مثالهای قرآن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: مثالهای قرآن،
تمثیلات.
پرسش: آیا مثال آوردن قرآن کریم از
حیوانات و مخصوصاً استفاده از کلماتی مانند حمار نوعی بیادبی نیست؟
پاسخ: از مختصات
قرآن کریم، خصوصیت «فصاحت» در حد اعلا است. برخی
دانشمندان برای «
فصاحت» ابعاد سهگانه «مأنوس» بودن، «خوشآهنگی و خوشآوایی» و بالاخره «مراعات ادب در گزینش واژهها» را برشمردهاند. واژههای
قرآن مجید در نهایت «عفتمندی» و «ادب» گزینش شدهاند، تا جایی که حتی
زیبایی، فریبایی و حسن یوسف را که چهبسا موجب تحریک مرض آنان که «فی قلوبهم مرض» بشود، صریحاً یادآور نشده است؛ بلکه در لباس کنایههای عفتآمیز، اوج
زیبایی یوسف علیهالسلام را بیان کرده است.
اولاً: از مختصات
قرآن کریم، خصوصیت «فصاحت» در حد اعلا است. برخی
دانشمندان برای «
فصاحت» ابعاد سهگانه «مأنوس» بودن، «خوشآهنگی و خوشآوایی» و بالاخره «مراعات ادب در گزینش واژهها» را برشمردهاند.
واژههای
قرآن مجید در نهایت «عفتمندی» و «ادب» گزینش شدهاند، تا جایی که حتی
زیبایی، فریبایی و حسن یوسف را که چهبسا موجب تحریک مرض آنان که «فی قلوبهم مرض» بشود، صریحاً یادآور نشده است؛ بلکه در لباس کنایههای عفتآمیز، اوج
زیبایی یوسف علیهالسلام را بیان کرده که:
زنان، هنگام دیدن یوسف، دست خویش را بریدند. (خود را فراموش کردند و مدهوش شدند) و گفتند: این
فرشته ارجمند است. «
فَلَمَّا رَأَیْنَهُ أَکْبَرْنَهُ وَ قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ وَ قُلْنَ حاشَ لِلَّهِ ما هذا بَشَراً إِنْ هذا إِلاَّ مَلَکٌ کَرِیمٌ؛
هنگامی که چشمشان به او افتاد، او را بسیار بزرگ (و زیبا) شمردند، و (بیتوجه) دستهای خود را بریدند، و گفتند: منزه است خدا! این بشر نیست، این یک فرشته بزرگوار است».
قرآن کریم میتوانست با
الفاظ دلربایی همچون «انه اجمل افراد اهل زمانه» (او زیباترین مردم زمان خودش بود)، زیبایی
حضرت یوسف را بیان کند؛ ولی از آنجا که خواسته است ادب را در نهایت
کمال مراعات کرده باشد، فرموده است: «
فلما رأینه... » و موارد فراوان دیگر از ادب قرآنی که به جهت پرهیز از تطویل در کلام، از
ذکر آنها خودداری میشود و شما میتوانید به کتاب گرانسنگ
اعجاز در قرآن کریم، نوشته استاد حسن عرفان صفحه ۵۴۴۸ مراجعه فرمایید.
ثانیاً: مثال و مثل هر دو به معنی «تشبیه» کردن چیزی به چیز دیگر است؛
و در
تشبیه چند موضوع از ارکان آن به حساب میآیند.
۱. طرفین تشبیه یعنی «مشبّه» و «مشبهٌ به».
۲. «وجه شبه» یعنی، معنایی که مشبه و مشبه به در آن شریکند، وجه شبه گاهی «تحقیقی» است و گاهی «تخیلی»، تحقیقی مثل: زید کالاسد «زید همانند اسد است» و تخیلی مثل:
تا کی آخر چو بنفشه سر
غفلت در پیش ••• حیف باشد که تو در خوابی و نرگس بیدار
۳. «غرض از تشبیه» یعنی بیان «حال» مشبه برای دانستن وصفی از اوصاف آن، به شرط آنکه، «حال مشبه به» معلوم باشد.
خداوند متعال برخی مفاهیم بلند عقلی را در قالب مثالهای زیبا بیان فرموده است تا عموم مردم آنها را به تناسب
ادراک خود دریابند، بنابراین
فلسفه مثالهای قرآن، تنزل مسائل بلند و عمیق و بیان آنها در افق فکر مردم است.
حق مثلها را زند هر جا به جاش ••• میکند معقول را محسوس و فاش
حال ببینیم قرآن کریم برای بیان «حال» افراد یا گروههایی مثل «بلعم باعورا» که به «کلب» و «یهود»، که به «حمار» تشبیه شدهاند، چاره دیگری غیر از آوردن واژگانی مانند «کلب» و «حمار» داشته است؟ یا خیر؟
به نظر شما، قرآن کریم، کسی مثل «
بلعم باعورا» را که بر اثر شدت هواپرستی و گرایش به لذات
جهان ماده، نه به خاطر نیاز و احتیاج، بلکه به شکل بیمارگونهای همچون یک «سگ هار» که بر اثر
بیماری هاری حالت عطش کاذب به او دست میدهد و در هیچ حال سیراب نمیشود، یک حال عطش نامحدود و پایانناپذیر به خود گرفته که همواره دنبال
دنیاپرستی میرود، به چه چیز دیگری
تشبیه کند تا بیانگر این حالت او باشد.
یا «
قوم یهود» را که با
علم به حقانیت «
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله از طریق تلاوت تورات میگفتند: رسالتش شامل حال ما نیست، به کدام موجود غیر از
درازگوشی که باری از
کتاب بر دوش دارد، ولی از محتوا و
عمل به آن، بیخبر است تشبیه کند تا این حالت آنها را بدینگونه بیانگر باشد.
مرحوم
طبرسی در
مجمع البیان از
ابن عباس نقل میکند که فرقی نیست بین کسی که قرآن را حمل کند یا آن را انکار کند اگر به آن عمل نکند.
در اینجا مشبه «قوم یهود» و مشبهبه «الاغی» است که بر آن کتاب بار کرده باشند و وجه تشابه عدم استفاده از محتویات کتاب است.
علم چندان که بیشتر خوانی ••• چون عمل در تو نیست نادانی
نه محقق بود نه دانشمند ••• چهارپایی برای کتابی چند
از تهیمغز را چه علم و که ••• بر او هیزم است یا دفتر
در گفتوگو و محاورات عرفی، به شخصی که خیلی احمق است نمیگویند خیلی اسب است یا خیلی سگ است؛ بلکه میگویند خیلی خر است؛ زیرا درست است که حیوانات بهطور کلی فاقد
عقل و شعورند، ولی آنها هم مابین خودشان به درجاتی تقسیم میشوند؛ مثلاً در بین چهارپایان اسب به فراست و سگ به هوش، البته بهطور نسبی مشهورند؛ چنانکه به آنها تعالیمی میدهند و استفادههایی مینمایند؛ اما در بین این طبقه حیوانات در نزد
انسان، نوع الاغ به حماقت و کودنی مشهور است؛ لذا خداوند متعال غیر از اینجا در سایر جاهای
قرآن کریم نیز، جهال را به
حیوانات و گاهی هم به درازگوشی تشبیه کرده است؛ مثل «
کَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ؛ گویی که آنها خران رمیدهاند، که از شیری گریختهاند».
و تشبیه «بلعم باعورا» به سگ هار بدین علت است که سگهای معمولی، معمولاً در بیابان خشک و بیآب و علف، یا درصورتیکه در زمینهای معمور و آباد، صدمهای به او برسد،
زبان را بیرون میآورد و عوعو و لحلح میکند؛ یعنی حرکت زشت حیوان ظاهراً بیدلیل نیست؛ اما سگ لاهث یعنی سگ هار، بدون علت پیوسته زبانش را از دهان خارج مینماید. همینطور شخص پستفطرت که دنائت و
رذالت طبع خصیصه ذاتی اوست، بدون آنکه ضرورت یا احتیاجی ایجاب کند، مانند بلعم باعورا، روی
هوای نفس حرکات زشت از او سر میزند. بلعم با آنکه
عالم بود و خدا را میشناخت، مطیع
هوای نفس شد و
شیطان او را پیرو خود گردانید.
این
آیات (
اعراف (۷)، ۱۷۵ تا ۱۷۸)
میتواند درباره هرکس که باب
هدایت بر او باز باشد، ولی او از آن روی برتابد،
تفسیر شود؛ چنانچه امام رازی در تفسیر خود چنین نوشته است:
این مثل شدیدترین کلامی است درباره برخی از اهل علم که مانند آن دانشمند اسرائیلی یا آن شاعر عصر جاهلی، پس از آن که به سرچشمه
دانش رسیدند و آیات الهی را دریافتند و به عنایت
اسم اعظم و
استجابت دعا سرافراز گشتند؛ لکن چون در پی هوای نفس فرو رفتند، آن همه
دانش و علم از ایشان مانند پوست از تن مار خارج گردید.
مباش غره به علم و عمل فقیه زمان ••• که هیچ کس ز قضای خدای جان نبرد
همچنین اگر دانشمندی
دانش و گوهر علم را به دست آورد، لیکن از آلودگی و چرکی
دنیا به دور نباشد و خود را در منجلاب هوا و هوس غوطهور سازد، عاقبت مانند آن سگ باشد که
زبان از کام بیرون آرد.
وانکه باشد غافل از علم و عمل ••• همچو آن کلب است کامد در مثل
این مثل دارد بر آن قومی فروغ ••• کاشمرند آیات ما را بر
دروغ و لذا حضرت
امیرالمؤمنین علیهالسلام در خطبه ۹۲ از
نهجالبلاغه، خوارج را به کلب هار، تشبیه میفرماید، میفرماید:
خوارج حکم سگها را پیدا کرده بودند. چارهپذیر نبودند، میگزیدند و مبتلا میکردند و مرتب بر عدد هارها میافزودند و باید همانند سگ هار از بین بروند.
۱. مجموعه آثار، شهید مطهری، ج ۱۶، ص ۳۱۹.
۲. امثال قرآن، دکتر اسماعیلی، اسوه، ص ۵۹۷.
۳. تفسیر نمونه، حضرت آیت الله مکارم شیرازی، ج ۷، ص ۱۴.
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «مثالهای قرآن»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۷/۱۹.