علم انسان به مرگ خویش
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: علم انسان، مرگ، سکرات موت، برزخ، زندگی اخروی.
پرسش: آیا در هنگام مرگ انسان میفهمد که مرده است؟
پاسخ: با دقت در مفهوم و مفاد
آیه ۹۹ و ۱۰۰
سوره مؤمنون میفهمیم که هر شخصی هنگام
مرگ خویش، کاملاً متوجه است و انتقال خود را به جهان ابدی در همان لحظه درک میکند و بالعیان میبیند که
دنیا را ترک کرده و وارد عالم بقا و سرمدی میشود؛ چراکه درخواست و تقاضای برگشت به دنیا هنگام مرگ و انتقال به آخرت، حاکی از این است که او این امر را میفهمد و چون حجابهای
جهل و ظلمانی در آن لحظه برطرف شده است، خوب درک میکند که در
دنیا چه فرصت عظیمی و چه سرمایه گرانبهای عمر را از دست داده و نتوانسته از آن استفاده بهتری کند و لذا تأسف میخورد؛ ولی این
حسرت و تأسف از دست دادن فرصتها در دنیا، قابل جبران در
عالم آخرت نیست.
بعد از پایان زندگی دنیوی،
روح به بقای خویش ادامه میدهد و این امر از مسلّمات
ادیان آسمانی است و با دلایل عقلی نیز تأیید شده است. پاسخ اجمالی به سؤال این است که همه انسانها وضع یکسانی در هنگام مردن ندارند.
پیش از اینکه به پاسخ اشاره کنیم، لازم است ابتدا تصویر صحیحی از «
حقیقت مرگ» ارائه بدهیم.
حقیقت مرگ در منظر
آیات و
روایات ما آن چیزی نیست که ما از آن تعبیر به مرگ و مردن میکنیم.
آنچه که در
عرف عمومی تعبیر به مرگ میشود، همان مرگی است که پزشکان به آن
حکم میکنند و آن هنگامی است که بدن از حرکت بماند و خون در بدن از جریان بایستد. این حالت اگر برای کسی صورت پذیرد، میگوییم مرگ او فرا رسیده است.
اما مرگ در
معارف اسلامی تنها مرگ بدن جسمانی نیست؛ بلکه مرگ عبارت است از «انتقال از
دنیا به
برزخ». (به این منبع رجوع شود:
) (به این منبع رجوع شود:
)
لذا ممکن است برای
کافر یا تبهکاری، مرگ پزشکی به سرعت و در چند لحظه کوتاه محقق شود و در ظاهر مرگ آسانی داشته باشد، و لکن در انتقال به برزخ گرفتار عذابها و شکنجههایی باشد که مرگ را در کام او واقعه و رخدادی بس سنگین و دشوار کند؛ ازاینرو
قرآن از این لحظات به «الطامة الکبری» تعبیر میکند؛ یعنی «رخداد پرماجرا و سنگین». (به این منبع رجوع شود:
) (به این منبع رجوع شود:
)
حیات اخروی
انسان و
زندگی جاودان او با مرگ آغاز میشود. هر انسانی میبایست از دالان ورودی مرگ پا به عرصه حیات اخروی بگذارد؛ ازاینرو در آیات شریفه قرآن میفرماید:
«
کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ»؛
«یعنی هر نفسی مرگ را میچشد».
لحظات اولیهای که انسان با این رخداد عظیم درگیر میشود، لحظاتی است که از آن به «
سکرات موت» تعبیر میکنند:
«
وَجَاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ...»؛
هنگام بیهوشی و سختی مرگ به
حق و حقیقت فرا رسید، آری همان مرگی که از آن دوری میجستید».
سکره و مستی مرگ در حقیقت حالتی درونی برای انسان است که در لحظات آخرین زندگی دنیوی بدان گرفتار میشود. در این لحظات آنچنان فشار مرگ بر آدمی سنگینی میکند که خیلی از چیزها را به
فراموشی میسپرد، عقایدی که در دنیا به آنها معتقد بوده، اگر راسخ نباشد در همین لحظات به فراموشی سپرده میشود. در همین لحظات است که حتی آدمی خود را فراموش میکند و در یک سردرگمی و حیرت زائدالوصف گرفتار میشود. (به این منبع رجوع شود:
) (به این منبع رجوع شود:
) (به این منبع رجوع شود:
) (به این منبع رجوع شود:
)
انسانی که خودِ حقیقیاش را در دنیا فراموش کرده است و گرفتار اعتبارات دنیوی چون «من و ما» شده است، وقتی در آستانه مرگ قرار میگیرد، به ناگاه صحنه از پیش روی او عوض میشود، چهرههایی را میبیند که برای او تازگی دارد. قضایایی را نظارهگر است که برای او سابقه نداشته است. از طرفی تمام همت خود را برای دنیا صرف کرده و الآن لحظه جدایی از آن است. از طرف دیگر بیتوجه به خویشتن خویش بوده و الآن با همان به
برزخ منتقل میشود و همین است که گرفتار تحیر و سرگردانی میشود و نمیفهمد چه شده و چه واقعهای رُخ داده است. اینچنین انسانی تا به این آگاهی برسد که
مرگ او فرا رسیده و به برزخ منتقل شده، سختیهای فراوانی میکشد. (به این منبع رجوع شود:
)
یکی از حکمتهای
تلقین هم این است که اگر میتی به واسطه عارضه مرگ گرفتار حیرت و سردرگمی شده است، با تلقین او را متوجه واقعیت مرگ میکنند. (به این منبع رجوع شود:
)
مولا
علی (علیهالسّلام) در
خطبه ۱۰۹
نهجالبلاغه درتوصیف وضعیت انسان در لحظات آخر عمر میفرماید:
«آنچه بر ایشان فرود میآید، وصفناپذیر است. بر آنان «
مستی مرگ» و حسرت از دست دادن دنیا و لذات آن یا
حسرت از دست دادن
توبه و پشیمانی و جبران
گناهان جمع میشود، اعضایشان به سستی میگراید و رنگشان تغییر میکند. آنگاه مرگ در آنان بیشتر نفوذ میکند و بدین سبب قدرت سخن را از ایشان میگیرد ...».
با وجود این، از برخی
آیات و
روایات استفاده میشود همه یا اکثر افراد متوجه مردن خویش هستند.
از جمله آیاتی که به صورت صریح در مورد
علم و فهم انسان به انتقال خویش از
جهان فانی به عالم باقی (مرگ) آمده است، آیات ۹۹ و ۱۰۰ از
سوره مؤمنون است.
در دو آیه از
سوره مذکور خداوند متعال میفرماید: «هنگامی که مرگ به سوی یکی از آنان بیاید (یعنی وقتی زمان مرگ و انتقال او فرا میرسد)، میگوید: «خدایا! مرا به دنیا برگردان تا شاید
عمل نیکی انجام دهم و در تدارک گذشته (عمل نیکی) انجام دهم» .
این هرگز شدنی نیست (این راه برگشتی ندارد)، و این تقاضای شخص، سخنی است که او میگوید و از ماورای آنان و به دنبال این، برزخی وجود دارد که تا
روز مبعوث شدن آنان ادامه دارد».
با دقت در مفهوم و مفاد آیه میفهمیم که هر شخصی هنگام مرگ خویش، کاملاً متوجه است و انتقال خود را به جهان ابدی در همان لحظه درک میکند و بالعیان میبیند که دنیا را ترک کرده و وارد
عالم بقا و سرمدی میشود؛ چراکه درخواست و تقاضای برگشت به دنیا هنگام مرگ و انتقال به آخرت، حاکی از این است که او این امر را میفهمد و چون حجابهای
جهل و ظلمانی در آن لحظه برطرف شده است، خوب درک میکند که در دنیا چه فرصت عظیمی و چه سرمایه گرانبهای عمر را از دست داده و نتوانسته از آن استفاده بهتری کند و لذا تأسف میخورد؛ ولی این حسرت و تأسف از دست دادن فرصتها در دنیا، قابل جبران در عالم آخرت نیست.
۱. معاد در قرآن، آیتالله جوادی آملی.
۲. معادشناسی، علامه طهرانی.
۳. منازل الآخره.محدث قمی.
۴. فروع کافی، ج۳، کلینی.
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «علم انسان به مرگ خویش»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۸/۰۶/۰۷.