کرسی و عرش
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: عرش، کرسی.
پرسش: مراد از عرش و کرسی (با توجه به تفاسیر گوناگون از آنها) چیست؟
پاسخ: "عرش" به معنای چیزی است که دارای سقف بوده باشد و به تخت
حکومت و پادشاه نیز اطلاق شده که کنایه از
قدرت و حکومت است و "کرسی" نیز به معنای سریر و تخت است و هر دو واژه در قرآن به کار رفته و در موارد زیادی "عرش" و در یک مورد "کرسی" به خداوند نسبت داده شده که محل بحث ما نیز همین است.
در اینکه مُراد از "
عرش و کرسی" خدا چیست، بین علما و مفسران اختلاف است و بهطور کلی
علما در این مسئله به دو دسته تقسیم شدهاند. عدهای از علمای سلف، که بحث از آن را بدعت میدانند، میگویند:"عرش" و "
کرسی " خدا چیزی است که ما تنها نام آن را میشناسیم و از درک حقیقت آن عاجزیم. در مقابل عدهای دیگر از علما، بحث در اطراف حقایق دینی را جایز میدانند که در این گروه چهار نظر مطرح است.
"عرش" در لغت به معنای چیزی است که دارای سقف بوده باشد.
از همین جهت به سایبان،
چادر ، خیمه، کپر، آلونگ، کاخ،
قصر و ساختمان روی چاه نیز عرش میگویند.
گاهی به معنای تختهای بلندپایه میآید و بدین سبب به تخت حکومتی و پادشاه نیز اطلاق شده
که کنایه از قدرت و حکومت است.
این ماده در قرآن ۲۶ بار آمده
که در اغلب آنها، "عرش خدا" مراد بوده است و در مواردی به معنای سقف آمده: «درحالیکه دیوارهای آن، به روی سقفها فرو ریخته بود».
یا به معنای تخت پادشاهی: «و پدر و مادرش را به تخت بر نشانید».
و «کدام یک از شما میآورد برای من تخت او (
بلقیس ) را».
و یا به معنای رفع و بلندی است
و آنچه محل بحث است همان "عرش خدا"ست.
در اینکه مراد از عرش خدا چیست؟ بین علما و مفسران اختلاف شده و بهطور کلی میتوان آنان را در این مسئله به دو دسته تقسیم نمود:
اکثر علمای سلف، بر این باور بودند که بحث در اطراف حقایق دینی و تجاوز از ظواهر کتاب و
سنت بدعت است. آنان میگویند: عرش خدا چیزی است که بشر، تنها نام آن را میشناسد و از درک حقیقت آن عاجز است و اینگونه آیات را از متشابهاتی میدانند که باید از بحث کردن پیرامون آن خودداری شود. حال آنکه
عقل بلکه
قرآن و سنت نیز برخلاف عقیده آنان مردم را به تدبر در آیات خدا و تلاش در
معرفت خدا و شناسایی آیات و تذکر و تفکر در آنها و
احتجاج به حجتهای عقلی تشویق میکند. چگونه ممکن است با این همه تشویق در مقدمات، از نتیجه آن منع و نهی فرموده باشد؟
عالمانی که بحث در اطراف حقایق دینی را جایز میدانند. در این مسئله (عرش خدا) به چهار دسته تقسیم میگردند:
آنهایی که بر معنای ظاهری لفظ جمود ورزیده و گفتهاند: عرش، وجود خارجی است و مخلوقی کاملاً شبیه به تخت است که دارای پایههایی است و آن پایهها بر
آسمان هفتم تکیه دارند و خداوند هم مانند پادشاهان بر آن قرار میگیرد و از آنجا تدبیر امور
عالم را مینماید.
علمایی که عرش را وجود خارجی و مخلوق میدانند؛ ولی در مصداق با آنان اختلاف کردهاند و عرش را منطبق میکنند بر فلک نهم که محیط به عالم جسمانی و محدودکننده جهات آن است و از جهت اینکه خالی از ستاره است، اطلس نامیده میشود.
کرسی را متحد و یک چیزی میدانند و مشهور به مشبّهه هستند.
آنان
عرش خدا را همان فلک اعلا و کرسی او را فلک کواکب دانسته و به هیئت بطلمیوسی و نیز به روایتی از رسول اکرم ـ صلیاللهعلیهوآله ـ استناد میکنند که فرمود: «آسمانها و زمین هفتگانه در جنب کرسی نیستند؛ مگر مانند حلقهای که در صحرایی فراخ و وسیع افتاده باشد.»
نظریه سوم، برخلاف دو نظریه قبل میگوید:"عرش خدا" معنای کنایی دارد و وجود خارجی و حقیقی ندارد. البته در اینکه منظور از آن معنای کنایی چیست، سخن بسیار گفتهاند. گاهی عرش را به معنای "
علم بیپایان پروردگار" تفسیر کرده و به حدیثی از حفص بن غیاث استناد میکنند که از امام صادق ـ علیهالسلام ـ درباره
تفسیر آیه «
وسع کرسیه السماوات و الارض » سؤال کردند، فرمود: منظور علم اوست.
و گاه با توجه به آیاتی چون «
ثُمَّ استوی علی العرش »
یا «
الرحمان علی العرش استوی »
عرش را به معنای "مالکیت و حاکمیت خدا" دانستهاند. گاه به معنای هر یک از صفات کمالیه و جلالیه وی تفسیر نمودند؛ چراکه هر یک از این اوصاف بیانگر عظمت مقام خدای متعال است؛ همانگونه که تخت سلاطین نشانه عظمت آنهاست.
این نظر از یک جهت با نظریه اول و دوم مشترک است که میگوید:"عرش" دارای وجود حقیقی است، (برخلاف نظریه سوم) و از یک جهت نیز با نظریه سوم مشترک است و مراد از "عرش" را معنای کنایی میداند. (برخلاف نظریهی اول و دوم) و این
رأی بعضی از معاصران، مانند علامه طباطبایی (ره) است.
طبق این نظریه، "عرش" مرحلهای از مراحل عالم وجود است که زمام جمیع حوادث و اسمایی که علت وجود آن
حوادث اند، در آنجا جمع و ترتیب و ردیف کردن سلسله اسباب و عِلَل منتهی به آن مرحله میباشد.
علامه طباطبایی (ره) میفرمایند: جمله «ثُمَّ استوی علی العرش»
در عین اینکه مثالی است که احاطه تدبیر خداوند را در ملکش مجسم میسازد، دلالت دارد که حقیقتی هم در کار است و آن مقامی است که زمام جمیع امور در آنجا متراکم و مجتمع میشود و آیاتی نظیر: «و او پروردگار عرش بزرگ است»
و «کسانی که
عرش را به دوش میکشند و کسانی که در اطراف آناند»
و... همه بر همین معنا دلالت دارند.
کرسی به معنای تخت است و در عرف عامه، اسم چیزی است که بر آن مینشینند.
این کلمه در
قرآن کریم دو بار آمده که در هر دو مورد به معنای تخت است. با این تفاوت که در یکی مصداق خارجی عرفی (تخت سلیمان) مد نظر است: «
سلیمان را
امتحان کردیم و بر تخت او جسدی انداختیم سپس انابه نمود».
و در دیگری که در مورد تخت خداوند است، معنای کنایی از یک حقیقت وجودی مراد است.
کرسی و سریر خدا که به آسمانها و
زمین محیط است، چیست؟
همان نظریاتی که در "عرش" بیان گردید، در کرسی نیز با تفاوت اندکی مطرح است که مجموع آن را میتوان چنین بیان نمود:
نظریه اکثر عالمان پیشین که میگویند: کرسی خدا چیزی است که بشر تنها نام آن را میشناسد و از درک حقیقت آن عاجز است و بحث از آن
بدعت است.
اینکه کرسی و عرش با هم متحدند و آن تخت سلطنت الاهی است بر
آسمان هفتم که از آنجا عالم را تدبیر میکند.
نظریه قومی که با توجه به هیئت بطلمیوسی میگویند: کرسی، فلک کواکب و عرش، فلک اعلی است.
نظریه بسیاری از مفسران که قائلند، کرسی وجود حقیقی ندارد، بلکه کنایه است. این کنایه یا از
علم خدا، یا از قدرت و سلطه خداست.
نظریه معاصران مانند علامه طباطبایی و نظریه صحیح است. طبق این دیدگاه، کرسی در عین اینکه کنایه است، اما وجود حقیقی دارد و مرتبهای از مراتب وجود است و مراد، آن مقام ربوبی است که تمام موجودات آسمانها و زمین قائم به آن هستند. پس کرسی مرتبهای از مراتب علم خداست که تمام عالم قائم بدان است و همه چیز در آن محفوظ و نوشته شده است. بنابراین عرش و کرسی در حقیقت، امر واحدی هستند که به حسب اجمال و تفصیل دارای دو مرتبهاند و اختلافشان در حقیقت، رتبی است و هر دو از حقایق وجودی هستند؛ ولی نه آنطور که عدهای پنداشتهاند که تختی است و خداوند را بر آن حمل میکنند.
روایات موجود از
ائمه ـ علیهمالسلام ـ در این زمینه نیز سند محکمی است بر صحت همین قول که به چند نمونه از این روایات اشاره میکنیم.
امیرمؤمنان ـ علیهالسلام ـ ضمن جوابهایی که به جاثلیق دارد، میفرماید: ملائکه، عرش خدا را حمل میکنند و عرش خدا آنطور که تو میپنداری، مانند تخت نیست؛ بلکه چیزی است محدود و مخلوق و مدبر به تدبیر خدا و خداوند
مالک اوست، نه اینکه روی آن بنشیند.
روایت دیگری از علی ـ علیهالسلام ـ نقل شده است که در آن مراد از
کرسی ، علم الاهی است که به تمام آسمانها و زمین و آنچه در زیر زمین است، محیط است.
حنان بن سدیر نقل میکند که از حضرت صادق ـ علیهالسلام ـ معنای عرش و کرسی را پرسیدم، فرمود: عرش صفات کثیر و مختلفی دارد؛ در هر جای قرآن به هر مناسبتی که اسم عرش برده شده، صفات مربوط به همان جهت ذکر شده است
که عرش در این روایت در معانی
ملک و
مشیت و
اراده و
علم به کار رفته است و از عرش و کرسی بهعنوان دو درِ مقرون به هم نام برده شده که علم عرش، نهانتر از علم کرسی است.
پایگاه اسلام کوئست.