سعادت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: سعادت، شقی،
سعید،
خوشبخت.
پرسش: سعادت و شفاوت چیست؟ مهمترین وصف افراد سعید و شقی چیست؟
سعادت، به معنای نیکبختی، از ریشه «سعد» به معنای خیر، شادی، و شُگون است و شقاوت، ضدّ آن و به معنای تیرهروزی و بدبختی است.
ابنفارس در این باره میگوید:
«السین و العین و الدالّ اصل یدلّ علی خیر و سرور، خلاف النحس، فالسعد: الیُمن فی الامر؛
سین و عین و دال، ریشهای است که دلالت بر خیر و خوشی میکند، بر خلاف
نحس. سعادت، خوشیمنی در کار است.»
وی در ریشهیابی «شقاوت» آورده است:
«الشین و القاف و الحرف المعتلّ اصل یدلّ علی المعاناة، و خلاف السهولة و السعادة؛
شین و قاف و حرف علّه (ی)، ریشهای است که دلالت بر بدبختی میکند، بر خلاف سهولت و سعادت.
ابنمنظور نیز میگوید:
«السعد: الیُمن، و هو نقیض النحس، و السعودة خلاف النحوسة، و السعادة خلاف الشقاوة؛
سعد، خجستگی است و نقیض نحس است. سعودت، خلاف نحوست است و سعادت بر خلاف شقاوت.»
همچنین در عرف عام، سعید، به کسی میگویند که از آنچه مردم آن را خیر (خوبی) میدانند، بهرهمند باشد.
بنابراین، میتوانیم سعادت را به «دستیابی به
خیر و
کمال» و شقاوت را به «رسیدن به
شر و
نقص»، تفسیر کنیم. بدین ترتیب، آنچه در تبیین خیر و شر و ملاک تشخیص آن در جهانبینی اسلامی ارائه گردید،
با تفسیر سعادت و شقاوت نیز قابل انطباق است.
با توجّه به آیات و احادیث این بخش، توضیح کوتاهی درباره تفسیر سعادت و شقاوت در مکتبهای مختلف و نیز در جهانبینی اسلام، ضروری است:
همانطور که اشاره شد، سعادت به معنای خیر و کمال است و شقاوت به معنای شر و نقص. در مورد این تعریف کلّی، میتوان گفت که بین مکتبهای مختلف فکری، اختلافی وجود ندارد؛ ولی در تفسیر مصادیق خیر و شر، و نقص و کمال، در مکتبها و جهانبینیهای مختلف، اختلاف نظر وجود دارد. این مسئله از دیرباز، مورد توجّه اهل نظر و
فلاسفه بوده و هست. برای نمونه:
از نگاه اِپیکور، (اپیکور یا ابیقورس. نام حکیمی یونانی مؤسّس طریقه اپیکوری، متولّد ۳۴۱ ق. م (
لغتنامه دهخدا). ) سعادت، چیزی جز لذّت نیست و لذّت، غایت مطلوب بشر است. او میگوید: لذّت، خیر مطلق است و تمام افعال انسان باید در جهت کسب آن باشد. البتّه مقصود وی از کسب لذّت، کسب فضایل و لذّات روحانی است.
از منظر ارسطو، سعادت، رعایت حدّ وسط، یعنی اعتدال است.
از نظر
نیچه، کمال، چیزی جز قدرت نیست.
و
اسپینوزا، سعادت و کمال را صیانت ذات میداند.
بهطور کلّی میتوان گفت که در جهانبینیهای مختلف، بجز جهانبینی اسلامی، گروهی لذایذ و کمالات معنوی را سعادت میدانند و شماری، لذایذ مادّی را.
با یک نگاه اجمالی به آیات و احادیث این فصل، مشخّص میگردد که در جهانبینی اسلام، نه برخورداری از لذایذ مادّی به تنهایی، و نه برخورداری از لذایذ معنوی به تنهایی، سعادتِ کامل محسوب نمیشوند؛ بلکه برخورداری از لذایذ مادّی و معنوی در دنیا و آخرت، با هم، کمال سعادت است.
در مقابل، هر چیزی که از بهرهمندی مادّی یا معنوی انسان در دنیا و آخرت بکاهد، شقاوت نامیده میشود.
به سخن دیگر، اسلام، برنامه تکامل جسم و جان، مادّه و معنا، و تأمینکننده سعادت دنیا و آخرت انسان در کنار یکدیگر است. بر این اساس، آنچه موجب خوشی و آسایش مادّی انسان است، مشروط به اینکه برای حیات معنوی و زندگی اُخروی او زیانبار نباشد، سعادت محسوب میشود و در مقابل، آنچه موجب رنج و ناراحتی مادّی انسان میگردد، ولی زمینهساز حیات معنوی و آسایش کاملتر وی نیست، شقاوت نامیده میشود.
بنابراین، آنچه در احادیث در تبیین سعادت آمده (مانند: صورتزیبا، همسر زیبا و شایسته، خانه خوب و بزرگ، مَرکب رهوار)
و نیز آنچه در تبیین شقاوت آمده (مانند: همسر ناشایست، خانه نامطلوب و مَرکب نامناسب)،
تنها بخشی از مصادیق سعادت و شقاوت است.
نکته مهم و قابل توجّه در تفسیر سعادت و شقاوت، این است که سعادت و شقاوت اُخروی، قابل مقایسه با سعادت و شقاوت دنیوی نیست؛ چرا که لذّتها و رنجهای دنیا، هر قدر هم زیاد باشند، ناقص و پایان پذیرند، در حالی که لذّت و رنج آخرت، کاملتر از دنیا و همیشگیاند. از اینرو،
امام علی (علیهالسّلام) در حدیثی، سعادت حقیقی را چنین تبیین میفرماید:
«حَقیقَةُ السَّعادَةِ اَن یَختِمَ الرَّجُلُ عَمَلُهُ بِالسَّعادَةِ؛
حقیقت خوشبختی، آن است که مردی، کارش به خوشبختی پایان پذیرد.»
و درباره شقاوت حقیقی میفرماید:
«حَقیقَةُ الشَّقاءِ اَن یَختِمَ المَرءُ عَمَلَهُ بِالشَّقِاء؛
حقیقت بدبختی، آن است که مردی، کارش به بدبختی ختم شود.»
این سخن، بدین معناست که لذایذ و رنجهای دنیوی، به دلیل پایانپذیر بودن، شایسته عنوان «سعادت و شقاوت حقیقی» نیستند، چنانکه در سخنی دیگر از ایشان آمده است:
«الّذی یَستَحِقُّ اسمَ السَّعادَةِ علی الحَقیقَةِ سَعادَةُ الآخِرَةِ، وَ هی اَربَعةُ اَنواعٍ: بَقاءٌ بِلا فَناءٍ، وَ عِلمٌ بِلا جَهلٍ، وَ قُدرَةٌ بِلا عَجزٍ، وَ غِنَیً بِلا فَقرٍ؛
آنچه حقیقتاً شایسته نام خوشبختی است، خوشبختی اُخروی است و آن، چهار نوع است: ماندگاری بدون نابودی، دانایی بدون نادانی، توانایی بدون ناتوانی، و بی نیازی بدون ناداری.»
بر این اساس، آنچه در فصل دوم این بخش، عامل سعادت شمرده شده است (مانند:
معرفت،
ایمان،
ولایت اهلبیت (علیهمالسّلام) و ارزشهای اخلاقی و عملی)، در واقع، تأمینکننده سعادت حقیقی، یعنی سعادت اُخروی است، ضمن آنکه سعادت مادّی و دنیوی انسان را نیز به بهترین وجه، تحقّق میبخشد. نیز آنچه در فصل سوم، عامل شقاوت معرفّی شده است (مانند: نادانی، کفر و ضدّ ارزشهای اخلاقی و عملی)، در واقع، عامل شقاوت حقیقی، یعنی شقاوت اُخروی است، ضمن آنکه زندگی مادّی و دنیوی انسان را نیز با تلخی و رنج، همراه مینماید.
در
قرآن کریم و سنت معصومین (علیهالسّلام) اوصاف زیادی برای
سُعدا و
اشقیا بیان شده است که تفصیل آن در این نوشتار نمیگنجد؛ اما عالیترین وصفی که
دین، سعادتمندان را به آن توصیف نموده، وصف هدایت و برای شقاوتمندان صفت گمراهی است.
این دو کلمه، جامع همه انواع
کرامت و خذلانی است که از سوی
خداوند متعال به بندگان
سعید و
شقی میرسد.
هدایت در حقیقت، نتیجه
معرفت سعادتمندان و
ضلالت، ثمره
غفلت بدبختان است.
به نظر میرسد، زیباترین و کاملترین و دقیقترین بحث علامه در مباحث اخلاقی که میتواند در بیداری و هوشیاری
جوانان، بسیار مؤثر واقع گردد، تحلیل ظریف ایشان در این بحث است. سخن ایشان در این زمینه طولانی و مفصّل است که ما خلاصه آن را بیان مینماییم.
از نحوه توصیف
خداوند درباره این دو گروه به دست میآید که
انسان در این دنیا و حیات مادی، در میانه راه است و حیات متوسط را طی میکند؛ چون یک
حیات را پشت سر گذاشته که آن
عالم ذر بوده است و یک زندگی دیگری بعد از
دنیا خواهد داشت که آن عالم
قیامت و پس از
مرگ است؛ هریک از این سه دنیا از ما قبل خود الگو میگیرد. یعنی زندگی سومش، تابع حکم زندگی دوم و زندگی دومش، تابع حکم زندگی اولش میباشد. این معنایی است که از ظاهر قرآن فهمیده میشود. آنان که زندگی سابق و لاحق آدمی را بر نوعی
مجاز حمل میکنند، کلامشان با صراحت قرآن مخالفت دارد؛ چون درباره عالم سابق و زندگی قبل از دنیا، قرآن عالم ذر را بیان میکند که در آنجا از
انسان عهد و پیمان گرفته شد و این نشان میدهد که انسان قبل از حیات دنیایی، یک گونه زندگی داشته است و درباره عالم لاحق؛ یعنی عالم آخرت و حیات پس از مرگ، آیات زیادی در قرآن آمده است که محل بحث ما نیست؛ ولی آنچه که توجه به آن لازم است، این نکته است، که در بسیاری از آیات، پیوند و ارتباط این دنیا با آخرت به خوبی فهمیده میشود.
آیات ذیل شاهد قرآنی در مورد ارتباط دنیا با آخرتاند:
«لا تَعْتَذِرُوا الْیوْمَ اِنَّما تُجْزَوْنَ ما کنْتُمْ تَعْمَلُونَ؛
امروز دیگر عذرخواهی نکنید؛ چون بغیر از کردههای خود
پاداش داده نمیشوید.»
«فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ؛
پس بترسید از آتشی که آتشگیرانهاش مردمند و سنگها.»
«یوْمَ تَجِدُ کلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیرٍ مُحْضَراً؛
روزی که هرکس آنچه را که از
خیر و
شر انجام داده، حاضر مییابد.»
«ثُمَّ تُوَفَّی کلُّ نَفْسٍ ما کسَبَتْ؛
پس به هرکس آنچه را که خود انجام داده به تمام و کمال داده میشود.»
روشنترین آیه در مورد ارتباط دنیا با آخرت:
«لَقَدْ کنْتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَکشَفْنا عَنْک غِطاءَک فَبَصَرُک الْیوْمَ حَدِیدٌ؛
و تو از این زندگی غافل بودی ما پردهات را کنار زدیم، اینک دیدگانت تیز شده است.»
علامه (رحمةاللهعلیه) درباره این آیه
سوگند یاد میکند که اگر درباره وجود عالم آخرت و پیوند دنیا و آخرت، به جز این آیه هیچ آیهای نبود، کافی بود؛ چون لفظ
غفلت در این آیه بهکار رفته است و غفلت در موردی بهکار میرود که چیزی در جلوی او حاضر بوده و او بیخبر باشد؛ نه این که اصلا چیزی وجود نداشته باشد و بعدها موجود گردد. پس معلوم میشود که زندگی آخرت، هم اکنون موجود است؛ ولی پردهای وجود دارد که برخی نمیبینند. و باز
سوگند میخورد که اگر هر انسانی به
نفس خویش مراجعه نماید و از او این معانی را بخواهد، قطعاً نفس او همین جواب را به او خواهد داد.
پس اساسیترین و بارزترین صفت برای کمال یافتگان و سعادتمندان،
معرفت است که اگر آدمی به خویشتن خویش مراجعه نماید و به آن معرفت پیدا کند، راه کمال را خواهد یافت، چه اینکه: «مَعْرِفَةُ النَّفْس اَنْفَعُ الْمَعارِفَ؛
شناخت نفس سودمندترین معرفتها است.»
یا در حدیث دیگر آمده است که:
«مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ؛
کسی که خودش را شناخت پروردگارش را شناخت.»
و به واسطه همین
وصف است که
خداوند او را مورد
هدایت خاصهاش قرار میدهد و از
ضلالت و گمراهی نجاتش میبخشد.
اهل شقاوت در دنیا و آخرت، به وصف غفلت (نه
جهالت) متصفند که تمامی اوصاف ناپسند و رذایل اخلاقی به دنبال آن میآید. انسانی که از حقیقت خویش غافل بماند، متصف به
فسق،
ظلم،
خسران و دهها وصف غیر انسانی دیگر میشود.
معرفت انسان، سرچشمه سعادت و خوشبختی، و غفلت، منشأ همه بدبختیهای آدمی است. اگر بخواهیم بر قلّه سعادت گام نهیم و به
کمال انسانی خویش و مقام خلیفه الهی در زمین نایل شویم و مسجود فرشتگان و
ملائکه گردیم، اولین گام، تحصیل معرفت است که هرگز مقام انسانیت، غیر از این راه به دست نمیآید. و اگر آدمی به این مقام بار نیافت و در گمراهی و غفلت باقی ماند، هرگز مقام انسانی را درک نخواهد نمود و آن کس که از مقام انسانی خویش غافل بماند، هرگز به اوصاف انسانی متصف نمیشود و به سعادت حقیقی دست نمییابد.
حدیثنت، برگرفته از مقاله «سعادت» تاریخ بازیابی۱۳۹۷/۳/۸. اندیشهقم، رگرفته از مقاله «سعادت» تاریخ بازیابی۱۳۹۱/۷/۵.