محمد بن ابیبکر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: محمد بن ابیبکر، امام علی علیهالسلام.
پرسش: آیا محمد بن ابیبکر از نزدیکان و پیروان
امام علی ـ علیهالسلام ـ بود؟ چگونه فرزند ابوبکر در دامان
علی ـ علیهالسلام ـ بزرگ شد؟ در صورت امکان زندگینامه وی را بیان کنید؟
پاسخ: محمد فرزند ابوبکر (خلیفه اول) در سال حجةالوداع در مسیر مدینه به مکه به دنیا آمد. مادرش
اسماء بنت عمیس، ابتدا با جعفربن ابیطالب
ازدواج کرد. بعد از
شهادت جعفر، به همسری
ابوبکر درآمد. ثمره این ازدواج، تولد محمد بود. محمد در دوران کودکی پدرش را از دست داد. اسماء پس از
مرگ ابوبکر به
عقد امام علی ـ علیهالسلام ـ در آمد و اینگونه محمد به خانه علی ـ علیهالسلام ـ راه یافت.
محمد بن ابیبکر در جنگهای جمل و صفین در رکاب آن حضرت جنگید.
محمد فرزند ابوبکر (خلیفه اول) در سال حجةالوداع در مسیر
مدینه به
مکه متولد شد.
کنیه او ابوقاسم است.
این کنیه را خواهرش عایشه، به او داد.
مادرش اسماء بنت عمیس، خواهر میمونه همسر
پیامبر اسلام ـ صلیاللهعلیهوآله ـ بود.
اسماء بنت عمیس ابتدا با جعفربن ابیطالب ازدواج کرد، سپس همراه او به
حبشه هجرت کرد و در آنجا ساکن شد و فرزندانی را به دنیا آورد. بعد از
هجرت پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ به مدینه، او نیز همراه با دیگران به مدینه
مهاجرت کرد. زندگی مشترک او با جعفر ادامه داشت تا اینکه جعفر به شهادت رسید. اسماء پس از شهادت جعفر به همسری ابوبکر درآمد. ثمره این ازدواج، تولد محمد بود. محمد در دوران
کودکی پدرش را از دست داد. وی پس از مرگ ابوبکر با امام علی ـ علیهالسلام ـ ازدواج کرد و اینگونه محمد به خانه علی ـ علیهالسلام ـ راه یافت و تحت
تربیت ایشان قرار گرفت.
از آنجا که تربیت محمد در دامان علی ـ علیهالسلام ـ بود، افکار و عقاید محمد نیز به امام علی ـ علیهالسلام ـ نزدیکتر شد. محمد در
اعتقاد و
عمل از علی ـ علیهالسلام ـ پیروی میکرد و رابطه خوبی با آن حضرت داشت و در جنگهایی (مانند جمل و صفین) نیز در رکاب آن حضرت جنگید.
محمد همچنین فرزندی به نام قاسم داشت که دخترش با
امام باقر ـ علیهالسلام ـ ازدواج کرد و
امام صادق ـ علیهالسلام ـ را به دنیا آورد.
اولین حادثه تاریخی مهم که محمد در آن نقش داشت و
تاریخ بهصورت مشخص از او نام میبرد، حادثه قتل عثمان است. تعدادی از اهالی و بزرگان
مصر به نزد اصحاب پیامبر اکرم ـ صلیاللهعلیهوآله ـ در مسجد النبی آمده و از عملکرد
عثمان و والی او در مصر شکایت کردند. صحابه نیز
حق را به ایشان داده و عثمان را سرزنش کردند. در گفتوگویی که میان آنها و عثمان سر میگیرد، عثمان از
جماعت میخواهد فردی را برای ولایت مصر معرفی کنند. آنها محمدبن ابیبکر را پیشنهاد میدهند و عثمان
ولایت او را مهر و امضا میکند. او همراه تعدادی از
مهاجر و
انصار و اهالی مصر به سمت مصر حرکت میکند و در بین راه به غلام سیاهپوستی رسیده و بعد از مشاجرهای، نامه عثمان به حاکم مصر را از او میگیرند. عثمان در این نامه نوشته بود که وقتی محمدبن ابیبکر و همراهانش از مهاجر و انصار به سمت تو آمدند، آنها را دستگیر و همگان را بکش. وقتی نامه خوانده شد، جماعت به مدینه برگشتند و در نزد بزرگان و اصحاب پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ نامه را خواندند و بر همگان، حقیقت امر
آشکار شد و اینگونه تصمیم بر محاصره خانه عثمان و بعد بستن
آب بر ایشان گرفته شد.
محمد از سردمداران مخالفت با عثمان بود. او همراه با چند نفر به داخل خانه عثمان رفت. محمد عثمان را گرفت و وی را به پشت بر زمین زد و روی سینهاش نشست، ریش عثمان را گرفت و گفت:
معاویه به کمک تو نیامد؟! ابن عامر و ابن ابیسرح نیز به یاری تو نشتافتند!. عثمان به محمد گفت: اگر پدرت مرا در این وضعیت میدید، بر من
گریه میکرد. محمد با شنیدن این سخنان، عثمان را رها کرد و از خانه وی بیرون رفت».
محمد از ملازمان
علی ـ علیهالسلام ـ بود. زمانی که علی ـ علیهالسلام ـ آهنگ کوچ به کوفه و
جنگ جمل را داشت، محمد را همراه برخی
صحابه (مانند عمار یاسر) به آنجا فرستاد تا ابوموسی اشعری و مردم کوفه را بهسوی خود فرا خوانده و آنها را برای
جهاد در نزد
خداوند آماده کند.
محمد در جنگ جمل که عایشه (خواهرش) از سردمداران جبهه مخالف بود، در رکاب علی ـ علیهالسلام ـ جنگید و در
جنگ صفین نیز ایشان را همراهی کرد.
او در این جنگ نامهای به معاویه نوشت و سابقه و فضیلتهای علی ـ علیهالسلام ـ را به او گوشزد کرد و با تندی و با بیان خیانتهای آلسفیان، او را از اعمالی که انجام میداد، برحذر داشت.
محمد در این
نامه، علی ـ علیهالسلام ـ را اینگونه توصیف میکند: «... و اول کسی که دعوت پیامبر
اسلام ـ صلیاللهعلیهوآله ـ را
اجابت کرد و اسلام آورد، برادر و پسر عمویش علیبن ابیطالب ـ علیهالسلام ـ بود که سخنان آن حضرت را پنهانی تصدیق کرده و او را بر تمام خویشان و اقربای خود برتری داد و نقد جان خود را برای سلامتی و خوشی آن حضرت پیوسته به کف داشت. هنگام گرفتاری و سختی و اقدامات مخالفان و آزار دشمنان نسبت به رسول خدا در نهایت تلاش و
محبت و صمیمیت میکوشید. امروز تو را میبینم که میخواهی نسبت به علیبن ابیطالب ـ علیهالسلام ـ
افتخار و برتریجویی! حال اینکه تو تویی و او اوست، همو که در تمام قسمتهای
خیر بارز و برجسته است و تو لعین پسر لعینی. تو و پدرت همواره مخالف و
دشمن اسلام و پیامبر بوده و از هیچ توطئهای فروگذار نکردهاید، و لحظهای برای خاموش ساختن نور خدا از بذل مال و تحریک اشخاص و جمع و تهیه نیرو و قوا مضایقه نکردهاید و تا دم
مرگ پدرت اینگونه بود و بر این کار؛ تو جانشین او شدهای.
پس چگونه است که امروز خود را با علیبن ابیطالب برابر میدانی، حال اینکه او
وارث علم رسول خدا و وصی او است، او نخستین پیرو و وفادارترین فرد به پیامبر است، و تو و پدرت (أبوسفیان) دشمنان اویید، پس تا میتوانی از این راه ناصواب و
باطل خود بهرهببر، و در گمراهی خود از پسر عاص استعانت و
کمک بگیر، پس به همین زودیها زندگی تو به پایان رسیده و حیلهات سپری گشته و آخر میفهمی که حسن عاقبت و نیکبختی در کجا بوده است، پس درود بر کسی که از راه
هدایت پیروی نماید!».
این نامه به روشنی، ارادت و اعتقاد محمدبن ابیبکر به
امام علی ـ علیهالسلام ـ را نشان میدهد.
امام علی ـ علیهالسلام ـ بعد از
جنگ صفین، ولایت مصر را به محمد سپرد و او والی یکی از بزرگترین ولایتهای اسلامی شد.
امام او را با نامهای فرستاد که در آن کلیات و اصول حکومت اسلامی و
حاکم اسلامی را گوشزد کرده بود.
اما
مصر نقطهای حساس و کلیدی در جامعه آن زمان بود و برای معاویه نیز بسیار اهمیت داشت؛ لذا مشکلات و درگیریهایی در آنجا بهوجود آمد. امام در نهایت مالکبن اشتر نخعی از بزرگترین و کارآمدترین افراد خود را بهجای محمد در
حکومت مصر فرستاد. خبر وقتی به محمد رسید، او را ناراحت کرد که در نتیجه آن امام اینگونه به او نوشت:
«خبر دل تنگیت از اینکه اشتر را به منطقه حکمرانیت فرستادم به من رسید، این کار من نه به جهت این بود که تو را کاهل و سست میدانستم، و نه به علت اینکه میخواستم کوشش زیادتری از خود نشان دهی. اگر از حکومت مصر آنچه در اختیار تو است از تو گرفتم، تو را حاکم منطقهای قرار میدهم که زحمتش برایت آسانتر، و حکومتش برای تو خوشایندتر باشد».
محمد نیز در جواب امام، نامهای نوشته و اطاعت و
احترام خود را به امام علی ـ علیهالسلام ـ نشان داد.
اما رسیدن
مالک به مصر به سرانجام نرسید و در میان راه، در اثر
سم به شهادت رسید
و محمد در مصر باقی ماند و سپاه
شام بدانجا رسید. در نهایت محمد توسط لشکر شام شهید شد و آنها بدن محمد را در شکم خَری قرار داده و آن را
آتش زدند.
وقتی خبر شهادت محمد را به
علی ـ علیهالسلام ـ دادند، ایشان فرمودند: «اندوه ما بر او به اندازه شادی شامیان است؛ چراکه آنها دشمنی را از دست دادند و ما دوستی را».
او همچنین در مورد از دست دادن مصر فرمود: «میخواستم هاشمبن عتبه را فرماندار مصر کنم، اگر او را انتخاب میکردم، میدان را برای دشمنان خالی نمیگذارد و به عمرو عاص و لشکریانش فرصت نمیداد، نه اینکه بخواهم محمدبن ابیبکر را نکوهش کنم، که او مورد
علاقه و محبت من بوده و در دامنم پرورش یافته بود».
همچنین زمانی که
امام عبداللهبن عباس را به سمت مصر و جنگ با شامیان میفرستد، اینگونه در مورد محمد میگوید: «مصر را گشودند و محمد پسر ابوبکر، که خدایش بیامرزاد،
شهید گردید
پاداش مصیبت او را از خدا میخواهم. فرزندی خیرخواه و کارگذاری کوشا و تیغی برنده و رکنی بازدارنده بود. من مردم را برانگیختم تا در پی او روند و آنان را فرمودم تا به فریاد وی رسند، پیش از آنکه ـ شامیان ـ کار او را پایان دهند و آنان را نهان و
آشکار، فراوان نه یک بار، خواندم...».
پایگاه اسلام کوئست.