جاه طلبی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: جاه طلبی، دوستی جاه، دوستی مقام.
پرسش: با استفاده از روایات دوستی جاه و مقام را توضیح دهید و بگویید چگونه میتوان آنرا درمان کرد؟
پاسخ: برای درمان جاه طلبی باید به عاقبت و سرگذشت صاحبان مقام در گذشته تامل کرد، به دردسرهایی که افراد دارای جاه و مقام دارند دقت نمود و به این نکته توجه داشت که گفتار مردم، هیچ
سود و
ضرری برای فرد نداشته و اگر رفتار برخلاف
قرآن باشد، چه چیز میتواند او را
مغرور کند.
محّبت جاه و مقام و تعریف و
ثنا گویی، شاید از محبت مال بیشتر باشد.
انسان جاه طلب
دوست دارد که در دل مردم جا باز کند و همه او را
احترام کنند و او
تسخیر قلوب کند و همه فرمان بر او شوند و از او
تمجید و تعریف کنند و رفتار و گفتار خود را بر وفق خواست مردم انجام میدهد و به رضای
خداوند توجهی ندارد، بیشتر کارهای او با
ریا است. در آیات و روایت از این صفت بسیار مذمت شده است.
رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نیز میفرماید: حبّ الجاه و المال یُنبتان النفاق فی القلب کما ینبت الماء البقل
؛ حبّ
ریاست و مال،
نفاق را در دل میرویاند (برعکس خواست صاحبش)، همانگونه که آب علف را میرویاند.
همچنین میفرماید: ما ذئبان ضاریان ارسلا فی زریبة غنم باکثر فساداً من حبّ الجاه و المال فی دین الرجل المسلم
؛ دو گرگ درّندهای که به گلّهی گوسفندان حمله کنند، خطرناکتر از دوستی جاه و مال برای
دین مرد
مسلمان نیست.
امیرالمؤمنین(علیهالسلام) در
خطبهی شقشقیه، پس از بیان
غصب خلافت به وسیله ی آن سه نفر و کشته شدن
عثمان و شورای کذایی، میفرماید:
بالاخره مردم دور مرا گرفتند و برای احقاق
حق مسلمین و اجرای
احکام دین مبین
اسلام بیعت آنان را پذیرفتم، ولی عدّهای (
طلحه و
زبیر و دیگران) بیعت را شکستند و گروهی (
خوارج نهروان) نیز از زیر بار بیعتم سرباز زدند و بعضی (
معاویه و کسانش) از اطاعت خدای تعالی بیرون رفتند، گویا تمام آنها کلام
خدا را نشنیدهاند، که میفرماید:
" تِلْکَ الدّارُ الآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ"؛
ما خانهی
آخرت را برای کسانی قرار دادیم که خواست بزرگ نمایی و
فساد در روی
زمین نداشته باشند و سرانجام از آن
پرهیزکاران است.
آری سوگند به خدا شنیدهاند و خوب حفظ دارند؛ لیکن
دنیا در چشمان آنان آراسته شده و ایشان را زرق و برقش فریب داده است؛ و در آخر کلامش میفرماید: اگر این نبود که خداوند از
علما و
دانشمندان پیمان گرفته است که بر
پرخوری ستمگران و
گرسنگی مظلومان نباید
صبر کنند و راضی باشند. به آن خدایی که دانه را در دل خاک میشکافد و انسان را
خلق فرموده است
سوگند، که افسار شتر
خلافت را بر گردنش رها میکردم (تا هر جا بخواهد برود) و به همان کاسهی اوّلِ خلافت آخرش را نیز آب میدادم (همان
خانه نشینی را ادامه میدادم) و به شما میفهمانیدم که این دنیای شما نزد من علی از
عطسهی بز ماده خوارتر و بیارزشتر است.
برای درمان و علاج این صفت باید در آیات و روایات و حالات گذشتگان دقّت و تأمل کرد و این که انسان به هر جاه و مقامی برسد و هر چه بله قربان گو و فرمان بردار داشته باشد بالاخره باید بمیرد و برود آنان که قبل از من و تو بودند، حتی همین سی چهل سال پیش کجا رفتند و چه شدند.
همه خاک دارند بالین و خشت خنک آن که تخم نکویی به کِشت
ما هم تا چند سال دیگر جزء آنان خواهیم بود، پس مقام و شخصیت و جاه و جلال و پُست و ریاست، همه اش کشک و دل خوش کن است.
در ضمن، ارباب ریاست و مقام، دردسرها و گرفتاریهایی دارند که مردم عادی ندارند؛ همیشه در
ترس و
وحشتاند و از سایهی خودشان رم میکنند ،
و در حقیقت
زندگی محسور و تلخی دارند، فقط دل خوشاند که جاه و مقام دارند؛ امّا تعریف و تمجید دیگران، چه نفعی برای انسان دارد، به درد دنیای
مؤمن میخورد یا
آخرتش؟ تو هر چه نزد خدا هستی، همان هستی نه بیشتر، نه کمتر.
در اینجا مناسب است که روایتی را که
جابر جعفی ـ که از
اصحاب بسیار خوب حضرت بوده است ـ از
امام باقر(علیهالسلام)نقل میکند ذکر شود.
و اعلم بانّک لا تکون لنا ولیّاً حتی لو اجتمع علیک اهل مصرک و قالوا انّک رجل سوء لم یحزنک ذلک و لو قالوا انّک رجل صالح لم یسرک ذلک ولکن اَعْرض نفسک علی ما فی کتاب الله فان کنت سالکاً سبیله، زاهداً فی تزهیده، راغباً فی ترغیبه، خائفاً من تخویفه فاثبت و ابشر فانّه لا یضرک ما قیل فیک، و ان کنت مبایناً للقرآن فماذا الذی یغرّک من نفسک...
بدان ای جابر، که تو
ولیّ و هم ردیف ما نمیشوی، تا زمانی که اگر تمام اهل
شهرت جمع شوند و بگویند جابر مرد بدی است
ناراحت و
غمگین نشوی و اگر همه بگویند جابر مرد خوبی است
مسرور و
خرسند نشوی ولیکن خودت را با
قرآن وفق بده و بر آن عرضه بدار که اگر راه تو راه قرآن باشد و هر چه جلوگیری نموده تو ترک میکنی و هر چه دستور داده تو انجام میدهی و از هر چه قرآن ترسانده است میترسی، پس ثابت قدم باش و بر تو
مژده باد به چنین حالی؛ زیرا گفتار مردم، هیچ سود و ضرری برای تو ندارد و اگر رفتار تو برخلاف قرآن باشد، پس چه چیز میتواند تو را
مغرور کند و گول بزند.
بنابراین، باید حساب خودمان را با خدا صاف کنیم. به همین دلیل صالحان گذشته و اکابر و بزرگان دینی، توجهی به مقام و پست نداشتند؛ مگر آن که اتفاقات دنیا آنان را به شهرت و مقام رسانده باشد و از این راه احکام خدا و
دین را
رهبری و به مردم رسانده باشند و اجرای دستورهای خدا و
پیامبر(صلی الله علیه وآله) غرض آنان بوده باشد. روزی که مرحوم
امام خمینی(رضی الله عنه) را گرفتند و به
زندان و
تبعید بردند. فرمود: والله من نترسیدم و آنان میترسیدند و من آنان را
دلداری میدادم. روزی هم که پیروزمندانه از
پاریس به
تهران میآمد در هواپیما پرسیدند چه احساسی دارید. فرمود: هیچ.
اندیشه قم.