• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

قلب در قرآن

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه: قلب، روح، نفس، عقل، عواطف، قلب جسمانی، قلب روحانی.
پرسش: کلمه‌ قلب در قرآن چند بار و در چه سوره‌هایی آمده و معانی آن چیست؟
پاسخ: با بررسی تمام مواردی که در قرآن، مفهوم قلب و معانی مشابه آن به کار رفته است، چنین به دست می‌آید که بی‌تردید مفهوم «قلب»، در برخی آیات، در مورد قلب روحانی و معنوی، یعنی «روح و نفس» انسان استعمال شده است. اما در مورد آیات دیگری که گاه از قلب به‌عنوان محل تعقل و تفکر و همچنین جایگاهی برای عواطف و احساسات انسانی نام برده شده است، نمی‌توان با قاطعیت اثبات نمود که مقصود قرآن، قلب جسمانی است.
در حقیقت اگرچه برخی اندیشمندان و متفکران ادعا نموده‌اند که برخلاف نظر پزشکی امروزی که مغز و اعصاب را مرکز ادراکات و احساسات می‌شمرد، قلب مرکز تمام آنها است و برخی فلاسفه (مانند ارسطو و بوعلی سینا) نیز چنین نظریه‌ای را بیان کرده‌اند؛ اما در نسبت دادن چنین نظریه‌ای به قرآن، دلایل قطعی وجود ندارد.

فهرست مندرجات

۱ - قلب
۲ - معنای واژه‌ قلب
       ۲.۱ - معنای قلب در لغت‌
       ۲.۲ - دیدگاه ابن منظور
       ۲.۳ - دیدگاه ابن اثیر و ابن فارس
       ۲.۴ - دیدگاه راغب
       ۲.۵ - دیدگاه علامه مصطفوی
۳ - معنای واژه فؤاد
۴ - معنای واژه‌ صدر
۵ - واژه قلب در قرآن
۶ - نکته‌ای درباره قلب و صدر
۷ - استعمال مفهوم قلب در قرآن
       ۷.۱ - ۱. عضوی در کنار اعضای دیگر بدن
       ۷.۲ - ۲. عقل و درک
       ۷.۳ - ۳. جان انسان
       ۷.۴ - ۴. نفس انسان
              ۷.۴.۱ - قلب جایگاه استقرار ایمان و کفر
       ۷.۵ - ۵. محل نزول وحی
       ۷.۶ - ۶. مرکز عواطف
       ۷.۷ - ۷. رأی و نظر
              ۷.۷.۱ - قلب باطنی و روحانی
              ۷.۷.۲ - رابطه بین قلب جسمانی و روحانی
              ۷.۷.۳ - نکته‌ای درباره محل نزول وحی
              ۷.۷.۴ - دیدگاه‌های دیگری درباره نزول وحی
              ۷.۷.۵ - نکته‌ای درباره واژه صدر
۸ - استعمال مفهوم قلب در روایات
       ۸.۱ - روایتی از امام کاظم
       ۸.۲ - روایتی از امام باقر
       ۸.۳ - روایتی از امام علی
۹ - قلب جسمانی
۱۰ - دلایل جسمانی بودن قلب
       ۱۰.۱ - ۱. دلیل اول
       ۱۰.۲ - ۲. دلیل دوم
       ۱۰.۳ - ۳. دلیل سوم
       ۱۰.۴ - ۴. دلیل چهارم
       ۱۰.۵ - ۵. دلیل پنجم
              ۱۰.۵.۱ - حدیثی از پیامبر
              ۱۰.۵.۲ - حدیثی از اهل سنت
۱۱ - مَجاز بودن آیات و احادیث مذکور
       ۱۱.۱ - دیدگاهی در تفسیر المیزان
۱۲ - جسمانی بودن قلب در روایات
۱۳ - نتیجه مباحث
       ۱۳.۱ - ۱. دیدگاه اول
       ۱۳.۲ - ۲. دیدگاه دوم
۱۴ - پانویس
۱۵ - منبع


در موارد متعددی که کلمه قلب در قرآن به کار رفته، مفاهیمی (نظیر تفکر، ایمان، درک عواطف و احساسات) به آن نسبت داده شده است. در این موارد شاید بتوان ادعا نمود که این مفاهیم هیچ سنخیتی با قلب جسمانی یعنی «قلب صنوبری که در گوشه چپ سینه قرار گرفته است»، ندارند. یا اینکه مدعی شویم، قرآن نیز به مانند بسیاری از رومیان و یونانیان قدیم، قلب جسمانی را قرارگاه تفکر، تعقل و مرکز عواطف و احساسات می‌شمرد. اثبات هر یک از این دو، نیازمند تحقیقی جامع در کتاب‌های لغت و استعمالات مختلف در قرآن و روایات است.
توجه به این نکته ضروری است که برای رسیدن به مفهوم دقیق قلب باید واژه‌هایی؛ مانند فؤاد، نفس و صدر را نیز مورد نظر داشت.


از این جهت به قلب انسان قلب گفته می‌شود که تقلب و دگرگونی آن بسیار است.

۲.۱ - معنای قلب در لغت‌

در لغت‌نامه‌های معتبر «لسان العرب» و «المصباح المنیر» آمده است: واژه قلب همان‌طوری که در زبان عربی نام عضوی از بدن است، به معنای عقل نیز به کار می‌رود.
[۳] فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر، ج ۲، ص ۵۱۲، موسسه دار الهجره، قم، ۱۴۱۴ ق.


۲.۲ - دیدگاه ابن منظور

ابن‌منظور در لسان العرب می‌گوید: فرّاء (لغت‌شناس معروف زبان عرب) در معنای آیه‌ « إِنَّ فی‌ ذلِکَ لَذِکْری‌ لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْب »،
می‌گوید: قلب در این آیه به معنای عقل است؛ فراء در توضیح این معنا می‌گوید: در زبان عربی قلب به معنای عقل نیز به کار می‌رود؛ مانند «ما لک قلبٌ»، «ما قلبُک معک» و «أین ذهب قلبک؟» که در تمام این مثال‌ها قلب به معنای عقل است؛ یعنی «برای تو عقلی نیست»، «عقل تو با تو نیست» و «عقل تو کجا رفته است؟».
[۶] زبیدی، محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج ‌۲، ص ۳۳۶، دار الفکر، بیروت، ۱۴۱۴ ق.


۲.۳ - دیدگاه ابن اثیر و ابن فارس

ابن اثیر در «النهایة» و ابن فارس در «مقائیس اللغة» می‌گویند:به بُعد خالص و شریف هر چیزی، قلب آن چیز گفته می‌شود.
[۷] . احمد بن فارس، معجم المقاییس اللغة، ج ‌۵، ص ۱۷، مکتب الاعلام الاسلامی، قم، ۱۴۰۴ ق.
[۸] ابن اثیر جزری، مبارک بن محمد، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ج ‌۴، ص ۹۶، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، قم، ۱۳۶۷ ش.

پس به نفس و روح انسان هم که بُعد خالص، شریف و حقیقت انسان است، می‌توان قلب گفت.

۲.۴ - دیدگاه راغب

در لغت‌نامه‌ «مفردات الفاظ القرآن» آمده است: واژه قلب به معنای روح نیز به کار می‌رود.
[۹] راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، ص ۶۸۲ ؟؟؟، دار القلم ـ دار الشامیة، بیروت ـ دمشق، ۱۴۱۲ ق.


۲.۵ - دیدگاه علامه مصطفوی

همچنین علامه مصطفوی نیز در «التحقیق» می‌گوید: هر انسانی دارای دو قلب است: ۱. قلب مادی ظاهری که همان قلب صنوبری است. ۲. قلب روحانی باطنی که حقیقت انسان است.
[۱۰] مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج ‌۹، ص ۳۰۴، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، ۱۳۶۸ ش.



در مورد واژه «فؤاد» نیز اکثر عالمان لغت‌شناس بر این اعتقادند که معنایی مترادف با قلب دارد، با این تفاوت که در آن نوعی از سوختگی و دلسوزی نیز جای گرفته است.
[۱۱] راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، ص ۶۴۶ ؟؟؟، دار القلم ـ دار الشامیة، بیروت ـ دمشق، ۱۴۱۲ ق.
[۱۳] زبیدی، محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج ‌۵، ص ۱۵۵، دار الفکر، بیروت، ۱۴۱۴ ق.



در لغت‌نامه‌های «لسان العرب»، «العین» و «تاج العروس» واژه صدر به معنای «أعلی مقدّم کل شیء» آمده است که به معنای قسمت بالا از قسمت جلوی هر چیزی است.
[۱۵] زبیدی، محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج ‌۷، ص ۱۸۰، دار الفکر، بیروت، ۱۴۱۴ ق.
و از آنجا که سینه انسان نیز در قسمت بالای جلوی بدن است، به آن صدر گفته می‌شود.
[۱۷] البته در مفردات آمده است که صدر به معنای مقدم هر چیز را از همین صدر به معنای سینه استعاره گرفته‌اند؛ ص ۴۷۷.

از جمله کاربردهای دیگر واژه صدر در این معنا می‌توان به این موارد اشاره نمود: «صدر القناة»: بالای نیزه، «صدر الأمر»: اول کار، «صدر النهار»: اول روز، «صدر المجلس»: قسمت بالای مجلس و «صدر القدم»: سینه پا.
پس با ملاحظه این موارد به‌خوبی می‌توان دریافت که صدر در هر چیزی متناسب با آن چیز است؛ بنابراین صدر در مورد قلب به معنای روح بایستی متناسب با آن و به معنای صدر روحانی باشد که در «التحقیق» آمده است: همان‌طوری که قلب مادی، مرکز زندگی جسمانی است و صدر (سینه) مانند صندوقی آن‌ را دربرمی‌گیرد، قلب روحانی نیز، مرکز زندگی روحانی است و صدر روحانی مرتبه‌ای است که آن‌ را دربرمی‌گیرد.
[۱۸] مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم،، ج ‌۶، ص ۲۰، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، ۱۳۶۸ ش.



واژه‌ قلب بیش از ۱۰۰ بار در قرآن کریم ذکر شده است. در مفهوم‌شناسی واژه‌ قلب روشن شد که قلب در لغت و استعمال عرب هم به معنای قلب صنوبری و هم به معنای عقل (نفس مدرکه) و روح به کار می‌رود.
این استعمال چه به‌نحو مشترک لفظی باشد و چه به‌نحو حقیقت و مجاز، در هر صورت مفهومی است که برای آشنایان به زبان عربی، حتی به هنگام نزول قرآن نیز شناخته شده بود و خطایی در استعمال این معانی وجود ندارد.


قبل از بررسی معنای قلب در آیات و روایات، باید به این نکته بسیار مهم توجه کرد که در آیات و روایاتی که قلب و صدر کنار هم آمده‌اند، اول باید معنای قلب را به کمک قرینه‌ها تشخیص داد و سپس متناسب با معنای قلب، صدر را ترجمه نمود؛ چراکه در مفهوم‌شناسی صدر ذکر شد که صدر در هر چیزی متناسب با آن چیز است و اینکه صدر را قرینه‌ای قرار داد برای اینکه قائل شد: منظور از قلب، قلب صنوبری است، کار اشتباه و نادرستی است.


استعمال مفهوم قلب در قرآن را می‌توان در این موارد دسته‌بندی نمود:

۷.۱ - ۱. عضوی در کنار اعضای دیگر بدن

عضوی که در کنار اعضای دیگر (مانند گوش که وسیله شنیدن، چشم که وسیله دیدن و دهان که وسیله بیان است)، به‌عنوان وسیله‌ای برای درک و فهم آمده است. گاه بر آن مهر زده می‌شود و گاه به وسیله آن تعقل می‌شود. «آیا در زمین گردش نکرده‌اند، تا دل‌هایی داشته باشند که با آن بیندیشند...».

۷.۲ - ۲. عقل و درک

به معنای عقل و درک است؛ چنان‌که در آیه ۳۷ سوره «ق» می‌خوانیم: « إِنَّ فی‌ ذلِکَ لَذِکْری‌ لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْب »؛ در این مطالب تذکر و یادآوری است برای آنان‌که نیروی عقل و درک داشته باشند.

۷.۳ - ۳. جان انسان

به معنای جان انسان است؛ چنان‌که در سوره احزاب آیه ۱۰ آمده است: « إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِر »؛ «هنگامی‌که چشم‌ها از وحشت فرو مانده و جان‌ها به لب رسیده بود».

۷.۴ - ۴. نفس انسان

به معنای نفس انسان که دارای قدرت عمل و آزادی انتخاب است. گاه ایمان می‌آورد و گاه نیز از پرستش و بندگی سرباز زده، گنهکار می‌شود. قرآن قلبی را که با ایمان و عمل صالح در نزد پروردگار خود حاضر می‌شود، به‌عنوان « قلب سلیم » و «قلب منیب» نام می‌برد.

۷.۴.۱ - قلب جایگاه استقرار ایمان و کفر

در این معنا قلب ظرفی است که نظر و اعتقاد انسان در آن استقرار یافته است. خواه اعتقادی فاسد و انحرافی باشد و خواه اعتقادی صحیح و در راستای بندگی. در حقیقت قلب به‌عنوان محل اصلی استقرار ایمان و کفر شمرده شده است.

۷.۵ - ۵. محل نزول وحی

محل نزول وحی است؛ «چراکه او ( جبرئیل ) به فرمان خدا، قرآن را بر قلب تو نازل کرده است».

۷.۶ - ۶. مرکز عواطف

به معنای مرکز عواطف است؛ چیزی که مریضی، قساوت، غفلت، کینه، رعب، حسرت، شک، آرامش ، خضوع و خشوع و ... به آن نسبت داده می‌شود. در سوره آل‌عمران آیه ۱۵۹ می‌خوانیم: « وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ »؛ «... اگر سنگدل بودی از اطرافت پراکنده می‌شدند».


۷.۷ - ۷. رأی و نظر

به معنای رأی و نظر است: « تَحْسَبُهُمْ جَمیعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّی »؛ «آنها را متحد می‌پنداری؛ درحالی‌که رأی و نظرهای آنها پراکنده است».

۷.۷.۱ - قلب باطنی و روحانی

با کنار هم قرار گرفتن برخی از این معانی در قرآن، درمی‌یابیم که مقصود از قلب در تمام موارد، قلب جسمانی نیست؛ زیرا در هر یک از مفاهیمِ «اختیار در عمل »، «بودن جایگاهی برای کفر و ایمان»، «محل نزول وحی » و «همچنین جان آدمی هنگام مرگ »، نمی‌توان معنای قابل توجیهی را برای قلب جسمانی قرار گرفته در سمت چپ سینه تصور کرد. بنابراین تنها مفهومی که بتواند جامع آنها باشد، همان «روح» انسان است؛ یعنی بی‌گمان قلب در قرآن ، به معنای قلب باطنی و روح نیز به کار رفته است.
در سوره بقره قلب را عبارت از چیزی دانسته که می‌توان گناه و ثواب را به او استناد داد و معلوم است که عضو صنوبری شکل گناه نمی‌کند؛ پس مراد از آن، همان جان و نفس آدمی است. در مورد جایگاه کفر و ایمان و آنچه که از اعتقاد و رفتار به آن تعلق می‌گیرد، واضح است که مقصود از قلب، نمی‌تواند قلب جسمانی باشد. اگر این‌گونه بود چنین لازم می‌آمد که با پیوند قلب یک مؤمن با کافر تمام عقاید او نیز تغییر یابد. وجود یک «من» ثابت شخصیتی در انسان‌ها نشانگر آن است که جایگاه اصلی اعتقادات و اراده انسانی، روح انسان‌هاست.

۷.۷.۲ - رابطه بین قلب جسمانی و روحانی

رابطه بین بیماری و سلامت قلب جسمانی و روحانی «عموم و خصوص من وجه» است؛ زیرا ممکن است قلب جسمانی انسان در کمال سلامت باشد، ولی بر اثر کفر یا تبهکاری وی، قلب روحانی او بهره‌ای از سلامت نداشته باشد و ممکن است قلب جسمانی انسانِ مؤمن، بیمار باشد؛ ولی قلب روحانی او سالم باشد: «هنگامی را که با قلب سلیم به پیشگاه پروردگارش آمد». چنان‌که گاهی هر دو قلب بیمار است؛ مانند کافری که به بیماری قلبی مبتلا است و یا هر دو قلب سالم؛ مانند مؤمنی که از سلامت قلب جسمی نیز بهره‌مند است.
[۶۸] . جوادی آملی، عبدالله، تسنیم تفسیر قرآن کریم، ج ۲، ص ۲۲۷، اسراء، قم، ۱۳۸۹ ش.


۷.۷.۳ - نکته‌ای درباره محل نزول وحی

در مورد محل نزول وحی نیز، نمی‌توان قلب جسمانی پیامبر اکرم ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ را محلی برای نزول وحی الهی دانست؛ زیرا قلب آنچه را که درک می‌کند، به‌وسیله ادوات و اعضای بدن، از چشم و گوش و غیره است. علامه طباطبایی در این مورد می‌گوید: «شاید وجه اینکه در جمله « نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی‌ قَلْبِکَ »، پای قلب را به میان آورد و نفرمود: "روح الامین آن‌ را بر تو نازل کرد"، اشاره به این باشد که رسول خدا چگونه وحی و قرآن نازل را تلقی می‌کرده؟ و از آن‌ حضرت آن چیزی که وحی را از روح می‌گرفته نفس او بوده، نه مثلاً دست او، یا سایر حواس ظاهری‌اش که در امور جزئی به کار بسته می‌شود.
پس رسول خدا ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ در هنگامی‌که به وی وحی می‌شد، هم می‌دید و هم می‌شنید؛ اما بدون اینکه دو حس بینایی و شنوایی‌اش به کار بیفتد؛ همچنان‌که در روایت آمده که حالتی شبیه بیهوشی به آن‌ حضرت دست می‌داد که آن‌ را به «رحاء الوحی» نام نهاده بودند. پس آن‌ حضرت همان‌طور که ما شخصی را می‌بینیم و صدایش را می‌شنویم، فرشته وحی را می‌دید و صدایش را می‌شنید؛ اما بدون اینکه حواس بینایی و شنوایی مادی خود را چون ما به کار گیرد.
و اگر دیدن و شنیدنش در حال وحی عین دیدن و شنیدن ما می‌بود، بایستی آنچه می‌دیده و می‌شنیده میان او و سایر مردم مشترک باشد و اصحابش هم فرشته وحی را ببینند و صدایش را بشنوند، حال آنکه نقل قطعی، این معنا را تکذیب کرده و حالت وحی بسیاری از آن‌ جناب سراغ داده که در بین جمعیت به وی دست داده و جمعیتی که پیرامونش بوده‌اند هیچ چیزی احساس نمی‌کردند، نه صدای پایی، نه شخصی و نه صدای سخنی که به وی القا می‌شده است».

۷.۷.۴ - دیدگاه‌های دیگری درباره نزول وحی

البته گاهی چنین تعبیر شده است که قرآن بر خود پیامبر نازل شده است: «او کسی است که این کتاب (آسمانی) را بر تو نازل کرد». و گاه تعبیر شده است که بر قلب پیامبر انزال وحی صورت گرفته است؛ همان‌گونه که آرامش و سکینه نیز، گاه عنوان شده که بر خود انسان‌ها قرار داده شده است. و گاه بر قلب آنها؛ و همه این موارد قراینی است که روشن می‌سازد مقصود از قلب، «روح و جان» آدمی است.

۷.۷.۵ - نکته‌ای درباره واژه صدر

در مورد «صدر» نیز گاه معیار محاسبه انسان‌ها در ایمان و کفر آمده است؛ مانند: «اگر آنچه را در سینه‌های شماست، پنهان دارید یا آشکار کنید، خداوند آن‌ را می‌داند.» و گاه از این، به‌عنوان نفس و جان آدمی تعبیر شده است: «اگر آنچه را در نفستان دارید، آشکار سازید یا پنهان، خداوند شما را بر طبق آن، محاسبه می‌کند».


در روایات نیز از همین روش استفاده می‌کنیم و قلبی را که جایگاه تفکر معرفی شده، به معنای روح در نظر می‌گیریم؛ علاوه بر اینکه بعضی از روایات به‌صراحت قلب را به معنای عقل (نفس مدرکه) گرفته‌اند:

۸.۱ - روایتی از امام کاظم

در اصول کافی، کتاب العقل و الجهل از حضرت موسی بن جعفر ـ علیه‌السلام ـ نقل شده است: «ای هشام به‌راستی خدای تعالی در کتاب خود می‌فرماید: «به‌راستی در این قرآن یاد‌آوری است برای کسی که دلی دارد؛ یعنی عقل دارد».

۸.۲ - روایتی از امام باقر

امام باقر ـ علیه‌السلام ـ می‌فرمود: «همانا خدا ما را از أعلی علیین آفرید و دل‌های شیعیان ما را از آنچه ما را آفریده، آفرید و بدن‌هایشان را از درجه پایینش آفرید؛ ازاین‌رو دل‌های شیعیان به ما متوجه است؛ زیرا از آنچه ما آفریده ‌شده‌ایم، آفریده شده‌اند». در این روایت قلوب در نقطه مقابل بدن و جسم انسان‌ها قرار گرفته است. و بسیاری از احادیث مشابه دیگر که قلب کافران و مؤمنان و منافقان را متفاوت دانسته و به چند دسته مختلف تقسیم کرده است.

۸.۳ - روایتی از امام علی

از امام علی ـ علیه‌السلام ـ نیز سؤال شد که آیا تو خدایت را می‌بینی؟! امام ـ علیه‌السلام ـ در جواب فرمود: آیا چیزی را که نمی‌بینم، پرستش نمایم. سپس این جمله ماندگار بر زبان مبارکش جاری شد که: «لَا تُدْرِکُهُ الْعُیُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْعِیَانِ وَ لَکِنْ تُدْرِکُهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الایمان‌»؛
[۸۰] نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۲۵۸، خ ۱۷۹، هجرت، قم، ۱۴۱۴ ق.
چشم به درک او نائل نمی‌شود؛ زیرا متعلّق ادراک بصری محسوس است و خدا چون ماده نیست به حس نمی‌آید. اما انسان راهی دیگر برای مواجه شدن با او دارد و آن راهِ دل و طریق ایمان حقیقی است.


آیا امکان دارد مقصود از قلب در قرآن و روایات، قلب جسمانی باشد؟
برخی اندیشمندان اسلامی به‌واسطه قراینی که در اختیار داشته‌اند، چنین نتیجه گرفته‌اند که مقصود از قلب در قرآن و روایات، قلب جسمانی است؛ و به مانند برخی فلاسفه یونان و روم قدیم، قلب جسمانی را مرکز تعقل و تفکر و همچنین منبع عواطف انسانی دانسته‌اند.
[۸۱] آلوسی، سیدمحمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، تحقیق، عطیه، عبدالباری، ج ‌۱، ص ۱۳۸، دار الکتب العلمیة، بیروت، ۱۴۱۵ق.
[۸۲] قرشی، سید‌علی‌اکبر، قاموس قرآن، ج ‌۶، ص ۳۰، ذیل ریشه "قلب"، دار الکتب الإسلامیه، تهران، ۱۴۱۲ ق.

آنها چنین ادعا نموده‌اند که طرح مغز به‌عنوان تعقل یا ابزار تعقل، ممکن است از طرف اندیشمندان علوم طبیعی به صحنه فرهنگ انسانی راه یافته باشد و مطرح بودن قلب به‌عنوان مرکزیت تعقل، از طرف ادیان الهی.
[۸۳] بلاغی نجفی، محمدجواد، آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۴۸، بنیاد بعثت، قم، ۱۴۲۰ ق.
[۸۴] طباطبایی، سید حسن، مقاله «قلب در قرآن»، مجله بینات، بهار ۱۳۷۶، شماره ۱۳. البته ناگفته نماند که برخی خواسته‌اند با طرح این مسئله بر قرآن خدشه وارد کنند و چنین ادعا کرده‌اند که امروزه می‌دانیم انسان با مغز درک و احساس می‌کند؛ و قلب وظیفه و کاربردی در این میان ندارد. اما قرآن (که در زمانی نازل شده است که آن باور اشتباه وجود داشت) نیز به همان طریق قلب را جایگاه «تعقل» می‌پندارد (نه مغز را). پاسخ روشن است که قرآن به هیچ وجه نه باور غلطی را به وجود می‌آورد و نه بر باور غلطی اصرار می‌ورزد و از هرگونه خطا و اشتباه مصون است؛ و این مسئله در جای خود ثابت شده است و اما اینکه امروزه تمام درک و احساس با مغز باشد، امر ثابت شده‌ای در پزشکی نیز نمی‌باشد و نیازمند تحقیق عمیق‌تر و پیشرفت علوم پزشکی است.

البته همان‌گونه بیان شد، نمی‌توان معنای قابل توجیهی را برای قلب جسمانی ـ در تمام مواردی که کلمه قلب در قرآن و روایات به کار رفته است ـ تصور نمود. بی‌گمان قلب در قرآن، به معنای قلب باطنی و روح نیز به کار رفته است؛ اما اینکه قلب با همان معنای جسمانی خود نیز به کار رفته باشد، نیازمند قراین مختلفی است.


از جمله آن قراین می‌توان چنین نام برد:

۱۰.۱ - ۱. دلیل اول

قلب و فؤاد در برخی آیات در کنار اعضای حسی دیگر (مانند گوش و چشم) آمده است و با بیان جایگاه آن در صدر و داخل بدن، تصریح می‌کند که مقصود قلب جسمانی است.
البته در پاسخ می‌توان چنین گفت که در این موارد نیز، مقصود از گوش و چشم و صدر نیز، مفهوم جسمانی و حسی آنها نیست؛ بلکه مقصود، آن حواس و ابزاری است که برای ادراک روح و نفس استفاده می‌شود.
[۹۲] در قرآن کریم از هدایت‌ناپذیری و بسته بودن دل‌های کافران و معاندان، افزون بر «ختم» و «طبع»، تعبیرهای دیگری نیز شده است؛ «صَرْف»: (صرف الله قلوبهم)، «کَنان»: (إنّا جعلنا علی قلوبهم أکِنّة)، «غلاف»: (وقالوا قلوبنا غلف)، «رَیْن»: (کلّا بل ران علی قلوبهم)، «قفل»: (أم علی قلوب أقفالها)، «تقلیب»: (ونقلّب أفئدتهم وأبصارهم)، «قساوت»: (ثمّ قست قلوبکم) و «مرض»: (فی قلوبهم مرض).
همان‌طور که در بین اعضای ادراکی ظاهری، عنوان سمع و بصر از عناوین دیگر بیشتر مطرح است، در بین اعضای ادراکی باطنی نیز، همین دو عنوان از دیگر عناوین مطرح‌تر است.
[۹۳] تفسیر تسنیم، ج ۲، ص ۲۴۲.


۱۰.۲ - ۲. دلیل دوم

در آیه ۹ سوره سجده آمده است: «سپس (اندام) او را موزون ساخت و از روح خویش در وی دمید و برای شما گوش و چشم‌ها و دل‌ها قرار داد؛ اما کمتر شکر نعمت‌های او را بجا می‌آورید». در اینجا کلمه «افئده» پس از نفخ روح آمده است و این دو در عرض هم ذکر شده‌اند، پس نمی‌تواند مراد از آن خود روح باشد.

۱۰.۳ - ۳. دلیل سوم

قرار گرفتن قلب در پوشش که کنایه از عدم از تأثیرپذیری و فهم است، از زبان غیر مؤمنان نیز بیان شده است، حال آنکه اعتقاد آنها به اینکه مقصود از قلب، روح و نفس به‌عنوان مرکز تعقل و تفکر باشد، ثابت نیست.
البته باید توجه داشت که در آیه ۱۵۵ سوره نساء چنین آمده است: «...گفتارشان که دل‌های ما در غلاف است (و سخنان تو را نمی‌فهمند، لکن چنین نیست)؛ بلکه خداوند به‌خاطر کفرشان بر آن مهر (شقاوت) زده؛ از‌این‌رو آنها ایمان نخواهند آورد». گویا یهود عصر نزول قرآن می‌خواستند بگویند: ما از اینکه سخنان شما را نمی‌فهمیم، گناهی نداریم؛ زیرا از آغاز با دل‌های بسته و غلاف شده خلق شده‌ایم و خداوند به آنان پاسخ می‌دهد که قلوب آنان در اصل آفرینش چنین نبوده؛ بلکه کفر آنان سبب لعن و طرد آنها است:« بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ » و تکذیب‌ها و پیمان‌شکنی‌ها آنان را به چنین روز سیاهی نشانده که آیات الهی را نمی‌فهمند و دل‌هایشان در ستر و حجاب قرار گرفته، به قساوت و سختی گرفتار شده است.
[۹۷] تفسیر تسنیم، ج ۵، ص ۴۶۰.


۱۰.۴ - ۴. دلیل چهارم

حضرت علی ـ علیه‌السلام ـ در حکمتی از نهج البلاغه می‌فرمایند: «به شاهرگ انسان، قطعه گوشتی آویخته شده که عجیب‌ترین چیزی است که در وجود اوست و آن قلب است...».
[۹۸] نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۸۸، حکمت ۱۰۸.
امام ـ علیه‌السلام ـ در این سخن جسمانی بودن قلب را به‌خوبی به تصویر کشیده‌اند.
[۹۹] البته مشابه این کلام حضرت در کتب معتبر روایی دیگر نیز آمده است و هیچ اشاره‌ای به نیاط (رگ‌ها) و مضغه (قطعه گوشت) نشده است.


۱۰.۵ - ۵. دلیل پنجم

در برخی احادیث بر این مطلب اشاره شده است. چنانچه در گوشه‌هایی از حدیث معروفی که مفضل بن عمر از امام صادق ـ علیه‌السلام ـ روایت می‌کند و به نام «توحید مفضل» شناخته می‌شود، قلب به‌عنوان عضوی بیان شده است که به‌وسیله عقلی که در آن است، تفکر می‌کند؛ مدبر جسم انسان و مسلط بر اعضای حسی اوست.

۱۰.۵.۱ - حدیثی از پیامبر

نمونه مشابه آن حدیثی است که از پیامبر اکرم ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ نقل شده است: «نعمان بشیر می‌گوید: شنیدم از رسول خدا ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ که می‌فرمود: در بدن آدمی پاره گوشتی است که اگر آن صحیح و سالم باشد، سایر بدن نیز سالم، و اگر آن بیمار باشد، سایر بدن نیز بیمار و فاسد خواهد بود و آن قلب است‌».

۱۰.۵.۲ - حدیثی از اهل سنت

و ذیل آیه « أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَک » نیز حدیثی در تفاسیر اهل سنت نقل شده است که حاکی از جسمانی بودن صدر و مادی جلوه دادن شرح صدر است.
[۱۰۵] سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، ج ۶، ص ۳۶۳، کتابخانه آیت الله مرعشی، قم، ۱۴۰۴ ق.



تمام مفسران و اندیشمندانی که معتقدند، قلب در قرآن و روایات به معنای روح یا قلب روحانی به کار رفته است، این آیات و احادیث مشابه را مجاز می‌دانند؛ و تنها جهت تقریر بر مطلب و تأکید مجاز با قراینی این چنینی همراه گشته‌اند.

۱۱.۱ - دیدگاهی در تفسیر المیزان

در تفسیر شریف المیزان ذیل آیه ۴ سوره احزاب («خداوند برای هیچ مردی دو تا دل در درونش قرار نداده است») اشاره شده است که مقصود از قلب، نفس انسانی است و اما «اینکه خداوند فرموده است «در درونش» جهت تأکید و تقریر مطلب است؛ چنانچه در آیه «لیکن دل‌هایی که در سینه‌هاست، کور است» و قرار دادن سینه به‌عنوان جایگاهی برای قلب، از باب مجاز نسبت است؛ البته در کلام مجاز دیگری نیز به کار رفته است و آن نسبت عقل به قلب یعنی همان نفس است».


در مورد روایات نیز گاهی اشاراتی به جسمانی بودن شده است، حال آنکه به‌وضوح مقصود، روح و نفس انسانی است.
امام باقر ـ علیه‌السلام ـ فرمود: «گاهی دل در آن (هیچ یک) از ایمان و کفر نیست؛ مانند یک قطعه گوشت ؛ آیا هیچ‌ یک از شما این‌ را (که گفتم) نیافته (و درک نکرده است؟)».


از آنچه بیان کردیم، روشن شد که بی‌گمان در برخی آیات قرآن، قلب به معنای روح و نفس انسان به کار رفته است. اما در مورد آیات دیگری که از قلب به‌عنوان محل تعقل و تفکر و همچنین جایگاهی برای عواطف و احساسات انسانی نام برده شده است، نمی‌توان با قاطعیت اثبات نمود که مقصود کدام‌ یک از قلب روحانی یا قلب جسمانی است؛ ازاین‌رو در این مورد دو دیدگاه متفاوت متصور است.

۱۳.۱ - ۱. دیدگاه اول

دیدگاه اول آن است که مدعی شویم «قلب» در تمام قرآن به معنای قلب روحانی و نفس انسان به کار رفته است. چنانچه برخی مفسران و اندیشمندان بر این نظریه تصریح نموده‌اند و قراینی را که مخالفان اقامه کرده‌اند، مجاز دانسته و تأویل برده‌اند.
[۱۱۱] درویش، محیی الدین، إعراب القرآن و بیانه، ج ‌۷، ص ۵۹۸ و ۵۹۹، دار الارشاد، سوریه، ۱۴۱۵ ق؛ از مفسران اهل سنت نیز برخی همین نظر را اتخاذ نموده‌اند.
آنان معتقدند: «مقصود از قلب در کلام خدای تعالی هر جا که به کار رفته، آن حقیقتی است از انسان که ادراک و شعور را به آن نسبت می‌دهند، نه قلب صنوبری شکل که در سمت چپ سینه قرار گرفته است و یکی از اعضای رئیسه بدن آدمی است».
«مراد از قلب در قرآن، همان لطیفه الهی، یعنی روح است، نه عضو گرداننده خون در بدن. سلامت و بیماری قلب جسمانی انسان، در محدوده دانش پزشکی است و ارتباطی با سلامت و بیماری قلب روحانی ندارد؛ ممکن است انسانی از سلامت کامل قلب جسمانی برخودار باشد، اما نتواند نگاه خود را در برابر نامحرم مهار کند و در نتیجه قلب روحانی او بیمار باشد:« فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذی فی‌ قَلْبِهِ مَرَض ».
[۱۱۴] تفسیر تسنیم، ج ۱، ص ۲۵۱.

(پس به‌هر‌حال) انسان دارای دوگونه قلب است: قلب جسمانی صنوبری شکل که یکی از اندام‌های بدن است و قلب روحانی و معنوی. قرآن کریم در همه آیاتی که سخن از «مختوم» و «مطبوع» شدن قلب دارد، یا از «رین» و چرکی که قلب را می‌پوشاند و چهره شفاف و آیینه‌گونه آن‌ را مستور می‌کند، سخن می‌گوید، یا درباره «قفل»، «غلاف»، «کنان»، «صرف» و «قساوت» آن معارفی را به بشر می‌آموزد، مراد، قلب روحانی است، نه جسمانی».
[۱۱۵] تفسیر تسنیم، ج ۲، ص ۲۲۷.


۱۳.۲ - ۲. دیدگاه دوم

دیدگاه دوم آن است که قلب را در مواردی که تعقل و تفکر به آن نسبت داده شده و مرکز عواطف و احساسات شمرده شده است، همین قلب جسمانی صنوبری شکل در نظر بگیریم. اگرچه پزشکی امروزه مغز و اعصاب را راهنمای کلی بدن می‌داند، ولی فلاسفه‌ای (نظیر ارسطو و بوعلی سینا) قلب را مرکز هدایت و ادراک یافته‌های بیرونی دانسته‌اند و شاید بعدها و با پیشرفت دانش، همین نتیجه مجدداً به دست آید. البته حتی اگر مغز را نیز مرکز احساسات و عواطف بدانیم، بدیهی است که این مغز جز با پشتیبانی قلب، توانایی هیچ عمل و عکس العملی را نخواهد داشت و بر این اساس قلب را حتی با دیدگاه پذیرفته شده امروز نیز به‌صورت غیر مستقیم می‌توان مرکز تصمیم‌گیری‌های انسان به شمار آورد.


۱. فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج ۵، ص ۱۷۱، نشر هجرت، قم، ۱۴۰۹ ق؛ «ما سُمِّیَ‌ القَلْبُ‌ إِلَّا مِنْ تَقَلُّبه و الرَّأْیُ یَصْرِفُ بالإِنْسان أَطْوارا».    
۲. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج ۱، ص ۶۸۷، دار الفکر، بیروت، ۱۴۰۴ ق.    
۳. فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر، ج ۲، ص ۵۱۲، موسسه دار الهجره، قم، ۱۴۱۴ ق.
۴. ق (۵۰)، آیه ۳۷.    
۵. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج ۱، ص ۶۸۷، دار الفکر، بیروت، ۱۴۰۴ ق.    
۶. زبیدی، محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج ‌۲، ص ۳۳۶، دار الفکر، بیروت، ۱۴۱۴ ق.
۷. . احمد بن فارس، معجم المقاییس اللغة، ج ‌۵، ص ۱۷، مکتب الاعلام الاسلامی، قم، ۱۴۰۴ ق.
۸. ابن اثیر جزری، مبارک بن محمد، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ج ‌۴، ص ۹۶، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، قم، ۱۳۶۷ ش.
۹. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، ص ۶۸۲ ؟؟؟، دار القلم ـ دار الشامیة، بیروت ـ دمشق، ۱۴۱۲ ق.
۱۰. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج ‌۹، ص ۳۰۴، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، ۱۳۶۸ ش.
۱۱. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، ص ۶۴۶ ؟؟؟، دار القلم ـ دار الشامیة، بیروت ـ دمشق، ۱۴۱۲ ق.
۱۲. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج ۳، ص ۳۲۸، دار الفکر، بیروت، ۱۴۰۴ ق.    
۱۳. زبیدی، محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج ‌۵، ص ۱۵۵، دار الفکر، بیروت، ۱۴۱۴ ق.
۱۴. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج ۴، ص ۴۴۶، دار الفکر، بیروت، ۱۴۰۴ ق.    
۱۵. زبیدی، محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج ‌۷، ص ۱۸۰، دار الفکر، بیروت، ۱۴۱۴ ق.
۱۶. فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج ۷، ص ۹۴، نشر هجرت، قم، ۱۴۰۹ ق.    
۱۷. البته در مفردات آمده است که صدر به معنای مقدم هر چیز را از همین صدر به معنای سینه استعاره گرفته‌اند؛ ص ۴۷۷.
۱۸. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم،، ج ‌۶، ص ۲۰، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، ۱۳۶۸ ش.
۱۹. بقره (۲)، آیه ۷.    
۲۰. انعام (۶)، آیه ۴۶.    
۲۱. اعراف (۷)، آیه ۱۷۹.    
۲۲. توبه (۹)، آیه ۸؛ کنار هم قرار گرفتن قلب و دهان.    
۲۳. نحل (۱۶)، آیه ۱۰۸؛ مهر بر همه‌ اعضا.    
۲۴. اسراء (۱۷)، آیه ۴۶؛ وجود پوششی بر قلب و سنگینی بر گوش و پرده و حجابی بر چشمان.    
۲۵. جاثیه (۴۵)، آیه ۲۳؛ وجود پوششی بر قلب و سنگینی بر گوش و پرده و حجابی بر چشمان.    
۲۶. حج (۲۲)، آیه ۴۶.    
۲۷. غافر (۴۰)، آیه ۱۸.    
۲۸. بقره (۲)، آیه ۲۲۵.    
۲۹. بقره (۲)، آیه ۲۸۴.    
۳۰. شعراء (۲۶)، آیه ۸۹.    
۳۱. شعراء (۲۶)، آیه ۸۹.    
۳۲. صافات (۳۷)، آیه ۸۴.    
۳۳. ق (۵۰)، آیه ۳۳.    
۳۴. مؤمنون (۲۳)، آیه ۶۳؛ به غفلت و بی‌خبری در مورد غیر مؤمنان اشاره شده است.    
۳۵. مطففین (۸۳)، آیه ۱۴؛ به رین و زنگار در مورد غیر مؤمنان اشاره شده است.    
۳۶. بقره (۲)، آیه ۲۰۴.    
۳۷. آل‌عمران (۳)، آیه ۷.    
۳۸. توبه (۹)، آیه ۶۴.    
۳۹. مجادله (۵۸)، آیه ۲۲.    
۴۰. حجرات (۴۹)، آیه ۱۴.    
۴۱. مائده (۵)، آیه ۴۱.    
۴۲. بقره (۲)، آیه ۹۷.    
۴۳. شعراء (۲۶)، آیه ۱۹۳ و ۱۹۴.    
۴۴. بقره (۲)، آیه ۱۰؛ مرض.    
۴۵. مائده (۲)، آیه ۵۲؛ مرض.    
۴۶. بقره (۲)، آیه ۷۴؛ قساوت.    
۴۷. رعد (۱۳)، آیه ۲۸؛ آرامش و اطمینان.    
۴۸. بقره (۲)، آیه ۹۳؛ آرامش و اطمینان.    
۴۹. بقره (۲)، آیه ۲۶۰؛ آرامش و اطمینان.    
۵۰. فتح (۴۸)، آیه ۴؛ آرامش و اطمینان.    
۵۱. آل‌عمران (۳)، آیه ۱۵۱؛ رعب و ترس.    
۵۲. نازعات (۷۹)، آیه ۸؛ رعب و ترس.    
۵۳. آل‌عمران (۳)، آیه ۱۵۶؛ حسرت.    
۵۴. آل‌عمران (۳)، آیه ۱۵۹؛ قساوت و سنگ‌دلی.    
۵۵. مائده (۵)، آیه ۱۳؛ قساوت و سنگ‌دلی.    
۵۶. انفال (۸)، آیه ۶۳؛ الفت بین قلوب.    
۵۷. توبه (۹)، آیه ۶۰؛ الفت بین قلوب.    
۵۸. توبه (۹)، آیه ۴۵؛ شک.    
۵۹. توبه (۹)، آیه ۱۱۰؛ شک.    
۶۰. حدید (۵۷)، آیه ۱۶؛ خضوع و خشوع.    
۶۱. حج (۲۲)، آیه ۵۴؛ خضوع و خشوع.    
۶۲. مؤمنون (۲۳)، آیه ۶۰؛ ترس و ورع از خداوند.    
۶۳. زمر (۳۹)، آیه ۴۵؛ اشمئزاز.    
۶۴. محمد (۴۷)، آیه ۲۹؛ کینه.    
۶۵. حشر (۲)، آیه ۱۴.    
۶۶. بقره (۲)، آیه ۱۱۸.    
۶۷. صافات (۳۷)، آیه ۸۴.    
۶۸. . جوادی آملی، عبدالله، تسنیم تفسیر قرآن کریم، ج ۲، ص ۲۲۷، اسراء، قم، ۱۳۸۹ ش.
۶۹. شعراء (۲۶)، آیه ۱۹۳ و ۱۹۴.    
۷۰. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‌۱۵، ص ۳۱۷ و ۳۱۸، دفتر انتشارات اسلامی، قم، ۱۴۱۷ ق.    
۷۱. آل‌عمران (۳)، آیه ۷.    
۷۲. فتح (۴۸)، آیه ۴.    
۷۳. فتح (۴۸)، آیه ۲۶.    
۷۴. توبه (۹)، آیه ۲۶.    
۷۵. آل‌عمران (۳)، آیه ۲۹.    
۷۶. بقره (۲)، آیه ۲۸۴.    
۷۷. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، تحقیق، غفاری و آخوندی، ج ‌۱، ص ۱۶، دار الکتب الاسلامیه، تهران، ۱۴۰۷ ق.    
۷۸. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، تحقیق، غفاری و آخوندی، ج ‌۱، ص ۳۹۰، دار الکتب الاسلامیه، تهران، ۱۴۰۷ ق.    
۷۹. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، تحقیق، غفاری و آخوندی، ج ‌۲، ص ۴۲۲، ح ۲، «إن القلوب اربعة...». دار الکتب الاسلامیه، تهران، ۱۴۰۷ ق.    
۸۰. نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۲۵۸، خ ۱۷۹، هجرت، قم، ۱۴۱۴ ق.
۸۱. آلوسی، سیدمحمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، تحقیق، عطیه، عبدالباری، ج ‌۱، ص ۱۳۸، دار الکتب العلمیة، بیروت، ۱۴۱۵ق.
۸۲. قرشی، سید‌علی‌اکبر، قاموس قرآن، ج ‌۶، ص ۳۰، ذیل ریشه "قلب"، دار الکتب الإسلامیه، تهران، ۱۴۱۲ ق.
۸۳. بلاغی نجفی، محمدجواد، آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۴۸، بنیاد بعثت، قم، ۱۴۲۰ ق.
۸۴. طباطبایی، سید حسن، مقاله «قلب در قرآن»، مجله بینات، بهار ۱۳۷۶، شماره ۱۳. البته ناگفته نماند که برخی خواسته‌اند با طرح این مسئله بر قرآن خدشه وارد کنند و چنین ادعا کرده‌اند که امروزه می‌دانیم انسان با مغز درک و احساس می‌کند؛ و قلب وظیفه و کاربردی در این میان ندارد. اما قرآن (که در زمانی نازل شده است که آن باور اشتباه وجود داشت) نیز به همان طریق قلب را جایگاه «تعقل» می‌پندارد (نه مغز را). پاسخ روشن است که قرآن به هیچ وجه نه باور غلطی را به وجود می‌آورد و نه بر باور غلطی اصرار می‌ورزد و از هرگونه خطا و اشتباه مصون است؛ و این مسئله در جای خود ثابت شده است و اما اینکه امروزه تمام درک و احساس با مغز باشد، امر ثابت شده‌ای در پزشکی نیز نمی‌باشد و نیازمند تحقیق عمیق‌تر و پیشرفت علوم پزشکی است.
۸۵. احزاب (۳۳)، آیه ۴.    
۸۶. حج (۲۲)، آیه ۴۶.    
۸۷. انشراح (۹۴)، آیه ۱.    
۸۸. زمر (۳۹)، آیه ۲۲.    
۸۹. شعراء (۲۶)، آیه ۱۳.    
۹۰. طه (۲۰)، آیه ۲۵.    
۹۱. جاثیه (۴۵)، آیه ۲۳؛ در مورد سمع و بصر نیز وقتی تعبیر به ختم و طبع (مهر زدن) بر آنها می‌شود، هیچ فرق ظاهری بین گوش و چشم کفار و مؤمنان وجود ندارد.    
۹۲. در قرآن کریم از هدایت‌ناپذیری و بسته بودن دل‌های کافران و معاندان، افزون بر «ختم» و «طبع»، تعبیرهای دیگری نیز شده است؛ «صَرْف»: (صرف الله قلوبهم)، «کَنان»: (إنّا جعلنا علی قلوبهم أکِنّة)، «غلاف»: (وقالوا قلوبنا غلف)، «رَیْن»: (کلّا بل ران علی قلوبهم)، «قفل»: (أم علی قلوب أقفالها)، «تقلیب»: (ونقلّب أفئدتهم وأبصارهم)، «قساوت»: (ثمّ قست قلوبکم) و «مرض»: (فی قلوبهم مرض).
۹۳. تفسیر تسنیم، ج ۲، ص ۲۴۲.
۹۴. بقره (۲)، آیه ۸۸.    
۹۵. نساء (۴)، آیه ۱۵۳.    
۹۶. فصلت (۴۱)، آیه ۵.    
۹۷. تفسیر تسنیم، ج ۵، ص ۴۶۰.
۹۸. نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۸۸، حکمت ۱۰۸.
۹۹. البته مشابه این کلام حضرت در کتب معتبر روایی دیگر نیز آمده است و هیچ اشاره‌ای به نیاط (رگ‌ها) و مضغه (قطعه گوشت) نشده است.
۱۰۰. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، تحقیق، غفاری و آخوندی، ج ‌۸، ص ۲۱، دار الکتب الاسلامیه، تهران، ۱۴۰۷ ق.    
۱۰۱. ابن بابویه (شیخ صدوق)، علی، علل الشرائع، ج ۱، ص ۱۰۹، کتاب‌فروشی داوری، قم، ۱۳۸۵ ش.    
۱۰۲. مفید، محمد بن محمد، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج ۱، ص ۳۰۱، کنگره شیخ مفید، قم، ۱۴۱۳ ق.    
۱۰۳. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج ۳، ص ۱۶۳ و ۱۶۹، دار احیاء التراث، بیروت، ۱۴۰۳ ق.    
۱۰۴. ابن بابویه (شیخ مفید)، محمد بن علی، الخصال، تصحیح، غفاری، علی‌اکبر، ج ۱، ص ۳۱، دفتر انتشارات اسلامی، قم، ۱۳۶۲ ش.    
۱۰۵. سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، ج ۶، ص ۳۶۳، کتابخانه آیت الله مرعشی، قم، ۱۴۰۴ ق.
۱۰۶. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۲۰، ص ۳۱۵؛ علامه طباطبایی در مورد این روایت می‌گوید:«و به‌هرحال بدون اشکال این قصه جنبه تمثیل دارد و دانشمندان اسلامی بحث‌هایی طولانی پیرامون مفاد این روایات کرده‌اند که همه این بحث‌ها بر اساس این پندار است که جریان یک جریان مادی و یک برخورد مادی بوده و به همین جهت وجوهی را ذکر کرده‌اند که چون اصل و اساس بحث باطل بود از نقل آن وجوه خودداری کردیم».    
۱۰۷. احزاب (۳۳)، آیه ۴.    
۱۰۸. حج (۲۲)، آیه ۴۶.    
۱۰۹. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۱۶، ص ۲۷۴.    
۱۱۰. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، تحقیق، غفاری و آخوندی، ج ‌۲، ص ۴۲۰، دار الکتب الاسلامیه، تهران، ۱۴۰۷ ق.    
۱۱۱. درویش، محیی الدین، إعراب القرآن و بیانه، ج ‌۷، ص ۵۹۸ و ۵۹۹، دار الارشاد، سوریه، ۱۴۱۵ ق؛ از مفسران اهل سنت نیز برخی همین نظر را اتخاذ نموده‌اند.
۱۱۲. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‌۱۵، ص ۳۱۷ و ۳۱۸، دفتر انتشارات اسلامی، قم، ۱۴۱۷ ق.    
۱۱۳. احزاب (۳۳)، آیه ۳۲.    
۱۱۴. تفسیر تسنیم، ج ۱، ص ۲۵۱.
۱۱۵. تفسیر تسنیم، ج ۲، ص ۲۲۷.
۱۱۶. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‌۱، ص ۸۸ و ۸۹، دار الکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۷۴ ش؛ البته در تفسیر نمونه چنین آمده است که مغز مرکز ادراکات و قلب مرکز عواطف است و در نهایت چنین ادعا نموده‌اند:«اگر در قرآن مسائل عاطفی به قلب (همین عضو مخصوص) مسائل عقلی به قلب (به معنای عقل یا مغز) نسبت داده شده، سخنی است که به گزاف نرفته است».    



پایگاه اسلام کوئست.    






جعبه ابزار