حکم قصاص
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: قصاص، قتل، انتقام.
پرسش: آیا معنای آیه «ولکم فی القصاص حیاة»
آن است که خون
انسان محترم است و قتل هرچه کمتر باشد بهتر است؛ پس قصاص مایه حیات است؛ چون محدودکننده انتقامها و کشتارهاست و لذا اگر روزی برداشته شود، خلاف نظر
قرآن نخواهد بود؟ (کتاب نقدی بر قرائت رسمی از دین، ص۱۶۰)
پاسخ:
اگر کسی بگوید: که قاتل بر اساس انگیزه
جهل آدم کشت، قصاص یک نوع مقابله به مثل است و انگیزه آن
جهل است، بنابراین پیروی از جهل در هر دو جا با روش اهل
دانش سازگار نیست.
در پاسخ باید گفت: انگیزه قصاص حکیمانه است که هم مانع حرص انتقامطلبی
ورثه مقتول و هم
عبرت برای دیگران که بفهمند پیآمد آدمکشی نابودی خودش است. پس پیروی از
حکمت است نه از جهل.
اصولاّ قصاص نوعی
انتقام برای نزدیکان مقتول است، اگر
ایمان و
فرهنگ جامعه رشد نماید، بستگان مقتول میدانند قاتل گناهی ندارد و انسانها ذاتاً بد نیستند؛ بلکه مریض هستند.
گناه، به خاطر جهل بود؛ باید با جهل مبارزه کرد. مبارزه دکتر، هیچگاه با مریض نیست؛ بلکه با مرض است.
در پاسخ باید گفت: بدون
شک در تمام امراض اجتماعی، تجاوز، معلول امراض روحی است. اگر با
مجرم مبارزه نکنی، باید قانون دفاع را برداشت؛ زیرا تمام استعمارگران و دزدان روی این مرض
روح جنایت کردند، پس خودش باید گناه نداشته باشد. مریضی او گناه دارد. حال آنکه هیچکس در
دنیا چنین مطلبی را نمیپذیرد. حتی مخالفان قصاص نسبت به دزدان و متجاوزان به خودشان چنین نظری ندارند.
کشته شدن فرد، فقدانش بار سنگینی برای خانواده و جامعه است؛ ولی
قصاص نهتنها این بار را سبک نمیکند، بلکه موجب ازدیاد و دو برابر شدن آن خواهد بود.
در پاسخ باید گفت: هرچند ممکن است با قصاص، بار سنگین
خانواده او را بر دوش جامعه بگذارد، ولی با جلوگیری از قتل هزاران نفر، جامعه را از تحمل بار هزاران نفر حفظ میکند.
اصولاّ یکی از نشانههای طبیعی بودن قانون، پذیرش و قبول آن قانون در آن جامعه است (جنبه متافیزیکی نمیخواهد) همه میدانند در حال حاضر افکار عمومی (به هر دلیلی که است) پذیرش قانون قصاص نیست.
در نقد این مطلب باید گفت: این مطلب از نظر روانی ثابت شد که تندروی و
افراط و
تبلیغ سوء استفاده از هر قانون طبیعی و فطری واکنش منفی دارد، افراط در آدمکشی برای هر جرم کوچک در مسیحیت و
تبلیغات سوء مخالفان قصاص از قصاص این اثر سوء را در جامعه روشن فکری بر جای گذاشت. راه عاقلانه و حکیمانه آن است که باید جلوی سوء استفاده از یک قانون را گرفت، نه خود قانون را. مگر نمیدانیم از مواهب
حیات مانند
آب،
آتش و هوا چه سوء استفادههایی که نشد. از
علم و دانش و از اصول ادیان مثل
توحید،
نبوت و... مگر سوء استفاده نشده؛ ولی کسی نگفت به خاطر این سوءاستفاده کسی نباید از این مواهب استفاده صحیح نماید. بنابراین با آگاهی دادن جامعه باید جامعه را به اهمیت فوق العاده قانون قصاص آشنا نمود.
از جمله حقوق بشر، حق حیات است که برای همه محفوظ است. قاتل برخلاف قانون حقوق بشر به
حق حیات ضربه زده است. ما که خود را طرفدار حقوق بشر و قانون میدانیم، چرا به حق حیات ضربه بزنیم و به اصطلاح خلافکاری قاتل مجوز خلافکاری ما نمیشود.
در پاسخ این شبهه باید گفت: بدون شک کار
قاتل خلاف بود؛ ولی کار ما نهتنها خلاف نیست، بلکه حکیمانه است. میخواهیم با قصاص، حق حیات جامعه حفظ شود و بالعکس اگر قصاص نشود، حق حیات جامعه را خدشهدار کردیم.
بدون شک طرز فکر قاتل موجب قتل شده است و این
اندیشه و فکر مسموم قاتل، معلول پرورش خانواده یا جامعه و
حکومت است. قصاص قاتل یک نوع مبارزه با معلول است، نه علت و این خلاف
عقل است و گناه واقعی مال خانواده و مسئولان فرهنگی و اقتصادی و دولتی و قضایی است.
در
علم کلام در بخش جبرهای مادی این مطلب روشن شد که ممکن است اموری در
اعمال انسان اثر بگذارد؛ مثل خانواده، دولت، اقتصاد، رفیق و... ولی علت تامه تصمیمگیری
انسان،
اراده خود انسان است؛ و الّا هیچکس نباید در
جهان مسئول چیزی باشد.
اگر قصاص مانع کشتار و قتل میشد، در طول هزار سال باید ریشه مسئله قتل مثل ریشه بعضی بیماریها کنده میشد و از اینکه ریشهکن نشده است، معلوم میشود، قصاص تأثیری ندارد.
اولاً: حکم قصاص در طول هزار سال جاری نشده است؛ چون حکومت در دست
امام معصوم (علیهالسلام) و نائبان
عادل آنها نبوده است و اگر گاهی در بعضی جوامع اسلامی جاری شد، ناقص و افراطی و تفریطی بود؛
ثانیاً: انگیزهة ایجاد قتل، طغیانطلبی بشر است و تا زمانی که انسان
تربیت نشد، زمینه آدمکشی در انسان است و
قصاص مانع ظهور است و تنها عامل ریشهکنی آن نیست.
با کشته شدن فردی عواطف افراد زیادی جریحهدار میشود و محاکات و موج این خبر، به هر کسی برسد، اثر منفی خودش را میگذارد. انحطاط و تنزل انسانی را ممکن جلوه میدهد. به همین دلیل اشاعه
فحشاء و
حرام است؛ ولی چرا ما با قصاص و اعدام فردی عواطف دیگران را جریحهدار نموده و ابهت آدمکش را از بین ببریم؟
قصاص هم با محاکات، موج خودش در افکار عمومی اثر میگذارد. اولاً بر عواطف جریحهدار مرحم مینهد و سپس ابهت و
ترس نسبت به آدمکشی ایجاد میکند که کسی جرئت آن را ندارد که آدم بکشد.
اصولاّ ما چرا از عواطف مردم بهطور منفی استفاده نماییم. اگر ما زمینه
ایمان و
رشد فکری جامعه را فراهم نماییم، روحیة ایثار و گذشت بازماندگان مقتول پرورش مییابد و زمینة فکری آنها تا به حد عالی تکامل پیدا میکند که آن حقیقت را درک میکنند «که در عفو لذتی است که در
انتقام نیست»؛ ولی با بها دادن به قصاص، روح انسانی
عفو را خدشهدار کردیم.
حکمت مسئله قصاص، ابعاد گوناگون دارد. در بخش انتقامگیری
ورثه مقتول، ممکن است با رشد فرهنگی و پرورشی، عاطفی و دادن
پول و خلاصه
تطمیع، جلوی آن را گرفت؛ اما در بعد
عیوب اجتماعی اگر قصاص نباشد، ممکن است آمار قتل بالا برود و چیزی جز قصاص نمیتواند از آن جلوگیری کند.
آنطوری که از قرائن فهمیده میشود (شاید هدف پرسشگر همین مطلب بوده باشد) قصاص مایه حیات است، چون محدودکننده انتقامها و کشتارهاست؛ چنانچه جامعه بتواند با رشد فکری و فرهنگی و یا به هر دلیلی دیگر جلوی انتقامها را بگیرد که طرفداران مقتول دیگر حاضر نشوند انتقام بکشند؛ آیا در این زمان این آیه خاصیت خود را از دست نمیدهد؟ و دیگر
حکم ابدی نخواهد بود و دیگر با کشتن یک فرد، کسی را قصاص نمیکنند؛ چون فلسفه
تشریع قصاص برای جلوگیری از انتقام افراطی و کشتار بود. حال که کشتاری وجود ندارد، دیگر قصاص معنا ندارد. پس احکام قصاص مطلق نیست و نسبی میباشد.
حکم قصاص از اول مقید با ایجاد
عبرت و جلوگیری از انتقام بهطور مطلق وضع شده، نه نسبی؛ یعنی هر زمان قتلی وجود داشته باشد، قصاص هم هست. ممکن است با ایجاد رشد اخلاقی جلوی انتقام را بگیرید، ولی اگر قتلی وجود داشت، به خاطر عبرت اجتماعی، قصاص باید باشد. بلی اگر جامعه از نظر رشد به جایی رسید که اصلاً قتلی وجود نداشت، در آن جامعه قصاص نیست، این نه به خاطر اینکه حکم قصاص نسبی باشد و مطلق نباشد، بلکه بهخاطر این است که قصاص دیگر موضوع نداشت.
پس بین حکم ثابت و مطلق و جاودانه قصاص با اجرای آن نباید خلط کرد.
حکم قصاص یک چیز است و موضوع قصاص و اجرای آن
حکم، چیزی دیگر و مرتبهای دیگر.
حکم قصاص و کلاً قانون الهی مانند آفتاب و ماه در جریان است؛ چون قرآن به منظور
هدایت همه انسانها، در همه ادوار و اعصار نازل شده، تا آنان را به سوی آنچه باید بدان معتقد باشند و آنچه باید بدان متخلق گردند و آنچه که باید به آن
عمل کنند، هدایت کند، چون معارف نظری
قرآن مختص به یک عصر خاص و یک حال مخصوص نیست ... .
بنابراین امتیازات قصاص اسلامی فراوان است؛ از جمله:
۱. قصاص حکم ثابت الهی است که بر اساس
خلقت و تکوین انسان وضع شده و دارویی بهتر از آن برای
سلامتی جامعه وجود ندارد.
۲. قصاص مثل قانون
بهداشت، بازدارنده، و پیشگیریکننده است.
۳. در تشفی ورثه مقتول، اثر روحی و روانی دارد.
۴. از آنجایی که حس انتقامجویی
انسان حد و مرزی ندارد، قصاص حکم عادلانه در مقابله به مثل در چهارچوب قانون الهی است.
۵. حق حیات انسانها، بدون آن امکان ندارد. شاید به همین خاطر قرآن به صاحبان خرد خطاب میکند که قصاص حیات است.
۱. به تفاسیر ذیل آیه ۱۷۹ سوره بقره.
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «حکم قصاص»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱۰/۱۳.