبی و
تقوا و
تقیه ندارد. آن مدعی عرفانی که چشم به مظالم
جامعه بسته و نسبت به مردم بیتفاوت است، در حقیقت بری از
عرفان است، بلکه خودفریبی و عیش و عافیت طلبیاش را عرفان نامیده است و یک دجال است.
مبارزه اجتماعی اعم از امر به معروف و نهی از منکر است.
مبارزه اجتماعی؛ یعنی واکنش آدمی علیه
ظلم و تبعیض و
فساد و
جهل مردم و حکومتها. این مبارزه زمینه مقدماتی تجربه جدی و فوق نژادی نسل جوان در رابطه با دیگران است. مبارزه کلی علیه ستم کلان حاکم بر جامعه از جانب
حکومتها نیز مستلزم شرایط ویژهای میباشد که بخشی از آن باطنی (پختگی عقلی و دینی و اجتماعی و سیاسی) و بخش دیگری اجتماعی (مهیا بودن اکثریت مردم برای مبارزه علیه
ستم) است. بزرگترین نقطه ضعف و انحراف اکثر مبارزان راه
عدالت و
آزادی این است که خود غرق ظلم (ظلم اقتصادی یا جنسی یا عاطفی) بوده و میخواهند با ظلم بیرونی، اجتماعی و سیاسی مبارزه کنند.
لازمه دفع ظلم از وجود خویشتن و
معرفت نفس تنهایی و دوری از هیاهوی خلق است. در بسیاری از موارد معمولاً این تنهایی و بازگشت به خویشتن پس از شکست مبارزات اجتماعی و قطع امید از غیر خدا حاصل میآید. لذا مبارزه با ظلم را بایستی در نزدیکترین حریم خود آغاز کنیم. ریشه تمام مظالم بشری در ازخودبیگانگی
انسان است و انسان در تنهایی است که به خود میآید؛ اما این تنهایی و عزلتنشینی نبایستی بهطور تقلیدی و مصنوعی و با
تکلف ایجاد شود؛ بلکه بایستی بهطور کاملاً طبیعی و قلبی و با اختیار اتفاق بیافتد.
در مورد بخش پایانی پرسش که بهظاهر ارشاد
خلق را حتی در شرایطی که فرد خود کامل نشده است توصیه میکند، باید گفت این در شرایطی است که مطمئن باشد که دین خود را حفظ خواهد نمود که بسیار بعید است، بلکه در شرایطی که یک جامعه یا محیطی فاسد باشد، حفظ
ایمان و سلوک الی الله اولویت دارد و سودی در تباه نمودن
دین بهخاطر همراهی با اهل
گناه نیست.
و در
روایت دیگری نقل شده است:«ابدال
امت من به واسطه اعمال وارد بهشت نمیشوند؛ بلکه بر
بهشت وارد میشوند به واسطه
رحمت خدا و
سخاوت نفس و
سلامت دل و مهربانی نسبت به جمیع مسلمانان».
پایگاه اسلام کوئست.