• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

کرسی و عرش

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه: عرش، کرسی.
پرسش: مراد از عرش و کرسی (با توجه به تفاسیر گوناگون از آنها) چیست؟
پاسخ: "عرش" به معنای چیزی است که دارای سقف بوده باشد و به تخت حکومت و پادشاه نیز اطلاق شده که کنایه از قدرت و حکومت است و "کرسی" نیز به معنای سریر و تخت است و هر دو واژه در قرآن به کار رفته و در موارد زیادی "عرش" و در یک مورد "کرسی" به خداوند نسبت داده شده که محل بحث ما نیز همین است.
در این‌که مُراد از " عرش و کرسی" خدا چیست، بین علما و مفسران اختلاف است و به‌طور کلی علما در این مسئله به دو دسته تقسیم شده‌اند. عده‌ای از علمای سلف، که بحث از آن را بدعت می‌دانند، می‌گویند:"عرش" و " کرسی " خدا چیزی است که ما تنها نام آن را می‌شناسیم و از درک حقیقت آن عاجزیم. در مقابل عده‌ای دیگر از علما، بحث در اطراف حقایق دینی را جایز می‌دانند که در این گروه چهار نظر مطرح است.

فهرست مندرجات

۱ - معنای عرش
       ۱.۱ - اول
       ۱.۲ - دوم
۲ - عرش در قرآن
۳ - مراد از عرش خدا
       ۳.۱ - ۱. بدعت دانستن بحث درباره عرش
       ۳.۲ - ۲. جایز دانستن بحث درباره عرش
              ۳.۲.۱ - أ. قائل بودن وجود خارجی برای عرش
              ۳.۲.۲ - ب. اختلاف در مصداق عرش
              ۳.۲.۳ - ج. در نظر گرفتن معنای کنایی
              ۳.۲.۴ - د. در نظر گرفتن وجود حقیقی و معنای کنایی
              ۳.۲.۵ - دیدگاه علامه طباطبایی
۴ - معنای کرسی
۵ - مراد از کرسی خدا
       ۵.۱ - ۱. بدعت بودن بحث درباره کرسی
       ۵.۲ - ۲. نظریه‌ عالمان اهل بحث
              ۵.۲.۱ - أ. نظریه‌ مشبّهه
              ۵.۲.۲ - ب. نظریه‌ قومی براساس هیئت بطلمیوسی
              ۵.۲.۳ - ج. در نظر گرفتن معنای کنایی برای کرسی
              ۵.۲.۴ - د. قائل بودن وجود حقیقی
۶ - استناد به روایات ائمه
       ۶.۱ - ۱. روایتی از امیرمؤمنان
       ۶.۲ - ۲. روایتی دیگر از امیرمؤمنان
       ۶.۳ - ۳. روایتی از امام صادق
۷ - پانویس
۸ - منبع




۱.۱ - اول

"عرش" در لغت به معنای چیزی است که دارای سقف بوده باشد. از همین جهت به سایبان، چادر ، خیمه، کپر، آلونگ، کاخ، قصر و ساختمان روی چاه نیز عرش می‌گویند.
[۲] المنجد، ترجمه، بندر ریکی، محمد، ج۲، ص ۱۱۰۰.


۱.۲ - دوم

گاهی به معنای تخت‌های بلندپایه می‌آید و بدین سبب به تخت حکومتی و پادشاه نیز اطلاق شده
[۳] قرشی، سید‌علی‌اکبر، قاموس قرآن، ج ۴، ص ۳۱۶.
که کنایه از قدرت و حکومت است.


این ماده در قرآن ۲۶ بار آمده که در اغلب آنها، "عرش خدا" مراد بوده است و در مواردی به معنای سقف آمده: «در‌حالی‌که دیوارهای آن، به روی سقف‌ها فرو ریخته بود». یا به معنای تخت پادشاهی: «و پدر و مادرش را به تخت بر نشانید». و «کدام یک از شما می‌آورد برای من تخت او ( بلقیس ) را». و یا به معنای رفع و بلندی است و آنچه محل بحث است همان "عرش خدا"ست.


در اینکه مراد از عرش خدا چیست؟ بین علما و مفسران اختلاف شده و به‌طور کلی می‌توان آنان را در این مسئله به دو دسته تقسیم نمود:

۳.۱ - ۱. بدعت دانستن بحث درباره عرش

اکثر علمای سلف، بر این باور بودند که بحث در اطراف حقایق دینی و تجاوز از ظواهر کتاب و سنت بدعت است. آنان می‌گویند: عرش خدا چیزی است که بشر، تنها نام آن را می‌شناسد و از درک حقیقت آن عاجز است و این‌گونه آیات را از متشابهاتی می‌دانند که باید از بحث کردن پیرامون آن خودداری شود. حال آنکه عقل بلکه قرآن و سنت نیز برخلاف عقیده‌ آنان مردم را به تدبر در آیات خدا و تلاش در معرفت خدا و شناسایی آیات و تذکر و تفکر در آنها و احتجاج به حجت‌های عقلی تشویق می‌کند. چگونه ممکن است با این همه تشویق در مقدمات، از نتیجه‌ آن منع و نهی فرموده باشد؟
[۳۴] طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ترجمه، موسوی همدانی، ج ۱۵، ص ۲۱۲، کانون انتشارات محمدی، چاپ سوم، ۱۳۶۲.


۳.۲ - ۲. جایز دانستن بحث درباره عرش

عالمانی که بحث در اطراف حقایق دینی را جایز می‌دانند. در این مسئله (عرش خدا) به چهار دسته تقسیم می‌گردند:

۳.۲.۱ - أ. قائل بودن وجود خارجی برای عرش

آنهایی که بر معنای ظاهری لفظ جمود ورزیده و گفته‌اند: عرش، وجود خارجی است و مخلوقی کاملاً شبیه به تخت است که دارای پایه‌هایی است و آن پایه‌ها بر آسمان هفتم تکیه دارند و خداوند هم مانند پادشاهان بر آن قرار می‌گیرد و از آنجا تدبیر امور عالم را می‌نماید.

۳.۲.۲ - ب. اختلاف در مصداق عرش

علمایی که عرش را وجود خارجی و مخلوق می‌دانند؛ ولی در مصداق با آنان اختلاف کرده‌اند و عرش را منطبق می‌کنند بر فلک نهم که محیط به عالم جسمانی و محدودکننده‌ جهات آن است و از جهت اینکه خالی از ستاره است، اطلس نامیده می‌شود.
[۳۶] طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ترجمه، موسوی همدانی، ج ۱۵، ص ۲۱۳، کانون انتشارات محمدی، چاپ سوم، ۱۳۶۲.
کرسی را متحد و یک چیزی می‌دانند و مشهور به مشبّهه هستند.
آنان عرش خدا را همان فلک اعلا و کرسی او را فلک کواکب دانسته و به هیئت بطلمیوسی و نیز به روایتی از رسول اکرم ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ استناد می‌کنند که فرمود: «آسمان‌ها و زمین هفت‌گانه در جنب کرسی نیستند؛ مگر مانند حلقه‌ای که در صحرایی فراخ و وسیع افتاده باشد.»

۳.۲.۳ - ج. در نظر گرفتن معنای کنایی

نظریه‌ سوم، برخلاف دو نظریه‌ قبل می‌گوید:"عرش خدا" معنای کنایی دارد و وجود خارجی و حقیقی ندارد. البته در اینکه منظور از آن معنای کنایی چیست، سخن بسیار گفته‌اند. گاهی عرش را به معنای " علم بی‌پایان پروردگار" تفسیر کرده و به حدیثی از حفص بن غیاث استناد می‌کنند که از امام صادق ـ علیه‌السلام ـ درباره‌ تفسیر آیه‌ « وسع کرسیه السماوات و الارض » سؤال کردند، فرمود: منظور علم اوست.
و گاه با توجه به آیاتی چون « ثُمَّ استوی علی العرش » یا « الرحمان علی العرش استوی » عرش را به معنای "مالکیت و حاکمیت خدا" دانسته‌اند. گاه به معنای هر یک از صفات کمالیه و جلالیه‌ وی تفسیر نمودند؛ چراکه هر یک از این اوصاف بیانگر عظمت مقام خدای متعال است؛ همان‌گونه که تخت سلاطین نشانه‌ عظمت آنهاست.

۳.۲.۴ - د. در نظر گرفتن وجود حقیقی و معنای کنایی

این نظر از یک جهت با نظریه‌ اول و دوم مشترک است که می‌گوید:"عرش" دارای وجود حقیقی است، (برخلاف نظریه سوم) و از یک جهت نیز با نظریه‌ سوم مشترک است و مراد از "عرش" را معنای کنایی می‌داند. (برخلاف نظریه‌ی اول و دوم) و این رأی بعضی از معاصران، مانند علامه طباطبایی (ره) است.

۳.۲.۵ - دیدگاه علامه طباطبایی

طبق این نظریه، "عرش" مرحله‌ای از مراحل عالم وجود است که زمام جمیع حوادث و اسمایی که علت وجود آن حوادث‌ اند، در آنجا جمع و ترتیب و ردیف کردن سلسله‌ اسباب و عِلَل منتهی به آن مرحله می‌باشد.
علامه طباطبایی (ره) می‌فرمایند: جمله «ثُمَّ استوی علی العرش» در عین اینکه مثالی است که احاطه‌ تدبیر خداوند را در ملکش مجسم می‌سازد، دلالت دارد که حقیقتی هم در کار است و آن مقامی است که زمام جمیع امور در آنجا متراکم و مجتمع می‌شود و آیاتی نظیر: «و او پروردگار عرش بزرگ است» و «کسانی که عرش را به دوش می‌کشند و کسانی که در اطراف آن‌اند» و... همه بر همین معنا دلالت دارند.
[۴۴] طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ترجمه، موسوی همدانی، ج ۱۵، ص ۲۱۶، کانون انتشارات محمدی، چاپ سوم، ۱۳۶۲.



کرسی به معنای تخت است و در عرف عامه، اسم چیزی است که بر آن می‌نشینند.
[۴۵] مفردات راغب ماده کرسی.
[۴۶] قرشی، سیدعلی‌اکبر، قاموس قرآن، ج ۴، ص ۳۱۶.
این کلمه در قرآن کریم دو بار آمده که در هر دو مورد به معنای تخت است. با این تفاوت که در یکی مصداق خارجی عرفی (تخت سلیمان) مد نظر است: « سلیمان را امتحان کردیم و بر تخت او جسدی انداختیم سپس انابه نمود». و در دیگری که در مورد تخت خداوند است، معنای کنایی از یک حقیقت وجودی مراد است.


کرسی و سریر خدا که به آسمان‌ها و زمین محیط است، چیست؟
همان نظریاتی که در "عرش" بیان گردید، در کرسی نیز با تفاوت اندکی مطرح است که مجموع آن را می‌توان چنین بیان نمود:

۵.۱ - ۱. بدعت بودن بحث درباره کرسی

نظریه‌ اکثر عالمان پیشین که می‌گویند: کرسی خدا چیزی است که بشر تنها نام آن را می‌شناسد و از درک حقیقت آن عاجز است و بحث از آن بدعت است.

۵.۲ - ۲. نظریه‌ عالمان اهل بحث



۵.۲.۱ - أ. نظریه‌ مشبّهه

اینکه کرسی و عرش با هم متحدند و آن تخت سلطنت الاهی است بر آسمان هفتم که از آنجا عالم را تدبیر می‌کند.

۵.۲.۲ - ب. نظریه‌ قومی براساس هیئت بطلمیوسی

نظریه‌ قومی که با توجه به هیئت بطلمیوسی می‌گویند: کرسی، فلک کواکب و عرش، فلک اعلی است.

۵.۲.۳ - ج. در نظر گرفتن معنای کنایی برای کرسی

نظریه‌ بسیاری از مفسران که قائلند، کرسی وجود حقیقی ندارد، بلکه کنایه است. این کنایه یا از علم خدا، یا از قدرت و سلطه‌ خداست.

۵.۲.۴ - د. قائل بودن وجود حقیقی

نظریه معاصران مانند علامه طباطبایی و نظریه صحیح است. طبق این دیدگاه، کرسی در عین اینکه کنایه است، اما وجود حقیقی دارد و مرتبه‌ای از مراتب وجود است و مراد، آن مقام ربوبی است که تمام موجودات آسمان‌ها و زمین قائم به آن هستند. پس کرسی مرتبه‌ای از مراتب علم خداست که تمام عالم قائم بدان است و همه چیز در آن محفوظ و نوشته شده است. بنابراین عرش و کرسی در حقیقت، امر واحدی هستند که به حسب اجمال و تفصیل دارای دو مرتبه‌اند و اختلافشان در حقیقت، رتبی است و هر دو از حقایق وجودی هستند؛ ولی نه آن‌طور که عده‌ای پنداشته‌اند که تختی است و خداوند را بر آن حمل می‌کنند.
[۴۹] طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ترجمه، موسوی همدانی، ج ۴، ص ۲۳۰، کانون انتشارات محمدی، چاپ سوم، ۱۳۶۲.
[۵۰] طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ترجمه، موسوی همدانی، ج ۱۵، ص ۲۱۲، کانون انتشارات محمدی، چاپ سوم، ۱۳۶۲.
[۵۱] طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ترجمه، موسوی همدانی، ج ۲۷، ص ۱۸۷، کانون انتشارات محمدی، چاپ سوم، ۱۳۶۲.
[۵۲] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۲، ص ۲۰۱ ؟؟؟.

روایات موجود از ائمه ـ علیهم‌السلام ـ در این زمینه نیز سند محکمی است بر صحت همین قول که به چند نمونه از این روایات اشاره می‌کنیم.




۶.۱ - ۱. روایتی از امیرمؤمنان

امیرمؤمنان ـ علیه‌السلام ـ ضمن جواب‌هایی که به جاثلیق دارد، می‌فرماید: ملائکه، عرش خدا را حمل می‌کنند و عرش خدا آن‌طور که تو می‌پنداری، مانند تخت نیست؛ بلکه چیزی است محدود و مخلوق و مدبر به تدبیر خدا و خداوند مالک اوست، نه اینکه روی آن بنشیند.

۶.۲ - ۲. روایتی دیگر از امیرمؤمنان

روایت دیگری از علی ـ علیه‌السلام ـ نقل شده است که در آن مراد از کرسی ، علم الاهی است که به تمام آسمان‌ها و زمین و آنچه در زیر زمین است، محیط است.

۶.۳ - ۳. روایتی از امام صادق

حنان بن سدیر نقل می‌کند که از حضرت صادق ـ علیه‌السلام ـ معنای عرش و کرسی را پرسیدم، فرمود: عرش صفات کثیر و مختلفی دارد؛ در هر جای قرآن به هر مناسبتی که اسم عرش برده شده، صفات مربوط به همان جهت ذکر شده است که عرش در این روایت در معانی ملک و مشیت و اراده و علم به کار رفته است و از عرش و کرسی به‌عنوان دو درِ مقرون به هم نام برده شده که علم عرش، نهان‌تر از علم کرسی است.


۱. راغب، مفردات، واژه‌ عرش، ج ۱، ص ۳۲۹.    
۲. المنجد، ترجمه، بندر ریکی، محمد، ج۲، ص ۱۱۰۰.
۳. قرشی، سید‌علی‌اکبر، قاموس قرآن، ج ۴، ص ۳۱۶.
۴. غافر (۷)، آیه ۷.    
۵. غافر (۷)، آیه ۱۵.    
۶. اعراف (۷)، آیه ۵۴.    
۷. الحاقه (۱۶)، آیه ۱۷.    
۸. نحل (۱۶)، آیه ۳۸.    
۹. نحل (۱۶)، آیه ۲۳.    
۱۰. نحل (۱۶)، آیه ۲۶.    
۱۱. نحل (۱۶)، آیه ۴۱.    
۱۲. نحل (۱۶)، آیه ۴۲.    
۱۳. توبه (۹)، آیه ۱۲۹.    
۱۴. یونس (۲۳)، آیه ۳.    
۱۵. اسراء (۱۷)، آیه ۴۲.    
۱۶. رعد (۱۳)، آیه ۲.    
۱۷. یوسف (۱۲)، آیه ۱۰۰.    
۱۸. طه (۲۰)، آیه ۵.    
۱۹. انبیاء (۲۱)، آیه ۲۲.    
۲۰. مؤمنون (۲۳)، آیه ۱۱۶.    
۲۱. مؤمنون (۲۳)، آیه ۸۶.    
۲۲. فرقان (۲۵)، آیه ۵۹.    
۲۳. سجده (۳۲)، آیه ۴.    
۲۴. زمر (۳۹)، آیه ۷۵.    
۲۵. زخرف (۴۳)، آیه ۸۲.    
۲۶. حدید (۵۷)، آیه ۴.    
۲۷. تکویر (۸۱)، آیه ۲۰.    
۲۸. بروج (۸۵)، آیه ۱۵.    
۲۹. هود (۱۱)، آیه ۷.    
۳۰. بقره (۲)، آیه ۲۵۹.    
۳۱. یوسف (۱۲)، آیه ۱۰۰.    
۳۲. نحل (۱۶)، آیه ۳۸.    
۳۳. اعراف (۷)، آیه ۱۳۷.    
۳۴. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ترجمه، موسوی همدانی، ج ۱۵، ص ۲۱۲، کانون انتشارات محمدی، چاپ سوم، ۱۳۶۲.
۳۵. راغب، مفردات، واژه‌ عرش، ج ۱، ص ۳۲۹.    
۳۶. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ترجمه، موسوی همدانی، ج ۱۵، ص ۲۱۳، کانون انتشارات محمدی، چاپ سوم، ۱۳۶۲.
۳۷. راغب، مفردات، واژه‌ عرش، ج ۱، ص ۳۲۹.    
۳۸. علامه مجلسی، بحار الانوار، ج ۵۵، ص ۲۸، حدیث ۴۶ و ۴۷.    
۳۹. اعراف (۷)، آیه ۵۴.    
۴۰. طه (۲۰)، آیه ۵.    
۴۱. اعراف (۷)، آیه ۵۴.    
۴۲. توبه (۹)، آیه ۱۲۹.    
۴۳. غافر (۷)، آیه ۷.    
۴۴. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ترجمه، موسوی همدانی، ج ۱۵، ص ۲۱۶، کانون انتشارات محمدی، چاپ سوم، ۱۳۶۲.
۴۵. مفردات راغب ماده کرسی.
۴۶. قرشی، سیدعلی‌اکبر، قاموس قرآن، ج ۴، ص ۳۱۶.
۴۷. ص (۳۸)، آیه ۳۴.    
۴۸. بقره (۲)، آیه ۲۵۵.    
۴۹. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ترجمه، موسوی همدانی، ج ۴، ص ۲۳۰، کانون انتشارات محمدی، چاپ سوم، ۱۳۶۲.
۵۰. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ترجمه، موسوی همدانی، ج ۱۵، ص ۲۱۲، کانون انتشارات محمدی، چاپ سوم، ۱۳۶۲.
۵۱. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ترجمه، موسوی همدانی، ج ۲۷، ص ۱۸۷، کانون انتشارات محمدی، چاپ سوم، ۱۳۶۲.
۵۲. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۲، ص ۲۰۱ ؟؟؟.
۵۳. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۶، ص ۲۰۴.    
۵۴. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۹، ص ۲۵.    
۵۵. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۲۰، ص ۵۳.    
۵۶. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۲۴، ص ۴۵۸.    
۵۷. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۲۶، ص ۱۹۳.    
۵۸. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۲۶، ص ۳۴۸.    
۵۹. شیخ صدوق، التوحید، ص ۳۱۶، انتشارات جامعه مدرسین، تاریخ ۱۳۷۵ ه ش.    
۶۰. کلینی، کافی، ج ۱، ص ۱۳۰، چاپ دارالکتب الاسلامیه، تهران، تاریخ ۱۳۶۵ ه ش.    
۶۱. شیخ صدوق، التوحید، ص ۳۲۲، انتشارات جامعه مدرسین، تاریخ ۱۳۷۵ ه ش.    



پایگاه اسلام کوئست.    


رده‌های این صفحه : تفسیر | قرآن شناسی | واژگان قرآنی




جعبه ابزار