جبر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
پرسش:در مورد
ایات ۲ و ۳ سوره ی
انسان لطفا کمی توضیح بدید و در این مورد که آیا انسان برای بوجود آمده جبر نداشته است ؟
پاسخ:
توضیحات مختصری در رابطه با این دو
آیه شریفه خدمت شما ارائه می گردد:
با اینکه بیشترین بحثهای این سوره پیرامون
قیامت و نعمتهای بهشتی است، ولی در آغاز آن سخن از
آفرینش انسان است چرا که توجه به این آفرینش زمینهساز توجه به قیامت و
رستاخیز است، همانگونه که در
تفسیر سوره" قیامت" در چند صفحه قبل شرح دادیم.
آیا چنین نیست که زمانی طولانی بر انسان گذشت که چیزی قابل ذکر نبود"؟(هَلْ أَتی عَلَی الْإِنْسانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً).
آری، ذرات وجود او هر کدام در گوشهای پراکنده بود، در میان خاکها، در لابلای قطرات آب دریاها، در هوایی که در
جو زمین وجود دارد، مواد اصلی وجود او هر کدام در گوشه یکی از این سه محیط پهناور افتاده بود، و او در میان آنها در
حقیقت گم شده، و هیچ قابل ذکر نبود.
آیا منظور از" انسان" در اینجا نوع انسان است، و عموم افراد
بشر را شامل میشود؟ یا خصوص حضرت آدم است؟.
آیه بعد که میگوید ما انسان را از
نطفه آفریدیم قرینه روشنی بر معنی اول میباشد، هر چند بعضی معتقدند که " انسان" در آیه اول به معنی حضرت "
آدم" و " انسان" در آیه دوم اشاره به فرزندان آدم است، ولی این جدایی در این فاصله کوتاه بسیار بعید به نظر میرسد.
در تفسیر جمله" لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً":" چیز قابل ذکری نبود" نیز نظرات دیگری اظهار شده است، از جمله اینکه: انسان به هنگامی که در عالم نطفه و
جنین بود موجود قابل ذکری نبود، ولی بعدا که مراحل
تکامل را پیمود به موجودی قابل ذکر تبدیل شد.
در حدیثی از
امام باقر ع نقل شده که فرمود:" انسان" در"
علم خدا" مذکور بود، هر چند در"
عالم خلق" مذکور نبود
در بعضی از تفاسیر نیز آمده که منظور از" انسان" در اینجا علماء و دانشمندان است که قبل از فرا گرفتن علم قابل ذکر نبودند، اما بعد از رسیدن به نظام
علم در میان همه مردم، در حیات و بعد از موتشان، همه جا ذکر آنها است.
بعضی نقل کردهاند که "
عمر بن خطاب" این آیه را از کسی شنید گفت ای کاش آدم هم چنان غیر مذکور باقی مانده بود، و از مادرزاده نمیشد، و فرزندانش مبتلا نمیشدند!
.
و این سخن تعجب آور است چرا که در واقع ایرادی است به مساله آفرینش.
به هر حال بعد از این مرحله نوبت آفرینش انسان، و موجود قابل ذکر شدن است، میفرماید.
" ما انسان را از نطفه مختلطی آفریدیم، و او را میآزمائیم، و لذا او را شنوا و بینا قرار دادیم" (إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِیهِ فَجَعَلْناهُ سَمِیعاً بَصِیراً).
" امشاج" جمع" مشج" (بر وزن نسج یا بر وزن سبب) یا جمع" مشیج" (بر وزن مریض) به معنی شیء مخلوط است.
آفرینش انسان از" نطفه مخلوط" ممکن است اشاره به اختلاط نطفه
مرد و
زن و ترکیب"
اسپر" و"
اوول" بوده باشد همانگونه که در
روایات اهل بیت ع اجمالا به آن اشاره شده است. یا اشاره به استعدادهای مختلفی که در درون نطفه از نظر عامل
وراثت از طریق ژنها و مانند آن وجود دارد، و یا اشاره به اختلاط مواد مختلف ترکیبی نطفه است، چرا که از دهها
ماده مختلف تشکیل یافته، و یا اختلاط همه اینها با یکدیگر، معنی اخیر از همه جامعتر و مناسبتر است.
این احتمال نیز داده شده که امشاج اشاره به تطورات نطفه در دوران جنینی است».
جمله نبتلیه اشاره به رسیدن انسان به مقام"
تکلیف و
تعهد و
مسئولیت و
آزمایش و
امتحان" است، و این یکی از بزرگترین مواهب خدا است که به انسان
کرامت فرموده و او را شایسته" تکلیف و مسئولیت" قرار داده است.
و از آنجا که" آزمایش و تکلیف" بدون"
آگاهی" ممکن نیست، در آخر آیه اشاره به ابزار
شناخت و
چشم و
گوش میکند که در
اختیار انسانها قرار داده است.
بعضی نیز گفتهاند منظور از
ابتلاء و آزمایش در اینجا تطورات و تحولاتی است که به جنین از مرحله نطفه تا رسیدن به یک
انسان کامل دست میدهد. ولی با توجه به تعبیر" نبتلیه" و همچنین تعبیر به" انسان" تفسیر اول مناسبتر است.
ضمنا از این تعبیر استفاده میشود که ریشه همه
ادراکات انسان از
ادراکات حسی او است: و به تعبیر دیگر ادراکات حسی ما در همه
معقولات است، و این نظریه بسیاری از
فلاسفه اسلامی است، و در میان
فلاسفه یونان "
ارسطو" نیز طرفدار همین نظر بوده است.
و از آنجا که تکلیف و آزمایش انسان علاوه بر مساله آگاهی و ابزار شناخت نیاز به دو عامل دیگر یعنی به مساله"
هدایت" و" اختیار" دارد آیه بعد به آن اشاره کرده، میفرماید:" ما راه را به او نشان دادیم، خواه
شاکر و پذیرا باشد، یا
کفران کننده و ناپذیرا" (إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً)
.
" هدایت" در اینجا معنی وسیع و گستردهای دارد که هم
هدایت"
تکوینی" را شامل میشود و هم
هدایت" فطری" و هم" تشریعی" را هر چند سوق آیه بیشتر روی هدایت تشریعی است.
" توضیح" اینکه از آنجا که
خداوند انسان را برای
هدف" ابتلاء و امتحان" و تکامل آفریده است مقدمات وصول به این هدف را در وجود او آفریده، و نیروهای لازم را به او بخشیده این همان هدایت" تکوینی" است.
سپس در اعماق فطرتش
عشق به پیمودن این راه را قرار داده، و از طریق
الهامات فطری مسیر را به او نشان داده، و از این نظر هدایت" فطری" نموده و از سوی دیگر،
رهبران آسمانی و انبیای بزرگ را به تعلیمات و
قوانین روشن برای" ارائه طریق" مبعوث کرده، و به وسیله آنها
هدایت" تشریعی" فرموده است، و البته تمام این شعب سه گانه هدایت، جنبه عمومی دارد، و همه انسانها را شامل میشود.
روی هم رفته این آیه به سه مساله مهم و سرنوشتساز در زندگی انسان اشاره میکند:
مساله" تکلیف"، مساله" هدایت" و مساله"
آزادی اراده و اختیار" که لازم و ملزوم یکدیگر و مکمل یکدیگرند.
در ضمن جمله" إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً" خط بطلان بر
مکتب جبر میکشد.
تعبیر به" شاکرا" و" کفورا" مناسبترین تعبیری است که در اینجا امکان دارد، چرا که در مقابل نعمت بزرگ
هدایت الهی آنها که پذیرا و تسلیم شوند، و راه هدایت پیش گیرند، شکر این
نعمت را بجا آورده، و آنها که مخالفت کنند کفران کردهاند.
و از آنجا که از
دست و
زبان هیچکس بر نمیآید، که از عهده شکرش بدر آید، در مورد"
شکر" تعبیر به اسم فاعل کرده، در حالی که در مورد" کفران" تعبیر به" کفور" (صیغه مبالغه) آمده، زیرا آنها که این نعمت بزرگ را نادیده بگیرند بالاترین کفران را کردهاند، چرا که خداوند انواع وسائل هدایت را در اختیار آنها گذارده، و این نهایت کفران است که همه را نادیده بگیرد و راه خطا برود.
ضمنا باید توجه داشت" کفور" واژهای است که هم در مورد" کفران نعمت" به کار میرود و هم در مورد"
کفر اعتقادی" (همانگونه که راغب در مفردات آورده است).
مسلما به وجود آمدن هر فرد خارج از اختیار خودش می باشد امری کاملا بدیهی است و این مسأله در رابطه با «جبر و اختیار» اصلا مورد بحث نیست. آنچه در رابطه با اختیار مورد بحث است در زمینه افعال و کنشهای آدمی است که فرع بر وجود اوست. آن هم نه همه افعال زیرا مسلما برخی از افعال جنبه غریزی و غیر ارادی دارند مانند مکیدن پستان
مادر به هنگام گرسنه شدن نوزاد. پس مسأله اختیار در مورد افعال گزینشی و انتخابی مطرح است.
بنابراین در سه جهت آدمی فاقد اختیار است:
۱. اصل وجود خود
۲. برخی از کنشهای غریزی
۳. نتایج قهری و تخلف ناپذیر اعمالش.
ولی در افعال گزینشی و انتخابی دارای اختیار میباشد. آیا من
حق دارم که بگویم «من راضی به
زندگی نیستم یعنی به جبر زندهام و اگر گناهی میکنم که حتماً میکنم به حساب کی میباشد چرا که من اصلًا راضی نیستم که پا به این
جهان گذاشتهام. اگر خداوند مرا نمیآفرید من هم
گناه نمیکردم و مجبور نبودم آن همه
عذاب آخرت را تحمل کنم.
پاسخ: اولًا هر چند انسان بدون اختیار خویش پا به عرصه هستی گذاشته است اما در مقابل، از نعمتی بی نظیر برخوردار گشته است و آن عبارت است از «هستی» و «وجود» خداوند
لطف بزرگی فرموده است که ما را از عرصه نیستی به هستی درآورده است و ما باید شکرگزار چنین هدیهای باشیم اگرچه اختیار و اراده ما در آن هیچ نقشی نداشته باشد.
ثانیاً، گرچه آدمی در آمدن به عالم هستی مختار نبوده است ولی باز خداوند بر اساس
لطف و رحمتش انسان را در چگونه زیستن و چگونه بودن و چگونه رفتن و چگونه حرکت کردن کاملًا آزاد گذاشته است و این خود نیز نعمتی بس گرانبهاست که متأسفانه
بشر از آن حسن استفاده را نمیکند. بله اگر خداوند مرا در این زمینه نیز با اجبار روبرو میساخت و من در کژاندیشی و کژعملی یا درستاندیشی و صحیح کرداری مجبور بودم میتوانستم این پرسش را مطرح کنم ولی حقیقت امر چنین نیست. اگر جنابعالی به حقیقت انسان،
مقام و جایگاه و منزلت او واقف شوید، اینچنین شکوه نمیکردید.
شهرسوال.