فضایل و کرامات امام حسین
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: امام حسین علیهالسلام،
فضایل،
کرامات.
پرسش: فضایل و کراماتی از
سیره امام
حسین ـ علیهالسلام ـ بیان کنید؟
پاسخ: امام حسین ـ علیهالسلام ـ سومین امام
شیعیان است.
وی شبیهترین مردم به
رسول خدا در
صورت و
سیرت بود.
در شبهای تاریک، نور از پیشانی و اطراف گردنش میتابید که مردم آن حضرت را با آن نور میشناختند.
آن حضرت دارای
علوم و کرامات و فضایل بیشماری است که از
گوهر وجودش متجلی میشود و این نمودهای الهی پرتویی از
چراغ هدایت است که در مناسبتهای زمانی و مکانی جلوه میکرد. در اینجا به چند مورد از فضایل و کرامات آن حضرت اشاره میشود:
حبابه والبیه میگوید: من به دیدن امام حسین ـ علیهالسلام ـ میرفتم؛ اتفاقاً میان چشمانم
پیسی پیدا شد و این امر بر من ناگوار آمد و چند روزی به دیدن ایشان نرفتم. سراغ مرا گرفت؛ گفتند: میان چشمان او عارضی پیدا شده، امام حسین ـ علیهالسلام ـ با اصحابش به دیدن من آمدند؛ آن حضرت فرمود: ای حبابه! چرا نزد من نیامدی؟ علت را گفتم؛ پس ایشان آب دهان مبارک خود را به آن مالید و فرمود:
حبابه خدا را شکر کن که آن علت را از تو دور کرد، به
سجده افتادم؛ فرمود: حبابه، سربردار و در آیینه نگاه کن؛ سر برداشته (نگاه کردم ) اثری از آن ندیدم، خدا را
شکر کردم.
از ویژگیهای امام حسین ـ علیهالسلام ـ عواطف سرشار انسانی و دگر
دوستی و نوعپروری آن حضرت است؛ بهویژه نسبت به کسانی که در زندگی روزمره دچار گرفتاری و مشکلات و غم و اندوه میشدند.
اسامة بن زید،
بیمار بود و در خانه بستری شده بود. امام برای
عیادت اسامه به خانه او رفت و مشاهده کرد که اسامه بسیار آشفته و نگران است. حضرت فرمود: اسامه چرا اینقدر نگران هستی؟ اسامه اظهار نمود که
بدهکار هستم و
حقوق دیگران در گردنم میباشد و میترسم بمیرم و نتوانم بدهی خود را پرداخت کنم. امام فوراً دستور داد بدهی او را پرداختند. آنگاه اسامه آسودهخاطر گردید و بعد از چند روز در همان بستر بیماری از
دنیا رفت.
مردی نزد حسین ـ علیهالسلام ـ آمد و گفت: از فضایلی که خدا بر شما قرار داده، برای من بفرمایید؛ فرمود: تو طاقت تحمل آنها را نداری؛ گفت: چرا،
تحمل میکنم. امام حسین ـ علیهالسلام ـ حدیثی برای او بیان کرد، هنوز تمام نشده بود که سر و ریش آن مرد سفید شد و حدیث از یادش رفت؛ حضرت فرمود:
رحمت خدا او را دریافت که فراموش کرد.
راشد بن مزید نقل میکند که گفت: از
مکه تا قطقطانه (جایی است نزدیک کوفه) همراه امام حسین ـ علیهالسلام ـ بودم، دیدم (در بین راه) درنده گزندهای به او روآورد و با او
تکلم کرد. حضرت به جهت او توقف کرد و کلامی طولانی از آن درنده نقل کرد.
کثیر بن شاذان روایت میکند که گفت: خدمت امام حسین ـ علیهالسلام ـ بودم که فرزندش
علیاکبر در غیر فصل، از او
انگور خواست. حضرت دست به ستون
مسجد زد و انگور و موزی بیرون آورد و به او خورانید و فرمود: آنچه برای
دوستان خدا نزد او هست، بیشتر است.
از
حضرت صادق ـ علیهالسلام ـ در حدیثی روایت شده که امام حسین ـ علیهالسلام ـ در سفری زیر درخت خرمای خشکی منزل کرد.
دعا نمود، درخت سبز شد و برگ و
خرما آورد. بالای درخت رفتند و بهقدر کفایت خوردند.
اعرابی به امام حسين ـ عليهالسلام ـ گفت: يابن رسولالله! شترم را گم كردهام و غير از آن شتری ندارم، پدرت حيوان گم شده را پيدا میكرد و هر گم شدهای را به صاحبش میرساند. امام ـ عليهالسلام ـ فرمود: در فلان مكان برو، شترت را میبينی ايستاده و در مقابلش
گرگ سياهی است. اعرابی به آنجا رفت و برگشت و به امام حسين ـ عليهالسلام ـ گفت:
شتر خود را در همانجا يافتم.
سایت اندیشه قم