زینب کبرا
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: زینب کبرا سلاماللهعلیها،
امام سجاد علیهالسلام،
پرسش: آیتالله مدرسی در کتاب
زینب ـ سلاماللهعلیها ـ نوشتهاند: برخی علت
خروج زینب ـ سلاماللهعلیها ـ از مدینه را، درخواست امام سجاد ـ علیهالسلام ـ از وی دانستهاند، لطفاً بفرمایید آیا امام سجاد ـ علیهالسلام ـ به
حضرت زینب پیشنهاد خروج از مدینه را دادهاند یا خیر؟
پاسخ:
زینب کبرا ـ سلاماللهعلیها ـ در سال ششم هجری پس از
صلح حدیبیه و دو سال بعد از تولد
حسین بن علی ـ علیهالسلام ـ پا به عرصه وجود گذاشته است.
محیطی که او در آن رشد کرد، مهبط جبرئیل امین و جایگاه وحی سرمدی بود، روزی که خداوند به رسولش فرمان داد تمام درهایی که به
مسجدالنبی ـ صلیاللهعلیهوآله ـ باز شدهاند را مسدود کنند، زادگاه او را مستثنا کرد، مادرش پاره تن رسولالله صلیاللهعلیهوآله، پدرش دوم شخص اسلام بعد از رسولالله ـ صلیاللهعلیهوآله ـ و نخستین مرد
مسلمان در
اسلام، و خاندان او افضل خاندان عالم بود که خداوند متعال رجس و پلیدی را از آنان دور کرده است.
زینب ـ سلاماللهعلیها ـ تحت تربیت چنین خاندان استثنایی رشد کرد، از همان ابتدا با مصیبتهای فراوان روبهرو شد که تحمل آن بر بسیاری امکانپذیر نبوده، هنوز پنج سال از
تولد او نگذشته بود که پدربزرگ گرامی وی که همواره او و برادرانش
حسن و
حسین در آغوش پر مهر و محبت او روزگار میگذرانیدند، بهسوی حق شتافت و این مصیبت بر او و بهویژه مادرش طاقتفرسا و گران بود، و بعد از آن مادر به بستر بیماری افتاده و به پرستاری از او پرداخته و سرانجام نیز شاهد
شهادت مادر و بهترین پناه دوران کودکی خود شد و پس از آن تلاش میکرد تا برای دو برادر مادری
مهربان باشد.
زینب ـ سلاماللهعلیها ـ وقتی به سن
ازدواج رسید، طبق فرموده رسول خدا ـ صلیاللهعلیهوآله ـ که روزی فرزندان
علی ـ علیهالسلام ـ و جعفر نگاه کرده و فرموده بود: «دختران ما برای پسران ما و پسران ما برای دختران ما»
را، از میان همه خواستگاران به همسری پسر عمویش،
عبدالله بن جعفر بن ابیطالب درآمد.
نتیجه این ازدواج چند پسر و دختر بود؛ بنا به نقل دکتر اصغر قائدان سه تا از فرزندان حضرت زینب ـ سلاماللهعلیها ـ در رکاب امام حسین ـ علیهالسلام ـ در کربلا به شهادت رسیدند.
اندک زمانی نگذشت دوباره شاهد مصیبتی دیگر شد، و آن از دست دادن پدر بزرگوارش علی ـ علیهالسلام ـ که در سال چهلم هجری به شهادت رسید بود. و هنوز از
غم فقدان
پدر فارغ نشده بود که پارههای جگر برادر
امام حسن ـ علیهالسلام ـ در مقابل چشمان او قرار گرفت.
با این همه مصیبتها آموخت که چگونه در کنار برادرش حسین ـ علیهالسلام ـ چون کوهی استوار ایستاده و پذیرای مصیبتهای بزرگتر باشد و سرانجام در شب ۲۸ رجب سال ۶۰ هجری همراه برادرش امام حسین ـ علیهالسلام ـ از
مدینه جدش بهسوی
مکه و در سوم شعبان به حرم امن الهی رسید، و پس از چند ماه اقامت دوباره همراه برادر از آنجا بهسوی عراق روز هشتم ذیحجه سال ۶۰ هجری روانه شد.
زینب کبرا ـ سلاماللهعلیها ـ در فاجعه کربلا دهها تن از بهترین عزیزشان را از دست داد و سرانجام خود و سایر زنان اهلبیت به
اسارت برده شدند. و با آن همه مصیبتهای جانفزا، دلیرانه در مقابل دشمنان خدا ـ ایستادگی کرد و با ایراد خطبه در
کوفه و شام چهره ننگین
عبیدالله بن زیاد و
یزید بن معاویه را برملا ساخت و به پاسداری از خون
حسین ـ علیهالسلام ـ و رسالت الهی او پرداخت. آن عمه
سادات پس از چند روز توقف در دمشق، همراه سایر زنان اهلبیت به مدینه بازگشت.
موسی فرهنگ، در کتاب خود «زینب شجاع در
عاشورای حسینی» آورده است:
یزید بن معاویه که در همان شور و مستی نگران اوضاع مدینه بود، نمیتوانست راحت بنشیند، پیکهای پیدرپی از مدینه میرسد و هر روز خبر ناگوارتری به او میداد و
حاکم مدینه در این مورد
سکوت کرده بود. بالأخره خلیفه نادان اموی طاقت نیاورد، نامهای به والی مدینه (عمرو بن سعید) نوشت.... که با رسیدن این نامه وضع آن منطقه را بهتفصیل برای من بنویس.... والی مدینه همینکه نامه یزید را خواند، در جوابش نوشت: ذهن امیر را بیجهت مشوش کردهاند. اوضاع
مدینه متشنج هست، ولی نابسامان و دهم نیست. این تشنج زاییده تهییج مردم از سخنان زینب کبرا ـ سلاماللهعلیها ـ میباشد. خطری که موجب نگرانی باشد، به همراه ندارد..... مع هذا اگر ترتیبی اتخاذ شود او را به گوشهای تبعید کنند، موجب رفاه و آسایش بیشتر است.» یزید وقتی این جواب گنگ والی خود را دریافت کرد، فوراً دستور داد تا بازماندگان اهلبیت را در شهرها متفرق کنند، و این دستور موجب خشم عموم مردم شد. چون دختر
علی ـ علیهالسلام ـ پیوسته از مظالم، او صحبت میکرد و گفتههای وی دهان به دهان و گوش به گوش به همهجا منتشر میشد.
و
خلیفه اموی دچار کابوس هولناکی شده بود که پیوسته وی را رنج میداد. و این کابوس جز صدای دختر علی ـ علیهالسلام ـ نبود که:«وای پسر طلقا! برای چه حسین مرا کشتی» و این صدا تا اعماق قلبش اثر میکرد، مثل پتک بر سرش میخورد. گاهی دست
حسرت به هم میمالید و میگفت: خدا پسر مرجانه را لعنت کند. برای یک لحظه به این فکر افتاد که وجود زینب ـ سلاماللهعلیها ـ موجب
خشم مردم شده است. در نامهای دیگر به عامل خود نوشت و دستور داد تا هرچه زودتر
خانواده امام را تبعید نماید و زینب را به شام.
سیدرضا صدر، در کتاب خود، بانوی کبرا زینب...، همان مطالب فوق را آورده است و جمله دیگری که نظر خواننده را جلب مینماید، فرمایش
حضرت زینب ـ سلاماللهعلیها ـ (در مقابل پیشنهاد فرماندار برای خروج آن بانو از مدینه) است: «به خدا هرگز بیرون نخواهم رفت؛ هرچند خونمان ریخته شود.» ولی زنان
بنیهاشم با ملایمت و مهربانی برای خارج شدن از مدینه متمایلش ساختند.
نقدی در کتاب زینب کبرا از کتاب: (السیدة زینب، ص ۲۱) نقل میکند که زینب ـ سلاماللهعلیها ـ بعد از آزاد شدن از اسارت در مدینه مردم را بر علیه یزید
تبلیغ میکرد، والی مدینه به یزید جریان را اطلاع داد، یزید دستور به اخراج حضرت زینب ـ سلاماللهعلیها ـ را از مدینه داد، حضرت فرمودند: «والله خارج نمیشوم از مدینه اگرچه خونم ریخته شود، زینب دختر عقیل به زینب کبرا ـ سلاماللهعلیها ـ گفت: ای دخترعمو! آن وعدهای که خدا به ما داده صادق است..... برو به یک مکانی که در امان باشی....»
برای خروج حضرت زینب ـ سلاماللهعلیها ـ از مدینه مطلب دیگری ـ در کتاب زینب فروغ تابان کوثر ـ بیان شده که علامه سیدجعفر بحرالعلوم از محدث خبیر حاجی میرزا حسین نوری نقل میکند: علت مسافرت حضرت زینب ـ سلاماللهعلیها ـ از مدینه به شام این بود که قحطی شدیدی در حجاز و مدینه پدید آمد، عبدالله بن جعفر شوهر حضرت زینب ـ سلاماللهعلیها ـ تصمیم گرفت به شام سفر کند و پس از برطرف شدن قحطی به
حجاز برگردد، او بهسوی
شام حرکت کرد و حضرت زینب ـ سلاماللهعلیها ـ در این سفر همراه شوهرش به شام آمدند.
پس از بررسی در کتاب زینب، تألیف آیتالله مدرسی، چنین به دست آمده است: وقتی حضرت زینب ـ سلاماللهعلیها ـ به شام آمد، مجلس عزا بپا نمود؛ وقتی به مدینه برگشت، در آنجا مجالس عزا بپا نموده و خانمهای مدینه در مجلس
عزای حسینی شرکت مینمودند و حضرت زینب ـ سلاماللهعلیها ـ از
واقعه کربلا برای زنها..... و بر علیه یزید بیاناتی ایراد مینمود.
والی مدینه «عمر و بن سعد الأشدق» به یزید نامه نوشت که حضرت زینب ـ سلاماللهعلیها ـ وجودش در بین اهل مدینه هیجانآور است و آن بانوی مکرمه تصمیم گرفتهاند و کسانی دیگر که با ایشان هستند،
قیام کنند بر اخذ خون حسین ـ علیهالسلام ـ و یزید نامه نوشت که بین زینب و اهل مدینه جدایی بینداز و مطلب را به اینجا میرساند که زینب ـ سلاماللهعلیها ـ رفتن به
مصر را انتخاب نمود؛ بهخاطر اینکه
مُحب اهلبیت در آنجا زیاد بودند. و یک عده گفتهاند که
حضرت زینب ـ سلاماللهعلیها ـ به شام رفتند و مطلبی هم که مؤید سؤال پرسشگر میباشد، میفرماید: «و قال البعض انما خَرَجَتْ بطلب من الامام زینالعابدین ـ علیهالسلام ـ »؛ یعنی بعضی گفتهاند که حضرت زینب ـ سلاماللهعلیها ـ با خواست
امام زینالعابدین ـ علیهالسلام ـ از مدینه خارج شد. و مشخص ننموده که منظور از این بعض چه کسانی هستند و این مطلب را بدون
ذکر مدرک بیان نمودهاند.
درصورتیكه حضرت از
مدینه خارج شده قطعاً با اجازه امام زمانش و با
مشورت او خارج گرديده است؛ زیرا بانويی چون زينب كه از طرف
امام سجاد «
دانشمند عالمه غير معلمه استاد نديده» لقب گرفته با اجازه و مشورت آن حضرت از مدينه خارج شده است.
۱. صادقی اردستانی، احمد، زينب قهرمان دختر علی عليهالسلام، چاپ اول ۱۳۷۲، تهران، نشر مطهر، ص ۳۹۶.
۲. عمادزاده، حسين، زينب كبری، نشر محمد، تهران، بخش سفرهای زينب سلاماللهعليها، ص ۲۴۵.
۳. علیاكبر بابازاده، سيمای زينب كبرا، انتشارات مكيال، چاپ اول، ۱۳۷۷، فصل ۴ سفرهای حضرت زينب سلاماللهعليها، ص ۱۱۵.
«اَنْقَذَ السِهام، دَعْوَةُ المظلوم»؛ «كارسازترين تيرها، تير دعای
مظلوم است، كه سخت به هدف اصابت میكند.»
سایت اندیشه قم.