تقلید در عقاید از منظر اسلام
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: اصول دین،
فروع دین.
پرسش: آیا
اسلام نیز مانند
عقل،
تقلید در عقاید را
تحریم میکند، یا نه؟
نخست باید یادآوری کنیم که مسائل اسلامی به دو بخش، دستهبندی میشوند: اصول دین و فروع دین.
اصول دین، عبارت است از: مبادی و پایههای عقیدتی، که بنیان مسائل فقهی، سیاسی، اخلاقی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و دیگر موضوعات را در اسلام میسازند، مانند اعتقاد به:
یگانگی خداوند،
عدل،
نبوّت،
امامت و
معاد.
فروع دین، عبارت است از: قوانینی که اسلام برای تنظیم رابطه انسان با خدا از یک سو و
انسان با دیگران از سوی دیگر تشریع کرده است، مانند:
نماز،
روزه،
خمس،
زکات،
حج و....
اسلام، تقلید در فروع دین را، نه تنها جایز میداند، بلکه آن را
واجب ساخته است. مرجع تقلید در فروع دین، بهطور مشخّص، «
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یا امام (علیهالسلام)» و در عصر غیبت، برای آنان که در استنباط احکام اسلامی از
کتاب و
سنّت، تخصصی ندارند، «مجتهد جامع شرایط تقلید» است.
اما موضوع بحث و پژوهش ما در اینجا، تقلید در اصول دین از دیدگاه اسلام است و اینکه: آیا اسلام مانند عقل، تقلید در اصول اعتقادی را مطلقا
حرام میداند؟ یا آن را تجویز میکند؟ به سخن دیگر، دیدگاه اسلام درباره وظیفه مردم در اصول اعتقادی چیست: تحقیق یا تقلید؟
هر کس با
قرآن و احادیث اسلامی آشنا باشد، میداند که اسلام، تقلید در اصول عقاید را به صراحت، تحریم کرده است و با اصرار و تأکید، مردم را به تحقیق در مسائل اعتقادی وا داشته و از آنان خواسته با هیچ عقیدهای، مگر پس از دقّت و وجود برهان عقلی، دمساز نشوند.
خداوند (عزّوجلّ) هرگز از مردم نخواسته است که در برابر کلام او (به عنوان مثال، در اثبات وجود خدا یا نبوّت پیامبران)، بهطور
تعبّدی و تقلیدی و بدون برهان عقلی تسلیم شوند؛ بلکه بر وجود خود ونبوّت پیامبران خویش و...، با ادلّه عقلی استدلال میکند و مردم را به داوری عقل فرا میخواند.
نیز هیچ پیامبری، مردم را به تقلید در اصول عقاید و پذیرش سخن او بدون پرسوجو دعوت نکرده است. همه پیامبران برای اثبات پیامبری خویش به برهانهای عقلی استناد نمودهاند و مردم را به داوری عقل دعوت کردهاند، چنانکه از مخالفان خود خواستهاند که برای اثبات ادّعاهای خود، برهان اقامه کرده، دلیل بیاورند:
«قُلْ هَاتُواْ بُرْهَـنَکُمْ اِن کُنتُمْ صَـدِقِینَ؛
بگو: اگر راست میگویید، دلیل خود را بیاورید».
همچنین مشاهده میکنیم که امروزه مجتهدان و متخصّصان مسائل اسلامی، تقلید در اصول عقاید را جایز نمیدانند و مردم را به پژوهش در عقاید، توصیه میکنند.
اینک، برای آن که دیدگاه اسلام درباره «تقلید در اصول عقاید» به خوبی روشن شود، آیات و احادیث مربوط به آن را در این جا میآوریم.
قرآن کریم، در آیات متعدّدی که به اصول عقاید مربوطاند، تقلید را زشت شمرده، آن را تحریم میکند و از آن باز میدارد و به صراحت بیان میدارد که: آدمی، تا برایش معرفت کامل و یقین قطعی نسبت به یک نظریّه یا عقیده حاصل نشده، نباید از آن پیروی کند و زندگی فردی و اجتماعی اش را بر آن بنیان نهد.
«وَ لاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ؛
و چیزی را که بدان علم نداری، دنبال مکن».
این آیه انسان را به همان حکم روشن عقل، توصیه میکند که: ای انسان! در مسائل عقیدتی، از ندای وجدان و حکم روشن عقل، پیروی کن و از تقلید کورکورانه بپرهیز و تا آن زمان که درستی یک نظریّه را درک نکرده ای، آن را ملاک رفتارت قرار مده و از آن پیروی منما.
«انَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لاَ یَعْقِلُونَ؛
به راستی که بدترین جنبندگان نزد خدا، کران ولالانی هستند که نمیاندیشند».
منظور از کران و لالان در آیه کسانی نیستند که شنوایی یا گویایی خود را از دست دادهاند؛ بلکه کسانی هستند که به تعبیر آیه نمیاندیشند و اهل تفکّر و تعقّل در مسائل عقیدتی نیستند. اینان کسانی هستند که در آیهای دیگر، چنین توصیف شدهاند:
«لَهُـمْ قُلُوبٌ لاَّیَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ اعْیُنٌ لاَّیُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ ءَاذَانٌ لاَّیَسْمَعُونَ بِهَا؛
دلهایی دارند که با آن،
[
حقایق را
]
دریافت نمیکنند و چشمانی دارند که با آنها نمیبینند و گوشهایی دارند که با آنها نمیشنوند».
یعنی آنان دلهایی دارند که به ادراک و معرفت نمیرسد، چشمانی دارند که حقیقت را نمیبیند و گوشهایی دارند که سخن حق را درک نمیکند. پس، مقصود این
آیه، کسانی هستند که چشم و گوش و زبان بسته، به دنبال دیگران راه میافتند و به جای آنکه از عقل و اندیشه خویش تبعیت کنند، از عقاید دیگران، بدون
برهان، پیروی مینمایند.
اینچنین، قرآن کریم دست و پای انسان را از غل و زنجیر پیروی کورکورانه، آزاد میکند و آدمی را از بردگیِ فکری دیگران رها میسازد و به هر یک از افراد جامعه، استقلال فکری و حقّ اظهار نظر میبخشد و مردم را با رها ساختن از بند تقلید عقیدتی، به تأمّل و تحقیق فرا میخواند.
اینک به نکتهای دقیق و حساس میرسیم که: قرآن کریم تلاش میکند اندیشه آدمیان را از
توهّم و
تخیّلِ «
علم و آگاهی» پاک کند و آنان را آگاهانی حقیقی بار آورد. قرآن کریم تلاش میکند تا پیروان تمامی مکاتب و معتقدان به هر عقیده را از سیمای معرفت خیالی (که از تقلید کورکورانه نشأت میگیرد) نجات دهد و آنان را به معرفت حقیقی و دانش واقعی برساند. از اینرو، بر آنان که تقلید را بر تحقیق، و تن دادن به سنّتهای تقلیدی را بر تن دادن به حقیقت، ترجیح میدهند، به شدّت میتازد.
در این زمینه آیههای فراوانی در قرآن کریم وجود دارد که دو مورد را به عنوان نمونه میآوریم. خداوند فرموده است:
«وَ اذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْاْ الَی مَآ انزَلَ اللَّهُ وَ الَی الرَّسُولِ قَالُواْ حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ ءَابَآءَنَـآ؛
و چون به آنان گفته شود: «به سوی آنچه خدا نازل کرده و به سوی پیامبر
[
ش
]
بیایید»، میگویند: آنچه پدران خود را بر آن یافتهایم، ما را بس است».
یعنی چون به محافظهکاران و جمودگرایان بر سنّتهای تقلیدی و موروثی و پیروان عادتها و باورهای به ارث رسیده از پدران و مادران، گروهها، قبیلهها و جامعهها گفته شود که: «بیایید و بنگرید که
خدا و پیامبر او چه میگویند؛ شما که سخن همه را شنیدید، سخن ما را نیز بشنوید. سپس دربارهاش اندیشه کنید و به عقل خویش باز گردید تا ببینید کدام یک از این سخنان، درستتر است. آنگاه اگر درستیِ گفتههای خدا و پیامبرش بر شما آشکار شد، سخنشان را بپذیرید و بدان عمل کنید، و اگر سخن پدران و مادران، یا سنّتهای قومی و قبیلهای و یا برنامههای حزبی و سازمانی را درست تشخیص دادید، از آن پیروی کنید»، به این سخن منطقی چنین پاسخ میدهند: ما نیازمند سخن
خدا و
پیامبر او نیستیم و برای ما عقاید تقلیدی و سنّتهای موروثی از پدرانمان کافی است. قرآن هم در پایان آیه، با اشاره به عقل و حکم روشنش، به آنان چنین پاسخ میدهد:
«اوَ لَوْ کَانَ ءَابَاؤُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ شَیْـئاً وَ لاَ یَهْتَدُونَ.
آیا هر چند پدرانشان چیزی نمیدانسته و هدایت نیافته بودند؟!».
یعنی آیا ادّعای شما منطقی است؟ و آیا عقل چنین پاسخی را میپذیرد؟ و آیا وظیفه آنان، این است که از پدران خود، پیروی کورکورانه کنند، گرچه پدرانشان بدون تعقّل، از چیزی پیروی نموده و عقیدهای را بدون درک، برگزیده باشند؟ آیا شایسته است کورکورانه پا جا پای آنها نهند؟
واژه «اِمَّعة» در احادیث، بر کسی اطلاق میگردد که از خود رایی ندارد و بدون تحقیق، بلکه کورکورانه، از آرای دیگران پیروی میکند.
انسان از دیدگاه اسلام، میباید یا حقیقت را شناخته باشد و یا در مسیر کشف آن باشد، تا کاری را بدون آگاهی انجام ندهد که تباه گردد. از
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چنین روایت شده است:
«ما مِن اَحدٍ الاّ عَلی بابِهِ مَلَکانِ، فَاِذا خَرَجَ قالا: اُغدُ عالِمًا اَو مُتَعَلِّمًا و لا تَکُنِ الثّالِثَ؛
هیچ کس نیست، جز آنکه بر در خانهاش دو فرشته ایستادهاند و هر گاه از منزل بیرون میرود، به وی میگویند: یا عالِم (دانا) باش و یا جوینده دانش و نفر سوم مباش.»
گاه در احادیث، از کسی که آگاه نیست و در راه کسب علم گام بر نمیدارد، به «هَمَجٌ رَعاعٌ (پشههای سرگردان)» تعبیر میشود، چنانکه در حدیث پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)آمده است:
«النّاسُ اثنانِ عالِمٌ و مُتَعَلِّمٌ و ما عَدا ذلِکَ هَمَجٌ رَعاعٌ؛
مردم، دو دستهاند: عالِم (دانا) و جوینده دانش، و جز آن دو، پشههای سرگرداناند.»
و گاه به «غُثاء (کف روی آب)» تعبیر میشود، چنانکه از
امام صادق (علیهالسّلام) روایت شده است:
«النّاسُ ثَلاثَةٌ: عالِمٌ و مُتَعَلِّمٌ و غُثاءٌ؛
مردم سه دستهاند: عالِم (دانا)، جوینده دانش و کف روی آب.»
و گاه به «اِمَّعة» تعبیر میشود، چنانکه در
کتابالنهایة فی
غریب الحدیث آمده است:
فیه: «اُغدُ عالِمًا او مُتَعَلِّمًا و لا تَکُن اِمَّعَةً». الامَّعَة بکسر الهمزة و تشدید المیم ـ الذی لا رأی له، فهو یتابع کلّ احد علی رأیه. و الهاء فیه للمبالغة. و یقال فیه «امَّعَ» ایضًا.
عالم یا دانشجو باش و «اِمَّعه» مباش. اِمَّعه، یعنی کسی که از خود، رأیی ندارد و از رأی هر کس پیروی میکند و «ة» در این واژه، برای مبالغه است و امَّع نیز گفته میشود.
به سخن دیگر، واژه «اِمَّعة» در زبان عربی به کسی گفته میشود که از خود، استقلال فکری ندارد و برای خود، حقّ رأی و فکر قائل نیست؛ بلکه چشم و گوشش، در گرو قلم و زبان دیگران و نوشتهها و گفتههای آنان است. چنین کسی همیشه در انتظار دریافت مطالبی است که صاحبنظران حزب، یا رئیس سازمان، دیکته میکنند و یا دراندیشه و رفتار، از اکثریت مردم پیروی مینماید. پس «اِمَّعة»، کسی است که خود را در برابر نوشتهها و گفتههای دیگران به تفکّر و تحقیق وا نمیدارد.
این روایتها سفارشی است به مردم که درباره عقاید خود، عالِم و یا جوینده باشند و مقلِّد نباشند و این، بدان معناست که انسان باید یا از درستی عقاید خود مطمئن باشد و یا در حال تحقیق و جستجو برای
علم و
معرفت باشد و سزاوار نیست از دیگران تبعیت کند و در باورها، بدون تحقیق به تقلید بپردازد.
از
امام علی (علیهالسّلام) در ضمن روایتی، اَشعاری گزارش شده که بخشی از آن را میآوریم:
اذا المشکلاتُ تصدَّینَ لی
کشفتُ حقائقَها بالنظَرْ
و لستُ بامَّعةٍ فی الرجال
یُسائِلُ هذا وذا، ما الخبَرْ
و لکنّنی مذرب الاصغرین
«اُبیِّن»در برخی نسخهها به جای کلمه «اُبیِّن»، «اَقیسُ» به معنای «میسنجم» آمده است. مَعْ ما مضَی ما غَبَر.
هر گاه مشکلات به من روی آورند
با تفکّر و نظر، پرده از حقایق آنها بر میدارم.
و مانند مردانِ اِمَّعه نیستم که
از این و آن بپرسم: «چه خبر؟».
من بر زبانم لجام میزنم و در پرتوِ گذشته
حقایق را آشکار میسازم.
بر این اساس، پیروان راستین پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و «اهلبیت (علیهمالسلام)»، کسانی هستند که در مسائل نظری و اعتقادی، صاحبنظر و دارای رأیاند و هرگز از این و آن، تقلید نمیکنند و از اینکه به جدایی از جامعه متّهم شوند، هراسی ندارند. آنان هیچ عقیده و رأیی را نمیپذیرند، مگر اینکه با تحقیق ثابت شود که حق است، گرچه همه مردم بر خلاف آن
اجماع کنند، و نیز راهی را نمیپیمایند، مگر به
یقین برسند که راهِ راست است، و بر کاری اقدام نمیکنند، مگر اینکه با تأمّل و تحقیق، روشن شود که رفتاری منطقی، مفید و عقلپذیر است.
در حدیثی دیگر از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چنین آمده است:
«لا تَکونوا اِمَّعَةً؛ تَقولونَ: اِن احسَنَ النّاسُ اَحسَنّا، و اِن ظَلَموا ظَلَمنا! ولکِن وَ طِّنوا اَنفُسَکُم، اِن اَحسَنَ النّاسُ اَن تُحسِنوا، و اِن اَساؤوا فَلا تَظلِموا؛
شماها «اِمَّعة» مباشید که بگویید: اگر مردم به ما نیکی کردند، ما هم نیکی میکنیم و اگر ستم کردند، ستم میکنیم؛ بلکه خود را چنان بسازید که اگر مردم خوبی کردند، شما خوبی کنید و اگر بدی کردند، شما ستم مکنید.»
امام صادق (علیهالسّلام) نیز در سفارش به یکی از شاگردانش میفرماید:
«لا تَکونَنَّ اِمَّعَةً.... هرگز «اِمَّعة» مباش....
و در توضیح این سخن میفرماید:
... تَقولُ: انَا مَعَ النّاسِ و انَا کَواحِدٍ مِنَ النّاسِ.»
.. که بگویی: من همراه مردم و یکی از آنان هستم.
یعنی از دیگران در مسائل نظری و علمی، تقلید منما و در گفتار و رفتار آنان بیندیش تا گفتار درست از نادرست و رفتار سالم از غیر سالم، آشکار گردد و چنین بر زبان مران که من همراه مردم و یکی از آنان هستم و آنچه آنان میگویند، من نیز میگویم و آنچه آنان انجام میدهند، من نیز انجام میدهم.
در روایتی دیگر،
امام کاظم (علیهالسّلام) به یکی از یاران خود به نام
فضل بن یونس فرموده است:
«ابلِغ خَیراً و قُل خَیراً وَ لاَ تکن اِمَّعَةً؛ خیر برسان و خیر بر زبان جاری کن و «اِمَّعة» مباش.
فضل بن یونس میپرسد: «اِمَّعة» چیست؟
امام (علیهالسّلام) میفرماید:
لا تَقُل انَا مَعَ النّاس و انَا کَواحِدٍ مِنَ النّاسِ. مگو: من همراه مردم و یکی از آنان هستم. آن گاه امام (علیهالسّلام) در ضمن توضیح، سخن پیامبر خدا را گزارش مینماید که فرمود:
یا ایُّهَا النَّاسُ، اِنَّما هُما نَجدانِ: نَجدُ خَیرٍ، و نَجدُ شَرٍّ؛ فَلاَ یَکُن نَجدُ الشَّرِّ احَبَّ اِلَیکُم مِنْ نَجدِ الخَیرِ؛
ای مردم! تنها دو راه وجود دارد: راه خیر و راه شر. مبادا راه شر در نزد شما از راه خیر محبوبتر باشد!
سخن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که «تنها دو راه وجود دارد»، اشاره به این آیه
قرآن است:
«وَ هَدَیْنَـهُ النَّجْدَیْنِ؛
هر دو راه
[
خیر و شر]
را بدو نمودیم».
یعنی انسان به گونهای آفریده شده که خوبی و بدی را میشناسد و به درستی میداند که پاکی چیست و پلیدی، کدام است.
سخن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در اشاره به آیه قرآن، پرسشی سرزنشآمیز به همراه دارد که: اگر پیش روی انسان، دو راه بیشتر نیست، چرا از راهی که عقل درستیاش را تأیید کرده، به راهی که عقل از آن باز میدارد، کشیده میشود؟
از سوی دیگر، استناد امام کاظم (علیهالسّلام) برای بیان واژه «اِمَّعة» به سخن پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)، دو مطلب را میآموزد:
از دیدگاه جامعهشناختی، آنچه آدمی را به گزینش بدی وا میدارد، «تقلید کورکورانه از دیگران در رفتار و گفتار» است و اگر روزی، آدمی از بند این تقلید رها شود، بسیاری از مشکلات اجتماعی بر طرف میگردد.
آدمی به گونهای آفریده شده که اگر از تقلید بپرهیزد، میتواند اهل نظر شود و راه خیر را بر گزیند؛ چون
عقل، عهدهدار تشخیص خیر و شر است و
اسلام نیز مردم را جز به
خیر و
عدل و پرهیز از بدی و ستم فرا نمیخواند.
نکته پر اهمّیت و قابل توجّه در احادیث مربوط به تقلید در عقاید، تقبیح تقلید از شخصیتهای مذهبی در اعتقادات دینی و پرهیز دادن از آن است، گرچه این اعتقادات حق باشد.
امام صادق (علیهالسّلام) فرموده است:
«مَن دَخَلَ فی هذَا الدّینِ بِالرِّجالِ اَخرَجَهُ مِنهُ الرِّجالُ کَما اَدخَلوهُ فیهِ، و مَن دَخَلَ فیه بالکتابِ و السنَّةِ زالَتِ الجبالُ قبلَ اَن یَزولَ؛
هر کس به وسیله رجال (شخصیتها) به
دین روی آورد، به واسطه آنان نیز از دین بیرون میرود و هر کس به وسیله
کتاب و
سنّت به دین روی آورد، کوهها از پای در میآیند، ولی او ثابت میماند.
و نیز فرموده است:
«مَن عَرَفَ دینَهُ مِن کِتابِ اللّهِ (عزّوجلّ) زالَتِ الجِبالُ قَبلَ انْ یَزولَ، و مَن دَخَلَ فی اَمرٍ بِجَهلٍ خَرَجَ مِنهُ بِجَهلٍ؛
هر کس دینش را از کتاب خدا فرا بگیرد، کوهها از پای در میآیند، ولی او ثابت میماند، و هر کس بر پایه جهالت
[
به دین
]
وارد گردد، همانگونه نیز از دین بیرون میرود.»
در این دو حدیث، چند نکته ارزشمند وجود دارد:
پیروی از شخصیتهای مذهبی در عقاید، مذموم و باطل است و بر انسان خردمند است که عقایدش را از راه
تحقیق و نه تقلید، به دست آورد.
آنان که شخصیتها را راه ورود به
اسلام قرار میدهند و به وسیله آنان
مسلمان میشوند، به سرعت از همان مسیر از اسلام بر میگردند؛ زیرا آنگاه که آن شخصیتها از اسلام بر میگردند، اینان نیز به خاطر پیروی از آنان عقاید خود را تغییر میدهند؛ چرا که اینان مسلمان تقلیدی هستند و اعتقاداتشان، پایه علمی ندارد. بنابراین، عقاید تقلیدی، در معرض دگرگونی و زوال است و هر آن کس که به این دین به وسیله شخصیتها روی آورد، به وسیله آنان نیز بیرون میرود.
آنان که عقاید دینی را از قرآن و احادیث فرا میگیرند، این عقاید در آنها بیشتر از استواری کوهها در دل زمین، ریشهدار و استوار میشود و ممکن نیست این عقاید از دل چنین مؤمنانی زایل شود، گرچه ممکن است کوهها از دل زمین، کنده شوند.
قرآن و احادیث، تأکید میکنند که آدمی باید عقایدش را بر معیارهای عقلی و علمی مستند سازد؛ چراکه اگر عقاید خود را بر پایههای غیر عقلی و علمی، استوار کند، به سرعت، همان عقاید را بر اساس همان پایههای غیر علمی و عقلی، انکار مینماید. به عبارت دیگر، اگر انسان با جهالت (نادانی) به دین روی آورد، با همان جهالت از آن بیرون میرود.
نکتههایی را که امام صادق (علیهالسّلام) بدانها اشاره فرمود، تاریخ و تجربه نیز به اثبات رسانده است. چه بسیار مردمانی که در تاریخ هزار و چهارصد ساله اسلام، بر پایه تقلید از شخصیتها به دین روی آوردند و سپس به خاطر همین تقلید، از اسلام برگشتند!
تاریخ ادیان آسمانی نشان میدهد که پیروی از شخصیتهای سیاسی و دینی در امور اعتقادی و به تعبیر دیگر، بیماری تقلید کورکورانه از شخصیتها و به دنبال آنان راه افتادن، بیشترین ضربه را بر ادیان آسمانی وارد کرده است.
حدیثنت، برگرفته از مقاله «تقلید در عقاید از منظر اسلام» تاریخ بازیابی۱۳۹۷/۳/۱۳.