نقش شیخ انصاری در فقه اسلامی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کليدواژه: فقه و اصول،
شیخ انصاری، ابتکارات،
راز موفقیت.
پرسش: نقش
شیخ انصاری در
فقه اسلامی و راز موفقیت او چه بود؟
پاسخ: شیخ مرتضی انصاری (رحمةاللهعلیه)، از قبیله احیاگرانی است که دغدغه کار آمدی
فقه و استواری مکتب قانون گذاری را در سر داشت. او با دید عمیق و آگاهیهای گستردهای که داشت، روشی نو و مکتبی جدید در فقه پی ریخت و در
اصول، اندیشههایی تازه عرضه داشت؛ مانند بحث حاکم بودن یکی از ادله بر دلیلهای دیگر در مبحث
تعادل و تراجیح، بها دادن شایسته به
عقل و
خرد در شناخت حکم و مهارت و تسلط بر آیات، روایات و دیدگاههای فقهای قبل از خود. هنوز افکار او در حوزههای علوم دینی، فصل الخطاب است و فهم کتابهای او، ملاک
اجتهاد و
استنباط.
رازهای موفقیت شیخ انصاری را میتوان در چند چیز یافت:
برهانگرایی و
خردمداری، وفاق و بهره وری از دیدگاههای فقهای دیگر،
آزاداندیشی و
جامعنگری و
تهذیب نفس.
تمدن،
فرهنگ و
معنویت روزگار ما، مرهون اندیشههای خلاق است. انسانهایی که با همت خویش؛ فرهنگ،
اخلاق و میراث معرفتی جامعه خویش را احیا کردند و خود چراغی به راه پیشرفت ترقی و تکامل جوامع شدند. در دامن فهم شریعت، تبیین احکام و مقررات دینی و تعالیم وحی علوم گوناگونی سر بر آورد و در هر یک از آن دانشها مردانی چهره شدند و میدان دار. در عرصه فقه و اصول که میراثی بسیار غنی در این باب به یادگار مانده و معارف و تعالیمی زندگی ساز و روح افزا به ارمغان آورده است، مردانی بزرگ با اندیشهای اسلامی قد علم کردند و در دانش اجتهاد سرفصلی جدید باز گشودند، و با تاسیس روش و مکتبی جدید، نام خویش را به درازای عمر آن علوم جاودان کردند. شیخ مرتضی انصاری (رحمةاللهعلیه)، از قبیله احیاگرانی است که دغدغه کار آمدی فقه و استواری مکتب قانون گذاری را در سر داشت. او با دیدی عمیق و آگاهیهای گستردهای که داشت، روشی نو و مکتبی جدید در فقه پی ریخت و در اصول، اندیشههایی تازه عرضه داشت. هنوز افکار او در حوزههای علوم دینی، فصل الخطاب است و فهم کتابهای او، ملاک
اجتهاد و
استنباط.
عالم وارسته، شیخ مرتضی انصاری فرزند شیخ
محمد امین انصاری روز
عید غدیر خم سال ۱۲۱۴ هـ. ق، در شهر دزفول و در خاندان فضل و ادب به دنیا آمد.
نسب خاندان انصاری به
جابر بن عبدالله انصاری، صحابی معروف
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میرسد.
شیخ انصاری یکی از نامورترین و پرآوازهترین فقها و مراجع عالیقدر
تقلید در عصرهای اخیر، و یکی از محققترین چهرههای علمی و فقهی قرون متاخر به شمار میآید. او، مراحل ابتدایی تحصیلات خود را نزد عموی بزرگوار شیخ حسین انصاری و پدر محترمشان سپری کرد.
در سال ۱۲۳۲ هـ. ق، همراه پدر بزرگوارش جناب ملا امین انصاری به زیارت
ائمه (علیهالسّلام) در
عراق مشرف شد.
او توجه سید
محمد مجاهد فرزند آقا سید
علی صاحب ریاض، را به خود جلب کرد. و از پدر شیخ درخواست کرد او را در
نجف بگذارد تا تحصیلاتش را ادامه دهد و این درخواست مورد قبول پدر واقع شد.
شیخ انصاری چهار
سال در محضر بزرگانی؛ مانند
ملا احمد نراقی و شیخ موسی بن شیخ
جعفر کاشف الغطاء ادامه تحصیل داد تا این که داود پاشا، والی بغداد، از طرف سلطان عثمانی به محاصره
کربلا مامور شد و در نتیجه، اکثر طلاب و محصلین به
کاظمین مهاجرت کردند و شیخ مرتضی انصاری هم به وطن اصلی خود؛ یعنی دزفول برگشت.
پس از دو سال، شیخ انصاری تصمیم مراجعت به
نجف اشرف گرفت. شیخ مرتضی به نجف رفته و در درس
شریف العلماء و مرحوم کاشف الغطاء حاضر شد و در اندک مدتی در زمره شاگردان برجسته صاحب جواهر قرار گرفت و مورد عنایت خاص آن استاد فرزانه واقع شد.
تا آن جا که از اساتید بزرگ حوزه علمیه نجف اشرف شد.
شیخ انصاری بر حسب ارادت وافری که به حضرت
امام رضا (علیهالسّلام) داشت در
سال ۱۲۴۰هـ. ق، برای زیارت آن حضرت راهی
ایران شد.
نبوغ علمی و فکری او زبانزد خاص و عام شده بود و همه او را مرجع و ملجا خود میشناختند. شیخ در نجف، کرسی استادی داشت تا این که در سال ۱۲۶۶ هـ. ق، از طرف شیخ محمد حسن صاحب جواهر به مرجعیت عامه رسید.
شیخ انصاری با
سعید العلماء مازندرانی در کربلا هم درس بود و او را بر خود ترجیح میداد. به این سبب بعد از فوت صاحب جواهر از
فتوا دادن خودداری نموده، نامهای به این مضمون به ایشان نوشت: هنگامی که شما در کربلا بودید و با هم از محضر صاحب جواهر استفاده مینمودیم، فهم شما از من بیشتر بود، حال سزاوار است به نجف آمده و این امر مهم را متکفل شوی. و سعید العلماء در جواب نوشت: آری، لکن شما در این مدت در آن جا مشغول به تدریس و مباحثه بودید و من در این جا گرفتار امور مردم میباشم و شما در این امر از من سزاوارتر هستی.
شیخ پس از رسیدن این نامه به حرم مطهر
حضرت علی (علیهالسّلام) مشرف شد و از حضرت خواست که وی را در این امر مهم یاری فرماید. از
سال ۱۲۶۶ هـ. ق تا هنگام وفات، ریاست حوزۀ علمیه نجف اشرف در دست با کفایت او بود و عامه شیعیان جهان از وی تقلید میکردند.
شیخ انصاری در شب ۱۸
جمادی الثانی سال ۱۲۸۱ هـ. ق، در نجف اشرف پس از ۶۷ سال زندگی پربار دار فانی را وداع گفت.
و در باب قبله صحن مطهر حضرت امام علی (علیهالسّلام) در نجف اشرف به خاک سپرده شد.
شیخ انصاری بی گمان یکی از نوابغ بزرگ
اسلام است. نام شیخ مرتضی انصاری با دو کتاب بسیار ارزنده: «
فرائد الاصول » و «
المکاسب » در
اصول و
فقه همراه است و با این دو اثر جاودان، نام خود را در پهنه معارف اصیل اسلام جاودانه کرده است. او، از کسانی است که در دقت و عمق نظر، بسیار کم نظیر است. علم اصول و بالتبع فقه را وارد مرحله جدیدی کرد؛ او در فقه و اصول ابتکاراتی دارد که بی سابقه است. او آغازگر و پایه گذار اصول نوینی در فقه و اصول جعفری است. او در زندگی و حیات مادی و معنوی خویش پیراسته و منزه از هر نوع
تظاهر و
تفاخر بوده است و در تلاشهای علمی خود جز خدا و رضایت او و جز پیشبرد احکام الهی، فکر و اندیشه دیگری نداشته است.
در عظمت علمی و نبوغ فکری شیخ مرتضی انصاری (رحمةاللهعلیه) همین قدر کافی است که بعد از
محقق حلی و
علامه حلی و
شهید اول ،
شیخ انصاری تنها کسی است که تاکنون بسیاری از علما و فضلا و دانشمندان و معاریف رجال اسلامی بر کتب و نوشتههای او حاشیه و تعلیقه نگاشتهاند و کتابهای تالیفی او به کرات در
ایران،
عراق و دیگر کشورهای اسلامی مورد تجدید طبع قرار گرفته است. شخصیتهای بزرگی مانند: آخوند ملا
محمد کاظم خراسانی (صاحب کفایة الاصول)، سید
محمدکاظم یزدی (صاحب عروة الوثقی)، حاج
میرزا حبیب الله رشتی،
میرزا حسن آشتیانی، شیخ
محمد حسین کاشف الغطاء،
سید عبدالحسین شرف الدین، شیخ
محمد جواد بلاغی، شیخ
محمد حسن مامقانی و تعداد کثیری از علما و مجتهدین مبرز و نامدار که نام بردن آنها به درازا میکشد، بر آن حاشیه و تعلیقه دارند.
در مکتب پربار و حوزه پربرکت تدریسی شیخ بزرگوار انصاری، شاگردان متعددی تربیت یافتند
که بین دانشمندان
شیعه و حتی دانشمندان همه فرقههای اسلام دارای مقامی بس ارجمند هستند. در فضیلت اینان همین بس که درباره هر کدام از آنها در مقام تعریف و توصیف میگویند: او از شاگردان شیخ انصاری بود. و با دارا بودن این مقام، بر سایر علمای هم سطح ترجیح و برتری داده میشود. از شاگردان برجسته شیخ انصاری میتوان به
میرزای شیرازی ، رهبر مذهبی
جنبش تنباکو و مرحوم
آخوند خراسانی اشاره نمود.
نقش و خدمت شیخ انصاری به دنیای
فقه و فقاهت را باید در نظریات ابتکاری و ابداعی او جست وجو نمود. او، دیدگاههای ابتکاری تاثیرگذاری در فقه و اصول به وجود آورد. در این جا، به برخی از این ابتکارات و ابعاد روش اجتهادی و مکتب فقهی او اشاره میشود.
نظریه حاکم بودن یکی از ادله بر دلیلهای دیگر در مبحث
تعادل و تراجیح.
بها دادن شایسته به عقل و خرد در شناخت حکم و قانون اسلام: او کوشید که به منکرین اعتبار
عقل در شناخت معارف و احکام اسلامی ثابت کند که ملازمهای میان عقل و
شرع وجود دارد و آنچه را که عقل حکم میکند، شرع نیز حکم میکند و حکومت این قاعده در اغلب فتاوا و نظریات شیخ انصاری، جلوه خاصی دارد، منتهی باید خود عقل و آن قاعده فقهی مورد ارزیابی قرار گیرد که عقل چگونه عقلی باشد و قاعده نیز کدام قاعده باشد؟
او، دلیل عقلی که با
ملازمه، حکم شرع را اثبات میکند، قطعی دانسته و بر این باور است که دلیل نقلی مخالف عقل یا باید به کناری گذاشته شده و یا
حمل بر خلاف
ظاهر شود و در این زمینه مینویسد: «و الذی یقتضیه النظر- وفاقا لاکثر اهل النظر- انه: کلما حصل القطع من دلیل عقلی فلا یجوز ان یعارضه دلیل نقلی، و ان وجد ما ظاهره المعارضة فلا بد من تاویله ان لم یمکن طرحه؛ آنچه را که فکر و اندیشه اقتضا میکند و مورد وفاق اکثر اندیشمندان است این است که: هرگاه از دلیل عقلی نسبت به چیزی
قطع حاصل شود پس جایز نیست که دلیلی نقلی با آن معارضه کند هرچند دلیلی یافت شود که ظاهرش معارضه است و ناگزیر از تاویل آن هستیم اگر طرحش ممکن نباشد».
شیخ انصاری میراث اصولی و فقهی
شیعه را در غربال اندیشهاش زیرو رو کرد، سره را از ناسره نمود، و از این راه به مکانتی رسید که چنین توصیفش کردند: «او را آثاری در
علم اصول و
فقه است که زبدگان مجال احاطه به ژرفایی مطالب آن را ندارند، چه در آن کتابها، باریک بینیهایی اعجاب برانگیز و تحقیقاتی شگفت و بدیع است...».
و «هرکه پس از شیخ در
اصول عملیه سخنی گفته است، از دریای ژرف و بی کران اندیشه او در این زمینه بهره برده است».
بیشتر مبانی
اجتهاد در مکاسب طرح شده و چگونگی بهره وری و کاربرد از مباحث اصول در استنباط و
اجتهاد آمده است. همین، عامل بالندگی فقه پس از او گردید و سبکی نو در اجتهاد و استنباط احکام پدید آورد.
برخی بزرگان، روش اجتهادی و تعلیمی او را چنین ترسیم کردهاند:
«شیخ انصاری، استادی چیره دست بود. بسیاری از علمای بزرگ و اساتید در درس او شرکت میکردند. گفتهاند: او در
نحو،
صرف،
منطق،
معانی و بیان مهارتی ویژه داشت. شنیده شده است: کتاب
مطول تفتازانی را چهل مرتبه مرور کرده است، چه به تدریس، مباحثه و مطالعه. در تدریس روشی خاص داشت. صاحب سبکی در
اجتهاد بود که معاصران او، از این محروم بودند. بیانی رسا و نطقی گویا و فصیح داشت. به نیکوترین فرمی بین نظرات محققان جمع میکرد و نظرات ابتکاری فقیهان را از اقوال تقلیدی، جدا میساخت و مقصود و منظور هر
فقیه را به روشنی آشکار میکرد و بر گفتههای آنان با بیانی نیکو و برهانی قاطع استدلال میکرد. چه بسیار با نظر جمهور فقها مخالفت میکرد و نظر گاههای نادر و کم طرفدار را برمیگزید؛ زیرا در اجتهادش به آن رسیده بود و فکرش به درستی آن گواهی داده بود. اقوال فقیهان را جز به مقدار نیاز نقل نمیکرد».
شیخ انصاری مهارت و تسلط بر نظریات فقیهان، احادیث و آیات
قرآن داشت. دقت نظر و پژوهیدن در مبانی اقوال،
تفقه در آیات و احادیث و به کارگیری
منطق و
استدلال، عامل ابداع سبکی نو در
استنباط شد. حدیث بلند و پر مایه مؤسس
فقه جعفری (شیخ انصاری، در اول کتاب مکاسب خود، حدیث مبسوطی را که اساس بسیاری از احکام
معاملات است، از کتاب «
تحف العقول» روایت کرده است)
را دست مایه و متن پژوهش خویش در
مکاسب محرمه قرار داد و با نظم خاصی، تبیین
کسبهای حرام پیش گرفت و معارف و تعالیم آن را با نیازها و ابعاد زندگی تجاری آن روز تطبیق کرد.
شیخ، باب بندی جدیدی، آن هم نه صوری که محتوایی و ریشهای، در فقه و اصول پی ریخت. تقسیمی که موضوع اصول را به موضوع فقه (افعال مکلفین) نزدیک کرد. او مناط تقسیم بندی خویش را در اصول، حالات سه گانه مکلف گرفت:
شک،
قطع و
ظن «اعلم: ان المکلف اذا التفت الی حکم شرعی، فاما ان یحصل له الشک فیه، او القطع، او الظن»
و در همین سه عرصه، مباحث و
قواعد اصول را طرح کرد، کمبودهای منطق استنباط را جبران کرد و به هر یک از مسائل و مباحث اصولی، جایگاه طبیعی و منطقی داد و از این راه، فلسفه وجودی اصول را که قالب استدلال و منطق
اجتهاد است، جلوه گر ساخت.
او، در
فقه نه تنها به قواعد، اصول و ادله گفته شده و هم سنخ با موضوع، بسنده نمیکرد، بلکه هم از دادههای علوم دیگر، بهره میبرد و هم قواعد و اصول و مبانی خود و فقیهان را در دیگر بابها و کتابهای فقه، استخدام میکرد و از این راه، نگاهی نظاممند و همه گیر به فقه داشت. او، گرچه در کتابها و باب عبادات ابداعها و ابتکارهایی دارد، ولی کار نمایان او در فقه، کتاب «بیع» است. اثری که فصلی جدید در
فقه معاملات گشود.
حوزههای علوم دینی، به جهت بافت ویژهای که بر آن تحمیل شده، از رویکرد به مسائلی چون:
روش شناسی علم فقه،
بررسی سبک استنباط و اجتهاد فقیهان، آگاهی به رمز و راز و راه قله شدن فقیهان بزرگ، باز ماند و حرکتی درونی و دایرهای را در اصول و فقه، پیشه کرد.
بی شک، در ساختن اندیشه وران قله سان، عوامل گوناگونی نقش داشته است که دسترسی به آنها کاری است مشکل. ولی با ژرف کاوی در آثار آنان و توصیفهایی که ارباب
تراجم از آنان به دست دادهاند، به برخی از آن اسرار میتوان پی برد. در این نوشته، چهار عامل را که در موفقیت شیخ انصاری نقش داشتهاند، به گونهای گذرا بر میشمریم:
در افکار شیخ انصاری، برداشتهای سطحی و بی ریشه، راهی ندارند. پایههای فکری او، بر استدلال و دلیل بر افراشته شده است. مباحث اصولی را در قالبی منظم و مستدل ریخت و «
فرائد الاصول » را پدید آورد. مباحث الفاظ و عقلی را در کتاب «
مطارح الانظار» به معرض انظار نهاد.
او، عرف را نیز به بنای عقلا و برهان عقل بر میگرداند و اعتبار عرف را در
استنباط و
اجتهاد ، از همین نگاه و زاویه میپذیرد. عرفهایی را که بستر پیدایش آنان، سنتهای ملی، قومی و خرافههای بومی و اقلیمی است، مردود میشمارد. تنها بر «عرفی» که پایه خردپذیر دارد، تکیه میکند. در پاسخ آنانی که
عرف را غیر از
عقل دانسته و فرض
تعارض برای آن دو کردهاند، مینویسد: «ان العرف لا حکومة له فی قبال العقل، بل العرف مرتبة من مراتب العقل و طور من اطواره؛ عرف، حاکم بر عقل نیست، بلکه عرف مرتبهای از مراتب عقل و گونهای از گونههای عقل است»؛
یعنی عرف معتبر، مظهری از مظاهر عقل و جلوهای از آن میباشد.
دانشمندان در برخورد با نظریات مخالف، معمولا دو شیوه را پیشه میکنند:
۱. انتخاب یکی از نظرات و طرح نظرهای دیگر. ۲. جمع بندی دیدگاههای مخالف.
از مطالعه تاریخ علوم اسلامی؛
کلام،
فلسفه،
فقه و... این نتیجه به دست میآید: آنان که شیوه جمع بندی را برگزیدهاند، هم نوآوری کردهاند، هم به شیوهها و سبکی خاص، رسیدهاند و هم بر غنای میراث اسلامی افزودهاند.
صدرالمتالهین، با جمع بین
عرفان،
برهان و
قرآن، «
حکمت متعالیه» را پی ریخت و
ملاهادی سبزواری ، با پیروی از همین روش، نظراتی نو در فلسفه عرضه کرد و حکیمی نامور شد.
این روش، در سرتاسر کتابهای شیخ انصاری به چشم میخورد. در تعارض احادیث، به طرد آنها نمیپردازد و شتابزده روایات را به مسلخ
حمل بر
تقیه نمیبرد. او، حتی موافق بودن یک حدیث را با نظر عامه، دلیل رد آن نمیشمارد و تا میتواند از آن در اجتهاد، بهره میگیرد.
در برخورد با دیدگاههای فقیهان نیز، همین شیوه را پی گرفت. دو نظریه متضاد:
سید مرتضی و
شیخ طوسی را در اعتبار و
حجیت خبر واحد، با آوردن چندین وجه جمع، به تاویل میبرد و در پایان، با تصرفی دقیق در نظر سید مرتضی، دیدگاه او را به شیخ طوسی نزدیک میکند و هر دو را در پذیرش حجیت
خبر واحد موثق، همسو و هم نظر میکند.
تیزهوشی، سرعت انتقال، قوه حافظه و نقادی نظریات از خصایص بارز و مشهور شیخ انصاری بود. همین ویژگیها از او عالمی آزاداندیش و جامع نگر ساخت. او، با جسارت و آزاداندیشی شگفت انگیزی، به نقد و بررسی افکار و آراء میپرداخت. همه اهل نظر، او را به ژرف نگری و آزاداندیشی ستودهاند.
هیچ گاه، حرمت و مکانت بزرگان، مانع وی نمیشود که از بررسی و نقد نظرات آنان سر برتابد.
برهان، آزادی در استدلال را بر عناوین رجال مقدم میدارد. این سیره، در جای جای کتابهای فقهی و اصولی او به چشم میخورد.
شیخ انصاری، با این که به «شهرت» احترام میگذارد و به گزاف و شتابزده، رای آنان را، رد نمیکند و حتی بر استدلالهای آنان ادلهای دیگر نیز میافزاید، اما در تابش نظرات مشهور، مبهوت نمیماند، بلکه با شیوهای ظریف و نکته سنجی ویژه، مبانی نظرهای آنان را به نقد میگذارد و در مواردی دیدگاههای آنان را میپذیرد که بر استحکام مبانی و درستی ادله آنان
یقین کند.
شیخ انصاری، رسالت فقیهان و عالم دینی را محدود به بیان احکام فردی نمیدانست. بر آن بود که تبیین حوادث واقعه، که از وظایف مجتهدان و فقیهان است، گسترهای دارد همدوش با نیازهای قانونی و رفتاری بشر. در همین راستا، «حوادث واقعه» را چنین تعریف میکند: «و اما الحوادث الواقعة ... فان المراد بالحوادث ظاهرا مطلق الامور التی لا بد من الرجوع فیها عرفا او عقلا او شرعا الی الرئیس؛ مقصود از حوادث واقعه در
توقیع شریف؛ مطلق اموری است که ناچاریم در آن موارد، عرفا یا عقلا یا شرعا به فقها مراجعه شود».
براساس همین تفسیر، تبیین همه مقررات و نظامهای اجتماعی را از وظایف مجتهدان به شمار میآورد. همین اندیشه، عامل رویکرد او به تواناسازی دستگاه استنباط و منطق
اجتهاد «
علم اصول» میگردد و طرح اعجاب برانگیز
اصول عملیه را ابداع میکند، تا همه روابط فردی و اجتماعی انسان صبغه شرعی پیدا کرده و در قلمرو
اجتهاد فقیه بگنجد.
دانشی که خاستگاهش
تقوا و
تهذیب نفس نباشد، چونان گلی است که در زباله روید. نفرت از مزبلـه مانع دلپذیری و روی آوری بدان میشود، هر چند بلند و در قله باشد. چنین علمی، اصطلاحهایی است بی نور، اسفاری است که حامل آن بهرهای جز رنج ندارد. در علم آنچه اساس است و مایه ارزش و عالم را ماندگار میکند، اتحاد جان عالم با حقیقت علم است (
علم حضوری).
علمی که از
عرش الهی بر کویرستان ناآگاهی فرو بارد، ماندگار شده بار میدهد و ره مینماید. چنین دانشی با
فطرت انسان همراه است. به همین جهت میپاید و آن عالم را نیز جاودان میکند. او، مکانتی یافته بود که
میرزا حسین نوری، چنین ترسیم میکند: «تفضل فرمود خداوند متعال بر جابر برون آورد از
صلب او، مردی را که یاری نمود ملت و
دین را. در
علم ، تحقیق، دقت،
زهد،
ورع،
عبادت و کیاست، به مرتبهای رسید که عالمان گذشته به آن مقام پا ننهاده بودند».
بی شک فطانت، دقت و ابتکارهای شیخ انصاری، مرهون پارسایی، مراقبت و پاکی نفس او بود، نور کلمات و آثار او، که از نور الهی پرتو میگرفت، یک
قرن پایید و بهره رساند و صدها مجتهد و فقیه نام آور را پرورید.
امروز، که صدها مسئله جدید پاسخ شرعی میطلبد و در شکل زندگی انسان دگرگونی جدی پدید آمده است، از هر روز دیگر به شناخت فقیهان مبتکر، مؤسس و نوآور نیازمندتریم. همانانی که در روزگار خویش، در عرصه فقاهت طرحی نو افکندند، تحولی جدید آفریدند و سرفصلی دیگر در میراث فقهی
شیعه گشودند. بایسته است حوزویان چنان فقیهانی را نیک بشناسند و از راه و رسم آنان در تامین نیازهای زمانشان پاسخ بگیرند.
بایسته است امروز حوزویان به خواندن متن «
فرائد الاصول» و «
مکاسب» بسنده نکنند، بلکه از آن کتابها نه تنها
روش اجتهادی شیخ انصاری، که راه و رسم تحول در
اصول و
فقه را بیاموزند و براساس مقتضیات زمان در تواناسازی دستگاه
اجتهاد، برای پاسخ گویی به نسل تشنه امروز، بکوشند و فقه شیعه را پا به پای نیازهای زمان جلو برند. لازم است روش و اصول کار آنان را دلیل راه کنیم بر
تحجر، تنگ نظری و دیگر موانع بشوریم و فضای مطهر حوزه را برای ظهور و بروز افکار نو حوزویان آماده سازیم.
پایگاه اسلام کوئست برگرفته از مقاله « زندگینامه و مقام علمی شیخ انصاری» تاریخ بازیابی ۱۳۹۲/۱۰/۱۸.