امام باقر(ع)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلید واژه: امام باقر، خوارج، مارقه
پرسش: زندگى علمى
امام باقر (ع) را ذکر نمایید؟
پاسخ:
اكنون امام باقر (ع) در زمانى كه افزون بر نیم قرن از
رحلت رسول اکرم (ص) گذشته و تنش هاى فكرى و عقیدتى، شدت بیشترى یافته است، مجال مىیابد تا با تشكیل حوزه عظیم درسى به تصحیح اندیشه ها بپردازد.
خوارج گر چه پس از جنگ
نهروان به شدت تضعیف شدند، ولى با گذشت زمان به تجدید قوا پرداخته و هوا دارانى یافته و بعدها به شورشها و حركتهاى اجتماعى دامن زدند.
یكى از میدانهاى رویارویى امام باقر (ع) با اندیشه هاى منحرف، موضعگیریها و روشنگریهاى آن حضرت در رویارویى با عقاید و مشى خوارج بود.
امام باقر (ع) در برخى از تعالیم خود مىفرمود: به این گروه
مارقه باید گفت: چرا از
علی (ع) جدا شدید، با این كه شما مدتها سر در فرمان او داشتید و در ركابش جنگیدید و نصرت و یارى وى زمینه تقرب شما را به خداوند، فراهم مىآورد.
آنها خواهند گفت:
امیر المؤمنین (ع) در دین خدا حكم كرده است (یعنى در جنگ با
معاویه حكمیت را پذیرفته است در حالى كه نمىبایست شرعا حكمیت را بپذیرد) .
به آنان باید گفت: خداوند در
شریعت پیامبر حکمیت را پذیرفته و آن را به دو مرد از بندگانش وانهاده است. آنجا كه فرموده:
«فَابْعَثُواْ حَكَمًا مِّنْ أَهْلِهِ وَحَكَمًا مِّنْ أَهْلِهَا إِن يُرِيدَا إِصْلاَحًا يُوَفِّقِ اللّهُ بَيْنَهُمَا»
هر گاه میان زن و شوهر اختلافى رخ نمود كه احتمال دارد به جدایى منتهى شود، به انگیزه ایجاد سازش و همدلى میان آنها، یك مرد از جانب شوهر و یك مرد از جانب زن به عنوان حكم فرستاده شوند تا اگر بناى اصلاح باشد، خدا آنان راتوفیق عطا كند.
از سوى دیگر،
رسول خدا (ص) در جریان بنى قریظه براى حكمیت،
سعد بن معاذ را برگزید و او به آن چه مورد امضا و پذیرش خداوند بود، حكم كرد.
به خوارج باید گفت: آیا شما نمىدانید كه وقتى
امیر المؤمنین (ع) حكمیت را پذیرفت به افرادى كه حكمیت بر عهده آنان نهاده شده بود فرمان داد تا بر اساس قرآن حكم كنند و از حكم خداوند فراتر نروند و شرط كرد كه اگر حكم آنان خلاف قرآن باشد، آن را نخواهد پذیرفت؟ زمانى كه كار حكمیت علیه على (ع) تمام شد، برخى به آن حضرت گفتند: كسى را بر خود حكم ساختى كه علیه تو حكم كرد!
امیر المؤمنین (ع) در پاسخ گفت: من به حكمیت
کتاب خدا تن دادم، نه به حكمیت یك فرد تا نظر شخصى خودش را اعمال كند.
اكنون باید به خوارج گفت كه در كجاى این حكمیت،
انحراف از حكم
قرآن دیده مىشود! با این كه آن حضرت بصراحت اعلام كرد كه: حكم مخالفت قرآن را رد مىكند.
در روایتى دیگر آمده است: فردى از خوارج مدعى بود كه
علی (ع) در جنگ نهروان به خاطر كشتن خوارج، گرفتار ظلم شده است.وى مىگفت اگر بدانم كه در پهنه زمین كسى هست كه براى من
ظالم نبودن على (ع) را ثابت كند به سویش خواهم شتافت. به او گفتند كه از میان فرزندان على (ع) شخصى چون
ابو جعفر ، محمد بن على مىتواند تو را پاسخ دهد.
وى كه از سردمداران
خوارج بود، گروهى از بزرگان یارانش را گرد آورد و به حضور امام باقر (ع) رسید.
به
امام باقر (ع) گفته شد اینان براى مناظره آمدهاند.حضرت فرمود اكنون بازگردند و فردا بیایند.
فرداى آن روز،
امام باقر (ع) فرزندان
مهاجر و
انصار را گرد آورد و گروه خوارج نیز حضور یافتند.
امام باقر (ع) با حمد و ستایش خداوند، سخن آغاز كرد و پس از
شهادت به
وحدانیت خداوند و
رسالت پیامبر اکرم (ص) فرمود: سپاس خداى را كه با اعطاى نبوت به پیامبر اكرم، ما خاندان را كرامت بخشید و ولایت خویش را به ما اختصاص داد.اى فرزندان مهاجر و انصار! در میان شما هر كس فضیلتى از امیر المؤمنین على (ع) مىداند، بر جاى ایستد و آن را بازگوید.
حاضران هر یك ایستادند و در
فضیلت على (ع) سخنها ایراد كردند.
با این زمینه و فضایى كه امام باقر (ع) پدید آورد آن مرد كه بزرگ خوارج آن محفل بشمار مىآمد، از جاى برخاست و گفت:
من فضایل و ارزشهاى على (ع) را بیش از این جمع آگاهم و روایتهاى فزونترى را مى دانم، ولى اینها مربوط به زمانى است كه على (ع) هنوز حكمیت را نپذیرفته، با پذیرش حكمیت كافر نشده بود.
سخن در فضایل على (ع) به حدیث خیبر رسید، آنجا كه پیامبر (ص) فرمود: «لاعطین الرایة غدا رجلا یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله، كرارا غیر فرار، لا یرجع حتى یفتح الله على یدیه.»
فردا، پرچم را به فردى خواهم سپرد كه خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند.بر دشمن هماره مىتازد و هرگز از میدان نبرد نمىگریزد، او از رزم باز نمىگردد مگر با پیروزى و فتح خیبر.
در این هنگام امام باقر (ع) رو به جانب آن مرد كرد و فرمود:
درباره این حدیث چه مىگویى؟
خارجى گفت: این حدیث حق است و شكى هم در آن نیست، ولى كفر پس از این مرحله پدید آمد .
امام باقر (ع) فرمود: آیا آن روز كه خداوند على را دوست مىداشت، مىدانست كه او در آینده اهل نهروان را خواهد كشت یا نمىدانست؟
مرد گفت: اگر بگویم خدا نمىدانست، كافر شدهام، پس ناگزیر باید اقرار كنم كه خداوند مىدانسته است.
امام باقر (ع) فرمود: آیا محبت خدا به على (ع) از آن جهت بوده كه وى در خط اطاعت خدا حركت مىكرده یا به خاطر عصیان و نافرمانى بوده است!
مرد گفت: بدیهى است كه دوستى خداوند نسبت به امیر المؤمنین على (ع) ازجهت اطاعت و بندگى وى بوده است نه عصیان و نافرمانى. (در نتیجه محبت خداوند به على (ع) بیانگر این است كه على (ع) تا پایان عمر در راه اطاعت خدا گام نهاده و هرگز از مسیر رضاى او بیرون نرفته است و آنچه كرده وظیفه الهى او بوده است).
سخن كه به اینجا رسید، امام باقر (ع) رو به آن مرد كرده و فرمود: اكنون تو در میدان مناظره مغلوب شدى، از جاى برخیز و مجلس را ترك كن.
مرد از جاى برخاست و آیهاى از قرآن را كه بیانگر آشكار گشتن حق براى او بود زمزمه مىكرد و اظهار داشت: «الله اعلم حیث یجعل رسالته».
از جمله مسایل بحث انگیز معارف اسلامى كه از دیر زمان، ذهن اندیشه وران و حتى عامیان را به پرسشهاى مختلف بر مىانگیخته، مسأله
جبر و
اختیار است.
در قرآن كه محور تعالیم اسلامى است از یك سو حاكمیت مطلق الهى بر تمامى ابعاد و زوایاى هستى به انسان یادآورى شده است، و از سوى دیگر اعمال و موضعگیرى آدمیان در صحنه زندگى و در میدان
کفر و
ایمان ، عمل خود آنان بشمار آمده است.
در برخى آیات مىخوانیم:
«ما شاء الله لا قوة الا بالله»
خواست، خواست خداست و نیرویى جز به اتكاى خدا وجود ندارد.
«و ما تشاؤون إلا ان یشاء الله...»
شما چیزى را نمىخواهید مگر این كه خداوند بخواهد.
«تضل بها من تشاء و تهدى بها من تشاء »
خداوند آن كس را كه بخواهد به وسیله آیات قرآن گمراه مىسازد و هر آن كس را كه بخواهد هدایت مىكند.
و از سوى دیگر در بعضى از آیات مىخوانیم:
«و ما اصابكم من مصیبة فبما كسبت ایدیكم... »
هر ناگوارى كه به شما برسد، نتیجه دستاوردهاى خود شماست.
«و لتجزى كل نفس بما كسبت و هم لا یظلمون»
هر فردى به وسیله آن چه خود كسب كرده و انجام داده است مجازات مىشود و آدمیان مورد ستم واقع نخواهند شد.
«و لا تزر وازرة اخرى»
در نظام داورى حق، هیچ كس سنگینى بار دیگرى را بر دوش نمىكشد.
هر یك از این دو دسته آیات، بیانگر بعدى از معرفت جامع دینى است، و نظر به تبیین حقیقتى خاص دارد و در صورتى كه جایگاه هر یك از این آیات شناخته نشود، مثلا یك دسته مورد توجه قرار گیرد و دسته دیگر نادیده انگاشته شده، یا توجیه و تأویل شود، معرفت دینى به انحراف مىگراید، چنان كه در صدر اسلام، دور ماندگان از مكتب
اهل بیت (ع) به دلیل عدم آشنایى كامل با منطق وحى و عدم تسلط بر مجموعه آیات قرآن و ناآگاهى از شیوه جمع میان پیامهاى آن، گرفتار افراط و تفریط شدند، گروهى به جبر گراییدند و دستهاى به تفویض كامل!
این جریانهاى فكرى هر چند در عصر
امام صادق (ع) اوج بیشترى یافت، ولى خیزشهاى آن در عصر امام باقر (ع) نمایان شد.
امام باقر (ع) در رد نظریه جبر مطلق و اختیار مطلق مىفرمود:
لطف و رحمت الهى به خلق، بیش از آن است كه آنان را به انجام گناهان مجبور سازد، و سپس ایشان را به خاطر كارهایى كه به اجبار انجام دادهاند عذاب كند! از سوى دیگر خداوند قاهرتر و نیرومندتر از آن است كه چیزى را اراده كند و تحققنیابد.
از آن حضرت سؤال شد كه مگر میان
جبر و اختیار ، جایگاه سومى وجود دارد؟ امام باقر (ع) فرمود: آرى میان جبر و اختیار مجالسى گستردهتر از فضاى آسمانها و زمین هست.
راوى حدیث همانند این بیان را به امام صادق (ع) نیز نسبت داده است.
ضعف فرهنگ جامعه، همواره دو نتیجه تلخ را به همراه دارد: افراط یا تفریط! این دو آفت در حكومت امویان و مروانیان، جامعه را بشدت رنج مىداد.
برخى از مردم تحت تأثیر محیط و شگردهاى تبلیغى دستگاه حكومتى، از خاندان رسالت تا آنجا فاصله گرفتند كه به ایشان توهین كرده و ناسزا مىگفتند.و در مقابل، گروه دیگرى از مردم به انگیزه موضعگیرى علیه حكومت و یا انگیزههاى دیگر، در تعظیم جایگاه اهل بیت (ع)، تا بدان جا افراط مىكردند كه
ائمه معصومین (ع) ناگزیر با آنان به مواجهه و مبارزه مىپرداختند .
با توجه به امكانات محدودى كه در اختیار امامان (ع) قرار داشت، آنان براى ارتباط با شیعیان و تبیین مواضع حق براى ایشان، دشواریهاى مهمى داشتند و عناصر فرصت طلب از این خلأ در جهت منافع شخصى خود سود جسته، شیفتگان خاندان رسالت را با روایات ساختگى و دروغ به انحراف مىكشاندند.
در روایتى از امام صادق (ع) هفت تن به عنوان عناصر فرصت طلب و دروغپرداز معرفى شدهاند :
۱ ـ مغیرة بن سعید ۲ ـ بیان ۳ ـ صائد ۴ ـ حمزة بن عماره بربرى ۵ ـ حارث شامى ۶ ـ عبد الله بن عمر و بن حارث ۷ ـ ابو الخطاب.
در روایتى دیگر از امام ابو الحسن الرضا (ع) آمده است: «بیان» ، بر
علی بن الحسین (ع) دروغ مىبست و خداوند حرارت آهن را به او چشانید و كشته شد. مغیرة بن سعید بر امام باقر (ع)
دروغ مىبست، او نیز كشته شد و به كیفر رسید و...
هشام بن حكم از امام صادق (ع) نقل كرده است:
مغیرة بن سعید از روى عمد و غرض ورزى بر پدرم (امام باقر علیه السلام) دروغ مىبست. یاران مغیرة در جمع اصحاب امام باقر (ع) مىآمدند و نوشته ها و روایات را از ایشان مىگرفتند و به مغیره مىرساندند، و او در لابلاى آن نوشته ها مطالب كفر آمیز و باطل را مىافزود و به امام باقر (ع) نسبت مىداد و آنان را امر مىكرد تا آن مطالب را به عنوان آراى امام در میان شیعه رواج دهند.پس آن چه از مطالب آمیخته به غلو در روایات امام باقر دیده شود، افزودههاى مغیرة بن سعید است.
امام باقر (ع) از وجود چنین عناصر نا سالمى، كاملا آگاهى داشت و در هر فرصت به افشاى چهره آنان و انكار بافتههاى ایشان مىپرداخت.
وى درباره مغیرة مىفرمود: آیا مىدانید مغیرة مانند كیست؟ مغیره مانند
بلعم است كه خداوند در حق وى فرمود:
«الذى آتیناه آیاتنا فانسلخ منها فاتبعه الشیطان فكان من الغاوین»
ما آیات خود را به او عطا كردیم ولى او به عصیان گرایید و پیرو شیطان گشت و در زمره گمراهان جهان قرار گرفت.
از این روایت استفاده مىشود كه مغیرة در آغاز گمراه نبوده، بلكه در جمع
شیعه جایگاهى ارزشمند داشته، ولى در مراحل بعد گرفتار كجروى و غلو شده و فرقه مغیریه را بنیان نهاده است.
مغیرة بن سعید ، درباره خداوند قائل به تجسیم بود و سخنان
غلو آمیز درباره على (ع) مىگفت.
درباره او گفته اند كه بعد از وفات امام باقر (ع)، مدعى امامت شد و بعدها ادعاى نبوت نیز كرد.
«بیان» از دیگر چهرههاى افراطگر و غالى است.
درباره وى گفته اند كه به
الوهیت علی بن ابی طالب (ع) و
حسن بن علی (ع) و
حسین بن علی (ع) و
محمد بن حنفیه و سپس ابو هاشم (فرزند محمد بن حنفیه) قائل بوده، و خود را مصداق آیه هذا بیان للناس مىدانسته است.
او تا بدان جا به انحراف گراییده كه براى خویش مدعى نبوت و رسالت نیز شده است.
امام باقر (ع) درباره او فرمود: «خداوند لعنت كند بیان تبان
را، زیرا وى بر پدرم (على بن الحسین،
زین العابدین علیه السلام ) دروغ مىبست.من شهادت مىدهم كه پدرم (على بن الحسین) بنده صالح خدا بود.
در روایتى دیگر از امام باقر (ع) این سخن نقل شده است: خداوندا! من از مغیرة بن سعید و بیان به درگاه تو تبرى مىجویم.
حمزة بن عماره بربرى، از دیگر منحرفانى است كه تحت لواى
اعتقاد به امامت على (ع) و ائمه، به تحریف اندیشه ها پرداخته است.
او از اهل مدینه بود و محمد بن حنفیه را تا مرتبه الوهیت بالا برد، و گروهى از مردم مدینه و كوفه پیرو او شدند. امام باقر (ع) از او تبرى جسته و وى را لعنت كرده است.
ابو منصور عجلى، افراطگر و منحرف دیگرى است كه در عصر امام باقر (ع) باافكار غلو آمیز و آراى ساختگى خود، پیروانى براى خویش گرد آورد كه با نام «منصوریه» یا «كسفیه»
شهرت یافتند.
امام باقر (ع)
ابو منصور را به طور رسمى طرد نمود، ولى وى پس از وفات آن حضرت مدعى شد كه امامت از امام باقر (ع) به وى منتقل شده است.
غالیان و افترا زنندگان به ائمه، خطوط مختلفى را دنبال مىكردهاند.
برخى از آنان در پى انگیزههاى سیاسى، تلاش مىكرده اند تا امام باقر (ع) را مهدى
موعود معرفى كنند.ولى امام باقر (ع) در رد آنان مىفرمود:
گمان مىكنند كه من
مهدی موعودم، ولى من به پایان عمر خویش نزدیكترم تا به آنچه ایشان مدعى هستند و مردم را به آنان مىخوانند.
گروهى دیگر از این گروهها، راه تندروى و غلو را در امر ولایت و مقام ائمه در پیش گرفته بودند كه امام باقر (ع) در رد ایشان مىفرمود:
اى گروه شیعیان! خط میانه باشید تا تندروان از تندروى خویش نادم شوند و به شما اقتدا نمایند، و جویندگان راه و حقیقت به شما ملحق گردند.
فردى از
انصار به امام عرض كرد: تندروان و غالیان چه كسانى هستند؟
امام فرمود: غالى و تندرو آن كسانى هستند كه به ما اوصاف و عناوین و مقاماتى را نسبت مىدهند كه خودمان آن اوصاف را براى خویش قایل نشدهایم.آنان از ما نیستند و ما هم از ایشان نیستیم...
سپس آن حضرت چنین ادامه داد: به خدا سوگند، ما از سوى خدا
برائت و آزادى مطلق به همراه نداریم، و میان ما و خدا خویشاوندى نیست، و بر خداوند حجت و دلیلى در ترك
تکلیف و وظایف نخواهیم داشت.ما به خداوند
تقرب نمىجوییم، مگر به وسیله
اطاعت و بندگى او.پس هر یك از شما كه مطیع خداوند باشد، ولایت و محبت ما به حال او ثمر بخش است، و كسى كه اهل معصیت باشد، ولایت ما سودى به حالش نخواهد داشت.هان، دور باشید از گول زدن خویش وگول خوردن به وسیله غالیان!
سایت مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی