بحران هویت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: هویت، هستی، بحران هویت، چیستی، هویت فردی، هویت اجتماعی.
پرسش: بحران هویت چیست و
دین اسلام چه رویکردی در برابر آن دارد؟
پاسخ: «بحران هویت» یعنی وضعیت خاص که اجتماع یا فرد از شناخت دقیق حقیقت وجودی و حقوق خویش و نیز شناساندن آنها به دیگران باز ماندهاند.
افراد در وضعیت بحران هویت اجتماعی، نقش خود را در جامعه نمیدانند و در سطح کلانتر، جامعه کارکرد خود را از دست میدهد، دچار سردرگمی میشود، نهادهای اجتماعی از حالت تعادل خارج میشوند و منزلت اجتماعی افراد لطمه میبینند. بحران هویت فردی به معنای عدم توانایی فرد، در قبول نقشی است که جامعه از او انتظار دارد.
به نظر میرسد با توجه به اصول و مبانی دینی و ارزشهای معنوی، بتوان بسیاری از بحرانهای اجتماعی را کنترل نموده و از بروز بحران هویت پیشگیری نمود. این مطلب تنها در حد یک شعار و آرزو و آرمان دست نیافتنی نیست. اگر امروز شاهد ناهنجاریهای اجتماعی در جامعه هستیم که به بحران تبدیل شده است، بدین علت است که ساختارهای اجتماعی چندان بر مبنای اصول دینی استوار نشده است. اگر بخشی از جامعه بر اساس رویکرد دینی و بخشهای دیگر عقبتر از آن حرکت کنند، زمینه بحران هویت اجتماعی فراهم خواهد شد.
به نظر میرسد مشکل اصلی جامعه ما این است که هنوز ارزشها و هنجارهای دینی به خوبی تعریف نشده و معرفت دینی جامعه در حد لازم و کافی نیست. بنابراین مشکل اصلی ما در نوع نگرش و رویکرد افراد جامعه، به ویژه مهندسان اجتماعی و مسئولان نهادهای فرهنگی ـ اجتماعی نسبت به موضوع
دین است. در مقابل وقتی به مبانی دینی مراجعه میکنیم، درمییابیم که عناصر دینی و آموزههای آن از پتانسیلی قوی برای ایجاد یک جامعه سالم و دارای هویت والا و بالا، برخوردار است. بنابراین، اولین قدم پیشگیری از بحرانها و آسیبهای اجتماعی، جهتدهی و ساماندهی امور اجتماعی بر اساس ارزشها و هنجارهای دینی است که البته این کار، کاری سخت و زمانبر است.
«هویت» یعنی آنچه که باعث تشخص فرد میشود.
در واقع هویت، حقیقت، چیستی و هستی را میرساند. اصل این کلمه، عربی است و از کلمه «هو» به معنای او (ضمیر غایب مفرد مذکر) گرفته شده و از ضمیر «هو»، لفظ مرکب «هو، هو» ساخته شده است.
هویت دارای ابعاد و جنبههای متفاوتی است؛ مانند هویت فردی و اجتماعی.
این مفهوم به شیوههایی اشاره دارد که به واسطه آنها، افراد و گروهها در روابط اجتمــاعی خود از افراد و گروههای دیگر متمایز میشوند.
برخی بر این باورند که انسانها آنچه را که از جامعه میگیرند در درون پردازش کرده و درونی میکنند، آنگاه آنرا میپذیرند و همین مسئله، هویت فردی آنها را تشکیل میدهد. ولی باید گفت: بارزترین فرق میان هویت فردی و جمعی در این است که هویت فردی بر تفاوت، و هویت جمعی بر شباهت تاکید دارد.
عوامل مختلفی در تشکیل هویت جمعی مؤثر هستند که برخی از آنها عبارتاند از: خانواده، زبان، دین، زادگاه، شغل، سن، جمعیت، ایدئولوژی، ملیت (قومیت)، تاریخ گذشته، خودآگاهی و خودیابی.
بحران به معنای تنش و تضاد، یا خروج از حالت تعادل و انحراف از حقیقت است. بنابراین، «بحران هویت» یعنی وضعیت خاص که اجتماع یا فرد از شناخت دقیق حقیقت وجودی و حقوق خویش و نیز شناساندن آنها به دیگران باز ماندهاند.
افراد در وضعیت بحران هویت اجتماعی، نقش خود را در جامعه نمیدانند و در سطح کلانتر، جامعه کارکرد خود را از دست میدهد، دچار سردرگمی میشود، نهادهای اجتماعی از حالت تعادل خارج میشوند و منزلت اجتماعی افراد لطمه میبینند.
بحران هویت فردی به معنای عدم توانایی فرد، در قبول نقشی است که جامعه از او انتظار دارد.
بحران هویت دارای شاخصهها و نشانههای زیر است:
«بیگانگی» در اصطلاح رایج علوم اجتماعی، به معنای گسستگی یا جدایی میان افراد با کل شخصیت است. بیگانگی حالتهای متفاوتی دارد؛ از جمله جدایی انسان از جهان عینی. نظیر محیط کار و جدایی خود با خود یا «از خود بیگانگی». به این ترتیب درمییابیم که بیگانگی، طیفها و انواع مختلفی دارد که «از خود بیگانگی» به عنوان یکی از مهمترین آنها، معرف و نشاندهنده بحران هویت است. در این وضعیت انسانها نه تنها نسبت به یکدیگر احساس جدایی و بیگانگی میکنند، بلکه با خود نیز سر ستیز دارند، و در واقع هستی و حقیقت خود را گم میکنند، در این صورت شخصیت حقیقی انسان لطمه میبیند.
کجرویهای گوناگون اجتماعی؛ مانند شورشهای دسته جمعی، درگیریهای خیابانی، آزارهای جنسی و … علائمی از «بیهویتی اجتماعی»، یا بحران هویتانـد. وقتی عـدهای که به لحـاظ شخصیت از هم گسیختـهاند و جامعه آنها را یک انسان متعادل و به هنجار نمیبیند، در کنار هم جمع میشوند و یک گروه را تشکیل میدهند؛ این وضعیت، زمینهساز انواع انحرافات اجتماعی خواهد شد.
به عنوان مثال جوانانی که کار و شغل مناسبی ندارند، در کنار هم جمع میشوند و این حالت آشفتگی، زمینهساز و پیشزمینه انواع انحرافات و آسیبهای اجتماعی خواهد بود.
شاید بتوان
مدگرایی را بارزترین شاخصه بحران هویت تلقی کرد. در
علوم اجتماعی «مُد» را چنین تعریف میکنند:
«
مد را میتوان به صورت شکلها یا الگوهای غیر منطقی و ناپایدار رفتار تعریف کرد که بهطور مکرر در جوامعی به وجود میآید که دارای نمادهای پایگاه ثابت نبوده و اعضای آن با استفاده از تقلیدهای انتخابی جهتدار در جستوجوی بازشناسی پایگاه و ابراز وجودی هستند».
«
برنارد» معتقد است که مدها مانند هوسهای اجتماعی بیثبات و غیر منطقیاند. مدگرایی نشان دهنده تزلزل و بحران هویت اجتماعی افراد جامعه است. در این وضعیت جامعه دچار انحراف شده و افراد سعی میکنند خود را به یک نوع مدل و گرایش نسبت دهند تا به این وسیله، هوسهای خود را ارضا کنند. مدلهای روزمرهای که خود را در لباس، نوع رفت و آمد، حرف زدن و مهمانی دادن، یا به عبارت دیگر،
سبک زندگی نشان میدهد، معیار و شاخص بحران هویت جمعی است.
وازدگی در مقابل فرهنگ بیگانه در واقع از آن جهت که معلول بحران هویت است، علامت و نشانه آن است. به این معنا که ارتباط بین فرهنگها گاهی از نوع
داد و ستد فرهنگی است، روشن است که داد و ستد فرهنگی، امری مفید، بلکه لازم و ضروری بوده و تجربه جهان خارجی حاکی از این است که یکی از عوامل بالندگی و پویایی فرهنگها همین تعامل متقابل فرهنگی است. در دنیای کنونی، فرهنگی که قادر نباشد عناصر فرهنگی مفید را جذب و عناصر غیر مفید را دفع کند، مانند یک
ارگانیزم زنده، بعد از مدتی فرسوده میشود و از بین خواهد رفت؛ اما در مقابل، نوعی دیگر از تعامل وجود دارد که در آن، فرهنگ مهاجم، فرهنگ مقابل را تخریب میکند، ارزشها و هنجارهای آنرا نادیده میانگارد و با غلبه و تهاجم، درصدد جایگـزینی ارزشها و عنـاصر مـورد نظـر خویش است.
در حالت اول، افراد جامعه ارزشها را با
علم و
درایت میپذیرند. در نتیجـه ارزشها در کلیت هـویت فرهنگی ـ اجتماعی جای داده میشود و مانند یک عنصر خودی با آن معامله میگردد، این فرآیند در صورت احساس نیاز به عنصری خاص انجام میپذیرد. اما در وضعیت تهاجمی، هنجارفرستان لزوماً درصدد جایگزین ساختن هنجار مورد نظر خودشان هستند و اصولاً با شگردها و ابزارهای مختلف، قدرت تفکر، انتخاب و گزینش را از طرف مقابل سلب میکنند. حال سؤال اساسی این است که چگونه یک جامعه در این وضعیت قرار میگیرد؟
اگر احساس پوچی و بیهویتی به یک احساس همگانی و فراگیر تبدیل شود و افراد دچار بحران هویت شوند، وضعیت تهاجمی شکل خواهد گرفت. به اینمعنا که بیهویتی اجتماعی، زمینهساز ورود فرهنگ بیگانه، به شکل تخریبی است.
بعضی از جامعهشناسان، مانند «
اسپنسر» جامعه را مانند یک ارگانیزم میانگارند که وقتی دچار حالت بیماری میشود، قدرت دفاعی خود را از دست میدهد و در مقابل حملات بیماریها قدرت مقابله و دفاع ندارد و با ورود کوچکترین عامل مخرب، سلامت خود را از دست خواهد داد. احساس بیگانگی نسبت به فرهنگ خودی و بیهویتی اجتماعی، زمینهساز پذیرش تهاجم فرهنگی است.
بنابراین، جامعهای که دچار تهاجم فرهنگی است، و تغییرات اجتماعی در آن سریع صورت میگیرد و ارزش در آن جامعه ناپایدار و هنجارشکنی در آن مرسوم است، نشان دهنده بحران هویت است.
برخی از زمینههای اجتماعی و عوامل زمینهساز هویت اجتماعی خانواده، رسانههای جمعی، ساختاری اجتماعی و … است که در صورت ضعف کارکرد این عناصر و یا در شرایط کارکرد منفی آنها، بحران هویت ایجاد میشود.
اولین عامل و مهمترین ابزار جامعهپذیری افراد یک جامعه، «خانواده» است؛ زیرا اجتماعیشدن افراد از خانواده شروع میشود. بنابراین، هویت انسانی در خانواده شکل میگیرد. حال اگر خانوادهای دچار اختلال و نابسامانی باشد و کارکرد و نقش اصلی خود، یعنی
تربیت و
پرورش را از دست بدهد، فرآیند جامعهپذیری به خوبی انجام نمیشود، در این وضعیت، فردی که وارد عـرصههای مختلف اجتماعی شده است، دچار بحران هویت میشود و نمیتواند خود را با ارزشهای پذیرفته شده جامعه همنوا کند و نقش خود را به خوبی ایفا کند.
یکی از خاستگاههایی که هنجارها و ارزشها از آنجا نشر و اشاعه پیدا میکنند، رسانههای جمعی؛ مانند رادیو، تلویزیون، مطبوعات و در دهههای اخیر، فضای مجازی است که به صورت بسیار گستردهای در اختیار همگان قرار دارد.
ساختارهای اجتماعی به گونهای در شخصیت انسانی تاثیر میگذارد که فرد احساس میکند در یک چهارچوب جبرگونه اجتماعی عمل میکند و همواره تحت نظر دیگران است؛ لذا سعی میکند رفتار فردی و جمعی خود را به گونهای تنظیم کند که حداکثر رضایت دیگران را جلب نماید.
خلاصه در فرآیند توسعه و دگرگونی جوامع، باورها، اعتقادات و رفتار انسان نیز دستخوش استحاله و تغییر میشود و این تغییر و دگرگونی با مظاهری؛ مانند خانواده مدرن، دولت و جامعه مدرن، در کلیت اجتماع بحران ایجاد میکند و این بحران، قبل از همه، هویت جمعی را مورد آسیب قرار میدهد.
به عنوان نمونه، در مورد کشور ایران میتوان گفت؛ ورود مظاهر فرهنگ غربی در زمان
صفویه به تدریج آغاز شد و در زمان
قاجار به ویژه در اواخر این سلسله، به نقطه اوج خود رسید، به گونهای که اینبار تنها اشیاء و عناصر مادی فرهنگ غرب نفوذ نمیکرد، بلکه انواع مکاتب فکری که در غرب رشد یافته بود و ساختار جامعه غربی را از نو پایهریزی کرده بود، به فرهنگ
ایران نفوذ نمود و ساختار اجتماعی کشـور را درهم ریخت و هـویت اجتمـاعی جامعـه را به چالش کشید، از این مرحله به بعد، بحرانهای هویت جمعی شکل گرفت. این فرآیند با حکومت
رضاخان تکمیل شد، به گونهای که ساختار جامعه ایرانی با تغییرات و تحولات شدیدی مواجه شد. این تغییرات اجتماعی اغلب نهادها و ساختارهای مسلط جامعه آنروز ایران را تحت الشعاع قرار داد.
ساختار اقتصادی که بر پایه
کشاورزی و
دامداری قرار داشت و عمده محصولات مورد نیاز در داخل کشور را تولید میکرد با هجمه ورود
تکنولوژی و کالاهای صنعت غرب به سمت اقتصاد بیمارگونه صنعتی سوق داده شد، ساختار خانواده از خانواده سنتی به خانواده مدرن تبدیل شد و ساختار فرهنگی تحت تاثیر بیشتری قرار گرفت، و همانطور سایر ساختارهای خرد اجتماعی در کلیت ساختار جدید هضم شدند که البته با درایت بیشتر، این امکان وجود داشت که بدون درهم شکسته شدن فرهنگ بومی، از عناصر مثبت فرهنگ بیگانه بهترین استفاده را نمود.
به نظر میرسد با توجه به اصول و مبانی دینی و ارزشهای معنوی، بتوان بسیاری از بحرانهای اجتماعی را کنترل نموده و از بروز بحران هویت پیشگیری نمود. این مطلب تنها در حد یک شعار و آرزو و آرمان دست نیافتنی نیست. اگر امروز شاهد ناهنجاریهای اجتماعی در جامعه هستیم که به بحران تبدیل شده است، بدین علت است که ساختارهای اجتماعی چندان بر مبنای اصول دینی استوار نشده است. اگر بخشی از جامعه بر اساس رویکرد دینی و بخشهای دیگر عقبتر از آن حرکت کنند، زمینه بحران هویت اجتماعی فراهم خواهد شد.
به نظر میرسد مشکل اصلی جامعه ما این است که هنوز ارزشها و هنجارهای دینی به خوبی تعریف نشده و معرفت دینی جامعه در حد لازم و کافی نیست. بنابراین مشکل اصلی ما در نوع نگرش و رویکرد افراد جامعه، به ویژه مهندسان اجتماعی و مسئولان نهادهای فرهنگی ـ اجتماعی نسبت به موضوع دین است. در مقابل وقتی به مبانی دینی مراجعه میکنیم، درمییابیم که عناصر دینی و آموزههای آن از پتانسیلی قوی برای ایجاد یک جامعه سالم و دارای هویت والا و بالا، برخوردار است. بنابراین، اولین قدم پیشگیری از بحرانها و آسیبهای اجتماعی، جهتدهی و ساماندهی امور اجتماعی بر اساس ارزشها و هنجارهای دینی است که البته این کار، کاری سخت و زمانبر است.
دین چگونه و با چه سازوکاری میتواند در تثبیت شخصیت و رفع بحران هویت مؤثر باشد؟ به عبارت دیگر، کارکرد دین چیست و چگونه میتواند بحرانزدایی کند؟
در اینجا بهطور اختصار بعضی از سازوکارهای دینی را جهت رفع بحران هویت اجتماعی یادآور میشویم:
اولین و مهمترین کارکرد دین «معنابخشی» به زندگی است. دین زندگی را معنادار و هدفدار میکند، به شکلی که انسان بدون اینکه زندگی را به عنوان یک هدف اصلی بنگرد، درعینحال از زندگی لذت برده و آنرا وسیله دسترسی به سعادت قرار میدهد. دین، انسان را از سردرگمی و رنج که همواره گریبانگیر انسانها است، نجات میدهد.
دین انسان را به سرچشمه حیات نزدیک میکند و با آموزههای حیاتبخش خود، شخصیت حقیقی انسان را معرفی میکند. بر اساس آموزههای دینی، انسان در صورتی که راه هدایت را بپیماید، لایق
مقام خلیفة اللهی در روی زمین میشود.
به اعتراف بعضی از اندیشمندان اجتماعی، امروزه در جوامع مدرن خانواده کارکرد اصلی خود را از دست داده و نهادهای اجتماعی، یکی پس از دیگری نقش خانواده را بر عهده گرفتهاند، برایناساس اندیشمندان اجتماعی مجبور شدهاند که تعریف مجددی از خانواده ارائه دهند که با وضعیت موجود همخوانی داشته باشد، بحرانهای اجتماعی بهطور عمده بدین علت ظهور میکند که هیچ چیز نمیتواند خلا کارکردهای خانواده را پر کند؛ اما در مقابل، اندیشه دینی پایه و اساس روابط سالم اجتماعی و یکی از مهمترین و مقتدرترین گروههای اجتماعی را خانواده میداند و بر
ازدواج به هنگام، منع شدید از جدایی و
طلاق، احترام متقابل والدین و فرزندان به یکدیگر، رعایت حقوق متقابل زن و مرد و فرزندان در خانواده سفارش و تاکید کرده است. با وجود این عناصر، هویت اجتماعی معنا و مفهوم دیگری پیدا میکند، خانواده استحکام مییابد و در نتیجه چنین جامعهای کمتر دچار بحران هویت خواهد شد.
جامعه در حقیقت شبکه درهم تنیدهای از روابط افراد است. دین تاکید دارد که این روابط به گونهای سالم انجام پذیرد. رابطه سالمی که در آن حقوق مشخص هر کدام از طرفین رعایت گردد. و لازمه این شبکه حقوقی این است که از ابتداییترین حقوق، مانند حقوق همسفر، تا حقوق عالی و ضروری اجتماعی رعایت گردد. کارکرد این شبکه سالم حقوقی این است که جامعه از یک همبستگی اجتماعی بالایی برخوردار شود؛ لذا هر چقدر همبستگی اجتماعی افزایش یابد، بروز بحران هویت کمتر خواهد شد.
الگوها و نمونههای فراوانی از روابط سالم و مطلوب اجتماعی، در پرتو همبستگی اجتماعی بر اساس آموزههای دینی را میتوان بیان نمود:
همسایه خوب و رعایت حقوق همسایه، رعایت قانون و اخلاق در مراودات اداری، اقتصادی، سیاسی و...، تقویت رفاقتهای سازنده و پیشرفتدهنده و نمونه عالیتر، تاکید فراوان بر
صله رحم و رعایت حقوق خویشاوندی به ویژه حقوق پدر و مادر.
یکی از آموزهها و ارزشهای اصیل دینی ارتباط با خویشاوندان دور و نزدیک و ایجاد علقه صمیمانه و برادرانه بین آنها است. این مهم تا بدانجا است که حتی در مواردی،
اسلام دستور میدهد که
زکات واجب یا
صدقات مستحب را ابتدا به خویشاوندان
فقیر برسانید و اگر چنین فردی در بین خویشاوندان وجود ندارد، صدقات را به دیگران
هدیه دهید. بهطور کلی توصیههای دین در این موارد، در ایجاد یک جامعه سالم با فضای اخلاق و برادری، در سطح بالای همبستگی اجتماعی مؤثر است. آموزه اصلی دین این است که «اِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ اِخْوَة؛
مؤمنان همه با یکدیگر برادرند.» سفارش و تاکید بر هدیه دادن و پاسخ کافی و مناسب دادن به هدیهآورنده و آموزههایی از این نوع، همه یک جامعه ایدهآل را پیریزی میکند.
به هر ترتیب شبکه ارتباطی سالم حقوقی، در تعیین عناصر هویتبخش اجتماعی مؤثر است. بیگمان این عناصر، هویت اجتماعی جامعه اسلامی را تشکیل میدهد؛ جامعهای که در آن شخصیت افراد آسیب نمیبیند، بلکه هر فرد موقعیت خاص خود را دارد و از حقی برخوردار است و این حق را میتواند دریافت کند. در این صورت نگران ضایع شدن حق خود نیست و دچار بحران هویت و تنشهای شخصیتی نخواهد شد. هرچه این شبکه حقوقی گستردهتر شود، همبستگی اجتماعی مستحکمتر میشود، در این وضعیت، نابهنجاریها و هنجارشکنیهای مختلف مثل
خودکشی،
خودسوزی، انزوای اجتماعی و...، زمینه بروز و ظهور نخواهد یافت؛ زیرا به اعتقاد «
دورکیم» خودکشی نتیجه ضعف همبستگی اجتماعی است؛ یعنی نتیجه بحران هویتی است که فرد در اثر گسیخته شدن از جمع دچار آن شده است. حال اگر در سایه مبانی دینی، همبستگی اجتماعی بیشتر شود، جامعه کمتر دچار بحران هویت جمعی خواهد شد.
یکی از آموزههای دینی تاکید فراوان بر کسب علم و دانش و مذمت جهل و نادانی است. مهمترین کارکردهای علم و دانش، شناخت نسبت به «خود» و جایگاه خود در نظام هستی است، تا انسان در منظومه هستی سرگردان نباشد و دچار بحران هویت نشود.
امام علی (علیهالسّلام) در این مورد کلام راهگشایی دارد و میفرماید:
«الْعَالِمُ مَنْ عَرَفَ قَدْرَهُ وَ کَفَی بِالْمَرْءِ جَهْلًا اَلَّا یَعْرِفَ قَدْرَهُ؛
اندیشمند کسی است که منزلت و جایگاه خود را بشناسد و جهل و نادانی انسان همین بس که قدر خود را نشناسد.»
تاثیرگذاری این عامل آنجا آشکار میشود که بدانیم موضوع
علم و دانش، محورهای متعددی میتواند باشد که یکی از عمدهترین محورهای آن، آگاهی نسبت به حقوق خود و دیگران است، بنابراین با توجه به عوامل علمآموزی و شبکه حقوق سالم، جامعه آرمانی اسلامی، نمای بهتری خواهد یافت. بنابراین علم و دانش در کسب هویت بسیار کارساز است، هر چه سطح آگاهی افراد جامعه بالاتر باشد، جامعه کمتر دچار بحران هویت جمعی خواهد شد.
پایگاه اسلام کوئست، برگرفته از مقاله «بحران هویت»، تاریخ بازیابی۱۴۰۱/۵/۲۶.