• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

نص امام

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه: نص، امام، امامت، امام علی علیه‌السلام، تعیین، جانشین، انذار عشیره اقربین.

پرسش: در ارتباط با نص پیامبر اکرم ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ بر امام علی ـ علیه‌السلام ـ و نیز نص هر امامی بر امام بعد از خود، روایاتی می‌خواستم؟

پاسخ:




همان‌طور که پیامبر گرامی اسلام ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ از جانب خداوند مأمور و موظف شد که جانشین خود را به مردم معرفی کند، بر امامان بعد از ایشان نیز لازم بود که جانشینان خود را که حجت خدا بر روی زمین هستند، به مردم معرفی کنند تا کسانی که حق‌طلب و خواهان پی‌روی از دستورات الهی هستند، دچار حیرت و جهل نسبت به امام زمان خود نشوند.


یکی از منابع مهم شیعه، کتاب کافی است. در بخش کلامی این کتاب که به اصول کافی مشهور است، بخشی به نام «کتاب الحجة» وجود دارد. در این بخش به‌صورت باب‌هایی جداگانه، روایاتی که در آنها، پیامبر ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ یا امامان، تصریح بر امامت امامان بعد از خود می‌کنند، ذکر شده است. در این مختصر،‌ برای امامت امام علی علیه‌السلام به نقل یکی از کتب معتبر اهل سنت روایتی را نقل کرده و سپس از هر باب کتاب الحجة کافی، برای هر امام یک روایت ذکر می‌کنیم:

۲.۱ - امام علی


«حَدَّثَنَا ابْنُ حُمَیْدٍ، قَالَ:حَدَّثَنَا سَلَمَةُ، قَالَ:حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ، عَنْ عَبْدِ الْغَفَّارِ بْنِ الْقَاسِمِ، عَنِ الْمِنْهَالِ بْنِ عَمْرٍو، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَارِثِ بْنِ نَوْفَلِ بْنِ الْحَارِثِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ، قَالَ:لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الآیَةُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ، «وَأَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الأَقْرَبِینَ»، دَعَانِی رَسُولُ اللَّهِ، فَقَالَ لِی: یَا عَلِیُّ، إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِی أَنْ أُنْذِرَ عَشِیرَتِی الأَقْرَبِینَ، فَضِقْتُ بِذَلِکَ ذَرْعًا، وَعَرَفْتُ أَنِّی مَتَی أُبَادِیهِمْ بِهَذَا الأَمْرِ أَرَی مِنْهُمْ مَا أَکْرَهُ، فَصَمَتُّ عَلَیْهِ حَتَّی جَاءَنِی جِبْرِیلُ، فَقَالَ: یَا مُحَمَّدُ، إِنَّکَ إِلا تَفْعَلْ مَا تُؤْمَرُ بِهِ یُعَذِّبْکَ رَبُّکَ، فَاصْنَعْ لَنَا صَاعًا مِنْ طَعَامٍ، وَاجْعَلْ عَلَیْهِ رِجْلَ شَاةٍ، وَامْلأْ لَنَا عُسًّا مِنْ لَبَنٍ، ثُمَّ اجْمَعْ لِی بَنِی عَبْدِ الْمُطَّلِبِ حَتَّی أُکَلِّمَهُمْ، وَأُبَلِّغَهُمْ مَا أُمِرْتُ بِهِ. فَفَعَلْتُ مَا أَمَرَنِی بِهِ، ثُمَّ دَعَوْتُهُمْ لَهُ، وَهُمْ یَوْمَئِذٍ أَرْبَعُونَ رَجُلا، یَزِیدُونَ رَجُلا، أَوْ یَنْقُصُونَهُ، فِیهِمْ أَعْمَامُهُ: أَبُو طَالِبٍ، وَحَمْزَةُ، وَالْعَبَّاسُ، وَأَبُو لَهَبٍ.

فَلَمَّا اجْتَمَعُوا إِلَیْهِ دَعَانِی بِالطَّعَامِ الَّذِی صَنَعْتُ لَهُمْ، فَجِئْتُ بِهِ، فَلَمَّا وَضَعْتُهُ تَنَاوَلَ رَسُولُ اللَّهِ، حِذْیَةً مِنَ اللَّحْمِ، فَشَقَّهَا بِأَسْنَانِهِ، ثُمَّ أَلْقَاهَا فِی نَوَاحِی الصَّحْفَةِ، ثُمَّ قَالَ:خُذُوا بِسْمِ اللَّهِ. فَأَکَلَ الْقَوْمُ حَتَّی مَا لَهُمْ بِشَیْءٍ حَاجَةٌ، وَمَا أَرَی إِلا مَوْضِعَ أَیْدِیهِمْ، وَایْمُ اللَّهِ، الَّذِی نَفْسُ عَلِیٍّ بِیَدِهِ، وَإِنْ کَانَ الرَّجُلُ الْوَاحِدُ مِنْهُمْ لَیَأْکُلُ مَا قَدَّمْتُ لِجَمِیعِهِمْ. ثُمَّ قَالَ: اسْقِ الْقَوْمَ، فَجِئْتُهُمْ بِذَلِکَ الْعُسِّ، فَشَرِبُوا مِنْهُ، حَتَّی رُوُوا مِنْهُ جَمِیعًا، وَایْمُ اللَّهِ إِنْ کَانَ الرَّجُلُ الْوَاحِدُ مِنْهُمْ لَیَشْرَبُ مِثْلَهُ. فَلَمَّا أَرَادَ رَسُولُ اللَّهِ، أَنْ یُکَلِّمَهُمْ، بَدَرَهُ أَبُو لَهَبٍ إِلَی الْکَلامِ، فَقَالَ: لَقَدْ مَا سَحَرَکُمْ صَاحِبُکُمْ. فَتَفَرَّقَ الْقَوْمُ، وَلَمْ یُکَلِّمْهُمْ رَسُولُ اللَّهِ، فَقَالَ: الْغَدَ یَا عَلِیُّ، إِنَّ هَذَا الرَّجُلَ سَبَقَنِی إِلَی مَا قَدْ سَمِعْتَ مِنَ الْقَوْلِ، فَتَفَرَّقَ الْقَوْمُ قَبْلَ أَنْ أُکَلِّمَهُمْ.

فَعُدَّ لَنَا مِنَ الطَّعَامِ بِمِثْلِ مَا صَنَعْتَ، ثُمَّ اجْمَعْهُمْ إِلَیَّ. قَالَ: فَفَعَلْتُ، ثُمَّ جَمَعْتُهُمْ، ثُمَّ دَعَانِی بِالطَّعَامِ، فَقَرَّبْتُهُ لَهُمْ، فَفَعَلَ کَمَا فَعَلَ بِالأَمْسِ، فَأَکَلُوا حَتَّی مَا لَهُمْ بِشَیْءٍ حَاجَةٌ، ثُمَّ قَالَ: اسْقِهِمْ، فَجِئْتُهُمْ بِذَلِکَ الْعُسِّ، فَشَرِبُوا حَتَّی رُوُوا مِنْهُ جَمِیعًا، ثُمَّ تَکَلَّمَ رَسُولُ اللَّهِ، فَقَالَ: یَا بَنِی عَبْدِ الْمُطَّلِبِ، إِنِّی، وَاللَّهِ، مَا أَعْلَمُ شَابًّا فِی الْعَرَبِ جَاءَ قَوْمَهُ بِأَفْضَلَ مِمَّا قَدْ جِئْتُکُمْ بِهِ، إِنِّی قَدْ جِئْتُکُمْ بِخَیْرِ الدُّنْیَا، وَالآخِرَةِ، وَقَدْ أَمَرَنِی اللَّهُ تَعَالَی أَنْ أَدْعُوَکُمْ إِلَیْهِ، فَأَیُّکُمْ یُؤَازِرُنِی عَلَی هَذَا الأَمْرِ، عَلَی أَنْ یَکُونَ أَخِی، وَوَصِیِّی، وَخَلِیفَتِی فِیکُمْ؟ قَالَ: فَأَحْجَمَ الْقَوْمُ عَنْهَا جَمِیعًا، وَقُلْتُ، وَإِنِّی لأَحْدَثُهُمْ سِنًّا، وَأَرْمَصُهُمْ عَیْنًا، وَأَعْظَمُهُمْ بَطْنًا، وَأَحْمَشُهُمْ سَاقًا: أَنَا یَا نَبِیَّ اللَّهِ، أَکُونُ وَزِیرَکَ عَلَیْهِ. فَأَخَذَ بِرَقَبَتِی، ثُمَّ قَالَ: إِنَّ هَذَا أَخِی، وَوَصِیِّی، وَخَلِیفَتِی فِیکُمْ، فَاسْمَعُوا لَهُ، وَأَطِیعُوا. قَالَ: فَقَامَ الْقَوْمُ یَضْحَکُونَ، وَیَقُولُونَ لأَبِی طَالِبٍ: قَدْ أَمَرَکَ أَنْ تَسْمَعَ لابْنِکَ وَتُطِیعَ».

حضرتشان نقل می‌کند: وقتی آیه «وَأَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الأَقْرَبِینَ» بر پیامبر نازل شد، مرا خواند و فرمود: خدا به من دستور داده تا خویشان نزدیکم را انذار کنم. من از این جریان دلتنگ شدم و دانستم که اگر این موضوع را برای آنان بیان کنم واکنش ناپسندی خواهند داشت. بر این اساس سکوت اختیار کردم تا این‌که جبرئیل نزدم آمد و گفت:ای محمد اگر این دستور خدا را انجام ندهی، عذاب خواهی شد.

پس ای علی! اندکی غذا تهیه کرده و یک ران گوسفند در آن قرار بده و یک قدح پر از شیر نیز آماده کن. سپس فرزندان عبدالمطلب را دعوت کن تا با آنان سخن بگویم و دستور خدا را ابلاغ کنم. من دستور حضرتشان را اجرا کردم. آنان چهل نفر یا یک نفر کم‌تر و بیش‌تر بودند که عموهایشان ابوطالب، حمزه، عباس و ابولهب نیز در میان آنان بودند.

وقتی همه جمع شدند، دستور داد تا غذا را بیاورم. سپس پیامبر ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ تکه گوشتی را برداشته و آن‌را چند تکه کرده و با دندان‌هایش آنها را کند و در قسمت‌های مختلف ظرف غذا قرار داد. سپس فرمود:با نام خدا بخورید.
آنان مشغول خوردن شدند تا این‌که همگی سیر شدند.

به خدا قسم که فقط اندکی از غذا کم شده بود با آنکه وعده غذایی هر کدام از افراد دعوت شده، به اندازه تمام غذای تهیه شده بود!
سپس پیامبر دستور داد تا تشنگی آنان را برطرف کنم. قدح شیر را آوردم و تمامشان را سیراب کردم با آنکه در حالت معمولی، هرکدام از آنان، یک قدح کامل را می‌نوشید.

به دنبال آن، هنگامی که پیامبر ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ خواست تا لب به سخن بگشاید، ابولهب بانگ برآورد که این مرد شما را سحر کرده! بعد از این ماجرا پیامبر از ابلاغ رسالتش خودداری کرد و آنها نیز هم مجلس را ترک کردند. فردای آن روز به من فرمود: آن مرد قبل از من سخن گفته و پیش از صحبتم مهمانان مجلس را ترک کردند. مانند قبل غذا آماده کرده و آنان را دعوت کن!

حضرت علی علیه‌السلام می‌گوید: من هم چنین کردم و پیامبر ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ هم مانند شب گذشته عمل کرد. بعد از این‌که میهمانان غذا و نوشیدنی خود را خوردند، پیامبر ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ به سخن گفتن پرداخت و فرمود:

ای فرزندان عبدالمطلب! من در میان عرب، جوانی را نمی‌شناسم که چیزی بهتر از آن چیزی که من برای شما آورده‌ام، برای قوم خود آورده باشد.
من خیر دنیا و آخرت را برای شما آورده‌ام. خدا به من دستور داده تا شما را دعوت کنم. کدام‌یک از شما در این امر همکار من خواهد بود تا برادر و وصی و جانشین من باشد؟!

همه حاضران از دادن پاسخ مثبت به پیامبر خودداری کردند. ولی من که از همه آنها کوچک‌تر ولی استوارتر بودم، گفتم:‌ ای پیامبر خدا! من کمک‌کار تو خواهم بود. پیامبر گردن مرا گرفت و فرمود: این شخص برادر و وصی و خلیفه من در بین شماست. سخنش را بشنوید و از او اطاعت کنید. افراد حاضر با خنده‌های تمسخرآمیز به پدرم ابوطالب می‌گفتند: به تو دستور داد تا از فرزندت حرف‌شنوی داشته باشی و از او اطاعت کنی!
[۱] ابن جریر طبری، تاریخ طبری، ج ۲، ص ۴۱۶، ح ۴۴۶، عزالدین، بیروت، چاپ اول، سال ۱۴۰۵ق.


۲.۲ - امام حسن


«شَهِدْتُ وَصِیَّةَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ـ علیه‌السلام ـ حِینَ أَوْصَی إِلَی ابْنِهِ الْحَسَنِ ـ علیه‌السلام ـ وَ أَشْهَدَ عَلَی وَصِیَّتِهِ الْحُسَیْنَ ـ علیه‌السلام ـ وَ مُحَمَّداً وَ جَمِیعَ وُلْدِهِ وَ رُؤَسَاءَ شِیعَتِهِ وَ أَهْلَ بَیْتِهِ ثُمَّ دَفَعَ إِلَیْهِ الْکِتَابَ وَ السِّلَاحَ وَ قَالَ لِابْنِهِ الْحَسَنِ ـ علیه‌السلام ـ یَا بُنَیَّ أَمَرَنِی رَسُولُ اللَّهِ ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ أَنْ أُوصِیَ إِلَیْکَ وَ أَنْ أَدْفَعَ إِلَیْکَ کُتُبِی وَ سِلَاحِی کَمَا أَوْصَی إِلَیَّ رَسُولُ اللَّهِ ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ وَ دَفَعَ إِلَیَّ کُتُبَهُ وَ سِلَاحَهُ وَ أَمَرَنِی أَنْ آمُرَکَ إِذَا حَضَرَکَ الْمَوْتُ أَنْ تَدْفَعَهَا إِلَی أَخِیکَ الْحُسَیْنِ ـ علیه‌السلام ـ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَی ابْنِهِ الْحُسَیْنِ ـ علیه‌السلام ـ فَقَالَ وَ أَمَرَکَ رَسُولُ اللَّهِ ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ أَنْ تَدْفَعَهَا إِلَی ابْنِکَ هَذَا ثُمَّ أَخَذَ بِیَدِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ـ علیه‌السلام ـ ثُمَّ قَالَ لِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ-وَ أَمَرَکَ رَسُولُ اللَّهِ ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ أَنْ تَدْفَعَهَا إِلَی ابْنِکَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ وَ أَقْرِئْهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ وَ مِنِّی السَّلَامَ».

سلیم بن قیس هلالی نقل می‌کند: زمانی که امیرالمؤمنین علیه‌السلام به پسرش امام حسن علیه‌السلام وصیت می‌فرمود، من حاضر بودم. امام علی علیه‌السلام امام حسین علیه‌السلام و محمد(بن حنفیه) و سایر فرزندانش را با بزرگان شیعه و اهل‌ بیتش گواه گرفت. سپس کتاب و سلاح را به امام حسن تحویل داد و فرمود: پسر عزیزم! همان‌طور که پیامبر ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ به من وصیت فرمود و کتاب‌ها و سلاحش را به من سپرد به من نیز توصیه فرمود تا به تو وصیت کنم و کتاب‌ها و سلاحم را به تو بسپارم؛ و نیز به تو توصیه کنم تا هنگامی که مرگت فرا رسد، آنها را به برادرت حسین ـ علیه‌السلام ـ بسپاری.

سپس به پسرش حسین ـ علیه‌السلام ـ رو کرد و فرمود: و رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به تو أمر کرده که آنها را به این پسرت بسپاری. سپس دست علی بن الحسین ـ علیه‌السلام ـ را گرفت و فرمود: رسول خدا ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ به تو امر کرده است که آنها را به پسرت محمد بن علی ـ علیه‌السلام ـ بسپاری و از جانب پیامبر و من به او سلام برسانی.

با این‌که این روایت، به تنهایی امامت چهار امام بعد از امیر المؤمنین علیه‌السلام را اثبات می‌کند، با‌این‌حال برای امامان دیگری که در این روایت به آنها اشاره شد، به‌صورت جداگانه، یک روایت خواهیم آورد.

۲.۳ - امام حسین


«محمد بن مسلم می‌گوید: از امام صادق علیه‌السلام شنیدم که فرمود: لَمَّا حَضَرَ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ ع الْوَفَاةُ قَالَ لِلْحُسَیْنِ ـ علیه‌السلام ـ یَا أَخِی إِنِّی أُوصِیکَ بِوَصِیَّةٍ فَاحْفَظْهَا إِذَا أَنَا مِتُّ فَهَیِّئْنِی ثُمَّ وَجِّهْنِی إِلَی رَسُولِ اللَّهِ ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ لِأُحْدِثَ بِهِ عَهْداً ثُمَّ اصْرِفْنِی إِلَی أُمِّی ـ علیه‌السلام ـ ثُمَّ رُدَّنِی فَادْفِنِّی بِالْبَقِیعِ وَ اعْلَمْ أَنَّهُ سَیُصِیبُنِی مِنْ عَائِشَةَ مَا یَعْلَمُ اللَّهُ وَ النَّاسُ صَنِیعُهَا وَ عَدَاوَتُهَا لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ عَدَاوَتُهَا لَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فَلَمَّا قُبِضَ الْحَسَنُ ـ علیه‌السلام ـ وَ وُضِعَ عَلَی السَّرِیرِ ثُمَّ انْطَلَقُوا بِهِ إِلَی مُصَلَّی رَسُولِ اللَّهِ ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ الَّذِی کَانَ یُصَلِّی فِیهِ عَلَی الْجَنَائِزِ فَصَلَّی عَلَیْهِ الْحُسَیْنُ ع وَ حُمِلَ وَ أُدْخِلَ إِلَی الْمَسْجِدِ فَلَمَّا أُوقِفَ عَلَی قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ ذَهَبَ ذُو الْعُوَیْنَیْنِ إِلَی عَائِشَةَ فَقَالَ لَهَا إِنَّهُمْ قَدْ أَقْبَلُوا بِالْحَسَنِ لِیَدْفِنُوا مَعَ النَّبِیِّ ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ فَخَرَجَتْ مُبَادِرَةً عَلَی بَغْلٍ بِسَرْجٍ فَکَانَتْ أَوَّلَ امْرَأَةٍ رَکِبَتْ فِی الْإِسْلَامِ سَرْجاً فَقَالَتْ نَحُّوا ابْنَکُمْ عَنْ بَیْتِی فَإِنَّهُ لَا یُدْفَنُ فِی بَیْتِی وَ یُهْتَکُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ حِجَابُهُ فَقَالَ لَهَا الْحُسَیْنُ ـ علیه‌السلام ـ قَدِیماً هَتَکْتِ أَنْتِ وَ أَبُوکِ حِجَابَ رَسُولِ اللَّهِ ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ وَ أَدْخَلْتِ عَلَیْهِ بَیْتَهُ مَنْ لَا یُحِبُّ قُرْبَهُ وَ إِنَّ اللَّهَ سَائِلُکِ عَنْ ذَلِکِ یَا عَائِشَةُ».

«وقتی وفات حسن بن علی ـ علیه‌السلام ـ نزدیک‌ شد، به امام حسین ـ علیه‌السلام ـ فرمود: برادرم! به تو وصیتی می‌کنم، آن‌را حفظ کن. هنگامی که من مردم، جنازه‌ام را (با غسل و کفن و حنوط) آماده دفن کن. سپس مرا بر سر قبر رسول خدا ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ ببر تا با او تجدید عهد کنم، سپس مرا به طرف قبر مادرم ـ علیهاالسلام ـ برده و سپس مرا در بقیع دفن کن. در ضمن بدان‌که از طرف عایشه به من مصیبتی خواهد رسید...

چون امام حسن ـ علیه‌السلام ـ وفات یافت، در همان جا روی تابوتش گذاشتند، او را به محل مصلای پیغمبر ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ که بر جنازه‌ها نماز می‌خواند، بردند، امام حسین ـ علیه‌السلام ـ بر جنازه نماز خواند. سپس آن‌ را برداشته و به مسجد بردند و هنگامی که جنازه را بر سر قبر رسول خدا ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ نگه‌داشته بودند، جاسوسی نزد عایشه رفت و گفت: بنی‌هاشم جنازه حسن را آورده‌اند تا نزد پیغمبر دفن کنند، او روی استری زین کرده‌ای نشست و با شتاب بیرون آمد ـ و او نخستین زنی بود که در اسلام بر زین نشست ـ و گفت: فرزند خود را از خانه من بیرون ببرید، او نباید در خانه من دفن شود و حجاب رسول خدا ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ دریده شود ...».

۲.۴ - امام سجاد


«لَمَّا حَضَرَ الْحُسَیْنَ ـ علیه‌السلام ـ مَا حَضَرَهُ دَفَعَ وَصِیَّتَهُ إِلَی ابْنَتِهِ فَاطِمَةَ ظَاهِرَةً فِی کِتَابٍ مُدْرَجٍ فَلَمَّا أَنْ کَانَ مِنْ أَمْرِ الْحُسَیْنِ ـ علیه‌السلام ـ مَا کَانَ دَفَعَتْ ذَلِکَ إِلَی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ـ علیه‌السلام ـ قُلْتُ لَهُ فَمَا فِیهِ یَرْحَمُکَ اللَّهُ فَقَالَ مَا یَحْتَاجُ إِلَیْهِ وُلْدُ آدَمَ مُنْذُ کَانَتِ الدُّنْیَا إِلَی أَنْ تَفْنَی».

ابی‌جارود از امام باقر علیه‌السلام نقل کرده است: «چون هنگام شهادت امام حسین ـ علیه‌السلام ـ فرا رسید، وصیتش را که در کتابی پیچیده بود، در حضور مردم، به دخترش فاطمه داد. بعد از شهادت امام حسین علیه‌السلام، فاطمه آن وصیتنامه را به برادرش علی بن الحسین ـ علیه‌السلام ـ تحویل داد.

عرض‌کردم: خدایت رحمت کند، در آن وصیت چه بود؟ فرمود: آن‌چه فرزندان آدم از ابتدای دنیا تا آخر آن، بدان احتیاج دارند».


۲.۵ - امام باقر


«لَمَّا حَضَرَ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ ـ علیه‌السلام ـ الْوَفَاةُ قَبْلَ ذَلِکَ أَخْرَجَ سَفَطاً أَوْ صُنْدُوقاً عِنْدَهُ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ احْمِلْ هَذَا الصُّنْدُوقَ قَالَ فَحَمَلَ بَیْنَ أَرْبَعَةٍ فَلَمَّا تُوُفِّیَ جَاءَ إِخْوَتُهُ یَدَّعُونَ مَا فِی الصُّنْدُوقِ فَقَالُوا أَعْطِنَا نَصِیبَنَا فِی الصُّنْدُوقِ فَقَالَ وَ اللَّهِ مَا لَکُمْ فِیهِ شَیْ‌ءٌ وَ لَوْ کَانَ لَکُمْ فِیهِ شَیْ‌ءٌ مَا دَفَعَهُ إِلَیَّ وَ کَانَ فِی الصُّنْدُوقِ سِلَاحُ رَسُولِ اللَّهِ ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ وَ کُتُبُهُ».

اسماعیل بن محمد از امام صادق ـ علیه‌السلام ـ نقل می‌کند: «پیش از آن‌که وفات امام علی بن الحسین‌ ـ علیه‌السلام ـ فرا برسد، زنبیلی یا صندوقی را که نزد او بود، بیرون آورد و فرمود: ای محمد! این صندوق را ببر، پس آن را توسط چهار نفر (که چهار طرفش را گرفته بودند) بردند، وقتی آن حضرت وفات کرد، برادران امام باقر ـ علیه‌السلام ـ آمدند و گفتند: سهم ما را از آنچه در آن صندوق بود، به ما بده. حضرت فرمود: به خدا که چیزی از سهم شما در آن نبود. اگر از سهم شما چیزی در آن وجود داشت، پدرم آن را به من نمی‌داد. در آن صندوق، سلاح و کتاب‌های پیامبر خدا ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ بود».


۲.۶ - امام صادق


«نَظَرَ أَبُو جَعْفَرٍ ـ علیه‌السلام ـ إِلَی أَبِی عَبْدِاللَّهِ ـ علیه‌السلام ـ یَمْشِی فَقَالَ تَرَی هَذَا؟ هَذَا مِنَ الَّذِینَ قَالَ اللَّهُ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِین‌».

ابوالصباح کنانی می‌گوید: «امام باقر ـ علیه‌السلام ـ به حضرت صادق ـ علیه‌السلام ـ که راه می‌رفت نگاه کرد و فرمود: این شخص را می‌بینی؟ او از کسانی است که خدای عزوجل فرمود: «ما می‌خواهیم بر کسانی که در زمین ناتوان شمرده شده‌اند، منت نهیم و آنان را امام و وارثان زمین قرار دهیم‌».

۲.۷ - امام کاظم


«عَنِ الْفَیْضِ بْنِ الْمُخْتَارِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِاللَّهِ ـ علیه‌السلام ـ خُذْ بِیَدِی مِنَ النَّارِ مَنْ لَنَا بَعْدَکَ فَدَخَلَ عَلَیْهِ أَبُوإِبْرَاهِیمَ ـ علیه‌السلام ـ وَ هُوَ یَوْمَئِذٍ غُلَامٌ فَقَالَ هَذَا صَاحِبُکُمْ فَتَمَسَّکْ بِهِ».

«فیض بن مختار می‌گوید: به امام صادق ـ علیه‌السلام ـ گفتم: مرا از آتش دوزخ دست‌گیری کن، ما بعد از شما که را داریم؟ پس ابوابراهیم (امام کاظم) که در آن زمان، کودک بود نزد پدرش آمد. امام صادق ـ علیه‌السلام ـ فرمود: این شخص صاحب شماست. به او بپیوندید».

۲.۸ - امام رضا


«الْحُسَیْنِ بْنِ نُعَیْمٍ الصَّحَّافِ قَالَ:کُنْتُ أَنَا وَ هِشَامُ بْنُ الْحَکَمِ وَ عَلِیُّ بْنُ یَقْطِینٍ بِبَغْدَادَ فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ یَقْطِینٍ کُنْتُ عِنْدَ الْعَبْدِ الصَّالِحِ جَالِساً فَدَخَلَ عَلَیْهِ ابْنُهُ عَلِیٌّ فَقَالَ لِی یَا عَلِیَّ بْنَ یَقْطِینٍ هَذَا عَلِیٌّ سَیِّدُ وُلْدِی أَمَا إِنِّی قَدْ نَحَلْتُهُ کُنْیَتِی فَضَرَبَ هِشَامُ بْنُ الْحَکَمِ بِرَاحَتِهِ جَبْهَتَهُ ثُمَّ قَالَ وَیْحَکَ کَیْفَ قُلْتَ فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ یَقْطِینٍ سَمِعْتُ وَ اللَّهِ مِنْهُ کَمَا قُلْتُ فَقَالَ هِشَامٌ أَخْبَرَکَ أَنَّ الْأَمْرَ فِیهِ مِنْ بَعْدِهِ».

«حسین بن نعیم صحاف می‌گوید: من و هشام بن حکم و علی بن یقطین در بغداد بودیم، علی بن یقطبن گفت: خدمت موسی بن جعفر ـ علیه‌السلام ـ نشسته بودم که پسرش علی علیه‌السلام وارد شد، امام فرمود: علی بن یقطین! همین علی، سرور اولاد من است، همانا من کنیه خودم را (ابو الحسن) به او بخشیده‌ام. هشام کف دست خود را به پیشانیش زد و گفت: وای بر تو چه گفتی؟!! ابن یقطین گفت: به خدا همین‌طور که گفتم از او شنیدم. هشام گفت: با این سخن به تو خبر داده که امر امامت پس از وی باو منتقل می‌شود».

۲.۹ - امام جواد


«عَنِ ابْنِ أَبِی نَصْرٍ قَالَ: قَالَ لِیَ ابْنُ النَّجَاشِیِّ مَنِ الْإِمَامُ بَعْدَ صَاحِبِکَ فَأَشْتَهِی أَنْ تَسْأَلَهُ حَتَّی أَعْلَمَ فَدَخَلْتُ عَلَی الرِّضَا ـ علیه‌السلام ـ فَأَخْبَرْتُهُ قَالَ فَقَالَ لِی الْإِمَامُ ابْنِی ثُمَّ قَالَ هَلْ یَتَجَرَّأُ أَحَدٌ أَنْ یَقُولَ ابْنِی وَ لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ».

«ابن ابی نصیر می‌گوید: ابن نجاشی به من گفت: امام بعد از امام تو کیست؟ من دلم می‌خواهد از خود او بپرسی تا بدانم. من خدمت امام رضا علیه‌السلام رسیدم و گزارش دادم. حضرت فرمود: امام، پسر من است سپس فرمود: آیا کسی بدون آنکه فرزندی داشته باشد، جرأت دارد که بگوید: پسر من»؟! (ظاهرا این ماجرا قبل از تولد امام جواد ـ علیه‌السلام ـ رخ داده بود)

۲.۱۰ - امام هادی


«عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ:لَمَّا خَرَجَ أَبُو جَعْفَرٍ ـ علیه‌السلام ـ مِنَ الْمَدِینَةِ إِلَی بَغْدَادَ فِی الدَّفْعَةِ الْأُولَی مِنْ خَرْجَتَیْهِ قُلْتُ لَهُ عِنْدَ خُرُوجِهِ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکَ فِی هَذَا الْوَجْهِ فَإِلَی مَنِ الْأَمْرُ بَعْدَکَ فَکَرَّ بِوَجْهِهِ إِلَیَّ ضَاحِکاً وَ قَالَ لَیْسَ الْغَیْبَةُ حَیْثُ ظَنَنْتَ فِی هَذِهِ السَّنَةِ فَلَمَّا أُخْرِجَ بِهِ الثَّانِیَةَ إِلَی الْمُعْتَصِمِ صِرْتُ إِلَیْهِ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَنْتَ خَارِجٌ فَإِلَی مَنْ هَذَا الْأَمْرُ مِنْ بَعْدِکَ فَبَکَی حَتَّی اخْضَلَّتْ لِحْیَتُهُ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَیَّ فَقَالَ عِنْدَ هَذِهِ یُخَافُ عَلَیَّ الْأَمْرُ مِنْ بَعْدِی إِلَی ابْنِی عَلِیٍّ».

«اسماعیل بن مهران می‌گوید: امام جواد علیه‌السلام، دو مرتبه از مدینه به بغداد رفت. هنگام سفر اول، به حضرت عرض‌ کردم: قربانت شوم، من در این راه بر شما نگرانم، امر امامت پس از شما با کیست؟ حضرت با لبی خندان به من رو کرد و فرمود: آن غیبتی که گمان می‌کنی در این سال نیست، چون نوبت دوم آن حضرت را به‌سوی معتصم می‌بردند، نزدش رفتم و عرض کردم: قربانت شوم شما بیرون می‌روید، امر امامت پس از شما با کیست؟ حضرت به اندازه‌ای گریست که ریشش تر شد، سپس به من رو کرد و فرمود: در این سفر باید بر من نگران بود، امر امامت پس از من با پسرم علی است».


۲.۱۱ - امام حسن عسکری


«عَنْ یَحْیَی بْنِ یَسَارٍ الْقَنْبَرِیِّ قَالَ: أَوْصَی أَبُو الْحَسَنِ ـ علیه‌السلام ـ إِلَی ابْنِهِ الْحَسَنِ قَبْلَ مُضِیِّهِ بِأَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ وَ أَشْهَدَنِی عَلَی ذَلِکَ وَ جَمَاعَةً مِنَ الْمَوَالِی‌»؛ «یحیی بن یسار قبری می‌گوید: حضرت امام هادی علیه‌السلام چهار ماه قبل از وفاتش به پسرش حسن وصیت کرد و مرا همراه گروهی از دوستان گواه گرفت.».

۲.۱۲ - امام مهدی


«عَنْ عَمْرٍو الْأَهْوَازِیِّ قَالَ: أَرَانِی أَبُو مُحَمَّدٍ ابْنَهُ وَ قَالَ هَذَا صَاحِبُکُمْ مِنْ بَعْدِی»؛ «عمرو اهوازی می‌گوید: امام حسن عسکری پسرش را به من نشان داد و فرمود: این است صاحب شما بعد از من‌».



۱. ابن جریر طبری، تاریخ طبری، ج ۲، ص ۴۱۶، ح ۴۴۶، عزالدین، بیروت، چاپ اول، سال ۱۴۰۵ق.
۲. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج ۱، ص ۲۹۷ ۲۹۸، تهران، دارالکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.    
۳. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج ۱، ص ۳۰۰، تهران، دارالکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.    
۴. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج ۱، ص ۳۰۴، تهران، دارالکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.    
۵. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج ۱، ص ۳۰۵، تهران، دارالکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.    
۶. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج ۱، ص ۳۰۶، تهران، دارالکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.    
۷. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج ۱، ص ۳۰۷، تهران، دارالکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.    
۸. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج ۱، ص ۳۱۱، تهران، دارالکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.    
۹. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج ۱، ص ۳۲۰، تهران، دارالکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.    
۱۰. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج ۱، ص ۳۲۳، تهران، دارالکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.    
۱۱. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج ۱، ص ۳۲۵، تهران، دارالکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.    
۱۲. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج ۱، ص ۳۲۸، تهران، دارالکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.    



پایگاه اسلام کوئست.    



جعبه ابزار