رابطه هوش و عقل در منابع اسلامی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه:عقل، زیرکی، هوش، هوش شناختی، ذکاء، منشأ ادراکات.
پرسش : در کتابهای
روانشناسی از
هوش تعاریف مختلفی شده است که معمولاً در یکی از طبقات ذیل قرار دارند:۱. تعاریفی که بر سازگاری با محیط و تطبیق با موقعیتهای جدید تأکید دارند. ۲. تعاریفی که بر توانایی یادگیری و آموزشپذیری متمرکزند. ۳. تعاریفی که بر
تفکر انتزاعی ؛ یعنی توانایی استفاده از نمادها و مفاهیم تمرکز دارند. ۴. تعاریفی که بر توانایی بر حل مسئله تأکید دارند. با توجه به موارد فوق، معادل واژه هوش در روانشناسی چه کلمات یا اصطلاحاتی را که در
کتب دینی اسلام آمده میتوان جایگزین نموده تا جهت مقایسه تطبیقی مورد بررسی قرار دهیم؟ به بیان دیگر؛ از دیدگاه
منابع اسلامی ، میان
هوش و
عقل چه رابطهای وجود دارد؟ آیا با هم تفاوت دارند یا خیر؟ در ضمن منابعی را در این خصوص جهت مطالعه برایم معرّفی نمایید.
پاسخ :
عقل و هوش از عالیترین استعدادهای ذهنی - شناختی
انسان هستند که او را از دیگر موجودات جدا میکند. در پرتو این دو استعداد، سایر
استعدادهای انسان جهت گرفته و به فعلیت میرسند. هر دو واژه در متون دینی وجود داشته و در روانشناسی مورد بررسی قرار گرفتهاند.
«هوش» در فارسی و فرهنگ محاوره عمومی؛ معانی گوناگونی؛ مانند
زیرکی ،
آگاهی ،
شعور ، عقل،
فهم و
فراست دارد.
و در همین راستا، هرکدام از روانشناسان از زاویه و نگاهی خاص به تعریف هوش پرداختهاند.
از آنجایی که واژه هوش، واژهای عربی نیست، باید به دنبال واژهای هم معنا با آن در ادبیات عرب باشیم تا به بررسی این موضوع در آیات و روایات بپردازیم.
معادل معروف مفهوم هوش در زبان عربی، «ذَکاء» از ریشه «ذکو» و نیز «فِطنَه» از ریشه «فطن» است. در اینباره برخی از کلمات لغتدانان عرب را میآوریم:
ازهری در «
تهذیب اللغة »:«الذّکاءُ فی الفَهْمِ:أَنْ یکونَ فَهْماً تَامّاً سَرِیعَ القَبُولِ»؛
تیزهوشی و زیرکی در فهم؛ یعنی فهم کاملی از مطلب که پذیرش آن در ذهن مخاطب زود و سریع باشد.
ابن منظور در «
لسان العرب »:«الذَّکَاءُ:سُرْعة الفِطْنَة»؛
ذکاء؛ سرعت درک و تیزفهمی است؛ یعنی
تیزهوشی و زیرکی.
فیومی در «
مصباح المنیر »:«الذَّکَاءُ فِی الْفَهْمِ إِذَا کَانَ تَامَّ الْعَقْلِ سَرِیعَ الْقَبُولِ»؛
تیز فهمی زمانی است که عقل در فهم مطالب سریع باشد و مقصود را زود دریافت کند.
ازدی در کتاب الماء:«الفِطْنَة:الحِذْق و سُرْعَة الإدراک و سُرعة الشُّعور»؛
یعنی مهارت و ادراک و شعور سریع. همچنین در لغت، ذکاء به «فطنه» نیز معنا شده است.
خلاصه اینکه در زبان عربی معادل معروف هوش، «ذکاء» و «فطنه» است.
گفتنی است؛ مراتب هوش مردم مختلف است، هوش از اموری است که هم در کیفیت و هم در کمیت متفاوت است. تفاوت کمی آن به این ترتیب است که احاطه بعضی از مردم به مسائل بیشتر از دیگران است، و اختلاف کیفیت آن به این است که بعضی از مردم مطلب را سریعتر از دیگران درک میکنند و بیشتر در عمق معانی فرو میروند و بیش از دیگران به درک و جذب مطلب مایلاند.
در برخی از روایات به مسئله تفاوتهای هوشی اشاره شده، از جمله آنکه از
امام صادق (علیهالسلام) سؤال میشود؛ چرا برخی از افراد این گونهاند که تا لب به سخن گشوده شود، قبل از پایان سخن به تمام مقصود راه مییابند و برخی تنها با پایان یافتن گفتار، متوجه منظور میشوند و قادرند سخن را همانگونه که گفته شد بازگو کنند و برعکس گروهی حتی بعد از پایان کلام نیز پی به مقصود نبرده و خواستار تکرار کلاماند. آنحضرت دلیل این امر را تفاوتهای فردی در هوش و استعداد میدانند.
به نظر میرسد آنچه روانشناسان درباره هوش گفتهاند و نیز معانی لغوی و عرفیای که فارسی زبانان از هوش میفهمند؛ در روایات، به نیرویی به نام «عقل» نسبت داده شده است. امّا باید گفت؛ میان
عقل و هوش تفاوتهایی وجود دارد که در بخشهای بعدی خواهد آمد، اما اجمالاً عقل، علاوه بر توانایی در یادگیری، توانایی ارتباط با دیگران، سازگاری با محیط و نظایر آن، از تواناییهای دیگری چون استنتاج
جهانبینی و
ایدئولوژی ،
ارتباط با ماوراء ماده نیز برخوردار است و بر این اساس، در متون اسلامی،
آثار وجودی عقل را میتوان فراتر از هوش دانست.
به دیگر سخن؛ معنای عقل در منابع اسلامی گستردهتر از معنای هوش است.
اینک در بخش زیر به روایاتی درباره عقل اشاره میشود، که با هوش ارتباط دارند.
عقل، در سخن اندیشمندان و حکیمان، معانی بسیار دارد، اما
محدّث بزرگوار،
شیخ حرّ عاملی در انتهای باب «وجوب طاعة العقل و مخالفة الجهل (لزوم پیروی از عقل و نافرمانی از نادانی)» میگوید:
با جستوجو در احادیث، سه معنا برای عقل بهدست میآید:
یک. نیرویی که بدان خوبیها و بدیها و تفاوتها و زمینههای آن، شناخته میشود، و این، معیار
تکلیف شرعی است.
دو. ملکهای که به انتخاب خوبیها و پرهیز از بدیها فرا میخواند.
سه.
تعقّل و
دانستن ؛ از اینرو در برابر
جهل (
نادانی ) قرار میگیرد، نه در برابر
دیوانگی .
بیشترین استعمال «عقل» در احادیث، معنای دوم و سوماند.
با جستوجو و تأمّل در مواردی که کلمه «عقل» و کلماتِ هم خانواده آن در احادیث آمده است، معلوم میشود که این کلمه، گاه درباره منشأ
ادراکات انسان و گاه، درباره نتیجه ادراکات او بهکار رفته است، که در هر یک از این دو نیز کاربردهای مختلفی دارد.
احادیثی که
حقیقت عقل را به نور، تفسیر میکنند و یا
مبدأ پیدایش عقل را نور میدانند
و یا عقل را
هدیه الهی و
اصل انسان میدانند، اشاره به این معنا دارند.
طبق این احادیث،
انسان در ژرفای هستی خود، از نیرویی نورانی برخوردار است که حیات روح او محسوب میشود. اگر این نیرو پرورش یابد انسان در پرتو آن میتواند حقایق هستی را درک کند و حقایق محسوس را از نامحسوس،
حق را از
باطل ،
خیر را از
شر و نیک را از بد، تشخیص دهد. اگر این نیروی نورانی و این شعور مرموز و پیچیده، تقویت شود، انسان از ادراکاتی فوق تصوّر، برخوردار میگردد و میتواند با دیده غیبی، در
جهان غیب سیر کند و اینچنین غیب برای او مبدّل به
شهود میگردد، که از این مرتبه از عقل، به «یقین» تعبیر میشود.
کاربرد دیگر «عقل» در روایات، به عنوان منشأ فکر است. در این کاربرد، عقل به عنوان منشأ «الفِطنَة (زیرکی و هوش)»، «الفهم (دانستن)» و «الحفظ (نگهداری)» تعریف میشود؛ همانطور که
امام صادق (علیهالسلام) میفرماید:«پایه
شخصیت انسان عقل است و هوش، فهم،
حافظه و دانش از عقل سرچشمه میگیرند. عقل انسان را کامل کند و رهنما و بیناکننده و کلید کار اوست. وقتی عقل آدمی به
نور خدائی مؤید باشد، دانشمند، حافظ، یادآور و با هوش و فهمیده باشد، از اینرو؛ بداند چگونه و چرا و کجاست و
خیرخواه و
بدخواه خود را بشناسد و وقتی آنرا شناخت،
روش زندگی و پیوست و جدا شده خویش بشناسد و در
یگانگی خدا و اعتراف به فرمانش مخلص شود و وقتی چنین کند، از دست رفته را جبران کرده بر آینده مسلط گردد و بداند در چه وضعی است و برای چه در اینجاست و از کجا آمده و به کجا میرود؟ اینها همه از تأیید عقل است».
وجدان اخلاقی ، نیرویی در متن وجود انسان است که او را به
ارزشهای اخلاقی دعوت میکند و از ضدّ ارزشها باز میدارد.
به عبارت دیگر؛ احساس جاذبه فطری نسبت به ارزشهای اخلاقی و احساس نفرت طبیعی نسبت به ضدّ ارزشها، وجدان اخلاقی نامیده میشود.
در متون اسلامی، مبدأ این شعور که احساس ارزشهای اخلاقی را در انسان بهوجود میآورد، «عقل» نامیده میشود.
از اینرو؛ همه ارزشهای اخلاقی،
سربازان عقل ، و همه ضدّ ارزشها،
سربازان جهل شمرده میشوند.
در احادیث، واژه «عقل»، علاوه بر استعمال در مبدأ ادراکات، در مُدرَکات عقلی و
شناخت حقایق مربوط به
مبدأ و
معاد نیز بهکار میرود. نمونه این استعمال، احادیثی هستند که عقل را در کنار
انبیای الهی ،
حجّت باطنی خداوند متعال معرّفی می کنند،
یا احادیثی که عقل را قابل پرورش و تهذیب معرفی و آنرا به عنوان
معیار سنجش انسان و سنجش پاداش و کیفر، ذکر میکنند و یا عقل را به «طبع» و «تجربه»، و «مطبوع» و «مسموع»
تقسیم میکنند.
مقصود از عقل در تمام این موارد، شناخت و آگاهی است.
گاه کلمه «عقل» از باب مبالغه، برای عمل کردن به مقتضای
قوّه عاقله بهکار میرود، چنانکه از
پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآله) در
تعریف عقل ، روایت شده است که:«-عقل-،
پیروی از دستورهای خداوند است. به درستی که خردمندان، کسانی هستند که فرمان خداوند را پیروی میکنند».
از
امام علی (علیهالسلام) روایت شده است:«عقل، آن است که آنچه میدانی، بر زبان بیاوری و به آنچه میگویی، عمل کنی».
درباره پیوند عقل با هوش باید گفت:خاستگاه و بستر حقیقی آگاهیها و
ادراکات انسان ،
عقل و
نفس او میباشد و حسهای پنجگانه او، تنها به عنوان ابزار و زمینه شکلگیری آنها برشمرده میشوند. به دیگر سخن؛ کانون اصلی ادراکات آدمی را عقل او؛ یعنی مرتبهای از نفس، تشکیل میدهد و
هوش ،
حافظه و مواردی از این دست، مراتبی از حوزه کارکرد آن بهشمار میروند. وظیفه عقل، ترکیب، تجزیه، انتزاع، تعمیم و تعمیق مفاهیمی است که از طریق حواس به آن منتقل میشود.
هرچند عقل و هوش هر دو از مقوله ادراک و شناخت هستند، بنابراین، بسیار شبیه و نزدیک به هماند؛ ولی با نگاهی به عوارض، لوازم و شاخصهای آنها، با هم تفاوت دارند.
با نگاهی اجمالی به تعاریف ارائه شده از هوش، درمییابیم که در همه آنها یک نقطه اشتراک محوری وجود دارد:قدرت درک روابط بین پدیدهها. در مورد عقل نیز اگر به روایات بنگریم؛ مانند روایاتی که عقل را «نور» میدانند، با روایاتی که عقل را «
حجت باطن » به حساب میآورند، بیانگر یک قوّه شناختی است؛ یعنی عقل یک قوّه کلی ادراکی شناختی است که کار آن شناخت، اندیشه، تمییز و تشخیص است و از آثار و ویژگیهای آن، التزام و تعهد عملی نسبت به
اصول اخلاقی ،
امور الهی و
معنوی و
ارزشهای انسانی میباشد.
معروفترین نوع هوش،
هوش شناختی است. هوش شناختی به طور کامل منطبق با عقل نیست. در مواردی، ویژگیهای عقل و هوش شناختی بر هم تطبیق نمیکنند؛ یعنی برای عقل ویژگیهایی وجود دارد که در موارد و مصادیقی این ویژگیها در هوش یافت نمیشوند. به این معنا که هرجا عقل باشد، هوش هم هست، ولی مواردی یافت میشود که با وجود هوش، از عقل یا عقلورزی خبری نیست. در مورد شخصیتهای منفی تاریخ مثل
معاویه ،
هیتلر ،
صدام و... و نیز مُجرمان، خلافکاران و کلاهبرداران حرفهای، چنین ادعایی صادق است. اینگونه افراد از هوش و زیرکی بسیار بالایی برخوردار هستند، اما در مقابل، یا از اصل عقل بهرهای نبردهاند و یا دستکم از
عقلورزی محرومند و توان استفاده سالم و بهینه از عقل خود را ندارند.
از بررسی موانع رشد عقل نیز میتوان تفاوت هوش و عقل را استنباط کرد. موانع و عواملی مثل
پیروی از هوای نفس ،
گناه و خلاف، طبق روایات ما موجب نقص، ضعف و یا
فساد و
زوال عقل میگردد، در حالی که حداقل در مورد بعضی از افراد چنین است که این امور نه تنها موجب نقص، ضعف و یا زوال هوش نمیگردد، بلکه موجب رشد، تقویت و شکوفایی هوش آنان نیز میشود.
درک هوشی و به تبع آن، حکم هوش، الزاماً با قضاوت اخلاقی ارزشی همراه نیست، ولی درک عقلی و حکم عقلی الزاماً با قضاوت اخلاقی ارزشی همراه است. به عبارت دیگر؛ هوش روابط بین پدیدهها را درک میکند، در حالی که با خوب و بد آن کار چندانی ندارد، ولی عقل ضمن درک این روابط، خوب و بد آنها را نیز تشخیص میدهد.
پایگاه اسلام کوئست