تولی و تبری
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: تولی، تبری،
امام محمدباقر علیهالسلام، دوستی، اهل بیت، دشمنی، پیرمرد.
پرسش: داستان پیرمردی که از امام باقر ـ عليهالسلام ـ آثار تولی و تبری را جویا شد، چیست؟
پاسخ:
در
منابع حدیثی شیعه روایتی نقل شده است که نشان از نقش تأثیرگذار تولی و تبری (دوستی با دوستان اهل بیت و دشمنی با دشمنان آنها) در سرنوشت انسان دارد:
حَکَم بن عُتَیبه میگوید:
روزی در محضر
امام باقر علیهالسلام نشسته بودیم و اتاق نیز مملو از جمعیت بود، ناگهان پیرمردی که تکیه بر عصای بلندی کرده بود وارد شد؛ دم در ایستاد و گفت:
سلام و
رحمت خدا و برکاتش بر تو باد ای فرزند
رسول خدا ! و پس از آن ساکت شد.
امام باقر ـ عليهالسلام ـ پاسخ داد: «و علیک السلام و رحمة اللَّه و برکاته».
پیرمرد رو به حاضران کرده و به آنان نیز سلام داد و همچنان ایستاد تا همگی جواب سلامش را دادند، آنگاه روی خود را به سمت امام باقر ـ عليهالسلام ـ کرده گفت: ای فرزند رسول خدا! مرا نزدیک خود بنشان که به خدا سوگند من به شما و دوستدارانتان علاقهمندم. به
خدا سوگند این دوستیها برای
دنیا نیست، و به خدا من دشمن دارم دشمنانتان را و از آنان بیزارم، به خدا این دشمنی و بیزاری به این دلیل نیست که آنان فردی از اطرافیانم را کشته باشند! به خدا سوگند من حلال شما را حلال میدانم و حرامتان را حرام میشمارم و چشم به فرمانتان دارم. قربانت گردم آیا (با این ترتیب) درباره من
امید (
سعادت و نجات) داری؟
امام باقر فرمود: «پیش بیا، پیش بیا»، سپس او را نزد خود نشانده و فرمود: «ای پیرمرد همانا مردی نزد پدرم علی بن حسین ـ عليهالسلام ـ شرفیاب شد و همین پرسش را مطرح کرد. پدرم به او فرمود: اگر (بااینحال) بمیری؛ به رسول خدا صلياللهعليهوآله، علی، حسن، حسین و علی بن حسین ـ عليهالسلام ـ وارد شوی و دلت خنک شود، قلبت آرام گیرد، دیدهات روشن گردد و به همراه نویسندگان اعمالت با روح و ریحان از تو
استقبال شود، و این در وقتی است که جان به اینجای تو رسد ـ و با دست به گلویش اشاره فرمود ـ و اگر زنده بمانی آنچه را موجب چشمروشنیت هست، ببینی و در بالاترین
درجات بهشت با ما خواهی بود».
پیرمرد گفت: چه فرمودی ای ابا جعفر؟! (پیرمرد با تعجب از امام خواست تا کلامش را تکرار کند)
امام علیهالسلام همان سخنان را برای او تکرار کرد.
پیرمرد گفت: اللَّه اکبر! ای ابا جعفر! اگر بمیرم؛ به رسول خدا، علی، حسن، حسین و علی بن حسین ـ عليهالسلام ـ درآیم و دیدهام روشن گردد، دلم خنک شود، قلبم آرام گیرد، و به همراه نویسندگان اعمالم با
روح و ریحان مورد استقبال قرار گیرم، هنگامی که جانم به اینجا رسد! و اگر زنده بمانم، ببینم آنچه را دیدهام بدان روشن گردد، و با شما باشم در بالاترین درجات بهشت؟ این جملات را گفت و آنقدر
گریه کرد تا نقش بر
زمین شد.
حاضران نیز که حال پیرمرد را دیدند به گریه و زاری پرداختند.
امام باقر ـ عليهالسلام ـ (که چنان دید) با
انگشت خود قطرات اشک را از گوشههای چشم آن پیرمرد پاک کرد.
پیرمرد سربلند کرد و عرضه داشت: دستت را به من بده قربانت گردم!
حضرت دستش را به پیرمرد داد، و او دستشان را میبوسید و بر دیده و رُخ خود میگذارد. سپس شکم و سینه خود را گشود و دست بر شکم و سینهاش گذارده برخاست، و خداحافظی کرده به راه افتاد.
امام باقر ـ عليهالسلام ـ نگاهی به پشت سر پیرمرد کرد، و رو به حاضران فرمود: «هرکس میخواهد مردی از اهل
بهشت را ببیند، به این مرد بنگرد».
پایگاه اسلام کوئست.