• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

علم غیب

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



چرا امامان(ع) با علم به شهادت خود،از علم غیب استفاده نکردند؟
پاسخ:
برای این پرسش جواب های متعددی داده شده:



هر چند ائمه (ع) از علم غیب برخوردارند و به وقایع گذشته و حوادث حال و آینده آگاهی دارند؛ اما تکلیف آنان مانند سایر افراد بشر بر اساس علم عادی است و علم غیب برای آنان تکلیفی به دنبال نمی آورد به همین دلیل علم غیب ائمه (ع) از نحوه شهادت خود برای آنان تکلیف آور نیست. امام بر اساس علم عادی خود میوه ای را پیش روی خود می بیند که مانعی از خوردن آن نیست و بر همین اساس تناول آن میوه جایز است اگر چه بر اساس علم غیب از مسموم بودن آن آگاهی دارد. برای علی (ع) بر اساس علم عادی بشری شب نوزدهم رمضان سال چهلم هجری مانند سایر شبهاست به همین جهت به سمت مسجد حرکت می کند علم غیبی که به اذن خداوند در مورد شهادت خود دارد برای ایشان تکلیفی ایجاد نمی کند. برخی از کسانی که این پاسخ را ذکر کرده اند در تأیید این مطلب که ائمه (ع) بر اساس علم عادی خود مکلف هستند دو دلیل ذکر می کنند:
۱- عمل بر اساس علم غیب با حکمت بعثت انبیا و نصب ائمه منافات دارد زیرا در این صورت جنبه اسوه و الگو بودن خود را از دست خواهند داد؛ و سایر افراد بشر از وظایف فردی و اصلاحات اجتماعی به بهانه برخوردار بودن ائمه از علم غیب و عمل بر اساس علم خدادادی از وظیفه خود سرباز خواهند زد.
۲- عمل براساس علم غیر عادی موجب اختلال در نظام عالم هستی است زیرا مشیت و اراده خداوند به جریان امور بر اساس نظام اسباب و مسببات طبیعی و علم عادی نوع بشر تعلق گرفته است. به همین جهت پیامبر و ائمه (ع) برای شفای بیماری خود و اطرافیان خویش از علم غیب استفاده نمی کردند شاید یکی از حکمت های ممنوع بودن تمسک به نجوم تسخیر جن و غیره برای غیب گویی و کشف غیر عادی حوادث آینده نیز همین اختلال در نظام عالم هستی باشد.
[۱] آیت الله لطف الله صافی، معارف دین، ج ۱، ص ۱۲۱.



هر چند بر طبق روایات فراوان ائمه (ع) نسبت به همه آنچه که در گذشته واقع شده و در آینده حادث خواهد شد و در زمان حاضر در حال رخ دادن است علم و آگاهی دارند.
اما به موجب روایات متعدد دیگر که در زمینه علم غیب امام (ع) آمده است، استفاده می شود که این علم به صورت بالفعل نیست، بلکه شأنی است یعنی هر گاه اراده کنند و بخواهند که چیزی را بدانند خداوند سبحان آنان را عالم و آگاه خواهد کرد.» اذا اراد الامام ان یعلم شیئا اعلمه الله ذالک، هر گاه امام اراده کند که چیزی را بداند، خداوند او را آگاه خواهد کرد
حاصل سخن این که علم غیب امام (ع) شأنی است نه فعلی. بر اساس همین نکته ممکن است نسبت به نحوه شهادت خود علم نداشته اند چون اراده نکرده اند که بدانند.
[۶] محمدرضامظفر، علم امام، ترجمه و مقدمه علی شیروانی، ص ۷۳،
قابل ذکر است علامه مظفر این پاسخ را به عنوان یک احتمال ذکر می کند ولی آن را نمی پذیرد.)


اساسا پیامبر اکرم و ائمه (ع) تکالیف و وظایف مخصوص به خود دارند به همین جهت آنان در عین این که می دانستند در فلان جنگ دشمن غلبه خواهد کرد وظیفه داشته اند اقدام کنند؛ یا می دانستند کاری که انجام می دهند منجر به شهادتشان خواهد شد، مثل خوردن میوه مسموم یا رفتن علی (ع) به مسجد کوفه در شب نوزدهم رمضان با این حال وظیفه داشته اند این کارها را انجام دهند و این اعمال هر چند برای ما به هلاکت انداختن نفس و حرام است اما برای آنان وظیفه ای مخصوص است مثل نماز شب که برای رسول اکرم (ص) واجب بوده است اما برای سایر مسلمانها مستحب است.
[۷] علامه طباطبایی، المیزان، ج ۱۸، ص ۱۹۴، به عنوان یک قول نقل کرده اند



جواب اساسى در این زمینه همین پاسخ هاى قبلى در صورتى كه با این بیان تفسیر شوند، توجیه صحیحى پیدا مى كنند. نكته اصلى در این پاسخ شناخت چگونگى علم غیب امام (ع) است كه متوقف بر ذكر چند مقدمه است.
الف) قضا و قدر الهى: قدر به معناى حد و اندازه است و مقصود از قدر الهى این است كه خداوند براى هر پدیده و مخلوقى خصوصیات وجودى خاصى قرار داده است و تحت تأثیر علت خاصى آن را موجود مى گرداند. یعنى پدید آمدن یك شى ئ از علت خاص و نیز داشتن اوصاف و ویژگى هاى وجودى خاص، قدر آن شى‌ء است حد و اندازه وجودى آن شى‌ء است كه خداوند براى آن قرار داده است.
به تعبیر دیگر تقدیر الهى همان نظام علت و معلولى حاكم بر جهان هستى است كه هر پدیده اى معلول علت خاصى است و قهرا اوصاف و خصوصیات وجودى اش نیز متناسب و بر آمده از همان علت است. قضا به معناى قطعى كردن، فیصله دادن و به انجام رساندن كارى است و مقصود از قضاى الهى این است كه خداوند به هر پدیده اى پس از تحقق علت تامه اش ضرورت وجود را اعطا كرده. تحقق حتمى معلول به دنبال تحقق علت تامه قضاى الهى است قضا و قدر الهى در حقیقت از شؤون خلق و ایجاد خداوند است و مى توان آن را به صفت خالقیت برگرداند.
ب) علم الهى: علم الهى به قضا و قدر پدیده هاى عالم هستى تعلق مى گیرد خداوند از ازل عالم است به این كه چه پدیده اى با چه اوصاف و ویژگى هایى تحت تأثیر علت تامه اش موجود است باید توجه داشت كه علم خداوند به پدیده هاى هستى علم با واسطه یعنى علم به صورت آن ها نیست بلكه خود پدیده ها با تمام وجودشان نزد او حاضرند. بنابراین علم خداوند تعلق مى گیرد به حقایق عالم هستى همان گونه كه در متن واقع موجودند علم خداوند علم به واقع عینى است.
از سوى دیگر چون در مرتبه وجودى خداوند زمان و مكان معنى ندارد؛ علم او به پدیده هاى عالم هستى در بستر زمان نیست بلكه گذشته و حال و آینده به صورت یك پارچه نزد او حاضر است اما براى ما كه موجودات زمانى و محصور به زمان هستیم تحقق عینى حوادث و پدیده ها را از دریچه زمان مى نگریم در گذشته نبوده و در آینده موجود خواهد شد بنابراین علم خداوند به مخلوقات خویش بدین معناست كه: حقایق و حوادث هستى همراه با بستر زمانى شان (گذشته و حال و آینده) به صورت یك جا در نزد خداوند حاضرند. به همین جهت این علم خداوند تأثیرى در حوادث عالم ندارد و موجب تغییر آنها نمى تواند باشد چون علم خداوند علم به متن واقع و حضور عین واقع در نزد خداست یعنى علم خداوند تعلق مى گیرد به مخلوقات و پدیده هاى علم خداوند به افعال اختیارى انسان نیز بر همین منوال است افعال اختیارى انسان نیز یكى از پدیده هاى عالم هستى، به همان گونه كه در متن واقع موجودند. عالم هستى است كه بر اساس نظام علت و معلولى كه حاكم بر جهان هستى تحت تأثیر علت تامه اش محقق مى شود یكى از اجزاء علت تامه افعال انسان اراده است. علم خداوند به قضا و قدر افعال اختیارى انسان تعلق مى گیرد و به همین جهت موجب جبر نیست یعنى خداوند از ازل به افعالى كه بر اساس اراده و [۵]     انسان از او صادر مى شود علم دارد. و همانگونه كه بیان شد علم الهى تعلق مى گیرد به این واقعیات عینی همانگونه كه در خارج موجودند و به همین جهت این علم موجب تغییر واقع عینى (تحقق فعل اختیارى به دنبال تحقق علت تامه اش نمى شود.
ج) علم امام: امام علاوه بر علم عادى كه براى نوع بشر قابل تحصیل است از علم لدنی و خدادادى (علم غیب) بهره مند است امام (ع) به حسب علو رتبه وجودى اش با لطف و اذن الهى به سرچشمه علم الهى متصل مى شود واز حقایق حوادث عالم همان گونه كه در متن واقع هستند آگاه مى شود یعنى علم غیب امام از سنخ علم الهى و اتصال به منبع علم الهى است و همان گونه كه در علم الهى بیان شد این علم علم به واقع عینى است و معنى ندارد كه منشأ تغییر در حوادث عالم باشد. بر اساس علم غیب حقایق حوادث عالم از جمله افعال اختیارى خود امام همراه با علت تامه اش كه علم عادى و اراده از اجزاء این علت است نزد امام حاضر است این حضور بى واسطه عین معلوم و واقع عینى نزد امام است. بر این اساس امام حقیقت افعال اختیارى خود را مانند خوردن میوه مسموم یا ضربت خوردن به دنبال حركت به مسجد کوفه از منظرى بالاتر كه همان منظر علم الهى است، مى نگرد. به همین جهت از آن جا كه علم غیب امام همانند علم الهى تأثیرى در حوادث عالم ندارد چون به معناى حضور عین وقایع نزد عالم است امام (ع) عكس العملى نشان نمى دهد و بر اساس عادى بشرى خود عمل مى كند. و نیز به همین علت این علم براى امام تكلیف آورد نیست چون علمى موجب تكلیف است كه مكلف بتواند بر اساس آن علم منشأ تغییر و تأثیر باشد.
علاوه بر این وقتى امام با لطف و اذن الهى به مرتبه اعلاى کمال و علو وجودى مى رسد و با منبع علم الهى تماس پیدا مى كند در اوج مقام فنای در ذات الهى است او در این مقام خود نمى بیند و خود نمى پسندد فقط خدا را مى بیند و تنها مشیت الهی را مى پسندد خواسته اى غیر از خواست و مشیت الهی ندارد در این مقام وقتى اراده و مشیت الهى را (بر اساس نظام علت و معلولى و قضاو قدر) در تحقق حوادث و پدیده هاى هستى به دنبال علت تامه شان مى یابد خواسته اى بر خلاف آن ندارد.» پسندد آنچه را جانان پسندد «به همین جهت تلاش براى تغییر این حوادث از جمله شهادت خود با قطع نظر از این كه تأثیرى ندارد با مقام فنا و رضا و حب لقاء الله نیز سازگار نیست.


۱. آیت الله لطف الله صافی، معارف دین، ج ۱، ص ۱۲۱.
۲. اصول کافی، ج ۱، باب ان الائمه (ع) یعلمون علم ما کان و ما یکون    .
۳. بحارالانوار، ج ۱۶، باب ۱۴.    
۴. اصول کافی، ج ۱، باب ان الائمه اذا شاؤو ان یعلموا علموا؛    
۵. بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۵۶، روایات ۱۱۷ و ۱۱۶.    
۶. محمدرضامظفر، علم امام، ترجمه و مقدمه علی شیروانی، ص ۷۳،
۷. علامه طباطبایی، المیزان، ج ۱۸، ص ۱۹۴، به عنوان یک قول نقل کرده اند

شهرسوال.    






جعبه ابزار