امر بین امرین
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: جبر، تفویض، امر بین امرین، اختیار.
پرسش: مراد از «لا جبر و لا تفویض بل امر بین امرین» چیست؟ آیا مراد مخلوطی از جبر و تفویض است یا نه؟
پاسخ: جملهی "لا جبر و لا تفویض بل امر بین امرین" مضمون احادیث متعددی است که از
اهل بیت عصمت و
طهارت ـ علیهمالسلام ـ در نقد دو نظریهی نادرست جبر و تفویض بیان شده است و در حقیقت آموزهای مستقل و دقیقی است که افعال اختیاری انسانها را بهدرستی تبیین میکند. اشاعره استناد فعل آدمیان را به خدای تعالی میدانند؛ بهگونهای که همانند جمادات هیچ
اراده و اختیاری از خود ندارند و این معنای نظریهی
جبر در مکتب آنهاست. معتزله معتقدند که آدمی در افعال و کردار خود یگانه مؤثر و علت تامه است؛ بهگونهای که از خداوند متعال سلب اختیار میشود و این معنای نظریهی تفویض است. اما نظر شیعه به تبع ائمهی اطهار ـ علیهمالسلام ـ این است که نه جبر امکان تحلیل دقیق افعال انسانی را دارد و نه تفویض؛ بلکه تحلیل دقیق کار بشری، راهی میان جبر و اختیار است. انسان در فعل و ترک اختیار و قدرت دارد، اما این قدرت و اختیار را خدای سبحان به او داده و قدرت بشری نفیکننده قدرت الاهی نیست.
جملهی "لا جبر و لا تفویض بل امر بین امرین" مضمون
احادیث متعددی است که از اهل بیت عصمت و طهارت در نقد دو نظریهی نادرست جبر و تفویض بیان شده است و در حقیقت آموزهای مستقل و دقیقی است که افعال اختیاری انسانها را بهدرستی تبیین میکند.
مبحث
جبر و اختیار و امر بین امرین از مباحث پیچیده و مشکل کلامی و فلسفی و اخلاقی است که درک و فهم آن نیاز به
تفکر و تأمل بیشتری دارد. بهعنوان مقدمه لازم است که تعریف واژهها روشن شود و آنگاه به بحث اصلی بپردازیم.
«جبر»، یعنی اینکه
انسان در افعال و کردار خود مجبور باشد و از خود اختیاری نداشته باشد. به عبارت دیگر، افعال بندگان مستند به
خداوند متعال باشد.
اما اختیاری که در مقابل جبر است، و بهتر است از آن به تفویض تعبیر شود،
به این معناست:
موجود زنده ـ مثلاً انسان ـ حالتی داشته باشد که خود منشأ فعل و ترک باشد و از روی
علم و اراده و خواست خود کاری را انجام دهد یا ترک کند و هیچ عامل دیگری حتی خداوند در فعل و ترک او تأثیر نداشته باشد. به عبارت دیگر، بنده در فعل خود کاملاً مستقل و یگانه مؤثر و علت تامه است و رابطهی فعل اختیاری با خداوند متعال قطع باشد،
که معتزله بر این باورند.
متکلمان اشعری استناد فعل آدمیان را به خدای تعالی میدانند بهگونهای که همانند جمادات هیچ اختیاری از خود ندارد و این معنای جبر در مکتب آنهاست.
اما نظر
شیعه به تبع
ائمهی اطهار علیهمالسلام این است که نه جبر امکان تحلیل دقیق افعال انسانی را دارد و نه تفویض؛ بلکه تحلیل دقیق کار بشری، راهی میان جبر و اختیار است. انسان در فعل و ترک، اختیار و قدرت دارد؛ اما این قدرت و
اختیار را خدای سبحان به او داده و قدرت بشری نفیکنندهی قدرت الاهی نیست. به عبارت دیگر، گروهی اراده و اختیار انسان را نفی کردهاند (جبریون) و گروهی ارادهی الاهی را نفی کردهاند (طرفداران نظریهی تفویض)؛ اما به نظر ما، اراده و قدرت و اختیار آدمی در طول اراده و قدرت الاهی است.
با مثالی شاید بحث روشنتر شود. فرض کنید کسی، پسر بچهای را از کودکی تحت
تربیت و حفاظت خود قرار دهد، و تمام امکانات رفاهی و تحصیلی را برای او فراهم کند. وقتی او به
سن ازدواج برسد، دختر خود را به عقد او درآورد و خانه و شغلی مناسب به او دهد، و با او شرط کند که تا زنده است،
زندگی او را تأمین کند و تحت حمایت خود قرار دهد؛ به شرط آنکه تحت سرپرستی او زندگی کند. اگر بگوییم که این جوان در این زندگی هیچ نقشی ندارد و تمام زندگی و مخارج و خانه که به او عطاء شده متعلق به آن مرد نیکوکار است، طرفدار نظریه ی جبر شدهایم. و اگر بگوییم که آن مرد نیکوکار با بخشش خود، از مالکیت خود صرف نظر کرده و از مالکیت عزل شده است، و داماد همهکاره و
مالک مطلق است، به نظریهی تفویض تمایل پیدا کردهایم؛ اما اگر بگوییم که آن مرد و داماد هر دو مالک هستند، منتها به این ترتیب که مرد در
مقام مولویت و صاحب اختیاری، صاحب خانه و مال و
ثروت است و داماد در مقام کسی که اجازهی استفاده و دخل و تصرف در محدودهی
ملک مرد نیکوکار را دارد، به امر بین امرین معتقد شدهایم که در این صورت پذیرفتهایم که اختیار و مالکیت داماد در طول مالکیت مرد نیکوکار است؛ اما این اختیار هیچگاه صاحب اصلی را از تصرف و اختیار معزول نمیکند.
روشن است که نظریه امر بین امرین بسیار دقیقتر از آن است که این مثال با آن تطبیق کند، بدین جهت توضیح این مطلب عمیق نیاز به مقدمات فلسفی دارد؛ اما به اختصار بیان میشود که هستی هر موجود و پدیدهای، پرتویی از شأن و هستی خداست و هیچ ذرهای در
عالم نیست، مگر اینکه تحت پرتو
نور الاهی قرار دارد، به همین طریق هر فعل و کار و اثری که از موجودات صادر میشود، فعل و اثر خداوند است. پس همانگونه که هستی و حالات و حواس و ویژگیهای انسان از خداست، فعل و
عمل و کار و آثارش نیز حقیقتاً به خدا منتسب است. با دقت در این بیان معلوم میشود که هر دو نظریهی
جبر و تفویض صحیح نیستند؛ زیرا در عینحال که انسان حقیقتاً موجود بوده و هستی حقیقتاً به او نسبت داده میشود، درعینحال هستی او به خدا منسوب است، و او هستی را از ذات پاک هستی بخش گرفته است. بدین ترتیب فعل و عمل صادره از انسان، حقیقتاً و واقعاً فعل و عمل و کار اوست و به این دلیل به خداوند نسبت داده میشود؛ زیرا چنانچه تمام هستی او از خداوند است، تمام حالات و آثار وجودی او ـ همچون افعال اختیاریش ـ وابسته به خداوند است.
بنابراین افعال اختیاری انسان ـ از روی حقیقت نه مجاز ـ به خود انسان منسوب است و به نحو حقیقت به خداوند انتساب دارد. منسوب به انسان است؛ زیرا براساس قدرت و ارادهی او و تحت تأثیر عزم و جزم و تصمیم و گزینش او انجام میپذیرد.و منسوب به خداوند است؛ زیرا هستی انسان و تمام آثار وجودی او، از جمله افعالش معلول خداوند و وابسته به اوست.
پس امر بین امرین به این معناست که در عین اینکه فعل مستند به انسان است، مستند به ارادهی ذات باری تعالی نیز است. اما اراده و
اختیار انسان در عرض ارادهی الاهی نیست تا شریک در ارادهی الاهی شود؛ بلکه به بیانی که عرض شد در طول ارادهی الاهی است؛ یعنی اراده و اختیار و قدرت انسان، یکی از اجزای علت تامهی افعال اختیاری اوست. پس انسان مجبور نیست؛ زیرا ملاک اختیار یعنی قدرت و
اراده در او موجود است و درعینحال او مختار علی الاطلاق نیز نیست؛ زیرا مقدمات کار در اختیار او نیست و این همان معنای
امر بین امرین است که بر تمام افعال صادره از انسان حاکم است.
پس آموزهی امر بین امرین اثبات اختیار انسان با حفظ ارتباط علی و معلولی آن به اراده الاهی است و در برابر ناتوانی تحلیلی دو نظریه جبر و تفویض بهخوبی افعال اختیاری انسان را تبیین میکند.
اختیاری هست ما را بیگمان ••• حس را منکر نتانی شد عیان
سنگ را هرگز نگوید هین بپر ••• از کلوخی کس کجا جوید وفا...
کس نگوید سنگ را دیر آمدی ••• یا که چوبا تو چرا بر من زدی؟...
امر و نهی و
خشم و تشریف و عتاب ••• نیست جز
مختار را ای پاک جیب...
اختیاری هست در ما ناپدید ••• چون دو مطلب دید، آید در مزید
اوستادان
کودکان را میزنند ••• آن ادب سنگ سیه را کی کنند؟
هیچ گویی سنگ را فردا بیا ••• ور نیایی من دهم بد را سزا
هیچ عاقل مر کلوخی را زند؟ ••• هیچ با سنگی عتابی کس کند؟...
نغز میآید برو کن یا مکن ••• امر ونهی و ماجراها و
سخن اینکه فردا این کنم یا آن کنم ••• این دلیل اختیار است ای صنم
و آن پشیمانی که خوردی زآن بدی ••• ز اختیار خویش گشتی مهتدی
پایگاه اسلام کوئست.