موانع پالایش عقیده
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: عقیده،
قرآن،
گمان،
خداوند.
پرسش: موانع پالایش عقیده چیست؟ مهمترین موانع پالایش عقیده بر پایه قرآن و احادیث کدامند؟
گمان، از خطرناکترین عواملی است کهاندیشه بسیاری را در جهان به سمت باورهای باطل و نادرست میکشاند. نخستین سفارش قرآن کریم برای پالایش عقیده، پرهیز از اعتماد به گمان است. قرآن به پیروان خود تأکید میورزد که عقاید و آرای خویش را بر ستون گمان و
شک بنا نکنند و در برابر آنچه درستیاش روشن نیست، تسلیم نگردند. خداوند (عزّوجلّ) به صراحت میفرماید:
«وَ لاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ؛
و چیزی را که بدان
علم نداری، دنبال مکن».
از منظر قرآن، شایسته نیست که
مسلمان، چیزی را که بهطور قطع برایش ثابت نشده است، دنبال کند، یا آن را محور رفتارش قرار دهد.
همچنین قرآن کریم از صاحبان عقاید باطل، انتقاد میکند که چرا چیزی را بر زبان میرانند که بدان علم ندارند:
«وَ تَقُولُونَ بِاَفْوَاهِکُم مَّا لَیْسَ لَکُم بِهِ عِلْمٌ؛
و با زبانهای خود، چیزی میگویید که بِدان علم ندارید».
قرآن کریم،
منکران معاد را مورد انتقاد قرار میدهد که آنان میباید برای انکار زندگی پس از
مرگ، دلیل بیاورند و عقیده آنان (انکار معاد) بر پایهای علمی، استوار نیست؛ بلکه بر
حدس و گمان بنا شده است:
«وَ قَالُواْ مَا هِیَ الاَّ حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَ نَحْیَا وَ مَا یُهْلِکُنَا الاَّ الدَّهْرُ وَ مَا لَهُم بِذَالِکَ مِنْ عِلْمٍ انْ هُمْ الاَّ یَظُنُّونَ؛
و گفتند: غیر از زندگانی دنیای ما،
[
چیز دیگری
]
نیست. میمیریم و زنده میشویم و ما را جز طبیعت، هلاک نمیکند؛ و
[
لی
]
به این
[
مطلب
]
، هیچ دانشی ندارند
[
و
]
جز طریق گمان، نمیسپرند».
نیز به همین شیوه، به کسانی که گمان میکنند هستی هدفی ندارد و
خلقت، باطل و عبث است، انتقاد و اعتراض میکند که این عقیده آنان از علم برنخاسته است و اگر آناناندکی میاندیشیدند، میفهمیدند که در باورهایشان، به درکی درست نرسیدهاند و عقاید آنان تنها بر گمان، استوار است:
«وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَ الْاَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا بَـاطِلاً ذَالِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُواْ؛
و
آسمان و
زمین و آنچه را میان این دو است، به باطل نیافریدیم. این، گمان کسانی است که کافر شده
[
و حق پوشی کرده
]
اند».
اگر در باورها و آرای ضد و نقیض مردم در جامعههای گوناگون بنگریم و آنها را بر ترازوی نقد و بررسی اساسی عرضه بداریم، بدون دشواری به این نکته خواهیم رسید که بیشتر این باورها پایه علمی ندارند و جز بر گمان و تردید مبتنی نیستند و بیشتر مردمان از گذشته تاکنون، در باورها بویژه در اصول اعتقادات، از گمان پیروی میکنند. بدین جهت میبینیم که قرآن با صراحت اعلام میدارد که هر کس از اکثریت پیروی کند، گمراه شده است، از جمله در این آیه:
«وَ ان تُطِعْ اکْثَرَ مَن فِی الْاَرْضِ یُضِلُّوکَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ ان یَتَّبِعُونَ الاَّ الظَّنَّ وَ انْ هُمْ الاَّ یَخْرُصُونَ؛
و اگر از بیشتر کسانی که در
[
این سر
]
زمین هستند، پیروی کنی، تو را از راه خدا گمراه میکنند. آنان جز از گمان
[
خویش
]
، پیروی نمیکنند و جز به حدس و تخمین نمیپردازند».
اگر تمامی پیروان مذاهب گوناگون، بر آن شوند که جز از علم پیروی نکنند و به چیزی جز پس از
علم، ایمان نیاورند، اختلافات و تناقضات میان همه مذاهب، از میان رخت خواهد بست.
امام صادق (علیهالسّلام) میفرماید:
به راستی که خداوند، این
امّت را به دو
آیه از کتابش اختصاص داده است: یکی آنکه جز آنچه میدانند، بر زبان نیاورند؛ و دیگر آنکه آنچه را نمیدانند، انکار نکنند.
آنگاه امام (علیهالسّلام) این آیه را قرائت نمود:
«الَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِم مِّیثَـاقُ الْکِتَـبِ ان لاَّیَقُولُواْ عَلَی اللَّهِ الاَّ الْحَقَّ؛
آیا از آنان، پیمان کتاب
[
آسمانی
]
گرفته نشده که درباره خداوند، جز به حق سخن نگویند».
و نیز این آیه را تا پایانش خواند:
«بَلْ کَذَّبُواْ بِمَا لَمْ یُحِیطُواْ بِعِلْمِهِ؛
بلکه چیزی را
دروغ شمردند که به دانش آن، احاطه نداشتند».
این مانع، دومین لغزشگاهاندیشه است و خطرش اگر از «گمان» بیشتر نباشد، کمتر نیست. آنگاه که آدمی چیزی را دوست میدارد و بدان وابسته میشود، بینایی عقلش را از دست میدهد و گوشهایاندیشهاش کر میشود. در نتیجه نمیتواند کاستیهای محبوبش را ببیند. همین حالت در نفرت و دشمنی آدمی نیز وجود دارد.
ازاینرو، آدمی اگر میخواهد نقطه ضعف یا قوّت یک نظریّه را بشناسد و در آن درست بیندیشد، میباید نخست، خود را از تمایلات نفسانی آزاد سازد؛ چراکه این تمایلات، خواه ناخواه در باورهای او اثر میگذارند.
به عنوان نمونه، چنین شهرت یافته است که
علاّمه حلّی، آنگاه که خواست درباره امکان
تطهیر آب چاهی که
نجس شده، فتوا دهد، فرمان داد نخست چاه خانهاش را پر کنند و سپس به مطالعه احادیث و متون فقهی پرداخت و آنگاه
فتوا داد که آب چاه، اگر نجس شود، میتوان آن را تطهیر کرد.
وی میدانست که اگر چاه منزل خود را پر نکند، ممکن است در فتوایش، ناخودآگاه اثر بگذارد و این حقیقتی انکار نشدنی است. از اینرو، آدمی نمیتواند حقایق عقلی را به درستی، ادراک کند و یا رأیی درست اظهار بدارد، مگر آنکه چاه تمایلاتش را پر سازد و ذهنش را از بند هوسها برهاند. بر این پایه، هر چه ذهن پژوهشگر از تمایلات و هوسها وارستهتر باشد، به صواب نزدیکتر میشود،
چنانکه
امام علی (علیهالسّلام) فرمود:
«اقرَبُ الآراءِ مِنَ النُّهی ابعَدُها مِنَ الهَوی؛
نزدیکترین رایها به عقلانیت، دورترینِ آنها از هوسهاست.»
و نیز فرمود:
«خَیرُ الآراءِ اَبعَدُها مِنَ الهَوی و اَقرَبُها مِنَ السَّدادِ؛
بهترین آرا، دورترینِ آنها از
هوس و نزدیکترینِ آنها به استواری است.»
نیز گزارش شده است که
زید بن صوحان عبدی، یکی از یاران امام علی (علیهالسلام)، از ایشان پرسید: کدام یک از مردم، رأیش استوارتر است؟ و امام (علیهالسّلام) چنین پاسخ داد:
«مَن لَم یَغُرَّهُ النَّاسُ مِن نَفسِهِ، و لَم تَغُرَّهُ الدُّنیا بِتَشَوُّفِها؛
کسی که نه فریب
[
وسوسههای
]
مردم را بخورد و نه فریب زیورهای دنیا را.»
یکی دیگر از موانع دستیابی به آرای درست و مطابق با واقع،
تعصّب است. تعصّب، عبارت است از: اوجگیری پیروی فرد از تمایلات نفسانی، تا آنجا که به یاری و هوادریِ فرد یا گروه یا اندیشه و سنّتی (با هدفی غیر از رعایت حریم حق)، بینجامد. جانبداری از خویشان و قوم و قبیله، هواداری از حزب و گروه و سازمان، حمایت از فرهنگ و آداب و رسوم، طرفداری از
دین و
مذهب، هواخواهی نژاد و زبان و یا مانند آن، اگر بر پایه میل نفس، و نه بر اساس حق و
عدالت، بنا شود، تعصّب خواهد بود.
طبق تعبیر امام علی (علیهالسلام)،
شیطان پیشوای متعصّبان و اُسوه آنان است، آنجا که در توصیف او میفرماید:
«اِمامُ المُتَعَصِّبینَ وسَلَفُ المُستَکبِرینَ، الَّذِی وَضَعَ اساسَ العَصَبِیَّةِ؛
پیشوای متعصّبان، پیشینه مستکبران، آنکه بنیاد تعصّب را نهاد.»
پس، نخستین متعصّب در جهان،
شیطان است و تعصّب او از سنخ تعصّبنژادی است؛ زیرا هنگامی که
خداوند به وی فرمان داد که بر آدم سجده کند، سر باز زد و استکبار جست؛ چراکه نژاد خود را بر نژاد آدم برتری میداد، از آنرو که او از
آتش آفریده شده بود و
آدم از
خاک.
نخستین دستاورد این خصلت شیطانی (که اگر در وجود آدمی ریشه بدواند، بیشترین زیان را برای انسان دارد ) این است که باورها را آنگونه که انسان بخواهد، میسازد. به سخن دیگر، تعصّب، از بیماریهای روانیای است که مانع دستیابی انسان به حقیقت میگردد. از اینرو، انسان متعصّب، در نهایت، جز به آنچه خصلت تعصّب اقتضا میکند، نمیرسد.
بیماری تعصّب سبب میشود که آدمی بر اساس گوینده و نه سخن، داوری کند و فرصتاندیشیدن درباره درستی یا نادرستی سخن را از دست بدهد؛ بلکه بر او القا میکند که به گوینده بنگرد و اگر او را مانند خود یافت، رایش را درست، و گرنه نادرست انگارد.
سفارش
اسلام برای پالایش عقیده، دوری از تعصّب و توجّه به سخنِ گوینده و دقّت در اندیشه صاحبعقیده است، با چشمپوشی از شخصیت گوینده (هر که باشد) و با صرف نظر از رأی حزب و گروه و جمعیت، خواه با او در مرام و آیین، برابر باشد یا نه، خواه
مسلمان باشد یا غیر مسلمان و خواه دوست باشد و یا دشمن. چه زیبا و عقلپذیر است این سخن خداوند متعال که:
«فَبَشِّرْ عِبَادِ• الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ احْسَنَهُ اُوْلَـئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ اُوْلَـئِکَ هُمْ اُوْلُواْ الْاَلْبَـبِ؛
پس به آن بندگان من که به سخن، گوش فرا میدهند و بهترینِ آن را پیروی میکنند، بشارت بده. ایناناند که خدایشان آنان را راه نموده و ایناناند همان خردمندان».
از این آیه میفهمیم که صاحباناندیشه (که از نعمت
هدایت، برخوردارند و مورد سفارش
اسلام و
قرآن قرار گرفتهاند) کسانی هستند که به سخن، گوش فرا میدهند، حالگویندهاش هر که میخواهد، باشد، و پس از بررسی و تحقیق، استوارترین، برترین و زیباترین سخن را پیروی میکنند.
با الهام از همین آیه، از
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در
کنز العمّال و از
امیر مؤمنان (علیهالسّلام) در
غرر الحکم چنین روایت شده است:
«لا تَنظُر اِلی مَنْ قالَ وَانظُر اِلی ما قال؛
به «گوینده» منگر، به «گفته» بنگر.»
و از
حضرت عیسی (علیهالسّلام) روایت شده است که فرمود:
«خُذُوا الحَقَّ مِن اَهلِ الباطِلِ، و لا تَاخُذُوا الباطِلَ مِن اَهلِ الحَقِّ. کونوا نُقّادَ الکَلامِ؛
حق را از اهل باطل فرا بگیرید و باطل را از اهل حق فرا مگیرید. ناقدان سخن باشید.»
این روایت، آشکارا دلالت دارد که نباید تعصّب موجب شود که مسلمان، سخن حقّ دیگران را، بدینجهت که گوینده مسلمان نیست یا عقایدی باطل و فاسد دارد، کنار بنهد و یا سخن نادرست را از کسانی که با او هم عقیدهاند، بپذیرد.
پس بر مسلمان،
واجب است که سخن هر گوینده را پس از بررسی و مطالعه دقیق، صرف نظر از موضع کلّی او درباره حق و باطل، نقّادی کند. سپس اگر سخنی حق بود، باید بپذیرد، گرچه گوینده از اهل باطل باشد، و اگر سخنی باطل بود، آن را طرد کند، گرچه گوینده آن از پیروان حق باشد. به هر حال، معیار، «
حقیقت» است، نه گوینده، و «
اسلام» نیز چیزی جز تسلیم در برابر حقیقت نیست.
از اینرو، پیامبر خدا فرمود:
«مَن تَعَصَّبَ اَو تُعُصِّبَ لَهُ فَقَد خَلَعَ رِبقَ الاِیمانِ (رِبقةَ الاِسلامِ) مِن عُنُقِهِ؛
هر کس تعصّب ورزد، یا به سودش تعصّب روا شود، طوق
ایمان (اسلام) را از گردن، خارج کرده است.»
تقلید در باورها، به معنای پذیرش رأی یک یا چند نفر، بدون درخواست
برهان است. و این، از نتایج تعصّب و از موانعی است که از دستیابی به آرا و عقاید علمی، صحیح و مطابق با واقع، باز میدارد. تقلید، زنجیری است که اندیشه انسان را به بند میکشد و تا آن زمان که این بند وجود دارد، پالایش عقیده، امری مُحال است.
تقلید، به آدمی اجازه نمیدهد که درباره آرا و عقاید خود بیندیشد، چنانکه اجازه نمیدهد در درستی یا نادرستی، مطابقت یا عدم مطابقت با واقع، و واقعی یا خیالی بودن دانش و نیز
معرفت یا توهّم معرفت بودن، تفکّر کند. تقلید، از اندیشیدن در رفتار و افکار و باورهای دیگران و بررسی و نقد آزادانه آنها، باز میدارد. تقلید، آدمی را به زور در افکار و باورهای مقلِّد، زندانی میکند. تقلید، اندیشه را به جای معطوف کردن به سخن، به گوینده معطوف میکند.
سفارش اسلام برای پالایش عقیده، پاره کردن زنجیرهای تقلید است. شگفتانگیز، اینکه: کمتر کسی است که در بند این زنجیر نباشد و شگفتانگیزتر، پژوهشگرانی هستند که خود، در بند زنجیر تقلیدند و تصوّر میکنند اندیشه آزاد دارند.
پنجمین مانع از موانع پالایش عقیده،
استبداد در رأی است و این، دستاوردِ همراهی کردن با تمایلات نفسانی و نتیجه بیماری خوددانابینی است.
این بیماری، اندیشه صاحبش را چنان تنگ میکند که به جمود و
تحجّر میرسد و مانع رسیدن به حقیقت میگردد. در نتیجه، مستبد، به حقانیت گفتهها، باورها، دین و آرای خود، اعتقاد پیدا میکند و تمامی گفتههای مخالفان خویش را باطل میانگارد.
وقتی انسان به بستهاندیشی مبتلا شد، آنجا که خود را حق میداند، از اندیشه نمودن در آرای دیگران سر باز میزند و از تفکّر در گفتههای آنان خودداری میورزد. بدینجهت نمیتواند به حقیقت برسد.
در احادیث
استبداد، به عنوان یکی از بزرگترین لغزشگاهها توصیف شده که اگر اندیشمندی بدان مبتلا گردد، تباه میشود.
امام علی (علیهالسّلام) درباره بستهاندیشی و استبداد فکری فرموده است:
«المُستَبِدُّ مُتَهَوِّرٌ فِی الخَطَاَء وَ الغَلَطِ؛
مستبد، در خطا و اشتباه غوطهور میگردد.»
و فرموده است:
«الاِستِبدادُ بِرَأیِکَ یُزِلُّکَ و یُهَوِّرُکَ فِی المَهاوی؛
استبداد در
رأی، تو را میلغزاند و در هلاکت فرو میبَرَد.»
امام صادق (علیهالسّلام) نیز فرموده است:
«المُستَبِدُّ بِرَأیِهِ مَوقوفٌ عَلی مَداحِضِ الزَّلَلِ؛
خودرأى ، بر لغزشگاه هاى خطا ايستاده است.»
لجاجت، یکی دیگر از موانع پالایش عقیده است و در پژوهشها و مسائل نظری، یکی از لغزشگاههای بزرگ به شمار میرود؛ چراکه اندیشه را از تکاپو باز میدارد و مانع رسیدن به رأی درست میشود، بدون آنکه شخص لجوج، احساس انحراف کند. امام علی (علیهالسّلام) در سخنی زیبا از این لغزشگاه پنهان، چنین تعبیر میفرماید:
«اللَّجاجَةُ تُسِلُّ الرَّایَ؛
لجاجت، رأی درست را میدزدد.»
یعنی همانگونه که دزد، پنهانی به خانهای وارد میشود و هر چه را میخواهد، بدون آنکه صاحب خانه بفهمد، میدزدد، لجاجتها نیز مخفیانه به ذهن آدمی دستبرد میزنند و براندیشه او مسلّط میگردند و او را از حقیقت باز میدارند، بدون آنکه صاحب فکر، احساس کند، و بدین طریق، رأی درست و استوار را از او میدزدند.
نیز در سخن امام علی (علیهالسّلام) آمده است که صاحبان تعصّب و لجاجت نمیتوانند از اصحاب رأی (صاحبنظران) باشند، آنجا که میفرماید:
«اللَّجوجُ لا رَأیَ لَهُ؛
لجوج، رأیی
[
درست
]
ندارد. و اگر شخصی لجوج در مسئله یا مسائلی، نظری درست ارائه کند، لجاجتش موجب میشود که موقعیت و وثاقتش بر هم بخورد، آنچنان که امیر مؤمنان (علیهالسّلام) فرمود:
«اللَّجاجُ یُفسِدُ الرَّایَ؛
لجاجت، رأی را تباه میکند.»
پایان لجاجت نیز آن گونه است که پیامبر خدا میفرماید:
«ایّاکَ وَ اللَّجاجَةَ؛ فَاِنَّ اَوَّلَها جَهلٌ و آخِرَها نَدامَةٌ؛
از لجاجت بپرهیز که آغازش، نادانی و پایانش پشیمانی است.»
حدیثنت، برگرفته از مقاله «موانع پالایش عقیده» تاریخ بازیابی۱۳۹۷/۳/۲۱.