قضاوت حضرت داوود و سلیمان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: سوره انبیاء،
حضرت داوود (علیهالسّلام)،
حضرت سلیمان (علیهالسّلام)،
قضاوت،
گوسفند.
پرسش: بر اساس آیات ۷۸ و ۷۹ سوره انبیاء، آیا حضرت داوود و سلیمان (علیهالسّلام) قضاوتی مخالف با هم داشته و حکم سلیمان (علیهالسّلام) عادلانهتر بود؟!
پاسخ اجمالی: در مورد آنچه در سوره انبیاء و در ارتباط با ورود گوسفندان به یک مزرعه و از بین بردن زراعت آن، آمده است باید گفت:
اولاً: گوسفندان بدون چوپان نبودند، بلکه چون این اتفاق در شب رخ داد، چوپان مقصر شناخته شد؛ چونکه صاحب کشتزار، موظف است هنگام روز از کشتزار خود مراقبت کند تا احشام به آن وارد نشوند، و شبهنگام نیز چوپانها باید مراقب گوسفندانشان باشند تا وارد کشتزار مردم نشوند.
ثانیاً: دادرسی داوود و سلیمان (علیهالسّلام) نه مخالف هم بود، و نه
ناسخ و منسوخ، و نه
حکم اجتهادی، چنانکه برخی گفتهاند، بلکه ممکن است اساساً حکم قطعی نبوده، و مشاوره و گفتوگو در مورد این اتفاق بوده، و ممکن است یک حکم بوده با دو روش اجرا.
قرآن کریم در آیه ۷۸ سوره انبیاء، جریان محاکمه و داوری داوود و سلیمان (علیهالسّلام) را درباره اختلاف دو نفر حکایت نموده است که یکی از آنان فردی بود که از گوسفندهای خود غفلت ورزیده و آنان شبانه به یک زمین کشاورزی هجوم برده، محصولات آنجا را خراب و پایمال نمودند و صاحب زمین نیز طرف دیگر دعوا بود.
قرآن ماجرای این دادرسی را کاملاً سربسته بیان کرده و به یک اشاره اجمالی بسنده کرده است:
«وَ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ اِذْ یَحْکُمانِ فِی الْحَرْثِ اِذْ نَفَشَتْ فیهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَ کُنَّا لِحُکْمِهِمْ شاهِدین؛
و داوود و سلیمان را یاد کن آنگاه که درباره کشتزاری داوری کردند که گوسفندان آن قوم، شبانه در آنجا میچریدند و ما شاهد داوری آنها بودیم.»
این دادرسی در روایات شیعی اینگونه گزارش شده است که گوسفندان بدون چوپان نبودند، بلکه چون این اتفاق در شب رخ داد، چوپان به عنوان مقصر شناخته شد. چریدن گوسفندان متهم در هنگام شب بود، و صاحب کشت هنگام روز از کشتزار خود مراقبت میکرد و بر صاحب گوسفندان
واجب بود که از آنها هنگام شب حراست کند، تا وارد کشتزار مردم نشوند.
برای روشن شدن این ماجرا توجه به نکاتی ضروری به نظر میرسد:
گفته شده است که زمینی کشاورزی و یا باغ انگوری توسط گوسفندان تخریب شده و یا آسیب دید؛ ازاینرو صاحب آن زمین یا باغ نزد داوود شکایت کرد.
کلمه "حرث" به معنای زراعت است که البته به معنای باغ انگور نیز استعمال میشود.
کلمه "نفش"، به معنای چریدن حیوانات در شب است و اگر به صورت متعدی استفاده شود، معنایش آن است که چوپانان آنان را شبانه و بدون کنترل رها کنند تا هرجا که میخواهند بچرند.
گزارش شده است که در این ماجرا، ابتدا داوود (علیهالسّلام) حکم میدهد که در برابر این خسارت بزرگ، باید تمام گوسفندان به صاحب باغ داده شود. اما سلیمان که در آن زمان کودک بود، به پدر میگوید: ای پیامبر بزرگ خدا! این حکم را تغییر ده و تعدیل کن! پدر میگوید چگونه؟! سلیمان در پاسخ میگوید:
گوسفندان باید به صاحب باغ سپرده شوند تا از منافع آنها و شیر و پشمشان استفاده کند، و باغ به دست صاحب گوسفندان داده شود تا در اصلاح آن بکوشد، هنگامی که باغ به حالت اول بازگشت به صاحبش تحویل داده میشود، و گوسفندان نیز به صاحبش برمیگردد و
خداوند طبق آیه بعد حکم سلیمان را تایید کرد: «فَفَهَّمْناها سُلَیْمانَ وَ کُلاًّ آتَیْنا حُکْماً وَ عِلْماً...»
از آنجا که داوود (علیهالسّلام) در
بنی اسرائیل سمت پادشاهی داشت، و خداوند او را در زمین خلیفه خود کرده و به او فرمان داده بود تا عادلانه در میان مردم قضاوت کند،
اگر هم سلیمان در این قضیه مداخلهای داشته حتماً به اذن پدرش بوده و شاید به این دلیل که داوود (علیهالسّلام) به مردم بفهماند فرزندش لیاقت جانشینی او را دارد، و گر نه معلوم است که در یک واقعه معنا ندارد دو حاکم حکم کنند، و حکم هر یک هم مستقل از دیگری باشد.
اما درباره دو حکم داوود و سلیمان (علیهالسّلام) که در قرآن به عبارت "اِذْ یَحْکُمانِ" بدان اشاره شده است، مفسران نظریاتی را مطرح کردهاند.
برخی میگویند که مراد از این حکم، معنای مطابقی کلمه، یعنی حکم قطعی نیست، بلکه معنایش این است که در باره آن پیشامد، مشورت و یا مناظره و بحث مینمودند، نه اینکه هر دو حکم قطعی صادر کرده باشند و اینکه فرمود: "اِذْ یَحْکُمانِ" که حکایت حال گذشته است، این وجه را کاملاً تایید میکند؛ چون میرساند که حکم کردنشان تدریجی بود، و در زمان بعد نیز ادامه داشت، و طوری بود که وقتی تمام میشد یک حکم صادر میشد، و گر نه جا داشت بگوید: "اذ حکما".
مؤید آن، جمله "وَ کُنَّا لِحُکْمِهِمْ شاهِدِینَ" است؛ چون ظاهر آن این است که ضمیر جمع در "حکمهم" به تمام پیامبران برگردد، و در کلام خدای تعالی مکرر آمده که خدا به
انبیاء حکم داده است.
برخی گفتهاند؛ خدا به سلیمان این حکم را
وحی کرد و به وسیله آن حکم داوود را
نسخ فرمود. نه اینکه سلیمان بر خلاف اجتهاد پدر اجتهادی کرده باشد؛ زیرا بر انبیاء
اجتهاد جایز نیست.
آنچه در مورد این نظریه باید گفت این است که اگر معتقد باشیم سلیمان و داوود دو حکم مختلف کرده باشند، و اینکه حکم هر دو حکم واقعی بوده، و یکی دیگری را نسخ کرده که حکم سلیمان ناسخ، و حکم داوود که پیامبری قبل از او بوده منسوخ باشد؛ چون قرآن هم میفرماید: «فَفَهَّمْناها سُلَیْمانَ»، بدون تردید ظاهر جملات آیه آنرا تایید نمیکند؛ زیرا دو حکم که یکی ناسخ دیگری باشد، با هم
متباین خواهند بود و در اینصورت باید میفرمود: «و کنا لحکمهما شاهدین» (و ما به حکم آن و حکم این شاهد بودیم) تا تعدد و تباین را برساند، نه اینکه بفرماید «وَ کُنَّا لِحُکْمِهِمْ»؛ چون این عبارت وحدت حکم را میرساند. علاوه بر این شاهد بودن خدا بر حکم تمام پیامبران، میفهماند که هم داوود و هم سلیمان از خطا مصون بودهاند، و اگر داوود به حکم منسوخ حکم کرده باشد در خطا بوده است، و با جمله بعدی هم که میفرماید: «و ما به هر یک از آنان حکم و
علم داده بودیم» نمیسازد؛ چون این آیه دلالت بر تایید حکم هر دو پیامبر کرده و ظاهر در مدح و ستایش هر دوی آنها است.
برخی هم گفتهاند: ممکن است حکم داوود از روی اجتهاد باشد؛ زیرا اگر ما رای مجتهد را باید بپذیریم، مسلماً رای
پیامبر بالاتر از رای مجتهد است.
در رد این نظریه باید گفت؛ علم پیامبر از راه وحی است و کسی که از راه وحی دسترسی به علم دارد، چه لزومی دارد که دست به دامن اجتهاد ظنی شود. اجتهاد ظنی در جاهای مخصوصی است. مانند قیمت کالا و چیزی که تلف شده و مابهالتفاوت جنایات و جزای صید و... اگر بنا باشد پیامبر اجتهاد کند، دیگران هم میتوانند در اجتهاد خویش با او مخالفت کنند. همانطوری که مجتهدی در اجتهاد با مجتهد دیگر مخالفت میکند، اما مخالفت با پیامبر
کفر است. وانگهی خدا در باره پیامبرش میفرماید: «ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی اِنْ هُوَ اِلَّا وَحْیٌ یُوحی».
برخی هم گفتهاند؛ حکم سلیمان مخالف حکم حضرت داوود نبود، بلکه توضیحی بود بر حکم او، و به اصطلاح تقیید بعد از اطلاق بود که اگر زرع به کلی از ریشه کنده شد که دیگر نمیروید، باید گوسفندان را به او دهد، و اگر فقط سبز آنرا که روئیده شده، گوسفندان خوردند، آنچه در شکم آنها است از بچه و شیر را باید بدهد. این تفصیل در مقابل اجمال، و تقیید در مقابل اطلاق است و هر دو بر حسب احکام شرعیه شرایع قبل صحیح و بجا بوده است.
با توجه به آنچه بیان شد به صورت خلاصه میتوان چنین نتیجه گرفت:
الف) ملاک و معیار این قضاوت جبران خسارت بود، داوود نگاه میکند و میبیند خسارتی که به زراعت وارد شده، معادل قیمت گوسفندان است؛ لذا حکم میکند که گوسفندان برای جبران این خسارت به صاحب باغ باید داده شود؛ چرا که تقصیر متوجه صاحب گوسفندان است؛ و ضابطه حکم سلیمان این بود که خسارت صاحب باغ را معادل منافع یکسال گوسفندان دیده است.
بنابراین هر دو قضاوت به
حق و
عدل نمودند، با این تفاوت که قضاوت سلیمان بهطور دقیقتر اجرا میگردید؛ زیرا خسارت یکجا پرداخت نمیشد، بلکه به تدریج ادا میشد، به گونهای که بر صاحب گوسفندان نیز سنگین نباشد. از این گذشته تناسب بیشتری میان خسارت و جبران بود؛ چرا که ریشههای زراعت از بین نرفته بود، بلکه تنها منافع موقت آنها از میان رفته بود؛ لذا عادلانهتر این بود که اصل گوسفندان به ملک صاحب باغ درنیاید، بلکه منافع آن داده شد.
ب) بیگمان حکم پیامبران مستند به وحیالهی است، اما مفهوم این سخن آن نیست که در هر مورد خاص از موارد داوری، وحی مخصوص نازل میشود، بلکه آنها طبق ضوابط کلیهای که از وحی دریافت داشتهاند داوری میکنند.
بنابر این مسئله اجتهاد نظری به معنای اصطلاحیاش، یعنی همان اجتهاد ظنی، در حکم آنها راه ندارد، ولی مانعی ندارد که در پیاده کردن یک ضابطه کلی دو راه وجود داشته باشد، و دو پیامبر، هر کدام یکی از این دو راه را پیشنهاد کند که هر دو در واقع صحیح است، و همانطور که قرآن اشاره میکند راهی را که سلیمان پیشنهاد کرد (از نظر اجرایی) نزدیکتر بود، و جمله «وَ کُلًّا آتَیْنا حُکْماً وَ عِلْماً» گواهی بر صحت هر دو قضاوت است.
ج) چنانکه گفته شد، ممکن است معنای مطابقی کلمه (حکم)، یعنی حکم قطعی منظور نباشد، بلکه به معنای مشورت و یا مناظره بوده است. چنانکه از
امام باقر (علیهالسّلام) در تفسیر این آیه نقل شده است: «لم یحکما انما کانا یتناظران؛
آنها حکم نهایی نکردند، بلکه به مناظره و مشورت پرداختند.»
بر اساس این روایت، حکم داوود و سلیمان (علیهالسّلام) در این حادثه در واقع یک حکم (و آن هم به ضرر صاحب گوسفندان)- بود که تنها آن دو پیامبر در کیفیت اجرای آن گفتوگو میکردند، و نه در اصل حکم.
پایگاه اسلام کوئست، برگرفته از مقاله «قضاوت حضرت داوود و سلیمان» تاریخ بازیابی۱۳۹۹/۱۱/۲۸.