• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

تنور

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه: امام صادق علیه‌السلام، تنور، آتش، ایمان، اعتقاد قلبی، علم امام، عصمت.
پرسش: چرا امام صادق ـ علیه‌السلام ـ به یکی از یاران خود دستور داد تا وارد تنور پر از آتش شود؟ آیا اصل این دستور و انجامش توسط آن فرد عاقلانه است؟
پاسخ: دستورهایی مانند آنچه در پرسش آمده یا آنچه قرآن از دستور طالوت مبنی بر خودداری از نوشیدن آب با وجود تشنگی مفرط نقل می‌کند، عمومیت ندارند و تنها در برخی مواقع خاص صادر شده است. بیان این دستور از طرف امام ـ علیه‌السلام ـ تنها به جهت بیان یک حقیقت بر خراسانی بود، امام با این دستور خاص قصد داشت علت جهاد نکردن خود را بیان کند و می‌دانست مفسده‌ای بر این امر وجود ندارد. همچنین هارون مکی که این دستور را انجام داد و وارد تنور شد نیز خلاف عقل عمل نکرده است، بلکه عمل او مطابق با عقل واقعی بوده است؛ زیرا او به امام و علم الاهی و عصمتش اطمینان داشته؛ لذا یقین به خیر بودن این امر کرده و می‌دانست دستور امام ـ علیه‌السلام ـ بدون حکمت و مصلحت نیست.



برای روشن شدن موضوع مورد بحث، نخست متن روایت مورد بحث را بیان و سپس به بررسی آن می‌پردازیم:
مأمون رقّی نقل می‌کند: خدمت امام صادق ـ علیه‌السلام ـ بودم که سهل‌بن حسن خراسانی وارد شد، سلام کرد و نشست. سپس گفت: ای فرزند رسول خدا! چه‌قدر شما رئوف و مهربان هستید. شما امام هستید، چرا دفاع از حق خود نمی‌کنید با این‌که بیش از صد هزار شیعه آماده نبرد دارید.
امام ـ علیه‌السلام ـ فرمود: «خراسانی بنشین، خوش آمدی». سپس به خدمت‌کار فرمود: «تنور را روشن کن!».
خدمت‌کار امام ـ علیه‌السلام ـ تنور را روشن کرد. و امام ـ علیه‌السلام ـ رو به مرد خراسانی نموده، فرمود: «داخل تنور شو!».
خراسانی با التماس گفت: ای فرزند رسول خدا! مرا با آتش مسوزان. از جرم من در گذر، خدا از تو بگذرد.
امام ـ علیه‌السلام ـ فرمود: «تو را بخشیدم».
در این هنگام هارون مکی وارد شد در حالی‌که کفش خود را با دست گرفته بود، گفت: «السلام علیک یا ابن رسول اللَّه».
امام ـ علیه‌السلام ـ فرمود: «کفش‌هایت را بیانداز، برو داخل تنور بنشین!».
هارون مکی، کفش‌هایش را انداخت و در داخل تنور نشست.
در این هنگام امام ـ علیه‌السلام ـ با مرد خراسانی به سخن‌گفتن پرداخت و مانند کسی که در خراسان بوده از جریان‌های آن منطقه خبر داد. سپس فرمود: «خراسانی برو ببین در تنور چه خبر است».
خراسانی می‌گوید: به جانب تنور رفتم، دیدم هارون مکی چهار زانو در تنور نشسته است. بعد از تنور خارج شد، و به ما سلام کرد.
امام ـ علیه‌السلام ـ فرمود: «از اینها در خراسان چند نفر پیدا می‌شود؟!»
خراسانی گفت:به خدا قسم! یک نفر هم نیست.
امام ـ علیه‌السلام ـ فرمود: «به خدا یک نفر هم پیدا نمی‌شود، ما زمانی که پنج نفر یاور مانند این (هارون مکی) نداشته باشیم، قیام نخواهیم کرد، ما خودمان موقعیت مناسب را بهتر می‌دانیم».
[۲] ابن شهرآشوب مازندرانی، مناقب آل أبی‌طالب (ع)، ج ۴ ؟؟؟، ص ۲۳۷، علامه، قم، ۱۳۷۹ق.



در این روایت یک دستور وجود دارد که نسبت به دو شخص صادر شده؛ یکی نسبت به سهل‌بن حسن خراسانی و دیگری به هارون مکی. تفاوت این دو شخص و عملکردشان سبب می‌شود که این دستور را در دو حالت مجزا بررسی کنیم. علاوه بر لزوم بیان این،‌ باید برای فهم این دستور یا پیشنهاد امام توجه به نکاتی کرد:

۲.۱ - ۱. عام نبودن

دستورهایی مانند این، عمومیت ندارند و تنها در برخی مواقع خاص صادر شده است که باید همه آنها را با توجه به شرایط و افراد مورد مخاطب، بررسی کرد تا به نتیجه مورد نظر رسید. در روایت مورد بحث نیز چنین دستوری از موارد اندک بوده و نمی‌توان جنبه عمومی به آن داد؛ بلکه سیره پیامبران و امامان برخلاف این بوده و تنها در موارد محدود و معدود، چنین دستوراتی می‌دادند.

۲.۲ - ۲. مطلوبیت ذاتی نداشتن

این دستور و دستوراتی مانند این، مطلوبیت ذاتی و فی‌نفسه ندارند؛ یعنی مقصود اصلی امام وارد تنور شدن نیست، بلکه مطلوب واسطه‌ای می‌باشند یعنی در راستای هدفی هستند که برای نیل به آن وجود چنین دستوراتی لازم است.

۲.۳ - ۳. امتحان کردن خراسانی

امام ـ علیه‌السلام ـ این دستور را نخست به خراسانی داده بود و با توجه به این‌که خراسانی خدمت امام آمده بود تا پیشنهاد جنگ دهد. او وجود صد هزار جنگ‌جوی در رکاب امام را بیان کرده و حضرت را به إحیای حق خود وا می‌دارد؛ اما امام به واقع امر آگاه بود و می‌دانست او اگر چه مُحِب و دوست‌دار است، اما تا چه اندازه می‌توان به او اعتماد کرد و حدود اطاعت او از امام چه‌قدر است؛ لذا دستور به ورود به تنور داد تا حقیقت امر بر او نیز آشکار شود.
بیان چنین دستوری به خراسانی تنها برای نشان دادن هدف امام از آغاز نکردن این جنگ بوده است؛ لذا وقتی امر بر خراسانی آشکار شد، امام به او گفت:«تو را بخشیدم».
توجه به این نکته ضروری است که اگر امام ـ علیه‌السلام ـ خراسانی را این گونه امتحان نمی‌نمود، چه‌بسا تاریخ، امام ـ علیه‌السلام ـ را سرزنش می‌نمود که با توجه به وجود صد هزار مرد جنگی کوتاهی نموده و در مقابل ستمگران قیام نکرده و از مظلومان دفاع ننموده است.

۲.۴ - ۴. اطمینان به علم و عصمت امام

برای فهم و دقت بیشتر در دستور امام ـ علیه‌السلام ـ به هارون مکی نمونه‌ای را بیان می‌کنیم؛ یک عمل جراحی را در نظر بگیرید؛ عملی که در آن شکم انسان را پاره می‌کنند و اجزای موجود در آن را بیرون می‌آورند. دو نوع نگاه به این عمل وجود دارد. کسی که اطلاعی از عمل ندارد، از جا کنده شده و با آن مخالفت می‌کند، به اصل آن پی نبرده و در مقابل آن جبهه‌گیری می‌کند، از عقل و اخلاق در مذمت آن استفاده کرده و در مذمت جراح سخن می‌راند؛ اما کسی که از این عمل جراحی آگاه است و دکتر متخصص را می‌شناسد، چه موضعی می‌گیرد. او چیزی جز خیر در آن نمی‌بیند و هر چه‌قدر اطمینان و ایمان او به این عمل و پزشک آن بیشتر باشد، ناراحتی و استرس کمتری در خود راه می‌دهد. موضوع مورد بحث و موارد مشابه نیز چنین است. امثال هارون مکی، امری خلاف عقل نکرده‌اند، او به امام و علم الهی و عصمت ایشان اطمینان کامل داشت. اطمینان او به حدی بود که دستور امام را نه‌تنها خلاف عقل ندانسته بلکه حتی خیر خود را نیز در آن دیده است او می‌دانست امام عالمِ به علم ادنی و معصوم دستور خلاف حکمت و عقل و مصلحت نمی‌دهد، او با این پیش‌فرض، کار امام را حکیمانه و عاقلانه می‌دانست و لو این‌که فعلاً عقل او جزییات کار را درک نکند، اما این‌که شاید برخی از ما این عمل را خلاف عقل بدانیم، به این جهت است که حقیقت علم الهی امام بر ما آشکار نیست و وقتی از این علم و عصمت امام آگاهی یافتیم، ما نیز هیچ خلافی در آن نمی‌بینیم.

۲.۵ - ۵. امتحان کردن سپاه طالوت

نمونه چنین داستان و گفتاری در قرآن و از زبان طالوت نیز بیان شده که ما را در فهم درست این روایت و روایت‌های مشابه کمک می‌کند: طالوت با نشانه‌های اعجازآمیز به رهبری بنی‌اسرائیل منسوب شد و سپاهیان بسیار فراهم کرد و به سمت جالوت و سپاهیانش حرکت کرد تا با آنها بجنگد؛ اما سپاهیان او یک‌دست نبوده و بسیاری از آنان ایمان و اعتقاد قلبی به طالوت نداشتند و همین سبب امتحانی سخت بر بنی‌اسرائیل شد که قرآن آن‌ را این‌گونه بیان می‌دارد:

۲.۵.۱ - سخن خداوند متعال

«فَلَمَّا فَصَلَ طالُوتُ بِالْجُنُودِ قالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلیکُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَ مَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِیَدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلاَّ قَلیلاً مِنْهُمْ فَلَمَّا جاوَزَهُ هُوَ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ قالُوا لا طاقَةَ لَنَا الْیَوْمَ بِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ قالَ الَّذینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرینَ»؛
«پس زمانی که طالوت با سپاهیان (برای جنگ با دشمن از شهر) بیرون رفت، گفت: بی‌تردید خدا شما را به‌وسیله نهر آبی آزمایش می‌کند؛ پس هر که (به هنگام تشنگی‌) از آن (سیر) بنوشد، از من نیست و هرکه از آن نخورد، از من است، مگر کسی که با دستش کفی آب برگیرد (که او نه از من است و نه مردود از سپاه‌). پس جز اندکی از آنان همگی از آن نوشیدند. و زمانی که او و کسانی که با او ایمان آورده بودند از نهر گذشتند، (گروهی از آنان‌) گفتند: ما را امروز قدرت مقابله با جالوت و سپاهیانش نیست. ولی کسانی که یقین داشتند که دیدارکننده خدایند، گفتند: چه‌بسا گروه اندکی که به توفیق خدا بر گروه بسیاری پیروز شدند و خدا با شکیبایان است».
حال اگر کسی به واقع امر اطلاع نداشته باشد و با این ماجرا روبه رو شود، طالوت را به جهت این سیاست سرزنش می‌کند و می‌گوید به سپاهی که به جنگ می‌رود و تشنه نیز هست، چه‌گونه چنین دستوری داده می‌شود و آیا چنین دستوری مطابق با عقل و اخلاق نیز است؛ اما اگر کسی به واقع امر اطلاع داشته و گفتار طالوت را سخن خداوند بداند، قطعاً می‌تواند علت چنین دستوری را متوجه شده و به حقیقت آن پی ببرد و جالب این است که در نتیجه چنین غربالی است که سپاه طالوت با اندکی افراد، پیروز شده که در نهایت آن، جالوت توسط داود کشته می‌شود که قرآن در آیات خود به این پیروزی اشاره کرده است:

۲.۵.۱ - سخن خداوند متعال

«وَ لَمَّا بَرَزُواْ لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُواْ رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ • فَهَزَمُوهُم بِإِذْنِ اللّهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الأَرْضُ وَلَكِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ»؛
«و چون (طالوت و اهل ایمان‌) برای جنگ با جالوت و سپاهیانش ظاهر شدند، گفتند: پروردگارا! بر ما صبر و شکیبایی فرو ریز، و گام‌هایمان را استوار ساز، و ما را بر گروه کافران پیروز گردان. پس آنان را به توفیق خدا شکست دادند. و داود (جوان مؤمن نیرومندی که در سپاه طالوت بود) جالوت را کشت و خدا او را فرمانروایی و حکمت داد، و از آنچه می‌خواست به او آموخت. و اگر خدا (تجاوز و ستم‌) برخی از مردم را به‌وسیله برخی دیگر دفع نمی‌کرد، قطعاً زمین را فساد فرا می‌گرفت؛ ولی خدا نسبت به جهانیان دارای فضل و احسان است».


۱. علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج ۴۷، ص ۱۲۳، مؤسسة الوفاء، بیروت، ۱۴۰۴ق.    
۲. ابن شهرآشوب مازندرانی، مناقب آل أبی‌طالب (ع)، ج ۴ ؟؟؟، ص ۲۳۷، علامه، قم، ۱۳۷۹ق.
۳. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۲، ص ۲۴۲، دارالکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، ۱۳۷۴ش.    
۴. بقره (۲)، آیه ۲۴۹.    
۵. بقره (۲)، آیه ۲۵۰ ۲۵۱.    



پایگاه اسلام کوئست.    


رده‌های این صفحه : امام صادق | تاریخ معصومان




جعبه ابزار