• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

اصطلاحات و اسامی احادیث

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه: نام‌های حدیث ، اصطلاحات حدیث ، احادیث.
پرسش: تعریفی از اصطلاحات و اسامی مختلف احادیث را از زبان اهل فن بیان نمایید؟
پاسخ:

فهرست مندرجات

۱ - مستفیض، مشهور و عزیز
۲ - معنای خبر مستفیض
       ۲.۱ - فرق مستفیض و مشهور
۳ - معنای خبر مشهور
۴ - معنای خبر عزیز
       ۴.۱ - وجه تسمیه خبر به عزیز
۵ - شرط صحت حدیث
۶ - معنای متفق
       ۶.۱ - جمع متفق
۷ - معنای متفرد
       ۷.۱ - جمع متفرد
۸ - معنای غریب الاسناد
۹ - معنای حدیث مفرد
۱۰ - معنای غریب المتن و الاسناد
۱۱ - معنای غریب المتن، مفرد
۱۲ - معنای غریب الالفاظ
۱۳ - معنای مسند
۱۴ - متصل و موصول
       ۱۴.۱ - حدیث متصل نسبی
       ۱۴.۲ - متصل مطلق
۱۵ - معنای معنعن
       ۱۵.۱ - تبصره ۱
       ۱۵.۲ - تبصره ۲
       ۱۵.۳ - تبصره ۳
۱۶ - معنای مؤنن
۱۷ - معنای مرفوع
       ۱۷.۱ - اصطلاح دیگر مرفوع
۱۸ - معنای معلق
۱۹ - مفرد، شاذ، نادر و محفوظ
۲۰ - اقسام مفرد
       ۲۰.۱ - معنای مفرد مطلق
              ۲۰.۱.۱ - معنای غریب
              ۲۰.۱.۲ - معنای عزیز
       ۲۰.۲ - معنای مفرد نسبی
۲۱ - معنای شاذ
۲۲ - معنای نادر
       ۲۲.۱ - معنای منکر و مردود
۲۳ - معنای محفوظ
       ۲۳.۱ - حدیث «انما الاعمال بالنیات»
۲۴ - متابع و شاهد
۲۵ - معنای متابع
۲۶ - معنای شاهد
       ۲۶.۱ - بیان یک نکته
۲۷ - معنای مدرج
۲۸ - معنای مکاتب
۲۹ - معنای مصحف
       ۲۹.۱ - تصحیف در کتابت
       ۲۹.۲ - تصحیف در معنا و مفاد حدیث
۳۰ - معنای محرف
۳۱ - عالی و نازل
۳۲ - معنای عالی
۳۳ - معنای نزول
       ۳۳.۱ - قرب الاسناد
       ۳۳.۲ - عوالی
۳۴ - مساوات و مصافحه
۳۵ - معنای مساوات
۳۶ - معنای مصافحه
۳۷ - معنای روایة الاقران
۳۸ - معنای مدبج
۳۹ - معنای روایة الاکابر عن الاصاغر
۴۰ - معروف و منکر
۴۱ - معنای معروف
۴۲ - معنای منکر
       ۴۲.۱ - مردود و متروک
       ۴۲.۲ - بیان یک نکته
۴۳ - معنای مطروح
۴۴ - محفوظ و شاذ
۴۵ - معنای محفوظ
۴۶ - معنای شاذ
       ۴۶.۱ - تعریف دیگری از محفوظ
۴۷ - مسلسل
۴۸ - مزید
       ۴۸.۱ - زیادت
۴۹ - ناسخ و منسوخ
۵۰ - معنای ناسخ
۵۱ - معنای منسوخ
۵۲ - محکم
۵۳ - متشابه
       ۵۳.۱ - معنای متشابه السند
       ۵۳.۲ - معنای متشابه المتن
۵۴ - نص، مجمل، ظاهر و مؤول
۵۵ - معنای نص
۵۶ - معنای مجمل
۵۷ - معنای طاهر
۵۸ - معنای مؤول
۵۹ - مبین و مجمل
۶۰ - معنای مبین و مجمل
۶۱ - مقبول و مردود
۶۲ - معنای مقبول
       ۶۲.۱ - کاربرد اصطلاح مقبول
۶۳ - معنای مردود
۶۴ - معتبر
۶۵ - مشترک
       ۶۵.۱ - علائم مشترک اسمی
۶۶ - معنای متفق و مفترق
       ۶۶.۱ - حدیث متشابه السند
۶۷ - مؤتلف و مختلف
۶۸ - معنای متفق و مفترق
۶۹ - مشکل
۷۰ - موقوف، اثر
۷۱ - معنای موقوف
۷۲ - معنای اثر
۷۳ - معنای مرسل
       ۷۳.۱ - تبصره ۱
       ۷۳.۲ - تبصره ۲
       ۷۳.۳ - تبصره ۳
۷۴ - معنای مضمر
۷۵ - معنای مقطوع
۷۶ - معنای منقطع
۷۷ - معنای معضل
۷۸ - معنای معلل
       ۷۸.۱ - عوامل قدح حدیث
۷۹ - معنای مدلس
       ۷۹.۱ - ماده اصلی تدلیس
       ۷۹.۲ - تدلیس
              ۷۹.۲.۱ - قسم اول
              ۷۹.۲.۲ - قسم دوم
۸۰ - معنای مضطرب
۸۱ - معنای مقلوب
۸۲ - معنای مهمل
۸۳ - معنای مجهول
       ۸۳.۱ - اقسام حدیث مجهول
              ۸۳.۱.۱ - مجهول اصطلاحی
۸۴ - مجهول لغوی
       ۸۴.۱ - بیان یک نکته
۸۵ - معنای موضوع
۸۶ - معنای اعتبار
۸۷ - پانویس
۸۸ - منبع





مستفیض خبری است که روات آن در هر طبقه بیش از دو تن و به قولی زیادتر از سه نفر باشند؛ ولی به سر حد تواتر نرسیده باشد که آن را مشهور نیز نامند.
[۱] فان نقلها فى كل مرتبة ازيد من ثلاثة فمستفيض (وجيزه) . او مع حصر الرواة بما فوق الاثنين فهو المستفيض (شرح نخبة الفكر) .


۲.۱ - فرق مستفیض و مشهور

در مستفیض شرط کرده‌اند که روات آن (افراد سلسله سند) در هر طبقه به صفت مزبور متصف باشند؛ ولی در مشهور ممکن است فقط در پاره‌ای از طبقات چنین باشد.


مشهور، بر خبری که بر زبان‌ها تکرار شود و اشتهار یافته باشد، اطلاق و استعمال می‌گردد؛
[۲] درايه شهيد، ص ۱۷.
[۳] شرح نخبة الفكر، ص ۶.
[۴] قواعد التحديث، ص ۱۲۵.
[۵] شرح الفيه احمد شاكر، ص ۴۶.
گرچه روات آن در هر طبقه یا بعضی طبقات از یک نفر تجاوز نکند یا اصلاً سندی برای آن نباشد؛ مانند (الصلوة معراج المؤمن)
[۶] شرح نخبة الفكر، ص ۸. و هو ما يتفرد بروايته شخص واحد فى اى موضع وقع التفرد به من السند.
یا (انما الاعمال بالنیات) که در طبقه اول، فقط عمر بن خطاب آن را از رسول اکرم نقل کرده است.
[۷] قواعد التحديث، ص ۱۲۵.
[۸] شرح نخبة الفكر، ص ۶ ـ ۷. با ذكر مثال: قال رسول الله (ص) : «لا يؤمن احدكم حتى اكون احب اليه من والده و ولده » كه بخارى و مسلم آن را از انس نقل كرده‌اند. راوى از انس، قتاده و عبد‌العزيز بن صهيبند كه در مرتبه بعدى، شعبه و سعيد از قتاده نقل نموده‌اند و اسماعيل بن عليه و عبد‌الوارث از عبد‌العزيز روايت نموده‌اند و در طبقه بعدتر جمع زيادى از آنان نقل نموده‌اند. (تدريب الراوى، ص ۳۷۵).
[۹] در اين‌باره (احاديث مشهوره) عجلونى، اسماعيل بن محمد (م ۱۱۶۲) كتاب «كشف الخفاء و مزيل الالباس عما اشتهر من الاحاديث على السنة الناس » را نوشته كه در دو جلد چاپ شده است. (تدريب الراوى، ص ۳۷۵).



و چنانچه خبری را در هر طبقه دو نفر از دو نفر نقل کنند، عزیز نامند؛
[۱۰] قواعد التحديث، ص ۱۲۵.
[۱۱] شرح نخبة الفكر، ص ۶
[۱۲] تدريب الراوى ص ۳۷۵، با ذكر مثال.

گرچه ظاهر این عبارت آن است که در هر طبقه، دو نفر از دو نفر نقل کنند، ولی وجود این نوع حدیث (به قول علامه احمد شاکر) بسیار مشکل است؛ بلکه منظور آن است که در هر طبقه، دو نفر حدیث را نقل کرده باشند، گرچه هریک از دو راوی طبقه‌ای، فقط از یک نفر آن را نقل کنند. منتها در طبقه مروی‌عنه یک نفر دیگر نیز آن را روایت کرده باشد.

۴.۱ - وجه تسمیه خبر به عزیز

عزیز از ماده (عز، یعز) به‌معنای ندرت و کمی و یا به‌معنای قوت و استقامت است که بنابر اول، وجه تسمیه خبر به عزیز به لحاظ ندرت و کمی این‌گونه احادیث است و بنابر دوم، به جهت اطمینان و وثوق بدین‌گونه خبر می‌باشد.


تبصره: ابوعلی جبایی شرط صحت حدیث را نقل لااقل دو نفر در هر طبقه می‌داند (شرح نخبة الفکر).


حدیثی است که آن را بیشتر پیشوایان حدیث یا لا اقل چند تن از آنان روایت کرده باشند؛ مانند متفقات بخاری و مسلم.

۶.۱ - جمع متفق

جمع متفق، متفقات است.


حدیثی است که فقط یکی از پیشوایان حدیث، نقل کرده باشد و دیگران آن را روایت ننموده باشند؛ مانند متفردات مسلم.
[۱۴] شرف الدين بارزى در التيسير فى احاديث البشير النذير، ابتدا متفردات از صاحبان صحاح را آورده و بعد متفقات آنان را.


۷.۱ - جمع متفرد

جمع متفرد، متفردات است.


حدیثی است که در تمام طبقات، فقط یک نفر از یک نفر نقل نموده باشد
[۱۵] مثالى از حديث صحيح غريب السند: عن عبد الله بن عمر و قال لما حاصر النبى ـ صلى‌الله‌عليه‌و‌آله‌و‌سلم ـ اهل الطائف فلم ينل منهم شيئا فقال انا قافلون ان شاء الله غدا، فقال المسلمون: انرجع و لم نفتحه؟ فقال لهم: اغدوا على القتال. فغدوا فاصابهم جراح. فقال لهم: انا قافلون غدا، فاعجبهم ذلك. فغدا رسول الله صلى‌الله‌عليه‌و‌آله‌و‌سلم. اين حديث را مسلم در صحيح خود نقل كرده است.
حاكم نيشابورى گويد: اين حديث صحيح و غريب است؛ زيرا فقط آن را ابوالعباس سائب از عبدالله بن عمرو نقل كرده و نيز از وى فقط عمرو بن دينار روايت نموده و از عمرو جز سفيان بن عيينه كسى نقل نكرده بنابراين حديث، غريب است؛ ولى روات آن واجد اوصاف صحتند.



حدیثی است که در بعض طبقات یک نفر آن را نقل نموده؛ ولی متن آن به طریق دیگری معروف باشد؛ این‌گونه حدیث را مفرد نیز گویند.
[۱۷] الغرابة، اما في اصل السند اولا فالاول، الفرد المطلق (نخبة الفكر). نووى در تقريب و سيوطى در تدريب الراوى، غريب را روايتى مى دانند كه فقطيك نفر آن را از بعضى ائمه حديث نقل كرده باشد، گر چه ممكن است مراد ايشان ازاين تعريف، غريب المتن باشد.



حدیث معروفی است که متن آن توسط جمعی از صحابه نقل شده، ولی یک نفر، فقط از صحابی که دیگران از او نقل نکرده‌اند، روایت کند، حدیث غریب بیشتر غیر صحیح است.
[۱۸] مالك گويد:شر العم، الغريب، احمد بن حنبل گفته:لا تكتبوا هذه الغرائب فانها مناكير و غالبا من الضعفاء (قواعد التحديث، ص ۱۲۵).
[۱۹] تدريب الراوى، ص ۳۷۶.



غریب المتن، حدیثی است که در طبقه اول یا در نقل از شیخ حدیث، فقط یک نفر آن را روایت کرده باشد.
[۲۰] هو ما يتفرد بروايته شخص واحد فی اى موضع وقع التفرد به من السند (شرح نخبة الفكر، ص ۸).

گرچه در طبقات بعدی اشتهار یافته و جمعی آن را نقل کرده باشند، مانند حدیث:انما الاعمال بالنیات که فقط عمر بن خطاب نقل نموده و از وی فقط علقمة بن وقاص لیثی و از علقمه فقط محمد بن ابراهیم تمیمی و از او فقط یحیی بن سعید نقل کرده، ولی از یحیی جمع کثیری (در حدود دویست نفر) روایت کرده‌اند.
[۲۲] درايه شهيد.
[۲۳] قواعد التحديث، ص ۱۲۵.
[۲۴] دراية مروج.
[۲۵] نووى نام اين قسم را غريب الحديث آورده. (تقريب، ص ۳۸۷).

غریب را به اعتباری مفرد نامند؛ چنان‌که اگر در طبقات بعد عده کثیری نقل کنند (به این اعتبار ) آن را مشهور نیز گویند؛ مانند همین حدیث.


خبری است که در متن حدیث، لغات و الفاظ مشکل و دور از استعمال یافت شود.
[۲۶] در اين فن و براى تشريح چنين احاديث، دانشمندان اسلامى كتبى پرداخته‌اند و رواياتى كه به نظرشان رسيده طى آنها توضيح داده‌اند.
أ. اول كسى كه در اين‌باره تصنيف نموده، ابو‌عبيده معمر بن مثنى متوفاى سال ۲۱۰ هجرى است كه كتاب (غريب الحديث) را نوشت و بعد از وى به ترتيب اين اشخاص غريب الحديث نوشتند:
ب. نضر بن شميل مازنى.
ج. اصمعى (عبد الملك بن قريب) (۲۱۳ يا ۲۱۷ ه.).
د. ابوعبيد، قاسم بن سلام (۲۲۴ م) كه لغات حديث را مفصل و با استقصاء و تتبع تامى جمع‌آورى كرده و كتابى است جامع، تأليف اين كتاب چهل سال به طول انجاميد و چون به عبيد الله بن طاهر امير خراسان اهدا نمود، وى به قدردانى از علم براى مؤلف ماهيانه ده هزار درهم مقررى تعيين كرد.
اين كتاب غير مرتب بوده است كه توسط موفق‌الدين ابن قلابه به ترتيب حروف تهجى مرتب گرديد.
ح. ابن قتيبه دينورى، عبدالله بن مسلم (۲۷۶ ه.) كه احاديث كتاب ابوعبيده را به ضميمه آنچه خود گرد آورده بود، در اين تأليف جمع كرد.
خ. ابوسليمان خطابى (۳۸۸ ه.) كه كتاب وى ذيلى بر كتاب ابن قتيبه است.
ر. عبدالغافر فارسى كه كتاب مجمع الغرائب را نوشت.
ز. قاسم السر قسطى المالكى (۳۰۲ ه.) كه كتاب الدلائل را به‌عنوان ذيل بر كتاب ابن قتيبه نوشت.
ط. حافظ ثابت بن حزم (پدر قاسم سر قسطى) كه كتاب نا تمام فرزندش را تكميل نمود.
ی. هروى (۴۰۱ ه.) كه كتاب (غريبين) يعنى غريب الحديث و غريب القرآن را نوشت.
ک. ابوموسى محمد بن ابى‌بكر اصفهانى كه ذيلى بر كتاب هروى نوشت.
ل. زمخشرى (۵۳۸ ه.) كه كتاب (الفائق) را نگاشت و كتاب هروى را تحت الشعاع قرار داد.
م. ابن جوزى، ابو‌الفرج.
ن. ابن اثير، ابى‌السعادات مبارک بن محمد (۶۰۶ ه.) كه (النهايه) را تأليف كرد. و اين كتاب، بهترين و جامع‌ترين كتب غريب الحديث است. كه صفى ارموى ذيلى بر آن نوشته و سيوطى آن را تلخيص نموده و ملخص مزبور به نام (الدر النثير) در هامش (النهايه) چاپ شده است.
ديگر از كسانى كه غريب الحديث نوشته‌اند: ابراهيم بن اسحق عربى است كه كتاب مبسوطى نوشته و طى آن اسانيد احاديث مزبور را به‌طور استقصاء بيان ساخته و از اين جهت متروک مانده است.
ديگر، تغلب لغوى، ابو العباس احمد بن يحيى، و مبرد، محمد بن يزيد و ابو بكر انبارى، محمد بن قاسم و احمد بن حسن كندى و محمد بن عبد الواحد زاهد (صاحب تغلب)‌اند كه به آنان كتبى در اين فن نسبت داده شده است.



حدیثی است که سلسله سند آن در جمیع مراتب تا به معصوم ، مذکور و متصل باشد
[۲۷] هو ما اتصل سنده من راويه الى منتها مرفوعا الى النبى صلى الله عليه و اله و سلم (قواعد التحديث، ص ۱۲۳) .
[۲۸] هو ما اتصل سنده مرفوعا من راويه الى منتهاه الى المعصوم (درايه شهيد، ص ۳۵).
[۲۹] و ان علمت سلسلته باجمعها فمسند (وجيزه).
[۳۰] قال ابن عبدالبر: هو ما جاه عن النبى خاصة، متصلا كان او منقطعا. و قال الحاكم و غيره: لا يستعمل الا فى المرفوع المتصل بخلاف الموقوف و المرسل و المعضل و المدلس (تدريب الراوى، ص ۱۰۷).
[۳۱] سيوطى گويد: المسند: المرفوع ذا التصال - و قيل: اول، و قيل: الثانى.
که قهراً حدیث مرسل و معلق و موقوف و مقطوع را شامل نیست.


حدیثی است که هریک از روات آن از راوی طبقه بالاتر بلاواسطه نقل کرده باشند.

۱۴.۱ - حدیث متصل نسبی

ولی در این نوع، رسیدن سلسله حدیث به معصوم، شرط نیست، چه ممکن است سلسله سند تا یکی از شیوخ متصل باشد که در این صورت حدیث، متصل نسبی است و از این جهت، حدیث متصل، موقوف و مرفوع را نیز شامل می‌باشد.
[۳۲] شرح بدايه شهيد و قواعد التحديث.
[۳۳] المتصل ما سلم اسناده من سقوط فيه (شرح نخبة الفكر) .
[۳۴] هو ما اتصل اسناده مرفوعا كان او موقوفا على من كان (تقريب نووى، ص ۱۰۸).
[۳۵] چنان‌كه از تعاريف فوق ملاحظه مى‌شود، بعضى انقطاع سلسله را منافى اتصال دانسته‌اند و بعضى حتى مرفوع و موقوف را در شمار متصل آورده‌اند. به عقيده ما متصل به‌طور اطلاق شامل موقوف و مرفوع نيست و در صورت مزبور مى‌بايست گفت تا فلان صحابى متصل است.


۱۴.۲ - متصل مطلق

متصل مطلق را حدیثی دانند که سلسله روات تا معصوم یا صحابی، بدون انقطاع ذکر شود.
[۳۶] ترجمه شرايع، ص ۲۱.



حدیثی است که در تمام سلسله سند هریک از ناقلین تصریح به لفظ (عن فلان) نموده باشد، بدون اینکه راوی لفظ (سمعت) و مانند آن را در روایت بیاورد.
[۳۷] و المروى بتكرير لفظ عن، فمعنعن (وجيزه).



۱۵.۱ - تبصره ۱

در معنعن، چنانچه روات از شبهه تدلیس بری باشند، متصل خواهد بود، مشروط بر این که ملاقات هر یک از روات با مروی‌عنه ممکن باشد و الا ممکن است راوی، مروی عنه را ندیده باشد و از وی (بعن فلان) نقل حدیث کند، بنابراین روایت منقطع خواهد بود.

۱۵.۲ - تبصره ۲

در قواعد التحدیث آمده: (و کثر ایضا استعمال (عن) فی الاجازة)، یعنی معمولاً چنانچه راوی از شیخ حدیث ، صاحب اجازه باشد، به لفظ (عن فلان) حدیث را نقل می‌کند.

۱۵.۳ - تبصره ۳

معنعن از مصدر جعلی عنعنه گرفته شده است (مقباس الدرایه).


حدیث مسندی است که در سند گفته شود: (حدثنا فلان ان فلانا حدثه...) که لفظ (ان) در نقل یکایک روات آورده شود.


حدیثی است که از وسط سلسله یا آخر آن، یک یا چند نفر از روات افتاده باشند؛ لکن راوی تصریح به رفع نماید؛ مثلاً: کلینی عن علی بن ابراهیم عن ابیه رفعه دلی الصادق علیه السلام قال...
[۳۸] مرفوع، در اصطلاح اهل‌سنت حديثى است كه سلسله اسناد به پيغمبر ـ صلى‌الله‌عليه‌و‌اله‌و‌سلم ـ منتهى شود. ابن حجر فرمايد: الاسناد اما ان ينتهى الى النبى او الى الصحابی او الى التابعی. فالاول المرفوع. و الثانی، الموقوف. و الثالث، المقطوع (نخبة الفكر، ص ۴).
[۳۹] نووى گويد: هو ما اضيف الى النبی خاصة متصلا كان او منقطعا (تقريب الراوى، ص ۱۰۹)
[۴۰] ابن صلاح نيز همين مضمون را در مقدمه آورده است (مقدمه الحديث، ابن صلاح، ص ۲۲).


۱۷.۱ - اصطلاح دیگر مرفوع

در مرفوع، اصطلاح دیگری نیز معمول می‌باشد و آن حدیثی است که در آخر به معصوم اضافه و انتساب یابد، چه سند حدیث مقطوع و مرسل باشد یا مسند.
[۴۱] و هو ما اضيف الى المعصوم من قول او فعل او تقرير، سواء كان اسناده متصلا او منقطعا بسقوط الصحابي منه او غيره (قواعد التحديث، ص ۱۱۳).
[۴۲] المرفوع ما اخبر فيه الصحابى عن قول الرسول او فعله (كفايه خطيب).
[۴۳] همچنین رجوع كنيد به پاورقى شماره ۲۰.



معلق
[۴۴] ماخوذ از تعليق در طلاق است كه هر دو (يعنى هم طلاق و هم حديث معلق) در قطع اتصال شريكند (شهيد و ديگران).
حدیثی است که از اول سلسله سند یک تن یا بیشتر از روات افتاده باشد
[۴۵] شرح نخبة الفكر، ص ۲۶.
[۴۶] قواعد التحديث، ص ۱۲۴.
[۴۷] او سقط من اولها واحد فصاعدا فمعلق (وجيزه).
که احادیث کتاب من لا یحضره الفقیه و قسمتی از احادیث تهذیبین ( تهذیب و استبصار ) در نخستین نظر چنین است، ولی صاحبان کتب مزبور در آخر کتاب‌های نامبرده، رجال غیر مذکور سلسله سند را طبق ضابطه و قاعده‌ای تعیین فرموده‌اند.
[۴۸] شهيد ثانى مى‌فرمايد: و لا يخرج المعلق عن الصحيح اذا عرف المحذوف من جهة الثقة.






مفرد بر دو قسم است: مطلق و نسبی.

۲۰.۱ - معنای مفرد مطلق

چنانچه انفراد در اصل سند (یعنی اولین راوی و سر سلسله ناقلین حدیث) واقع شود، آن را مفرد مطلق گویند، و در غیر این صورت نسبی است. (۲۷)

۲۰.۱.۱ - معنای غریب

مفرد مطلق، حدیثی است که راوی آن به نقل حدیث، منفرد باشد؛ یعنی دیگر روات، این حدیث را ذکر نکرده باشند؛ (۲۸) این‌گونه حدیث را «غریب» نیز می‌نامند.

۲۰.۱.۲ - معنای عزیز

اگر دو تن آن را نقل نموده باشند، «عزیز» گویند.

۲۰.۲ - معنای مفرد نسبی

و اما مفرد نسبی، حدیثی است که مثلاً اهل شهری در نقل آن منفرد باشد.
[۵۰] ابن حجر، مفرد نسبى را حديثى مى‌داند كه در دو يا چند طبقه منحصراً يک تن نقل كند. (شرح نخبة الفكر، ص ۱۰).
[۵۱] ولى در (تدريب الراوى، ص ۱۵۶) آن را قسمتى از انحاء مفرد نسبى مى‌شمارد.
[۵۲] مثال مفرد نسبى: ابونصر احمد بن سهل الفقيه عن حكم بن عتيبة عن حنش قال: كان علی يضحى بكبشين، بكبش عن النبی و بكبش عن نفسه) كه از اول تا به آخر سند آن منحصرا از اهل كوفه‌اند و ديگران حديث مزبور را نقل ننموده‌اند.




مشهور علما ، حدیث مفرد را شاذ هم می‌نامند.
[۵۳] و مخالف المشهور شاذ (وجيزه).
[۵۴] الشاذ ما رواه الثقة مخالفا لما رواه الجمهور (درايه شهيد، ص ۴۵).



ولی شافعی و علمای حجاز و نیز جمعی از علمای شیعه در تعریف شاذ گفته‌اند: شاذ حدیثی است که در مقابل و معارض حدیث مشهور یا حدیثی که رواتش حافظ‌تر است واقع شود.
[۵۵] قال الشافعی: الشاذ ما رواه المقبول مخالفا لرواية من هو اولى منه لا ان يروی ما لا يروی غيره (قواعد التحديث، ص ۱۳۱).
[۵۶] تقريب، ص ۱۴۶.
[۵۷] مقدمه ابن صلاح، ص ۳۶.
چنین حدیثی نادر هم نامیده می‌شود.

۲۲.۱ - معنای منکر و مردود

چنانچه راوی حدیث شاذ (یعنی مخالف مشهور) غیر ثقه باشد، حدیث مزبور را « منکر » و «مردود» نیز نامند.
[۵۸] درايه شهيد، ص ۴۶.
[۵۹] مقدمه ابن صلاح، ص ۳۷.



عکس حدیث شاذ را حدیث «محفوظ » گویند؛
[۶۰] شرح نخبة الفكر، ص ۲۰.
بنابراین حدیث محفوظ، حدیث مشهوری است که حدیث شاذی با آن مخالف باشد.

۲۳.۱ - حدیث «انما الاعمال بالنیات»

طبق تعریف مشهور، حدیث «انما الاعمال بالنیات » شاذ است؛ زیرا در طبقه اول، فقط عمر آن را روایت کرده و در طبقه دوم، فقط علقمه از وی و در طبقه سوم، فقط محمد بن ابراهیم از علقمه و در طبقه چهارم، یحیی بن سعید.
[۶۱] مقدمه ابن صلاح، ص ۳۶.
[۶۲] تدريب الراوى ص ۸۰.

به‌هر‌حال محققان، مجرد انفراد راوی را (در‌صورتی‌که ثقه باشد) موجب رد حدیث ندانسته‌اند.





چنانچه بعض افراد سلسله سند حدیثی با راویان حدیث مفردی که همان مضمون را نقل نموده‌اند، موافق باشند، آن حدیث را متابع گویند.
[۶۳] و المفرد النسبي ان وافقه غيره فهو المتابع، و المتابعة ان حصلت للراوي نفسه فهي التامة و ان حصلت لشيخه فمن فوقه فهى القاصرة و يستفاد منه التقوية (شرح نخبه، ص ۲۱).
[۶۴] (قواعد التحديث، ص ۱۲۸).



حدیث متابع و شاهد بیشتر از آن جهت که مؤید مضمون حدیث دیگری است، مورد توجه قرار می‌گیرد؛ لذا صحت حدیث زیاد ملحوظ نیست و اگر مضمون حدیث مفرد به سلسله سند دیگری نقل شود، آن را « شاهد » نامند.
[۶۵] فان روي معناه بطريق اخرى عن صحابي آخر سمي شاهدا لمعناه (اختصار علوم الحديث، ص ۵۹) نيز رجوع كنيد به.
[۶۶] شرح نخبة الفكر، ص ۳۴.
[۶۷] قواعد التحديث، ص ۱۲۴
[۶۸] هدية المحصلين، ص ۶۴
[۶۹] تدريب الراوى، ص ۱۷۳.


۲۶.۱ - بیان یک نکته

گاهی متابع بر شاهد و به عکس، اطلاق می‌شود.
[۷۰] شرح نخبة الفکر، ص ۲۳.



حدیثی است که راوی، کلام خود یا کلام بعضی راویان را داخل در متن نماید که موجب اشتباه کلام وی با سخن معصوم شود، چه این عمل به عنوان شرح و توضیح حدیث باشد و چه به عنوان استشهاد به آن، یا طی نقل زنجیره حدیث، توضیحی درباره یکی از راویان، اضافه نماید یا دو حدیث را که هر کدام به سلسله سندی نقل شده است، ضمن سلسله سند دیگری آورد، یا دو متن را که به دو سند رسیده است، به یک سند نقل کند یا متن حدیثی را بدون قسمتی از آن نقل کند و سپس شخص دیگری همان متن را با قسمتی که در سند مزبور نیست، ولی به سند دیگر آمده از وی نقل نماید.
[۷۱] خطيب بغدادى در اين زمينه كتابى نوشته است. (تدريب الراوى، ص ۱۷۸).



حدیثی است که متضمن دست‌خط معصوم باشد، چه ابتداءاً مرقوم فرموده باشد و چه در مقام جواب سؤال کسی. بعضی مکاتب را در مورد امری که امام املا فرموده باشد، نیز تعمیم داده‌اند.
[۷۲] ممقانى مى‌گويد: و الحق ان المكاتبة حجة، غاية ما هناك كون احتمال التقية فيها ازيد من غيرها (مقياس الدرايه، ص ۵۱).



حدیثی است که قسمتی از سند یا متن آن به کلمه یا عبارت مشابه آن تغییر یافته باشد.
[۷۳] او صحف فى السند او المتن فمصحف.


۲۹.۱ - تصحیف در کتابت

مشابهت دو کلمه که موجب تصحیف می‌شود، ممکن است در کتابت باشد؛ مانند تصحیف «مراجم » به «مزاجم » و «برید» به «یزید» (برید بن معاویه عجلی به یزید بن معاویه)، و جریر به حریز، و نیز مانند تصحیف (من صام رمضان و اتبعه ستا من شوال)، که کلمه (ستا) به (شیئا) تصحیف شده است،
[۷۴] اين تصحيف را ابوبكر صولى مرتكب شد. (تدريب الراوى، ص ۳۸۵).
و مثل حدیث: ان النبی احتجر بالمسجد، ای اتخذ حجرة من حصیر (یعنی رسول اکرم در مسجد حجره‌ای از حصیر و بوریا ساخت) که به (احتجم) (یعنی پیغمبر در مسجد حجامت فرمود) تصحیف شده است.
[۷۵] اين تصحيف توسط ابن لهيعه انجام شده. (تدريب الراوى، ص ۳۸۵).
[۷۶] و مانند جمله: الدنيا راس كل خطيئه) كه در اخلاق ناصرى به (الدينار، اس كل خطيئه) تصحيف شده است. (هدية المحصلين، ص ۷۱).
[۷۷] و مانند تصحيف زرغبا تزدد حبا (روز در ميان زيارت كن تا موجب زيادى دوستى گردد) كه بعضى به (زرعنا تزدد حبا) (از جانب ما زيارت كن تا موجب زيادى دوستى شود) خوانند. (تدريب، ص ۳۸۵).


۲۹.۲ - تصحیف در معنا و مفاد حدیث

گاهی نیز تصحیف در معنا و مفاد حدیث است؛ مثل این حدیث که از ابوموسی محمد بن المثنی العنزی نقل شده که گفت:
[۷۸] درايه شهيد، ص ۴۳.
[۷۹] علوم الحديث ابن صلاح، ص ۲۵۵، چاپ دكتر نورالدين عتر).
«نحن قوم لنا شرف نحن عنزه صلی الینا رسول الله »
[۸۰] در مجمع البحرين نقل نموده: كان رسول الله يجعل العنزة بين يديه اذا صلى و كان ذلك ليستتر بها عن المارة. (درايه مروج، ص ۷۲).
که راوی لفظ عنزه را که مراد عصای کوتاه است به (عنزة) که نام قبیله راوی است، تصحیف نموده و مفاد حدیث را که حاکی از نماز گزاردن رسول خدا به طرف عصای خویش است به نماز گزاردن رو به قبیله عنزه تغییر داده است.
[۸۱] قواعد التحديث، ص ۱۲۶ چاپ سوم.



حدیثی است که در سند یا متن آن، کم یا زیاد شده و یا حرفی به جای حرف دیگر نهاده شود؛
[۸۲] بعضى محرف و مصحف را يكى دانسته‌اند و بعضى تصحيف را اعم از تحريف دانسته‌اند و بعضى تصحيف را مختص به تغيير لفظ از حيث نقطه دانسته و تحريف را تغيير در شكل كلمه گفته‌اند؛ (درايه مروج، ص ۷۳) ولى ميرداماد محرف را جدا از مصحف ذكر فرموده است.
[۸۳] ابن حجر فرمايد: و ان كانت المخالفة بتغيير حرف او حروف مع بقاء صورة الخط فى السياق و كان بالنسبة الى الشكل فالمحرف و قد صنف فيه العسكرى و الدار قطنى. (شرح نخبة، ص ۳۵).
مانند تحریف «ابن ابی‌ملیکه » که تصغیر ملکه است، به (ابن ابی‌ملائکه) که جمع ملک است؛ و مانند حدیث نبوی «یا علی یهلک فیک اثنان، محب غال و مبغض قال» که به (مبغض غال) تحریف شده است
[۸۴] لفظ (غال) اسم فاعل از فعل غلا، يغلو، غلوا مى‌باشد كه به معنى تجاوز از حد و زياده‌روى است، و كلمه (قال) اسم فاعل از فعل قلى يقلى قلا است كه به‌معناى دشمن آمده، چه منظور رسول اكرم آن است كه نفس دشمنى با على ـ عليه‌السلام ـ موجب هلاكت است، نه شدت دشمنى با وى كه به معناى (مبغض غال) است.
و مانند عبارتی که در کتب مقاتل نقل شده: «فلما ذهب علی بن الحسین الی القتال رفع الحسین ـ علیه‌السلام ـ سبابته نحو السماء و قال اللهم اشهد...» (هنگامی که علی‌اکبر به میدان رفت، امام حسین ـ علیه‌السلام ـ نگشت سبابه خود را به طرف آسمان بلند کرد و بر قوم نفرین نمود) که بعضی به (رفع الحسین شیبته) (حسین ـ علیه‌السلام ـ محاسن خود را با دست به طرف آسمان گرفت) تحریف کرده‌اند.
[۸۵] ظاهراً وجه اين‌گونه تحريفات نقص رسم الخط قديم بوده است كه در آن نقطه‌گذارى كلمات متداول نبوده است.






اولی حدیث متصل السند قلیل الوسائط است.


دومی (نزول)، به عکس معنای اول است؛
[۸۶] قواعد الحديث، ص ۱۲۸. «و قصير السلسلة عال » (وجيزه).
یعنی افراد سلسله سند بیش از افراد سلسله همان حدیث به سند دیگر باشند یا بیشتر از نظایر حدیث مزبور باشند.

۳۳.۱ - قرب الاسناد

گروهی در قسمت اول (عالی السند) تتبع نموده و نتیجه آن را در کتبی به نام (قرب الاسناد) جمع و ضبط فرموده‌اند که از آن جمله قرب الاسناد حمیری
[۸۷] چهار نفر از علماى اماميه قرب الاسناد نوشته‌اند: ۱. ابوجعفر محمد بن محمد بن جعفر بن بطه مؤدب قمى؛ ۲. على بن حسين بن موسى بن بابويه قمى؛ ۳. على بن ابراهيم قمى؛ ۴. حميرى كه كتابش حاوى ۱۳۷۸ حديث است (فهرست آستان قدس رضوى، ج ۵ ذيل ص ۱۴).
[۸۸] ديگر از كسانى كه قرب الاسناد نوشته‌اند، محمد بن عليمى يقطينى و محمد بن ابى‌عمران ابو‌الفرج قزوينى است. (فوائد الرضويه، ص ۲۶۴).
است.

۳۳.۲ - عوالی

کتب جامع احادیث عالیه را اهل‌سنت (عوالی) نامند؛ مانند (العوالی المنتقاة) از حافظ ذهبی که نسخه‌ای از آن در دار‌الکتب الظاهریه دمشق موجود است.
[۸۹] نام كتب عوالى را در كشف الظنون، ج ۲ ملاحظه فرماييد.






چنانچه عدد راویان حدیثی که شیخ حدیث از پیغمبر نقل کند، با عدد راویانی که یکی از صاحبان صحاح، همان حدیث را توسط آنان از پیغمبر نقل کرده مساوی باشد، آن را «مساوات» گویند.


و اگر عدد روات حدیثی تا معصوم که توسط شیخ راوی نقل شود، با عددی که یکی از مصنفین صحاح ، همان حدیث را به توسط راویان دیگر نقل کرده، یکی باشد «مصافحه» گویند، چه مانند آن است که راوی با مصنف آن کتاب در یک زمان می‌زیسته و نزدیک استاد، حدیث آموخته و قهراً با وی مصافحه نموده است.
[۹۰] شرح نخبة الفکر، ص ۵۱.
[۹۱] تدريب الراوى، ص ۳۶۶.



در صورتی است که راوی با کسی که از وی نقل حدیث کرده، در سن یا در ملاقات شیخ، مساوی باشد، آن را روایت اقران گویند؛
[۹۲] شرح نخبه، ص ۵۱.
[۹۳] فان وافق المروى عنه في السن او فى الاخذ عن الشيخ فرواية الاقران (وجيزه).
[۹۴] ابن حجر در شرح نخبه، ص ۵۲ فرمود: آخرين فاصله بين فوت دو قرين كه در سماع از شيخى شركت داشته‌اند، يك‌صد و پنجاه سال است.
مانند سیدمرتضی و شیخ طوسی که از مفید روایت می‌کنند.


چنانچه در فرض بالا هریک از دو قرین از یکدیگر نقل حدیث کنند، مدبج نامیده می‌شود.
[۹۵] و ان روى كل منهما عن الآخر فهو المدبج (نخبه، ص ۵۱.) لمقابلة ديباجة وجه كل واحد للآخر.



چنانچه از اسم آن پیداست، نقل بزرگ‌سال‌تر از کوچک‌سال‌تر یا کسی که در اخذ از مشایخ بر دیگری سبقت داشته از آن دیگر است؛ مانند نقل پدر از پسر یا صحابی از تابعی.
[۹۶] خطيب در اين فن كتابى نوشته است، و در عكس اين نوع (كه روايت پسر از پدر باشد) صلاح‌الدين علايى و ابن حجر كتاب نوشته‌اند.






معروف، حدیثی است که مضمون آن، نسبت به حدیث مخالفش، در بین روات اشتهار داشته باشد.


و منکر عکس آن است؛ یعنی خبری است که فقط یک نفر غیر ثقه آن را نقل کرده باشد و مخالف معروف باشد.
[۹۷] و ان وقعت المخالفة مع الضعيف فالراجح المعروف، و مقابله المنكر (شرح نخبه).


۴۲.۱ - مردود و متروک

از منکر ، گاهی تعبیر به مردود و متروک شده،
[۹۸] درايه مروج، ص ۶۳.
[۹۹] سيوطى گويد: و سم بالمتروك فردا تصب راو له متهم بالكذب او عرفوه منه غير الاثر او فسق او غفلة او وهم كثر قواعد التحديث، ص ۱۳۱.
[۱۰۰] شرح نخبه، ص ۲۱.
و آن وقتی است که راوی حدیث منکر، متهم به کذب باشد.

۲۶.۱ - بیان یک نکته

معروف و منکر، با مشهور و شاذ یک معنا دارد؛ گرچه نوعاً مراد از معروف، حدیثی است که در مقابل و معارض با حدیث منکر آمده باشد. نیز اصطلاحاً به حدیثی منکر گویند که در سلسله سند، موجب ضعفی باشد؛ ولی شاذ، حدیث صحیح السندی است که با راجح‌تر از خود معارض باشد؛
[۱۰۱] شرح بدايه، ص ۴۶.
منتها شهید ثانی شاذ را اعم از صحیح السند می‌داند.
[۱۰۲] و ان وقعت المخالفة مع الضعف فالراجح المعروف و مقابله المنكر (شرح نخبه، ص ۱۱).



حدیثی است که مخالف دلیل قطعی و نیز غیر قابل تاویل باشد.





محفوظ، خبری است که جماعتی آن را نقل کرده باشند و مخالف خبر دیگری باشد.


اگر یک تن به نقل آن منفرد است، آن را شاذ گویند.
[۱۰۳] شرح نخبه، ص ۹۱.


۴۶.۱ - تعریف دیگری از محفوظ

به عبارت دیگر، خبر مخالف شاذ را محفوظ گویند.
[۱۰۴] درايه مروج، ص ۶۳.
[۱۰۵] فان خولف بارجح منه فالراجح المحفوظ، و مقابله الشاذ (شرح نخبه، ص ۲۰).



حدیثی است که تمام یا بیشتر افراد سلسله سند تا به معصوم، هم‌نام یکدیگر باشند یا تمام روات، اهل یک شهر باشند، یا همگان هنگام روایت دارای خصوصیت مشابهی در گفتار یا کردار باشند یا هریک از روات، از پدر خویش نقل نموده باشد؛ مثل اخبرنی فلان «و الله » که لفظ مزبور در یکان یکان افراد سلسله سند تکرار شده باشد. یا اخبرنی ابی قال، اخبرنی ابی...
[۱۰۶] و ان اتفق الرواة في صيغ الاداء او غيرها من الحالات فهو المسلسل(نخبة الفكر)
[۱۰۷] قلما تسلم المسلسلات عن ضعف في وصفه بالتسلسل (درايه شهيد، ص ۴۸).
[۱۰۸] تدريب الراوى، ص ۳۸۱.
[۱۰۹] مثال‌هاى انواع تسلسل در روايت را در كتاب (معرفة علوم الحديث حاكم، ص ۳۰.) ببينيد.
[۱۱۰] مثال‌هاى انواع تسلسل در روايت را در كتاب (تدريب الراوى، ص ۳۸۰.) ببينيد.
[۱۱۱] مثال‌هاى انواع تسلسل در روايت را در كتاب (قواعد التحديث علامه قاسمى، ص ۱۲۷.) ببينيد.
[۱۱۲] مثال‌هاى انواع تسلسل در روايت را در كتاب (دراية مروج، ص ۷۹.) ببينيد.
[۱۱۳] مثال‌هاى احاديث مسلسل را در (درايه مروج، ص ۸۹.) ببينيد.



روایتی است که در متن یا سند آن، زیادتی وجود داشته باشد که در حدیث هم‌سان آن نیست؛ مانند خبر نبوی : «جعلت لی الارض مسجدا و طهورا» که مشهور چنین روایت کرده‌اند؛ ولی به سند دیگری به لفظ (و ترابها طهورا) نقل شده است.
[۱۱۴] در تدريب الراوى شخص منفرد را ابومالك سعد بن طارق اشجعى نام برده و لفظ زياده را (تربتها) ذكر كرده است (تدريب، ص ۱۵۸).


۴۸.۱ - زیادت

زیادت در رجال زنجیره سند، آن است روایتی توسط سلسله‌ای نقل شود که در سند دیگر، یک نفر بر افراد سلسله افزوده شده باشد.





ناسخ، حدیثی است که حکم شرعی ثابت در قرآن یا حدیث دیگری را بردارد.


و منسوخ به عکس آن، یعنی حدیثی است که حکمی را که متضمن است توسط حدیث ناسخ برداشته شده باشد؛
[۱۱۵] بين فريقين (اهل سنت و شيعه) نسبت به وقوع نسخ در قرآن اختلافى نيست؛ گرچه اخيراً بعضى خواسته‌اند آن را توجيه كنند و آيات منسوخ را موقت بدانند كه البته بحثى در اصطلاح نيست؛ اما نسبت به نسخ حديث، جمعى از اهل‌سنت حكم آيه قرآن را جايز ندانسته‌اند كه اينك براى مزيد فايدت كلام ابن حزم را از كتاب (المحلى) نقل مى‌كنيم: مسئلة و القرآن و السنة تنسخ السنة و القران. قال ـ عز‌و‌جل ـ ما ننسخ من آيه...و قال تعالى: ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى، و صح ان كل ما قاله رسول الله ـ صلى‌الله‌عليه‌و‌اله‌و‌سلم ـ فعن الله تعالى قاله.و النسخ بعض من ابعاض البيان و كل ذلك من عند‌الله تعالى.
در پاورقى تفصيل مطلب را به كتاب (الاحكام فی اصول الاحكام) ارجاع مى‌دهد. ضمناً مى‌نويسد: و قد ظهرت فی هذه الايام بدعة انكار النسخ ففندناها في كتابنا «الايمان و آثاره».
مانند حدیث نبوی: (افطر الحاجم و المحجوم) که به حدیث (احتجم رسول الله و هو صائم) نسخ شده است؛ زیرا حدیث اول ـ که حاکی از بطلان روزه کسی است که حجامت کند ـ در سال هشتم هجرت صدور یافته و مضمون حدیث دوم که حاکی از حجامت پیغمبر در حال روزه است، در سال دهم هجرت بوده است.
[۱۱۶] يا مانند قول رسول خدا صلى الله عليه و اله و سلم كه فرموده:«كنت نهيتكم عن زيارة القبور فزوروها» كه خود آن حضرت ناسخ و منسوخ را بيان فرموده. ( تدريب الراوى، ص ۱۹۵).



حدیث مقبولی است که معارض نداشته باشد.
[۱۱۷] شرح نخبه، ص ۲۳.



تشابه گاهی در سند حدیث است و گاهی در متن.

۵۳.۱ - معنای متشابه السند

متشابه السند، حدیثی است که اسم بعضی از راویان آن با راوی دیگری هم در تلفظ و هم در کتابت یک‌سان باشد؛ ولی در اسم پدر فقط در کتابت متفق باشند؛ مانند محمد بن عقیل (بفتح عین) و محمد بن عقیل (بضم عین)
[۱۱۸] اوفى اسمه فقط(اى ان اتفق اسم الراوى مع الاخر فقط)و الابوان متفقان فهو المتشابه (وجيزه).
یا اینکه در اسم و اسم پدر هم‌سان باشند و امتیاز آنها فقط به لقب باشد، مانند احمد بن محمد بن عیسی (الاسدی) و احمد بن محمد بن عیسی (القسری).
[۱۱۹] اين قسم در واقع همان متفق و متفرق است. (درايه مروج، ص ۶۹).


۵۳.۲ - معنای متشابه المتن

متشابه المتن، حدیثی است که در مفاد و معنای آن دو احتمال مساوی داده شود.
[۱۲۰] و قد ينقسم باعتبار آخر الى حقيقة و مجاز و مشترك و منقول و مطلق و مقيد و عام و خاص و مبين فى نفسه و ما لحقه البيان و ناسخ و منسوخ.






متن حدیث به اعتبار واضح بودن دلالت آن بر مراد و یا خفای آن، به انواع نامبرده تقسیم می‌شود؛ زیرا چنانچه لفظ حدیث فقط دارای یک معناست که غیر آن معنا در کلام احتمال داده نمی‌شود، نص است.


و اگر دارای دو یا چند معناست که هیچ‌یک در مقام احتمال بر دیگری رجحان ندارد، مجمل است.


و چنان‌که یکی از دو یا چند احتمال بر دیگری ترجیح دارد، احتمال راجح را ظاهر گویند.


و اگر به‌واسطه شواهد عقلی یا نقلی برخلاف ظاهر حمل شود، مؤول نامند.
[۱۲۱] ما هو كان للفظ معنى غير راجح (مقباس الهدايه، ص ۵۱).






مبین حدیثی است که الفاظ متن آن ظاهر الدلاله باشد و مجمل به خلاف آن است.





مقبول، حدیثی است که علما مضمون آن را قبول فرموده و طبق آن عمل نموده باشند.
[۱۲۲] فان اشتهر العمل بمضمونه فمقبول (وجيزه) و هو ما يجب العمل به عند الجمهور كالخبر المحفوف بالقرائن و الصحيح عند الاكثر و الحسن على قول.(درايه شهيد، ص ۱۸).


۶۲.۱ - کاربرد اصطلاح مقبول

نوعاً این اصطلاح در مورد احادیثی استعمال می‌شود که به صحت اصطلاحی موصوف نمی‌باشد؛ مانند مقبوله عمر بن حنظله که در رسائل شیخ انصاری و سایر کتب اصول به آن استشهاد شده است؛ زیرا در رجال نسبت به عمر بن حنظله، جرح و تعدیلی نرسیده است.
[۱۲۳] درايه شهيد، ص ۵۵.
[۱۲۴] مقدمه ترجمه شرايع، ص ۳۱.
[۱۲۵] و درايه مروج، ص ۷۶.
[۱۲۶] روايت مزبور را كلينى در اواخر فروع كافى (باب كراهة الارتفاع الى قضاة الجور) و شيخ در تهذيب (باب من اليه الحكم و اقسام القضاة) و نيز در باب (الزيادات في القضايا و الاحكام) آورده است.



مردود، خبری است که به واسطه عدم اطمینان به صدق آن مورد عمل نباشد.
[۱۲۷] و هو الذي لم يترجح صدق المخبر به، لبعض الموانع (درايه شهيد، ص ۱۸).



معتبر، حدیثی است که به مضمون آن عمل شده و یا دلیلی بر اعتبارش موجود باشد؛ مانند وجود چنین خبری در اصول معتمده.
[۱۲۸] هو ما عمل الجميع او الاكثر به، او اقيم الدليل على اعتباره لحجة اجتهادية او وثاقة او حسن (مقباس الدراية، ص ۵۰).



حدیثی است که یکی از رجال سند آن بین ثقه و غیر ثقه، مشترک باشد و به عبارت دیگر، از راویان آن یک نفر یا بیشتر، هم‌نام با دیگری باشد؛ به‌طوری‌که این شرکت در اسم، موجب تردید در وثاقت حدیث گردد؛ مانند روایتی که محمد بن قیس در سلسله سند آن باشد.
[۱۲۹] چه اينكه محمد بن قيس بين چهار نفر مشترك است كه از آن چهار تن، اسدى و بجلى از ثقاتند.


۶۵.۱ - علائم مشترک اسمی

مشترک اسمی به یکی از علائم ذیل تشخیص داده می‌شود: ۱. لقب؛ ۲. کنیه ؛ ۳. نام پدر؛ ۴. جد ادنی؛ ۵. جد اوسط؛ ۶. جد اعلی؛ ۷ و ۸. مروی عنه، راوی از وی؛ ۹. امامی که از وی روایت شده است؛ ۱۰. مکان وی (شهر یا قبیله‌اش)؛ ۱۱. زمان وی؛ ۱۲. ولاء (ولاء عتق، هم‌پیمانی، ولایت بر عبد).


حدیثی است که بعضی روات آن در اسم و نام پدر هم‌نام راویان حدیث دیگری باشند؛
[۱۳۰] و الراوى ان وافق فى اسمه و اسم ابيه اخر لفظا فهو المتفق و المفترق او خطا و فهو المؤتلف و المختلف (وجيزه).
مانند احمد بن محمد بن عیسی الاسدی و احمد بن محمد بن عیسی القسری.
[۱۳۱] شرح نخبه.
[۱۳۲] درايه مروج، ص ۶۹.
[۱۳۳] فالاتفاق بالنظر الى الاسماء و الافتراق بالنظر الى الاشخاص (درايه ممقانى ص ۵۱) در اين فن خطيب بغدادى وابن حجر كتاب نوشته‌اند.


۶۶.۱ - حدیث متشابه السند

فرق این نوع حدیث با متشابه السند آن است که در این قسم، نام راوی در دو حدیث، شبیه یکدیگر است؛ گرچه هر دو موثق باشند و در متشابه السند، راوی یک حدیث با شخص دیگری که از لحاظ درجه وثاقت با وی فرق دارد، هم‌نام است.





مجموعاً اسم حدیثی است که نام کسی در سلسله سند نقل شود که ممکن است به دوگونه خوانده شود؛ ولی در کتابت یک‌سان نوشته می‌شود
[۱۳۴] درايه ممقانى ص ۵۲.
که به اعتبار نحوه کتابت، نام راوی، متفق و به لحاظ مسمای اشخاص که از این نام احتمال می‌رود، مفترق نامیده شده و این قسم، در واقع یکی از شعب تصحیف است، منتها در سلسله سند نه در متن؛ مانند حنان و حیان
[۱۳۵] حنان بن سدير از اصحاب حضرت موسى بن جعفر و واقفى مذهب بوده است و حنان السراج، كيسانى مذهب بوده، ولى حيان عنزى از اصحاب حضرت صادق عليه السلام و ثقه بوده است.
و جریر و حریز
[۱۳۶] جرير بن عبد الله بجلى از اصحاب اميرالمؤمنين ـ عليه‌السلام ـ و حريز بن عبدالله سجستانى از اصحاب حضرت صادق ـ عليه‌السلام ـ بوده است كه در طبقه اختلاف دارند.
و نیز مانند خثیم و خیثم
[۱۳۷] خثيم: پدر خواجه ربيع است كه از زهاد ثمانيه بوده و خيثم: پدر سعيد هلالى است كه از تابعين بوده و ضعيف الراويه است.
و همدانی و همدانی و برید و یزید.
[۱۳۸] بريد بن معاويه عجلى از ثقات اصحاب حضرت صادق است و يزيد قماطمكنى به ابوخالد مى‌باشد.
[۱۳۹] امثله اين قسم را به‌طور مفصل در مقباس الهدايه، ص ۵۳ ببينيد.
[۱۴۰] در اين فن، عسكرى كتابى نوشته و سپس عبد الله بن سعيد كتاب مشتبه الاسماء را نوشت. از آن پس دار قطنى و خطيب بغداد و ابن ماكولا در اكمال اين موضوع رابررسى كردند و بالاخره ابوبكر بن نقطه كه بر اكمال ذيلى نوشته و منصور بن سليم و صابونى كه بر ذيل اين نقطه تذييل نوشت و حافظ علاء الدين مقلطاى بر ذيل آنان تكمله‌اى نوشت. آنگاه ذهبى كتابى به نام مشتبه النسية به‌طور اختصار نگاشت و ضبط اسماء را به زبر و زير (علايم) تعيين نمود؛ سپس حافظ ابن حجر كتاب تبصيرالمنتبه بتحرير المشتبه را كه در فن خود بى‌نظير است، تأليف فرمود. ابن حجر درمتن كتاب ضبط اسماء را با حروف مرقوم داشته (شرح نخبة الفكر، تدريب الراوى، ص ۴۱۵) و از اماميه، علامه حلى كتاب ايضاح الاشتباه را مرقوم داشت.
گاهی نیز مختلف به احادیث متعارضه اطلاق شده؛
[۱۴۱] المقبول ان سليم من المعارضة فهو المحكم و ان عورض بمثله فان امكن الجمع فهو مختلف الحديث. (نخبة الفكر) در اين موضوع شافعى در كتاب (الام) بحثى مستوفى نموده است، و ابن قتيبه و ابن جرير و طحاوى و ابن خزيمه كتاب نوشته‌اند. (تدريب الراوى، ص ۳۸۷).
مانند حدیث (فر من المجذوم فرارک من الاسد؛ از بیمار جذامی دور شوید) با حدیث (لا عدوی؛ پرهیز نکنید) که قابل جمع است.
از اهل‌سنت، شافعی، ابن قتیبه و طحاوی در مختلف الحدیث (به معنای اخیر) درباره جمع بین احادیث متعارض، کتاب نوشته‌اند. از شیعه نیز شیخ طوسی کتاب استبصار را به این منظور تألیف فرموده است.


حدیثی است که شامل الفاظ یا معانی مشکله باشد.
[۱۴۲] در اين زمينه، طحاوى و خطابى و ابن عبد‌البر از اهل سنت كتاب نوشته‌اند. (شرح نخبه، ص ۳۷) و سيدشبر از شيعه كتاب مصابيح الانوار فى مشكلات الاخبار را مرقوم فرموده است.






حدیثی است که از صحابی معصوم نقل شده، بدون اینکه وی آن را به معصوم اسناد دهد، چه سلسله سند تا صحابی متصل باشد و چه منفصل.
[۱۴۳] و هو المروي عن الصحابي قولا لهم او فعلا او تقريرا. متصلا اليهم او منقطعا.



و چنانچه حدیث از صحابی پیغمبر نقل شود، اثر هم بر آن اطلاق شده است.
[۱۴۴] درايه شهيد: و منه تفسير الصحابى و قوله كنا نفعل كذا و نقول كذا. نووى مى گويد: و عند فقهاء خراسان تسمية الموقوف بالاثر (تقريب ص ۱۰۹).



حدیثی است که شخصیتی که خود حدیث را از پیغمبر یا امام ـ علیه‌السلام ـ نشنیده، بدون وساطت صحابی از معصوم نقل کند.
[۱۴۵]
۱۴.المرسل هو ما رواه عن المصوم من لم يدركه بغير واسطه او بواسطه نسيهااو تركها (درايه شهيد، ص ۸۹).المرسل ما انقطع اسناده الا ان اكثر ما يوصف بالارسال ما رواه التابعى عن النبى عن النبى (كفايه، ص ۲۱).
به عبارت دیگر، مرسل، حدیثی است که آخرین راوی حدیث ، مذکور یا معلوم نباشد.
گاهی نیز بر حدیثی که از سلسله سند بیش از یک نفر حذف گردیده، اطلاق شده است؛
[۱۴۶] و سواء كان الساقط واحدا ام اكثر (درايه شهيد، ص ۸۹).
بنابراین گاهی مرسل، به‌معنای مقطوع یا معضل نیز استعمال شده است؛
[۱۴۷] و يطلق عليه المنقطع و المقطوع و المعضل. و المرسل ليس بحجر مطلقاً (درايه شهيد، ص ۶۰).
بلکه شامل مرفوع و معلق نیز می‌گردد. در حجیت روایت مرسل و عدم آن اختلاف است که مشروحاً در (علم الحدیث، ص ۱۱۹)
[۱۴۸] علم الحدیث، ص ۱۱۹.
بیان شده است.
[۱۴۹] علم الحديث، ص ۱۱۹.


۱۵.۱ - تبصره ۱

سیوطی در حجیت مرسل (نسبت به احادیث اهل سنت) ده قول نقل نموده است: ۱. حجیت مطلقاً؛ ۲. عدم حجیت مطلقاً؛ ۳. حجیت مرسلات در قرن اول؛ ۴. حجیت مرسلات عدول؛ ۵. فقط حجیت مرسلات سعید بن مسیب؛ ۶. حجیت مرسل در موردی که حدیث دیگری در آن زمینه نباشد؛ ۷. اقوائیت مرسل از مسند؛ ۸. حجیت مرسل در زمینه مستحبات؛ ۹. فقط حجیت مرسلات صحابه (قول دهم در تدریب الراوی ذکر نشده است) ابن صلاح از مسلم نقل کرده که مرسل حجت نیست؛ ولی مالک و ابی‌حنیفه به آن عمل کرده‌اند. مشهور بین امامیه ، حجیت مرسلات اصحاب اجماع است که جمعاً هجده نفر از ثقات اصحاب ائمه‌اند، چه اینان معمولاً از غیر ثقات، نقل حدیث نمی‌کرده اند و نام آنان را ضمن عنوان (اصحاب اجماع) از رجال کشی نقل کرده‌ایم.
[۱۵۰] قواعد التحديث، ص ۱۴۱.


۱۵.۲ - تبصره ۲

در بین راویان حدیث اهل‌سنت، بیشتر از این عده حدیث مرسل نقل شده: عطاء بن ابی‌رباح (از اهل مکه)، سعید بن مسیب (از اهل مدینه)، حسن بصری (از بصره)، ابراهیم نخعی (از کوفه) و مکحول (از شام).

۱۵.۳ - تبصره ۳

صحیح‌ترین مراسیل نزد اهل‌سنت، مرسلات سعید بن مسیب است؛ زیرا علاوه بر اینکه وی از فقهای حجاز بوده و بیشتر بزرگان صحابه را درک نموده، اغلب مراسیل وی با سند صحیح توسط دیگران نقل شده است.
[۱۵۱] و مطوى ذكر المعصوم مضمر (وجيزه).



حدیثی است که راوی، نام امامی را که از وی نقل حدیث نموده است ذکر نکند؛
[۱۵۲] و هو ما جاء عن التابعين و من في حكمهم، و هو تابع مصاحب الامام ... و يقال له المنقطع ايضا (درايه شهيد، ص ۵۸).
[۱۵۴] هو الموقوف على التابعين قولا و فعلا و هو غير المنقطع (الباعث الحثيث، ص ۴۶).
[۱۵۵] فان سقط قبل التابعي واحد فهو منقطع (تقريب نواوى، ص ۱۱۸).
مانند قول زرارة: عنه...
باید دانست که قسمتی از احادیث مضمره به‌واسطه تقطیع روایات، به این صورت در آمده است؛ مانند روایت علی بن جعفر از موسی بن جعفر که متضمن سؤالاتی است که هر قسمتی را جمع‌کنندگان اخبار در باب مربوط به آن قسمت آورده‌اند. به‌هر‌حال چنانچه در روایت مضمره، مرجع ضمیر معلوم باشد که از حکم اضمار خارج می‌شود، مانند مضمرات علی بن جعفر (که نام بردیم) و بعضی از اعلام ثقات؛ مانند زراره.


حدیثی است که از تابعین نقل شود.
[۱۵۶] تقريب، ص ۱۱۷.
[۱۵۷] مقدمه ابن صلاح، ص ۲۳.

جمع مقطوع، بر مقاطع و مقاطیع آمده است.
[۱۵۸] تقريب، ص ۱۱۷.
[۱۵۹] مقدمه ابن صلاح، ص ۲۳.

بعضی، قول صحابی را که گوید (کنا نفعل کذا و نقول کذا) در شمار حدیث مقطوع آورده‌اند.
[۱۶۰] الباعث الحثیث، ص ۴۶.



حدیثی است که یک نفر از وسط زنجیره حدیث افتاده باشد.
[۱۶۱] فان سقط قبل التابعي واحد فهو منقطع (تقريب، ص ۱۱۸).
[۱۶۲] او سقط من وسطها واحد فمنقطع (وجيزه).
بعضی، مقطوع و منقطع را یکی دانسته‌اند؛
[۱۶۳] از جمله شهيد در درايه، ص ۵۸ و شافعی و طبرانی (به نقل ابن كثير در اختصار علوم الحديث، ص ۴۶).
[۱۶۴] عبارت علامه قاسمی نيز قابل اين جمع است: هوما لم يتصل اسناده (قواعد الحديث، ص ۱۳۰).
[۱۶۵] خطيب مى‌گويد: هو مثل المرسل الاان هذه العبارة تستعمل فی الرواية عمن دون التابعی عن الصحابة، مثل مالك عن عبدالله بن عمر (كفايه خطيب بغدادى).اختصار علوم الحديث، ص ۵۰.
در منقطع، چنانچه ناقل حدیث از کسانی باشد که معمولاً هم‌عصری وی با آن کسی که از وی نقل حدیث کرده است، مخفی باشد، از اقسام مدلس خواهد بود.
[۱۶۶] علوم الحديث حاكم، ص ۲۸.



حدیثی است که از آغاز یا وسط سلسله سند، دو نفر یا بیشتر متوالیاً حذف گردیده باشد.
[۱۶۷] و اما ما رواه تابع التابعی عن النبی يسمونه معضلا (كفايه خطيب) السقطمن الاسناد ان كان باثنين فصاعدا مع التوالی فهو المعضل.
[۱۶۸] ضبط اين كلمه را مشهور بفتح ضاد دانسته اند، ولى ميرداماد به كسر ضادفرموده. ابن صلاح گويد:هو اصطلاح مشكل الماخذ من حيث اللغة. (مقدمه ابن صلاح، ص ۲۸).



حدیثی است که مشتمل بر علت حکم باشد و گاهی بر حدیثی که در سند یا متن آن ضعف و قدحی است که در ظاهر مشهور نیست، اطلاق شده است؛
[۱۶۹] هو ما ظاهره السلامة اطلع فيه بعد التفتيش على قادح (قواعد التحديث، ص ۱۳۱) سيوطى مى گويد: و علة الحديث اسباب خفت شعر تقدح في صحته، حين وفت...
گرچه قسم اخیر را معلول نامیده‌اند.
[۱۷۰] ولى نووى در تقريب و سيوطى در تدريب الراوى تسميه اين قسم را به معلول، غلط دانسته‌اند؛ زيرا اسم مفعول از اعل (رباعى)، بر وزن مفعول نمى‌آيد.


۷۸.۱ - عوامل قدح حدیث

عللی که موجب قدح حدیث می‌گردد، به قرار ذیل است:
۱. اضطراب متن یا سند حدیث؛ ۲. ارسال؛ ۳. وقف؛ ۴. اشتراک اسمی روات که موجب اشتباه ثقه به غیر ثقه شود؛ ۵. ادخال حدیث در حدیث دیگر، و جهاتی دیگر،
[۱۷۱] سيوطى (در تدريب الراوى، ص ۱۶۷) ده جهت را با ذكر مثال آورده است.
ولی گاهی اشتراک اسمی موجب قدح نیست؛ مانند جایی که هر دو راوی هم نام، ثقه باشند.
[۱۷۲] مانند تعليل در اسناد احمد بن محمد بن عيسى كه هم نام احمد بن محمد بن خالد برقى است و هر دو ثقه‌اند.
[۱۷۳] درباره معلل، على بن مدينى و احمد بن حنبل و بخارى و يعقوب بن شيبه و ابى‌حاتم رازى و ابى‌زرعه و دار قطنى كتاب‌هايى نوشته‌اند.



حدیثی است که در آن عملی که باعث اعتبار روایت گردد، انجام شود؛ ولی در واقع خود حدیث دارای این خصوصیت نباشد.
[۱۷۴] هو ما اخفى عيبه (شهيد، ص ۶۴).


۷۹.۱ - ماده اصلی تدلیس

این کلمه از ماده تدلیس به‌معنای تخلیط و خدعه اخذ شده است.
[۱۷۵] و هو اختلاط الظلام (شرح نخبه)، الدلس، بالتحريك، بمعنى الظلمة اواختلاط الظلام (رواشح، ص ۱۸۶).


۷۹.۲ - تدلیس

تدلیس، گاهی از جهت سند و زمانی از جهت مشایخ حدیث است.

۷۹.۲.۱ - قسم اول

قسم اول، چنان است که محدث هنگام نقل روایت گوید: اخبر فلان. و وانمود کند که خود، حدیث را از وی شنیده، در‌صورتی‌که یا وی را ملاقات نموده، ولی حدیث را از او سماع نکرده یا گرچه با وی معاصر بوده، ولی اصولاً وی را ملاقات نکرده است.

۷۹.۲.۲ - قسم دوم

قسم دوم، مانند اینکه از سلسله سند، کسی را که ضعیف است، اسقاط نماید تا حدیث را در شمار احادیث مقبول در آورد
[۱۷۶] شرح الفیه سیوطی، احمد محمد شاکر، ص ۳۵.
یا اینکه نام مشهور شیخ حدیث را نیاورده و به کنیه یا لقب غیر مشهورش حدیث را از او نقل کند. (مقدمه ابن صلاح).
حدیث مدلس، دارای انواعی است که در تدریب الراوی ذکر شده است و حافظ برهان‌الدین ابن العجمی (م ۸۴۱ ه.) رساله‌ای در اقسام تدلیس و مدلس نوشته که در حلب چاپ شده است. همچنین ابن حجر عسقلانی در این‌باره رساله‌ای نوشته که در مصر به طبع رسیده است.
[۱۷۷] شرح الفیه سیوطی، احمد محمد شاکر، ص ۳۵.



حدیثی است که از لحاظ متن یا سند مختلف نقل شده باشد
[۱۷۸] اضطراب از لحاظ متن، مانند حديث تشخيص خون حيض از خون قرحه كه در كافى و بعض نسخ تهذيب خونى را كه از جانب راست رحم خارج شود، حيض به‌شمار آورده؛ ولى در بعض نسخ تهذيب جانب چپ ذكر شده (درايه شهيد، ص ۶۸).
[۱۷۹] اضطراب از حيث سند: چنان است كه راوى حديثى را به‌واسطه پدر از محدثى نقل كند و ديگر بار همين حديث را بدون واسطه از جدش روايت كند (مقدمه ابن صلاح، ص ۴۴).
که اگر این اختلاف در معنا یا وثاقت سلسله سند، خدشه رساند، از درجه اعتبار ساقط می‌باشد؛ وگرنه مورد عمل است؛
[۱۸۰] هو الذى يروى على اوجه مختلفة متقاربة (قواعد التحديث، ص ۱۳۲).
[۱۸۱] تقريب نواوى، ص ۶۹.
[۱۸۲] و يقع في الاسناد تارة و في المتن اخرى (تقريب، ص ۱۶۹) و به همين مضمون در مقدمه ابن صلاح، ص ۴۴.
[۱۸۳] سيوطى در الفيه مى‌گويد: ما اختلفت وجوهه حيث ورد من واحد او فوق متنا او سند و لا مرجح: هو المضطرب و هو لتضعيف الحديث موجب؛ ابن حجر، كتابى در اين فن نوشته و آن را (المتقرب في بيان المضطرب) ناميده است.
مگر در‌صورتی‌که یکی از دو روایت به‌واسطه حافظ بودن راوی بر دیگری رجحان داشته باشد که حدیث راجح، مورد عمل است.


حدیثی است که عبارتی از متن آن پس و پیش شده باشد، یا اسما همگی یا بعضی از راویان سلسله سند به شخص یا به اشخاص دیگری تبدیل شود.
[۱۸۴] قواعد التحديث ص ۱۳۲.
[۱۸۵] او كانت المخالفة بتقديم و تاخير فى الاسماء المقلوب (شرح نخبه ص ۳۴).
یا نام دو راوی که در سلسله سند هستند، پس و پیش آورده شود.
[۱۸۶] مانند محمد بن احمد بن عيسى در رجال شيعه كه نام صحيحش احمد بن محمد بن عيسى است و مانند كعب بن مرة در رجال اهل سنت كه مرة بن كعب است. خطيب بغدادى را كتابى است در اين موضوع، به نام (رفع الاتياب في المقلوب من الاسماء و الالقاب)
یا راویی را که در سند حدیثی است در سند حدیثی دیگر داخل کنند. (که نوع اخیر را مرکب نیز گویند). یا بعض الفاظ متن را مقدم و مؤخر بیاورند؛ مانند حدیث: سبعة یظلهم الله فی عرشه... (فمنهم) رجل تصدق بصدقة فاخفاها حتی لا تعلم یمینه ما تنفق بشماله) که اصل آن (حتی لا تعلم شماله ما تنفق بیمینه) می‌باشد.
[۱۸۷] درايه مروج، ص ۱۰۴.

گاهی این عمل اشتباهاً انجام می‌شده و گاهی برای امتحان و اختبار محدث صورت می‌گرفته؛ مانند آزمایش اهل بغداد، از بخاری. گاهی نیز این کار برای بهتر جلوه دادن حدیث می‌شود.
[۱۸۸] و هو حديث يروى بطرق آخر ليكون اجود منه، فيرغب فيه (درايه شهيد، ص ۶۹).



حدیثی است که بعضی از رجال سند آن در کتب رجالیه ذکر نشده باشند یا ذکر گردیده، ولی وصفی از وی نشده باشد.
[۱۸۹] درايه مروج، ص ۱۰۳.



حدیثی است که نسبت به عقیده و مذهب بعضی از افراد سلسله سند در کتب رجال ذکری نشده باشد و مدح و قدحی مشاهده نشود.
[۱۹۰] مانند مسلم جصاص.


۸۳.۱ - اقسام حدیث مجهول

میرداماد، مجهول را دو قسم فرموده:

۸۳.۱.۱ - مجهول اصطلاحی

مجهول اصطلاحی، روایتی است که ائمه رجال نسبت به یکی از راویان آن، حکم به جهالت نموده باشند؛ مانند اسماعیل بن قتیبه از اصحاب حضرت رضا و کثیر مستنیر جعفی از اصحاب حضرت باقر.


مجهول لغوی، راویتی است که در کتب رجال نامش برده نشده باشد.

۲۶.۱ - بیان یک نکته

میرداماد فرموده: در قسم اول مسلماً روایت ضعیف است؛ ولی در قسم دوم نمی‌توان حکم به ضعیف یا صحت نمود.


حدیثی است که راوی، آن را از خود ساخته باشد؛
[۱۹۲] و هو المكذوب المختلق المصنوع (درايه شهيد، ص ۶۹).
[۱۹۳] هو المختلق المصنوع (تقريب نواوى، ص ۷۸).
این‌گونه احادیث ، گاهی به اقرار خود واضع و زمانی از قراین تشخیص داده می‌شود.


تتبع طرق حدیث را از جوامع، مسانید و اجزا اعتبار گویند.
این کار، به این لحاظ صورت می‌گیرد که چنانچه حدیثی، متابعی داشته باشد، معلوم شود تا از انفراد خارج گردد.
[۱۹۴] الاعتبار سر ما يرويه هل شارك الراوي سواه فيه (الفيه سيوطى، ص ۱۵۱).

منبع:درایة الحدیث، کاظم مدیر شانه‌چی، ص ۷۸.


۱. فان نقلها فى كل مرتبة ازيد من ثلاثة فمستفيض (وجيزه) . او مع حصر الرواة بما فوق الاثنين فهو المستفيض (شرح نخبة الفكر) .
۲. درايه شهيد، ص ۱۷.
۳. شرح نخبة الفكر، ص ۶.
۴. قواعد التحديث، ص ۱۲۵.
۵. شرح الفيه احمد شاكر، ص ۴۶.
۶. شرح نخبة الفكر، ص ۸. و هو ما يتفرد بروايته شخص واحد فى اى موضع وقع التفرد به من السند.
۷. قواعد التحديث، ص ۱۲۵.
۸. شرح نخبة الفكر، ص ۶ ـ ۷. با ذكر مثال: قال رسول الله (ص) : «لا يؤمن احدكم حتى اكون احب اليه من والده و ولده » كه بخارى و مسلم آن را از انس نقل كرده‌اند. راوى از انس، قتاده و عبد‌العزيز بن صهيبند كه در مرتبه بعدى، شعبه و سعيد از قتاده نقل نموده‌اند و اسماعيل بن عليه و عبد‌الوارث از عبد‌العزيز روايت نموده‌اند و در طبقه بعدتر جمع زيادى از آنان نقل نموده‌اند. (تدريب الراوى، ص ۳۷۵).
۹. در اين‌باره (احاديث مشهوره) عجلونى، اسماعيل بن محمد (م ۱۱۶۲) كتاب «كشف الخفاء و مزيل الالباس عما اشتهر من الاحاديث على السنة الناس » را نوشته كه در دو جلد چاپ شده است. (تدريب الراوى، ص ۳۷۵).
۱۰. قواعد التحديث، ص ۱۲۵.
۱۱. شرح نخبة الفكر، ص ۶
۱۲. تدريب الراوى ص ۳۷۵، با ذكر مثال.
۱۳. رواشح، میرداماد، ص ۱۳۰. میرداماد، عزیز را خبری می‌داند که در طبقه اول فقط یک نفر آن را نقل کرده باشد (به اصطلاح غریب)؛ ولی در طبقات بعدی دو نفر ناقل آن باشند.    
۱۴. شرف الدين بارزى در التيسير فى احاديث البشير النذير، ابتدا متفردات از صاحبان صحاح را آورده و بعد متفقات آنان را.
۱۵. مثالى از حديث صحيح غريب السند: عن عبد الله بن عمر و قال لما حاصر النبى ـ صلى‌الله‌عليه‌و‌آله‌و‌سلم ـ اهل الطائف فلم ينل منهم شيئا فقال انا قافلون ان شاء الله غدا، فقال المسلمون: انرجع و لم نفتحه؟ فقال لهم: اغدوا على القتال. فغدوا فاصابهم جراح. فقال لهم: انا قافلون غدا، فاعجبهم ذلك. فغدا رسول الله صلى‌الله‌عليه‌و‌آله‌و‌سلم. اين حديث را مسلم در صحيح خود نقل كرده است.
حاكم نيشابورى گويد: اين حديث صحيح و غريب است؛ زيرا فقط آن را ابوالعباس سائب از عبدالله بن عمرو نقل كرده و نيز از وى فقط عمرو بن دينار روايت نموده و از عمرو جز سفيان بن عيينه كسى نقل نكرده بنابراين حديث، غريب است؛ ولى روات آن واجد اوصاف صحتند.
۱۶. رواشح، میرداماد، ص ۱۳۰. و هو حدیث معروف المتن عن جماعة من الصحابة او من فی حکمهم اذا انفرد واحد بروایته من صحابی مثلاً.    
۱۷. الغرابة، اما في اصل السند اولا فالاول، الفرد المطلق (نخبة الفكر). نووى در تقريب و سيوطى در تدريب الراوى، غريب را روايتى مى دانند كه فقطيك نفر آن را از بعضى ائمه حديث نقل كرده باشد، گر چه ممكن است مراد ايشان ازاين تعريف، غريب المتن باشد.
۱۸. مالك گويد:شر العم، الغريب، احمد بن حنبل گفته:لا تكتبوا هذه الغرائب فانها مناكير و غالبا من الضعفاء (قواعد التحديث، ص ۱۲۵).
۱۹. تدريب الراوى، ص ۳۷۶.
۲۰. هو ما يتفرد بروايته شخص واحد فی اى موضع وقع التفرد به من السند (شرح نخبة الفكر، ص ۸).
۲۱. رواشح، میرداماد، ص ۱۳۰. ان انفرد به واحد فی احدها (ای احد المراتب) فغریب (وجیزه)، العدل الضابط اذا انفرد بحدیث سمی غریبا.    
۲۲. درايه شهيد.
۲۳. قواعد التحديث، ص ۱۲۵.
۲۴. دراية مروج.
۲۵. نووى نام اين قسم را غريب الحديث آورده. (تقريب، ص ۳۸۷).
۲۶. در اين فن و براى تشريح چنين احاديث، دانشمندان اسلامى كتبى پرداخته‌اند و رواياتى كه به نظرشان رسيده طى آنها توضيح داده‌اند.
أ. اول كسى كه در اين‌باره تصنيف نموده، ابو‌عبيده معمر بن مثنى متوفاى سال ۲۱۰ هجرى است كه كتاب (غريب الحديث) را نوشت و بعد از وى به ترتيب اين اشخاص غريب الحديث نوشتند:
ب. نضر بن شميل مازنى.
ج. اصمعى (عبد الملك بن قريب) (۲۱۳ يا ۲۱۷ ه.).
د. ابوعبيد، قاسم بن سلام (۲۲۴ م) كه لغات حديث را مفصل و با استقصاء و تتبع تامى جمع‌آورى كرده و كتابى است جامع، تأليف اين كتاب چهل سال به طول انجاميد و چون به عبيد الله بن طاهر امير خراسان اهدا نمود، وى به قدردانى از علم براى مؤلف ماهيانه ده هزار درهم مقررى تعيين كرد.
اين كتاب غير مرتب بوده است كه توسط موفق‌الدين ابن قلابه به ترتيب حروف تهجى مرتب گرديد.
ح. ابن قتيبه دينورى، عبدالله بن مسلم (۲۷۶ ه.) كه احاديث كتاب ابوعبيده را به ضميمه آنچه خود گرد آورده بود، در اين تأليف جمع كرد.
خ. ابوسليمان خطابى (۳۸۸ ه.) كه كتاب وى ذيلى بر كتاب ابن قتيبه است.
ر. عبدالغافر فارسى كه كتاب مجمع الغرائب را نوشت.
ز. قاسم السر قسطى المالكى (۳۰۲ ه.) كه كتاب الدلائل را به‌عنوان ذيل بر كتاب ابن قتيبه نوشت.
ط. حافظ ثابت بن حزم (پدر قاسم سر قسطى) كه كتاب نا تمام فرزندش را تكميل نمود.
ی. هروى (۴۰۱ ه.) كه كتاب (غريبين) يعنى غريب الحديث و غريب القرآن را نوشت.
ک. ابوموسى محمد بن ابى‌بكر اصفهانى كه ذيلى بر كتاب هروى نوشت.
ل. زمخشرى (۵۳۸ ه.) كه كتاب (الفائق) را نگاشت و كتاب هروى را تحت الشعاع قرار داد.
م. ابن جوزى، ابو‌الفرج.
ن. ابن اثير، ابى‌السعادات مبارک بن محمد (۶۰۶ ه.) كه (النهايه) را تأليف كرد. و اين كتاب، بهترين و جامع‌ترين كتب غريب الحديث است. كه صفى ارموى ذيلى بر آن نوشته و سيوطى آن را تلخيص نموده و ملخص مزبور به نام (الدر النثير) در هامش (النهايه) چاپ شده است.
ديگر از كسانى كه غريب الحديث نوشته‌اند: ابراهيم بن اسحق عربى است كه كتاب مبسوطى نوشته و طى آن اسانيد احاديث مزبور را به‌طور استقصاء بيان ساخته و از اين جهت متروک مانده است.
ديگر، تغلب لغوى، ابو العباس احمد بن يحيى، و مبرد، محمد بن يزيد و ابو بكر انبارى، محمد بن قاسم و احمد بن حسن كندى و محمد بن عبد الواحد زاهد (صاحب تغلب)‌اند كه به آنان كتبى در اين فن نسبت داده شده است.
۲۷. هو ما اتصل سنده من راويه الى منتها مرفوعا الى النبى صلى الله عليه و اله و سلم (قواعد التحديث، ص ۱۲۳) .
۲۸. هو ما اتصل سنده مرفوعا من راويه الى منتهاه الى المعصوم (درايه شهيد، ص ۳۵).
۲۹. و ان علمت سلسلته باجمعها فمسند (وجيزه).
۳۰. قال ابن عبدالبر: هو ما جاه عن النبى خاصة، متصلا كان او منقطعا. و قال الحاكم و غيره: لا يستعمل الا فى المرفوع المتصل بخلاف الموقوف و المرسل و المعضل و المدلس (تدريب الراوى، ص ۱۰۷).
۳۱. سيوطى گويد: المسند: المرفوع ذا التصال - و قيل: اول، و قيل: الثانى.
۳۲. شرح بدايه شهيد و قواعد التحديث.
۳۳. المتصل ما سلم اسناده من سقوط فيه (شرح نخبة الفكر) .
۳۴. هو ما اتصل اسناده مرفوعا كان او موقوفا على من كان (تقريب نووى، ص ۱۰۸).
۳۵. چنان‌كه از تعاريف فوق ملاحظه مى‌شود، بعضى انقطاع سلسله را منافى اتصال دانسته‌اند و بعضى حتى مرفوع و موقوف را در شمار متصل آورده‌اند. به عقيده ما متصل به‌طور اطلاق شامل موقوف و مرفوع نيست و در صورت مزبور مى‌بايست گفت تا فلان صحابى متصل است.
۳۶. ترجمه شرايع، ص ۲۱.
۳۷. و المروى بتكرير لفظ عن، فمعنعن (وجيزه).
۳۸. مرفوع، در اصطلاح اهل‌سنت حديثى است كه سلسله اسناد به پيغمبر ـ صلى‌الله‌عليه‌و‌اله‌و‌سلم ـ منتهى شود. ابن حجر فرمايد: الاسناد اما ان ينتهى الى النبى او الى الصحابی او الى التابعی. فالاول المرفوع. و الثانی، الموقوف. و الثالث، المقطوع (نخبة الفكر، ص ۴).
۳۹. نووى گويد: هو ما اضيف الى النبی خاصة متصلا كان او منقطعا (تقريب الراوى، ص ۱۰۹)
۴۰. ابن صلاح نيز همين مضمون را در مقدمه آورده است (مقدمه الحديث، ابن صلاح، ص ۲۲).
۴۱. و هو ما اضيف الى المعصوم من قول او فعل او تقرير، سواء كان اسناده متصلا او منقطعا بسقوط الصحابي منه او غيره (قواعد التحديث، ص ۱۱۳).
۴۲. المرفوع ما اخبر فيه الصحابى عن قول الرسول او فعله (كفايه خطيب).
۴۳. همچنین رجوع كنيد به پاورقى شماره ۲۰.
۴۴. ماخوذ از تعليق در طلاق است كه هر دو (يعنى هم طلاق و هم حديث معلق) در قطع اتصال شريكند (شهيد و ديگران).
۴۵. شرح نخبة الفكر، ص ۲۶.
۴۶. قواعد التحديث، ص ۱۲۴.
۴۷. او سقط من اولها واحد فصاعدا فمعلق (وجيزه).
۴۸. شهيد ثانى مى‌فرمايد: و لا يخرج المعلق عن الصحيح اذا عرف المحذوف من جهة الثقة.
۴۹. منتقی الجمان، الشیخ حسن صاحب المعالم، ج ۱، ص ۲۱. صاحب معالم در کتاب منتقی الجمان، ص ۲۱/۱ می فرماید:باید دانست که حال مشایخ ثلاثه (صاحبان کتب اربعه دیث شیعه) در ذکر اسانید، مختلف است.شیخ کلینی حدیث را تماما نقل می نماید یا به سند حدیثی که قریبا گذشته است ارجاع می دهد.صدوق بیشتر سند را ترک کرده، ولی طرق متروکه را در آخر کتاب، به تفصیل آورده است.شیخ طوسی، گاهی تمام سند را ذکر، و زمانی آن را ترک می کند، و چه بسا قسمت کمی از سند را ترک و بقیه را ذکر نموده (که اهل فن درایه ترک اوایل سند را تعلیق نامند) سپس در آخر تهذیب به صراحت و نیز در استبصار فرموده:هر حدیثی که قسمت اول سند را نیاورده ام، به نام کسی است که حدیث از کتاب وی اخذ شده و طرق خود را به صاحبان کتاب (اصول حدیث) به طور تفصیل آورده است.    
۵۰. ابن حجر، مفرد نسبى را حديثى مى‌داند كه در دو يا چند طبقه منحصراً يک تن نقل كند. (شرح نخبة الفكر، ص ۱۰).
۵۱. ولى در (تدريب الراوى، ص ۱۵۶) آن را قسمتى از انحاء مفرد نسبى مى‌شمارد.
۵۲. مثال مفرد نسبى: ابونصر احمد بن سهل الفقيه عن حكم بن عتيبة عن حنش قال: كان علی يضحى بكبشين، بكبش عن النبی و بكبش عن نفسه) كه از اول تا به آخر سند آن منحصرا از اهل كوفه‌اند و ديگران حديث مزبور را نقل ننموده‌اند.
۵۳. و مخالف المشهور شاذ (وجيزه).
۵۴. الشاذ ما رواه الثقة مخالفا لما رواه الجمهور (درايه شهيد، ص ۴۵).
۵۵. قال الشافعی: الشاذ ما رواه المقبول مخالفا لرواية من هو اولى منه لا ان يروی ما لا يروی غيره (قواعد التحديث، ص ۱۳۱).
۵۶. تقريب، ص ۱۴۶.
۵۷. مقدمه ابن صلاح، ص ۳۶.
۵۸. درايه شهيد، ص ۴۶.
۵۹. مقدمه ابن صلاح، ص ۳۷.
۶۰. شرح نخبة الفكر، ص ۲۰.
۶۱. مقدمه ابن صلاح، ص ۳۶.
۶۲. تدريب الراوى ص ۸۰.
۶۳. و المفرد النسبي ان وافقه غيره فهو المتابع، و المتابعة ان حصلت للراوي نفسه فهي التامة و ان حصلت لشيخه فمن فوقه فهى القاصرة و يستفاد منه التقوية (شرح نخبه، ص ۲۱).
۶۴. (قواعد التحديث، ص ۱۲۸).
۶۵. فان روي معناه بطريق اخرى عن صحابي آخر سمي شاهدا لمعناه (اختصار علوم الحديث، ص ۵۹) نيز رجوع كنيد به.
۶۶. شرح نخبة الفكر، ص ۳۴.
۶۷. قواعد التحديث، ص ۱۲۴
۶۸. هدية المحصلين، ص ۶۴
۶۹. تدريب الراوى، ص ۱۷۳.
۷۰. شرح نخبة الفکر، ص ۲۳.
۷۱. خطيب بغدادى در اين زمينه كتابى نوشته است. (تدريب الراوى، ص ۱۷۸).
۷۲. ممقانى مى‌گويد: و الحق ان المكاتبة حجة، غاية ما هناك كون احتمال التقية فيها ازيد من غيرها (مقياس الدرايه، ص ۵۱).
۷۳. او صحف فى السند او المتن فمصحف.
۷۴. اين تصحيف را ابوبكر صولى مرتكب شد. (تدريب الراوى، ص ۳۸۵).
۷۵. اين تصحيف توسط ابن لهيعه انجام شده. (تدريب الراوى، ص ۳۸۵).
۷۶. و مانند جمله: الدنيا راس كل خطيئه) كه در اخلاق ناصرى به (الدينار، اس كل خطيئه) تصحيف شده است. (هدية المحصلين، ص ۷۱).
۷۷. و مانند تصحيف زرغبا تزدد حبا (روز در ميان زيارت كن تا موجب زيادى دوستى گردد) كه بعضى به (زرعنا تزدد حبا) (از جانب ما زيارت كن تا موجب زيادى دوستى شود) خوانند. (تدريب، ص ۳۸۵).
۷۸. درايه شهيد، ص ۴۳.
۷۹. علوم الحديث ابن صلاح، ص ۲۵۵، چاپ دكتر نورالدين عتر).
۸۰. در مجمع البحرين نقل نموده: كان رسول الله يجعل العنزة بين يديه اذا صلى و كان ذلك ليستتر بها عن المارة. (درايه مروج، ص ۷۲).
۸۱. قواعد التحديث، ص ۱۲۶ چاپ سوم.
۸۲. بعضى محرف و مصحف را يكى دانسته‌اند و بعضى تصحيف را اعم از تحريف دانسته‌اند و بعضى تصحيف را مختص به تغيير لفظ از حيث نقطه دانسته و تحريف را تغيير در شكل كلمه گفته‌اند؛ (درايه مروج، ص ۷۳) ولى ميرداماد محرف را جدا از مصحف ذكر فرموده است.
۸۳. ابن حجر فرمايد: و ان كانت المخالفة بتغيير حرف او حروف مع بقاء صورة الخط فى السياق و كان بالنسبة الى الشكل فالمحرف و قد صنف فيه العسكرى و الدار قطنى. (شرح نخبة، ص ۳۵).
۸۴. لفظ (غال) اسم فاعل از فعل غلا، يغلو، غلوا مى‌باشد كه به معنى تجاوز از حد و زياده‌روى است، و كلمه (قال) اسم فاعل از فعل قلى يقلى قلا است كه به‌معناى دشمن آمده، چه منظور رسول اكرم آن است كه نفس دشمنى با على ـ عليه‌السلام ـ موجب هلاكت است، نه شدت دشمنى با وى كه به معناى (مبغض غال) است.
۸۵. ظاهراً وجه اين‌گونه تحريفات نقص رسم الخط قديم بوده است كه در آن نقطه‌گذارى كلمات متداول نبوده است.
۸۶. قواعد الحديث، ص ۱۲۸. «و قصير السلسلة عال » (وجيزه).
۸۷. چهار نفر از علماى اماميه قرب الاسناد نوشته‌اند: ۱. ابوجعفر محمد بن محمد بن جعفر بن بطه مؤدب قمى؛ ۲. على بن حسين بن موسى بن بابويه قمى؛ ۳. على بن ابراهيم قمى؛ ۴. حميرى كه كتابش حاوى ۱۳۷۸ حديث است (فهرست آستان قدس رضوى، ج ۵ ذيل ص ۱۴).
۸۸. ديگر از كسانى كه قرب الاسناد نوشته‌اند، محمد بن عليمى يقطينى و محمد بن ابى‌عمران ابو‌الفرج قزوينى است. (فوائد الرضويه، ص ۲۶۴).
۸۹. نام كتب عوالى را در كشف الظنون، ج ۲ ملاحظه فرماييد.
۹۰. شرح نخبة الفکر، ص ۵۱.
۹۱. تدريب الراوى، ص ۳۶۶.
۹۲. شرح نخبه، ص ۵۱.
۹۳. فان وافق المروى عنه في السن او فى الاخذ عن الشيخ فرواية الاقران (وجيزه).
۹۴. ابن حجر در شرح نخبه، ص ۵۲ فرمود: آخرين فاصله بين فوت دو قرين كه در سماع از شيخى شركت داشته‌اند، يك‌صد و پنجاه سال است.
۹۵. و ان روى كل منهما عن الآخر فهو المدبج (نخبه، ص ۵۱.) لمقابلة ديباجة وجه كل واحد للآخر.
۹۶. خطيب در اين فن كتابى نوشته است، و در عكس اين نوع (كه روايت پسر از پدر باشد) صلاح‌الدين علايى و ابن حجر كتاب نوشته‌اند.
۹۷. و ان وقعت المخالفة مع الضعيف فالراجح المعروف، و مقابله المنكر (شرح نخبه).
۹۸. درايه مروج، ص ۶۳.
۹۹. سيوطى گويد: و سم بالمتروك فردا تصب راو له متهم بالكذب او عرفوه منه غير الاثر او فسق او غفلة او وهم كثر قواعد التحديث، ص ۱۳۱.
۱۰۰. شرح نخبه، ص ۲۱.
۱۰۱. شرح بدايه، ص ۴۶.
۱۰۲. و ان وقعت المخالفة مع الضعف فالراجح المعروف و مقابله المنكر (شرح نخبه، ص ۱۱).
۱۰۳. شرح نخبه، ص ۹۱.
۱۰۴. درايه مروج، ص ۶۳.
۱۰۵. فان خولف بارجح منه فالراجح المحفوظ، و مقابله الشاذ (شرح نخبه، ص ۲۰).
۱۰۶. و ان اتفق الرواة في صيغ الاداء او غيرها من الحالات فهو المسلسل(نخبة الفكر)
۱۰۷. قلما تسلم المسلسلات عن ضعف في وصفه بالتسلسل (درايه شهيد، ص ۴۸).
۱۰۸. تدريب الراوى، ص ۳۸۱.
۱۰۹. مثال‌هاى انواع تسلسل در روايت را در كتاب (معرفة علوم الحديث حاكم، ص ۳۰.) ببينيد.
۱۱۰. مثال‌هاى انواع تسلسل در روايت را در كتاب (تدريب الراوى، ص ۳۸۰.) ببينيد.
۱۱۱. مثال‌هاى انواع تسلسل در روايت را در كتاب (قواعد التحديث علامه قاسمى، ص ۱۲۷.) ببينيد.
۱۱۲. مثال‌هاى انواع تسلسل در روايت را در كتاب (دراية مروج، ص ۷۹.) ببينيد.
۱۱۳. مثال‌هاى احاديث مسلسل را در (درايه مروج، ص ۸۹.) ببينيد.
۱۱۴. در تدريب الراوى شخص منفرد را ابومالك سعد بن طارق اشجعى نام برده و لفظ زياده را (تربتها) ذكر كرده است (تدريب، ص ۱۵۸).
۱۱۵. بين فريقين (اهل سنت و شيعه) نسبت به وقوع نسخ در قرآن اختلافى نيست؛ گرچه اخيراً بعضى خواسته‌اند آن را توجيه كنند و آيات منسوخ را موقت بدانند كه البته بحثى در اصطلاح نيست؛ اما نسبت به نسخ حديث، جمعى از اهل‌سنت حكم آيه قرآن را جايز ندانسته‌اند كه اينك براى مزيد فايدت كلام ابن حزم را از كتاب (المحلى) نقل مى‌كنيم: مسئلة و القرآن و السنة تنسخ السنة و القران. قال ـ عز‌و‌جل ـ ما ننسخ من آيه...و قال تعالى: ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى، و صح ان كل ما قاله رسول الله ـ صلى‌الله‌عليه‌و‌اله‌و‌سلم ـ فعن الله تعالى قاله.و النسخ بعض من ابعاض البيان و كل ذلك من عند‌الله تعالى.
در پاورقى تفصيل مطلب را به كتاب (الاحكام فی اصول الاحكام) ارجاع مى‌دهد. ضمناً مى‌نويسد: و قد ظهرت فی هذه الايام بدعة انكار النسخ ففندناها في كتابنا «الايمان و آثاره».
۱۱۶. يا مانند قول رسول خدا صلى الله عليه و اله و سلم كه فرموده:«كنت نهيتكم عن زيارة القبور فزوروها» كه خود آن حضرت ناسخ و منسوخ را بيان فرموده. ( تدريب الراوى، ص ۱۹۵).
۱۱۷. شرح نخبه، ص ۲۳.
۱۱۸. اوفى اسمه فقط(اى ان اتفق اسم الراوى مع الاخر فقط)و الابوان متفقان فهو المتشابه (وجيزه).
۱۱۹. اين قسم در واقع همان متفق و متفرق است. (درايه مروج، ص ۶۹).
۱۲۰. و قد ينقسم باعتبار آخر الى حقيقة و مجاز و مشترك و منقول و مطلق و مقيد و عام و خاص و مبين فى نفسه و ما لحقه البيان و ناسخ و منسوخ.
۱۲۱. ما هو كان للفظ معنى غير راجح (مقباس الهدايه، ص ۵۱).
۱۲۲. فان اشتهر العمل بمضمونه فمقبول (وجيزه) و هو ما يجب العمل به عند الجمهور كالخبر المحفوف بالقرائن و الصحيح عند الاكثر و الحسن على قول.(درايه شهيد، ص ۱۸).
۱۲۳. درايه شهيد، ص ۵۵.
۱۲۴. مقدمه ترجمه شرايع، ص ۳۱.
۱۲۵. و درايه مروج، ص ۷۶.
۱۲۶. روايت مزبور را كلينى در اواخر فروع كافى (باب كراهة الارتفاع الى قضاة الجور) و شيخ در تهذيب (باب من اليه الحكم و اقسام القضاة) و نيز در باب (الزيادات في القضايا و الاحكام) آورده است.
۱۲۷. و هو الذي لم يترجح صدق المخبر به، لبعض الموانع (درايه شهيد، ص ۱۸).
۱۲۸. هو ما عمل الجميع او الاكثر به، او اقيم الدليل على اعتباره لحجة اجتهادية او وثاقة او حسن (مقباس الدراية، ص ۵۰).
۱۲۹. چه اينكه محمد بن قيس بين چهار نفر مشترك است كه از آن چهار تن، اسدى و بجلى از ثقاتند.
۱۳۰. و الراوى ان وافق فى اسمه و اسم ابيه اخر لفظا فهو المتفق و المفترق او خطا و فهو المؤتلف و المختلف (وجيزه).
۱۳۱. شرح نخبه.
۱۳۲. درايه مروج، ص ۶۹.
۱۳۳. فالاتفاق بالنظر الى الاسماء و الافتراق بالنظر الى الاشخاص (درايه ممقانى ص ۵۱) در اين فن خطيب بغدادى وابن حجر كتاب نوشته‌اند.
۱۳۴. درايه ممقانى ص ۵۲.
۱۳۵. حنان بن سدير از اصحاب حضرت موسى بن جعفر و واقفى مذهب بوده است و حنان السراج، كيسانى مذهب بوده، ولى حيان عنزى از اصحاب حضرت صادق عليه السلام و ثقه بوده است.
۱۳۶. جرير بن عبد الله بجلى از اصحاب اميرالمؤمنين ـ عليه‌السلام ـ و حريز بن عبدالله سجستانى از اصحاب حضرت صادق ـ عليه‌السلام ـ بوده است كه در طبقه اختلاف دارند.
۱۳۷. خثيم: پدر خواجه ربيع است كه از زهاد ثمانيه بوده و خيثم: پدر سعيد هلالى است كه از تابعين بوده و ضعيف الراويه است.
۱۳۸. بريد بن معاويه عجلى از ثقات اصحاب حضرت صادق است و يزيد قماطمكنى به ابوخالد مى‌باشد.
۱۳۹. امثله اين قسم را به‌طور مفصل در مقباس الهدايه، ص ۵۳ ببينيد.
۱۴۰. در اين فن، عسكرى كتابى نوشته و سپس عبد الله بن سعيد كتاب مشتبه الاسماء را نوشت. از آن پس دار قطنى و خطيب بغداد و ابن ماكولا در اكمال اين موضوع رابررسى كردند و بالاخره ابوبكر بن نقطه كه بر اكمال ذيلى نوشته و منصور بن سليم و صابونى كه بر ذيل اين نقطه تذييل نوشت و حافظ علاء الدين مقلطاى بر ذيل آنان تكمله‌اى نوشت. آنگاه ذهبى كتابى به نام مشتبه النسية به‌طور اختصار نگاشت و ضبط اسماء را به زبر و زير (علايم) تعيين نمود؛ سپس حافظ ابن حجر كتاب تبصيرالمنتبه بتحرير المشتبه را كه در فن خود بى‌نظير است، تأليف فرمود. ابن حجر درمتن كتاب ضبط اسماء را با حروف مرقوم داشته (شرح نخبة الفكر، تدريب الراوى، ص ۴۱۵) و از اماميه، علامه حلى كتاب ايضاح الاشتباه را مرقوم داشت.
۱۴۱. المقبول ان سليم من المعارضة فهو المحكم و ان عورض بمثله فان امكن الجمع فهو مختلف الحديث. (نخبة الفكر) در اين موضوع شافعى در كتاب (الام) بحثى مستوفى نموده است، و ابن قتيبه و ابن جرير و طحاوى و ابن خزيمه كتاب نوشته‌اند. (تدريب الراوى، ص ۳۸۷).
۱۴۲. در اين زمينه، طحاوى و خطابى و ابن عبد‌البر از اهل سنت كتاب نوشته‌اند. (شرح نخبه، ص ۳۷) و سيدشبر از شيعه كتاب مصابيح الانوار فى مشكلات الاخبار را مرقوم فرموده است.
۱۴۳. و هو المروي عن الصحابي قولا لهم او فعلا او تقريرا. متصلا اليهم او منقطعا.
۱۴۴. درايه شهيد: و منه تفسير الصحابى و قوله كنا نفعل كذا و نقول كذا. نووى مى گويد: و عند فقهاء خراسان تسمية الموقوف بالاثر (تقريب ص ۱۰۹).
۱۴۵.
۱۴.المرسل هو ما رواه عن المصوم من لم يدركه بغير واسطه او بواسطه نسيهااو تركها (درايه شهيد، ص ۸۹).المرسل ما انقطع اسناده الا ان اكثر ما يوصف بالارسال ما رواه التابعى عن النبى عن النبى (كفايه، ص ۲۱).
۱۴۶. و سواء كان الساقط واحدا ام اكثر (درايه شهيد، ص ۸۹).
۱۴۷. و يطلق عليه المنقطع و المقطوع و المعضل. و المرسل ليس بحجر مطلقاً (درايه شهيد، ص ۶۰).
۱۴۸. علم الحدیث، ص ۱۱۹.
۱۴۹. علم الحديث، ص ۱۱۹.
۱۵۰. قواعد التحديث، ص ۱۴۱.
۱۵۱. و مطوى ذكر المعصوم مضمر (وجيزه).
۱۵۲. و هو ما جاء عن التابعين و من في حكمهم، و هو تابع مصاحب الامام ... و يقال له المنقطع ايضا (درايه شهيد، ص ۵۸).
۱۵۳. رواشح، میرداماد، ص ۱۸۳.    
۱۵۴. هو الموقوف على التابعين قولا و فعلا و هو غير المنقطع (الباعث الحثيث، ص ۴۶).
۱۵۵. فان سقط قبل التابعي واحد فهو منقطع (تقريب نواوى، ص ۱۱۸).
۱۵۶. تقريب، ص ۱۱۷.
۱۵۷. مقدمه ابن صلاح، ص ۲۳.
۱۵۸. تقريب، ص ۱۱۷.
۱۵۹. مقدمه ابن صلاح، ص ۲۳.
۱۶۰. الباعث الحثیث، ص ۴۶.
۱۶۱. فان سقط قبل التابعي واحد فهو منقطع (تقريب، ص ۱۱۸).
۱۶۲. او سقط من وسطها واحد فمنقطع (وجيزه).
۱۶۳. از جمله شهيد در درايه، ص ۵۸ و شافعی و طبرانی (به نقل ابن كثير در اختصار علوم الحديث، ص ۴۶).
۱۶۴. عبارت علامه قاسمی نيز قابل اين جمع است: هوما لم يتصل اسناده (قواعد الحديث، ص ۱۳۰).
۱۶۵. خطيب مى‌گويد: هو مثل المرسل الاان هذه العبارة تستعمل فی الرواية عمن دون التابعی عن الصحابة، مثل مالك عن عبدالله بن عمر (كفايه خطيب بغدادى).اختصار علوم الحديث، ص ۵۰.
۱۶۶. علوم الحديث حاكم، ص ۲۸.
۱۶۷. و اما ما رواه تابع التابعی عن النبی يسمونه معضلا (كفايه خطيب) السقطمن الاسناد ان كان باثنين فصاعدا مع التوالی فهو المعضل.
۱۶۸. ضبط اين كلمه را مشهور بفتح ضاد دانسته اند، ولى ميرداماد به كسر ضادفرموده. ابن صلاح گويد:هو اصطلاح مشكل الماخذ من حيث اللغة. (مقدمه ابن صلاح، ص ۲۸).
۱۶۹. هو ما ظاهره السلامة اطلع فيه بعد التفتيش على قادح (قواعد التحديث، ص ۱۳۱) سيوطى مى گويد: و علة الحديث اسباب خفت شعر تقدح في صحته، حين وفت...
۱۷۰. ولى نووى در تقريب و سيوطى در تدريب الراوى تسميه اين قسم را به معلول، غلط دانسته‌اند؛ زيرا اسم مفعول از اعل (رباعى)، بر وزن مفعول نمى‌آيد.
۱۷۱. سيوطى (در تدريب الراوى، ص ۱۶۷) ده جهت را با ذكر مثال آورده است.
۱۷۲. مانند تعليل در اسناد احمد بن محمد بن عيسى كه هم نام احمد بن محمد بن خالد برقى است و هر دو ثقه‌اند.
۱۷۳. درباره معلل، على بن مدينى و احمد بن حنبل و بخارى و يعقوب بن شيبه و ابى‌حاتم رازى و ابى‌زرعه و دار قطنى كتاب‌هايى نوشته‌اند.
۱۷۴. هو ما اخفى عيبه (شهيد، ص ۶۴).
۱۷۵. و هو اختلاط الظلام (شرح نخبه)، الدلس، بالتحريك، بمعنى الظلمة اواختلاط الظلام (رواشح، ص ۱۸۶).
۱۷۶. شرح الفیه سیوطی، احمد محمد شاکر، ص ۳۵.
۱۷۷. شرح الفیه سیوطی، احمد محمد شاکر، ص ۳۵.
۱۷۸. اضطراب از لحاظ متن، مانند حديث تشخيص خون حيض از خون قرحه كه در كافى و بعض نسخ تهذيب خونى را كه از جانب راست رحم خارج شود، حيض به‌شمار آورده؛ ولى در بعض نسخ تهذيب جانب چپ ذكر شده (درايه شهيد، ص ۶۸).
۱۷۹. اضطراب از حيث سند: چنان است كه راوى حديثى را به‌واسطه پدر از محدثى نقل كند و ديگر بار همين حديث را بدون واسطه از جدش روايت كند (مقدمه ابن صلاح، ص ۴۴).
۱۸۰. هو الذى يروى على اوجه مختلفة متقاربة (قواعد التحديث، ص ۱۳۲).
۱۸۱. تقريب نواوى، ص ۶۹.
۱۸۲. و يقع في الاسناد تارة و في المتن اخرى (تقريب، ص ۱۶۹) و به همين مضمون در مقدمه ابن صلاح، ص ۴۴.
۱۸۳. سيوطى در الفيه مى‌گويد: ما اختلفت وجوهه حيث ورد من واحد او فوق متنا او سند و لا مرجح: هو المضطرب و هو لتضعيف الحديث موجب؛ ابن حجر، كتابى در اين فن نوشته و آن را (المتقرب في بيان المضطرب) ناميده است.
۱۸۴. قواعد التحديث ص ۱۳۲.
۱۸۵. او كانت المخالفة بتقديم و تاخير فى الاسماء المقلوب (شرح نخبه ص ۳۴).
۱۸۶. مانند محمد بن احمد بن عيسى در رجال شيعه كه نام صحيحش احمد بن محمد بن عيسى است و مانند كعب بن مرة در رجال اهل سنت كه مرة بن كعب است. خطيب بغدادى را كتابى است در اين موضوع، به نام (رفع الاتياب في المقلوب من الاسماء و الالقاب)
۱۸۷. درايه مروج، ص ۱۰۴.
۱۸۸. و هو حديث يروى بطرق آخر ليكون اجود منه، فيرغب فيه (درايه شهيد، ص ۶۹).
۱۸۹. درايه مروج، ص ۱۰۳.
۱۹۰. مانند مسلم جصاص.
۱۹۱. رواشح، میرداماد، ص ۶۰.    
۱۹۲. و هو المكذوب المختلق المصنوع (درايه شهيد، ص ۶۹).
۱۹۳. هو المختلق المصنوع (تقريب نواوى، ص ۷۸).
۱۹۴. الاعتبار سر ما يرويه هل شارك الراوي سواه فيه (الفيه سيوطى، ص ۱۵۱).



پایگاه حدیث نت.    


رده‌های این صفحه : اقسام حدیث | حدیث شناسی




جعبه ابزار