دلایل اعتبار سنت نبوی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: سنّت،
پیامبر اکرم.
پرسش: به چه دلیل سنّت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) معتبر است و باید به آن مراجعه کرد؟
اصلیترین دلیل اعتبار سنّت و کلام نبوی برای
مسلمانان، پذیرش
رسالت ایشان است؛ زیرا مهمترین سخن و ادّعای پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، ادعای پیامبری از جانب باری تعالی و نزول
فرشته وحی بر ایشان است. پذیرش این جایگاه و منصب از جانب مسلمانان، مستلزم آن است که سخنان دیگر ایشان نیز معتبر شمرده شود. حتّی میتوان گفت که پذیرش پیامبری رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و نپذیرفتن سخنان و افعال دیگر او، همچون
اجتماع نقیضین خواهد بود که به لحاظ عقلی محال است.
این دلیل به عنوان دلیل عقلی مطرح میشود که دلیل نقلی نیز آن را اثبات میکند. از منظر قرآن،
اوامر و
نواهی پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، مستند به
وحی است و همانند
آیات قرآن از اعتبار لازم بهرهمند است.
مسلمانان بر عصمت پیامبران، بویژه پیامبر خاتم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، اتّفاق نظر دارند و استدلالهای عقلی و نقلی بر آن اقامه کردهاند.
پذیرش عصمت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، به معنای آن است که سخنانش در باره معارف دینی، مطابق واقع بوده و معتبر و شایسته پیروی است و متعلَّق اوامر او، محبوب خدا و متعلِّق نواهی او، مبغوض
شریعت و
خدای متعال است.
همانگونه که سخن او در تبیین باورهای اعتقادی پذیرفتنی است، توصیه او به انجام دادن کارهای پسندیده و دوری گزیدن از کارهای ناشایست در حوزه
احکام شرعی و
اخلاق دینی نیز شایسته پیروی است.
با توجّه به دلایل اثبات عصمت، استدلال به عصمت برای اثبات
حجّیت سنّت نبوی را میتوان به عنوان دلیل مستقل عقلی یا
دلیل غیرمستقل عقلی [۱] مطرح ساخت.
آموزههای قرآنی فراوانی در حجّیت و اعتبار سخن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و لزوم پیروی از ایشان، وجود دارند. امر و توصیه به اطاعت از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، همگون شمردن اطاعت از خدا و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، هدایتگری تعلیمات پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، پرهیز از پیروی نکردن از ایشان و...، مورد تأکید قرآناند. آیات مربوط دلالت دارند که سخنان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، معتبر، واقعنما، حقیقت و حجّت هستند.
۲۵ آیه از
قرآن کریم، به
اطاعت از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سفارش کرده و از مخالفت با ایشان، پرهیز میدهند:
«یـاَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا اَطِیعُوا اللَّهَ وَاَطِیعُوا الرَّسُولَ وَاُولِی الْاَمْرِ مِنکمْ؛
ای کسانی که
ایمان آوردهاید!
خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیای امر خود را
[
نیز
]
اطاعت کنید».
«وَاَطِیعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّکمْ تُرْحَمُونَ؛
از خدا و پیامبر فرمان بَرید، باشد که مشمول رحمت قرار گیرید».
آیهای نیز اطاعت از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را اطاعت از خدا دانسته است:
«مَّن یطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ اَطَاعَ اللَّهَ؛
هر کس از پیامبر فرمان برَد، در حقیقت، خدا را فرمان بُرده است».
و در آیهای اطاعت از او را رستگاری شمرده است:
«وَ مَن یطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِیمً؛
و هر کس خدا و پیامبرش را فرمان برَد، قطعاً به رستگاری بزرگی دست یافته است».
زیرا اطاعت از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، طریق و مسیر هدایت است:
«وَ اِن تُطِیعُوهُ تهْتَدُوا؛
و اگر اطاعتش کنید،
هدایت مییابید».
در برخی آیات، اطاعت از او را
نشانه ایمان دانسته است:
«وَاَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ اِن کنتُم مُّؤْمِنِینَ؛
و اگر ایمان دارید، از خدا و پیامبرش اطاعت کنید».
و نپذیرفتن سخنان او را
کفر به خداوند شمرده است:
«قُلْ اَطِیعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَاِن تَوَلَّوْا فَاِنَّ اللَّهَ لاَ یحِبُّ الْکـفِرِینَ؛
بگو: «خدا و پیامبر
[
او
]
را اطاعت کنید پس اگر روی گردان شدند، قطعاً خداوند،
کافران را دوست ندارد».
و روی گردانی از او را سبب گمراهی دانسته است:
«قُلْ اَطِیعُوا اللَّهَ وَ اَطِیعُوا الرَّسُولَ فَاِن تَوَلَّوْا فَاِنَّمَا عَلَیهِ مَا حُمِّلَ وَ عَلَیکم مَّا حُمِّلْتُمْ وَ اِن تُطِیعُوهُ تهْتَدُوا وَ مَا عَلَی الرَّسُولِ اِلاَّ الْبَلَـغُ الْمُبِینُ؛
بگو: «خدا و پیامبر
[
او
]
را اطاعت کنید. پس اگر پشت نمودید،
[
بدانید که
]
بر عهده اوست آنچه تکلیف شده و بر عهده شماست آنچه موظّف هستید و اگر اطاعتش کنید، هدایت مییابید و بر فرستاده
[
ی خدا
]
جز ابلاغ آشکار
[
ماموریتی
]
نیست».
در آیاتی دیگر، به صراحت، اوامر و نواهی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را شایسته پیروی دانسته و به آنها، فرمان داده است:
«وَ مَآ ءَاتَاکمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاکمْ عَنْهُ فَانتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ اِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ؛
آنچه را پیامبر برای شما آورده، بگیرید
[
و اجرا کنید
]
و از آنچه نهی کرده، خودداری نمایید و از
[
مخالفت با
]
خدا بپرهیزید که خداوند، کیفرش شدید است!».
بنا بر این، از منظر
قرآن،
سخن،
فعل و
تقریر پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) معتبر بوده و پیروی از آن، پسندیده و الزامی است و فرمان به اطاعت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، در این راستا ارزیابی میشود.
اگر چه ظاهر اوامر قرآنی، فرمان مولوی به اطاعت از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است، ولی در واقع، این اوامر قرآنی، زمینهای ارشادی دارند؛ (۲) زیرا تا زمانی که عقل انسانی به وجود آفریدگار توانا ایمان نداشته و پیامبری رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را نپذیرفته باشد،
کلام الهی را نیز که بر پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نازل گشته، نخواهد پذیرفت. او تنها پس از پذیرش خدا و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و اعتقاد به پیروی از آنان، آیات الهی را حجّت خواهد شمرد. بنا بر این، آموزههای قرآنی، محتاج به حکم پیشین
عقل و
فطرت انسانی به حجّیت سخنان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و واقعنمایی آن است. بنابراین، آیات الهی که بر اطاعت از خدای متعال و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمان دادهاند، احکام ارشادی تلقّی میشوند.
قرآن کریم، پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را
اسوه و الگوی مؤنان معرّفی کرده است:
«لَّقَدْ کانَ لَکمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن کانَ یرْجُوا اللَّهَ وَ الْیوْمَ الْاَخِرَ وَ ذَکرَ اللَّهَ کثِیرًا؛
قطعاً برای شما در
[
اقتدا به
]
پیامبر خدا، سرمشقی نیکوست؛ برای آن کس که به خدا و روز بازپسین، امید دارد و خدا را فراوان یاد میکند».
اسوه بودن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بدان معناست که تمامی افعال، تروک و سخنان ایشان، شایسته الگوبرداری و پیروی است؛ زیرا او برای کسانی که به
مبدأ و معاد باور دارند، الگویی نیکوست.
روشن است که الگو معرّفی کردن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به معنای حجّیت و اعتبار همه سخنان و افعال ایشان است. در غیر این صورت، توصیه به سرمشق قرار دادن رفتار پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در برخی از موارد، موجب هلاکت انسان و دست نیافتن او به طریق صحیح میشود. گروه پیشین آیات نیز به گونهای الگوگیری از سخن و فعل پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) توصیه میکردند و پیروی از ایشان را هدایت میشمُرند.
قرآن کریم، سخنان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را وحیانی و واقعنما، معرّفی کرده و ایشان را از گفتار هواخواهانه، دور میداند:
«مَا ضَلَّ صَاحِبُکمْ وَ مَا غَوَی• وَ مَا ینطِقُ عَنِ الْهَوَی• اِنْ هُوَ اِلاَّ وَحْی یوحَی• عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَی• ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَی• وَ هُوَ بِالْاُفُقِ الْاَعْلَی؛
همنشین شما نَه گمراه شده و نَه در نادانی مانده است و از سرِ هوس، سخن نمیگوید. این سخن، بجز وحیی که وحی میشود، نیست. آن را
[
فرشته
]
پرتوان به او فرا آموخت؛ نیرومندی که مسلّط ایستاد، در حالی که در اُفق اعلی بود».
این آیات، اشارهای روشن به اعتبار سخنان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دارد. این سخنان، همگی از جانب خدای تعالی بر او القا شده و او بازگو کننده معارف الهی به بشر است.
آیات «وَ مَا ینطِقُ عَنِ الْهَوَی• اِنْ هُوَ اِلاَّ وَحْی یوحَی»، به شبههای اشاره دارد که برخی با استناد به تمایلات انسانی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، برخی سخنان ایشان را ناشی از این تمایلات خوانده بودند. آیه قرآن، در پی نفی این نسبت ناروا به پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و اثبات وحیانی بودن و صحت سخنان ایشان است؛ زیرا ایشان به میل خود سخن نگفته و بر اساس هوا و هوس عمل نمیکند. بلکه گفتار او، تنها بازگویی
الهام و
وحی الهی است.
اگر چه آیه در صدد بیان حجّیت سخن ایشان است، ولی ملاک تبیین شده در آیه، یعنی سخن به میل خویش نگفتن، افعال ایشان را نیز در برمی گیرد؛ زیرا نفی هواخواهی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شامل افعال ایشان نیز میگردد.
افزون بر آن، مقصود از وحی، تنها وحی قرآنی نیست؛ بلکه همه سخنان و افعال ایشان، به تعلیم حق و نمایانگر واقع بوده است. هر آنچه پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به عنوان آموزه شریعت بیان کند، از
منبع فیض الهی نشأت گرفته و واگویه آموزهای وحیانی است. واژه «وحی»، معنایی گستردهتر از وحی قرآنی دارد و شامل انواع آگاهیهایی است که از طریق شعور مرموز درونی به صورت نهانی و سریع برای انسان حاصل میشود.
از منظر قرآن، پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، تبیینکننده قرآن و مفسّر آن است. او وظیفه دارد آموزههای قرآنی را برای مردم تبیین کند و آن را برای آنان، شفّاف و روشن سازد، ظرایف و ویژگیهای آن را بیان کند و مردم را با حقیقت معارف این کتاب آسمانی، آشنا سازد:
«وَ اَنزَلْنَآ اِلَیک الذِّکرَ لِتُبَینَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ اِلَیهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یتَفَکرُونَ؛
و این
قرآن را به سوی تو فرود آوردیم تا برای مردم، آنچه را به سوی ایشان نازل شده است، توضیح دهی، و امید که آنان بیندیشند».
«وَ مَآ اَنزَلْنَا عَلَیک الْکتَـبَ اِلاَّ لِتُبَینَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ وَ هُدًی وَ رَحْمَةً لِّقَوْمٍ یؤْمِنُونَ؛
و ما
[
این
]
کتاب را بر تو نازل نکردیم، مگر برای اینکه آنچه را در آن اختلاف کردهاند، برای آنان توضیح دهی، و
[
آن
]
برای مردمی که
ایمان میآورند، رهنمود و رحمتی است».
روشن است که لازمه مبین و مفسّر بودن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، آن است که سخنان او معتبر و
حجّت باشند؛ زیرا در غیر این صورت، مُفسّر دانستن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و تأکید بر آن، بیمعنا جلوه میکند.
او باید در موارد اختلافی، راه حقّ و حقیقت را بر
مسلمانان، آشکار کند و با تفسیر صحیح خویش، معارف واقعی قرآنی را بر آنان، روشن سازد.بی شک، مصداق کامل «راسخان در علم»، که از تاویل
متشابهات قرآن آگاهاند و در قرآن بدانها اشاره شده، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است.
«وَ مَا یعْلَمُ تَاْوِیلَهُ اِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کلٌّ مِّنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ مَا یذَّکرُ اِلاَّ اُوْلُوا الْاَلْبابِ؛ تأویل آن متشابهات را جز خدا و ریشهداران در دانش، کسی نمیداند...».
بنای عقلا بر آن است که بر خبر و گزارش فرد
ثقه و مورد اعتماد، ارزشنهند و آن را بپذیرند و بیاعتنایی بدان را ناپسند بشمارند.
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در طول دوران زندگانی خویش، به عنوان فردی ثقه و راستگو، مورد توجّه و اعتماد دوستان و حتّی دشمنان خویش بود. آنان پذیرفته بودند که ایشان، هیچگاه به ناراستی و نادرستی سخن نمیگوید.
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با تکیه بر این اعتبار و وجاهت، با مشرکان احتجاج کرد و فرمود: «اگر شما را از دشمنی در پشت کوه خبر دهم، باور میکنید؟». همه مخاطبان، به اعتماد به گفتههای ایشان، اذعان کردند. آنگاه با اتّکا به این سیره عقلایی، مردمان را از
آتش دوزخ، بیم داد و آنان را به
خداپرستی دعوت کرد.
روشن است که پذیرش وثاقت اعلای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) همراه با آگاهی از نقش بازگویی او از جانب پروردگار، به معنای پذیرش همه سخنان او (
قرآن و
سنّت) است.
سیره مسلمانان از آغاز تاکنون، این بوده است که سخنان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را معتبر دانسته، حجّیت آن را در موارد مختلف میپذیرفتند. حجّیت اجمالی سنّت نبوی، همیشه مورد قبول متشرّعان بوده است.
اگر چه با استدلال به روایات نبوی نمیتوان حجّیت سنّت نبوی را اثبات کرد، ولی دستکم میتوان به عنوان
مأیید دلایل پیشین عقلی و قرآنی، به آن توجّه داشت.
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سخنان خویش را همانند قرآن، معتبر شمرده و پیروی از آن را لازم دانسته است. صدور این سخنان از سوی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای پیشگیری از آفتی بود که پس از
رحلت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پدید آمد و
اجتهاد و برداشت
صحابیان را در کنار
نصّ سنّت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و گاه مقدّم بر آن قرار میداد.
مقدام بن معدی کرب میگوید:
همانا پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «به زودی آن مرد بر تختش تکیه میزند و حدیثی از احادیث مرا نقل میکند و میگوید: "میان ما و شما، کتاب خداست. هر حلالی را که در آن یافتیم،
حلال میشمریم و هر حرامی را که در آن یافتیم،
حرام میشماریم". هان! هر آنچه را پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حرام کند، مانند آن است که خداوند، حرام کرده است».
در گزارش مشابه دیگر، از پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده است:
آیا یکی از شما که بر سریر قدرت تکیه زده است، گمان میکند که
خداوند متعال، چیزی را حرام ننموده، مگر آنکه در قرآن، آن را بیان کرده است؟ آگاه باشید! به خدا سوگند، من نیز فرمان داده، موعظه کرده و شما را از چیزهایی برحذر داشتم که آنها همانند قرآن یا بیشتر است. «اَیحسَبُ اَحَدُکم مُتِّکئاً عَلی اَریکتِهِ قَد یظَنُّ اَنَّ اللّه لَم یحرُم شَیئاً الاّ ما فی هذا القُرآنِ.الا وَ انّی وَ اللّه قَد وَعَظتُ وَ اَمَرتُ وَ نَهَیتُ عَن اَشیاءَ، انَّها لَمِثلُ القُرآنِ اَو اَکثَرُ».
از مجموع دلایل پیش گفته، حجّیت سنّت نبوی، خواه گفتاری یا رفتاری، روشن میشود. این دلایل، مبتنی بر موارد قطعی و مسلّم باورهای مسلمانان هستند. بنابراین، رای و نظر کسانی که تنها قرآن را حجّت میشمرند و سنّت نبوی را به کناری مینهند، پذیرفتنی نیست، خواه ادّعای آنان، بیاعتباری سنّت در همه موارد باشد یا آن که اعتبار سنّت را تنها در موارد خاص و ویژه، انکار کنند.
(۱) هر استدلال از سه قسمت صغرا، کبرا و نتیجه تشکیل شده است. اگر
صغرا و
کبرا، هر دو عقلی باشند، نتیجه پدید آمده از آنها نیز عقلی محض بوده و دلیل مستقل عقلی شمرده میشود، ولی اگر فقط یکی از مقدمات (صغرا یا کبرا) عقلی باشد، استدلال را دلیل غیر مستقل عقلی مینامند.
(۲) مقصود از
اوامر مولوی، دستورهای شرعی در زمینههای مختلف
احکام،
اخلاق و
اعتقادات هستند که تنها از طریق
شارع مقدّس، دست یافتنیاند؛ همانند دستور
خداوند به
وجوب روزه در ماه رمضان و لزوم انجام دادن
حج برای اشخاصی که توان مالی دارند. مراد از
اوامر ارشادی، دستورهایی هستند که عقل یا فطرت انسانی آنها را درک میکنند و پسندیده یا ناپسند بودن آنها، محتاج به اوامر شرعی نیست؛ همانند پسندیده بودن
عدالت یا ناپسند بودن
جور و
ستم بر دیگران که عقل و فطرت انسان آنها را میفهمند. دستورهای شرعی در این زمینه را اوامر و نواهی ارشادی به معنای ارشاد و راهنمایی به حکم عقل و فطرت میشمارند؛ گروه شاخص از امر ارشادی، آموزههای دینیای هستند که بدون پشتیبانی
حکم عقل و
فطرت، پذیرفتنی نیستند؛ زیرا دلیلی برای پیروی از آنها وجود ندارد. آیاتی از قرآن که بر پیروی خدا و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دلالت دارند، جزء این گروه هستند.
حدیثنت، برگرفته از مقاله «دلایل اعتبار سنت نبوی» تاریخ بازیابی۱۳۹۷/۸/۲۷.