دعای راهب
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: راهب مسیحی، دعا، طلب باران،
توسل،
استخوان، امام حسن عسکری علیهالسلام.
پرسش: شنیدهام در زمان امام حسن عسکری ـ علیهالسلام ـ قحطی سختی آمد. یکی از راهبان مسیحی جهت نزول باران دست به دعا برداشت و بلافاصله باران بارید. اما امام حسن عسکری ـ علیهالسلام ـ توسل او به استخوان یکی از
انبیا را برملا کرد و نشان داد نزول باران به جهت آن بوده است. آیا این داستان حقیقت دارد؟
پاسخ: در روایتی نقل شده است که یک راهب مسیحی در زمان خشک سالی، طلب باران کرد و باران بارید و امام حسن عسکری ـ علیهالسلام ـ با حضور در آنجا نشان داد که او خواسته خود را با توسل به استخوان یکی از
پیامبران الهی انجام داد، نه اینکه خود صاحب کرامتی باشد. البته سند این روایت، چندان قابل
اعتماد نیست؛ زیرا این روایت در منابع روایی معتبر شیعی ذکر نشده و در سلسله سند این روایت نیز تنها یک راوی وجود دارد؛ لذا چندان قابل استناد نیست.
علی بن حسن بن سابور نقل کرده است: «در زمان امام حسن عسکری ـ علیهالسلام ـ
قحطی سختی پیدا شد، به همین جهت خلیفه وقت
دستور داد که مردم از شهر بیرون روند و نماز استسقا (نماز باران) بخوانند.
پس مردم سه روز بیرون رفتند و دعا خواندند و
نماز گزاردند، اما باران نیامد، در روز چهارم جاثلیق بزرگ مسیحیان همراه تعدادی از مسیحیان و راهبان به صحرا رفتند تا برای نزول باران
دعا کنند. در میان اینان راهبی بود که چون دست به دعا برداشت، از
آسمان باران بارید. مسیحیان، در
روز دوم نیز بیرون رفتند و پس از دعای آن راهب، باران بارید. در نتیجه این واقعه، بسیاری از مردم دچار شک و تردید شده و تعجب کردند و حتی برخی به
دین مسیحیت میل پیدا کردند.
خلیفه به نزد
امام حسن عسکری علیهالسلام فرستاد؛ درحالیکه او زندانی بود. او را بیرون آوردند و به او گفتند: به فریاد امت جدّت برس که بیم از هلاک آنهاست.
امام علیهالسلام فرمود: من فردا بیرون میروم و ان شاء اللَّه شک را از میان مردم زائل میکنم. جاثلیق در روز سوم و درحالیکه راهبان با وی بودند، بیرون رفت. امام حسن عسکری ـ علیهالسلام ـ نیز با تعدادی از اصحاب خود به بیرون رفتند، پس چون امام آن راهب را در حالی دید که دست خود را بلند کرده بود، دستور داد که دست راست آن راهب را باز گردانند و آنچه در میان دو انگشت اوست، بیرون بیاورند. از میان دست راهب، یک استخوان سیاهی را بیرون آوردند. آن حضرت استخوان را گرفت و به آن راهب فرمود: الآن دعا کن تا هوا ابری شود و باران ببارد. او دعا کرده و طلب باران نمود؛ اما هوا گشوده شد و آفتاب نمایان گشت؛ خلیفه وقت به امام رو کرد و گفت: ای ابا
محمد! (ابا محمد
کنیه امام بوده است) این چه استخوانی است؟ فرمود: این مرد از
قبر پیامبری از پیامبران خدا، عبور میکرد و این استخوان را یافت و آن را در دست گرفت؛ و «مَا کُشِفَ عَنْ عَظْمِ نَبِیٍّ إِلَّا هَطَلَتِ السَّمَاءُ بِالْمَطَر»؛ استخوان پیامبری نمایان نمیشود؛ مگر اینکه از آسمان باران خواهد بارید».
گفتنی است، این
روایت با اندک تفاوتی در برخی منابع
اهل سنت آمده است.
در مورد این روایت، توجه به نکات زیر ضروری است:
سند این روایت، چندان قابل
اعتماد نیست؛ زیرا این روایت در منابع روایی معتبر شیعی ذکر نشده و در سلسله سند این روایت تنها یک راوی وجود دارد که در برخی منابع با نام «علی بن الحسن بن سَابور»
و در منابع دیگر با نام «ابوهاشم»
آمده است، و چون میان زمان نقلکننده تا این
راویان فاصله زمانی وجود دارد و راویان دیگری برای این روایت وجود ندارد، از جهت سندی مرسل بوده و قابل استناد نیست. و نمیتوان تکیه چندانی بر سند این روایت داشت.
این احتمال وجود دارد که منظور امام عسکری ـ علیهالسلام ـ از عبارت «مَا کُشِفَ عَنْ عَظْمِ نَبِیٍّ إِلَّا هَطَلَتِ السَّمَاءُ بِالْمَطَر»، تنها نزول باران نیست؛ بلکه کنایه از این است که وقتی بهوسیله استخوان انبیا توسل صورت گیرد، میتوان به خواسته خود رسید و این به جهت اهمیت و
ارزش این واسطه است.
در این روایت، تأییدی از امام ـ علیهالسلام ـ بر توسل به استخوان وجود ندارد؛ زیرا اگر قُبحی برای این
عمل وجود نداشته باشد، انسانها استخوان پیامبران را در آورده و بدان توسل میجویند و این عمل قطعاً بیاحترامی به
پیامبران الهی است. البته این مطلب منافات ندارد که اگر استخوانی واسطه توسل گردد، خواسته برآورده شود؛ زیرا این به جهت ارزش و احترام خود استخوان است و منافاتی با قُبح و زشتی عمل کسی که این کار را کرده، ندارد.
اصل متلاشی شدن بدن انسانها، اصلی اساسی و به حسب قانون
طبیعت است و شامل انسانهای خوب و بد نیز میشود. بنابراین اگر بدن
انبیا و اولیای الهی از بین برود، هیچ قُبح و منعی وجود ندارد؛ همانطور که لزوماً باقی ماندن جسم نیز دلیلی بر خوب بودن
انسان نیست؛ هرچند در برخی موارد بهصورت اعجازآمیز برخی بدنها سالم میماند که در
روایات نیز مواردی که دلالت بر این کند وجود دارد: «پس زمانی که به سمت نجف
زیارت میخوانی، بدان همانا استخوان آدم، بدن نوح و جسم
امام علی علیهالسلام را زیارت میکنی»؛
«همانا
خداوند به
موسی علیهالسلام وحی کرد که استخوانهای
یوسف را نیز با خود ببرد... ».
همچنین در برخی مواقع به جهت موقعیتهایی چون دفن در نمک و... بدن بهصورت طبیعی باقی میماند.
همچنین اگر این روایت را قبول کنیم، میتوان استنباط کرد که استخوان برای کسی بوده که قرنها پیش مرده است و
استخوان او باقی مانده است؛ زیرا وجود یک نبی در دهههای نزدیک به زمان امام حسن عسکری ـ علیهالسلام ـ بعید است.
پایگاه اسلام کوئست.