توهم در حکمت اولی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه:حکمت اولی، حکمت سفلی، توهم.
پرسش:پیشینیان
علم را به سه دسته تقسیم کرده اند: ۱.
حکمت اولی که در باره کلیات عالم و مسئله وجود بحث می کند. ۲.
حکمت وسطی که شامل
ریاضیات می شود. ۳.
حکمت سفلی که شامل
علوم تجربی و
طبیعیات است. شاید این تقسیم بندی اشتباه نباشد، اما ارزش گذاری که بر علم در این تقسیم بندی صورت گرفته جای سؤال های فراوان دارد.
اول این که چگونه علمی که اگر اباطیل و اضافات و مکررات آن کنار گذاشته شود، شاید حتی صد صفحه کتاب را پر نکند، برتر از علمی می شود که برای ثبت واقعیت های یک ذره کوچک در آن مثل اتم شاید هزاران صفحه نیز کافی نباشد؟ و چگونه بافته های ذهنی بعضی به اصطلاح متفکر، در برابر علوم مختلف در باره رموز و اسرار کائنات و آفریده های عظیم خداوند و قوانین حاکم بین آنها، از نظر اهمیت، در درجه بالاتری قرار می گیرد؟ به گونه ای که یکی از فضلا در کتابش گفته: اگر حکمت اولی را به
انسان تشبیه کنیم حکمت سفلی مانند سنگ مثانه است در وجود آن انسان. یعنی یک شیء بی ارزش و حتـی اضافی و مزاحم. جالب است خداونـد که اینـها را می آفرید از بی ارزش بودن آن خبر نداشت.
آنچه در مورد علم بشر صدق می کند محدود بودن کلیت علم بشر اسـت. تقسیـم بنـدی در درجه بعد صورت می پذیرد. و تازه علم بشر در مورد اول یعنی حکمت اولی بسیار محدود تر است و تشکیل می شود از اطلاعاتی که عقل بر بدیهی بودن خداوند می رساند و خبرهایی که خود خدا در مورد عوالمی که انسان امکان خبر دار شدن از آنها را نداشت به پیامبران ابلاغ نموده. و اکثر گستره علم قابل درک بشر، مربوط به قوانین حاکم بر عالم و اشیای موجود در آن می شود.
به علاوه آیا احتمال ندارد آنان که برای پاسخ به سؤالات بشر در مورد حکمت سفلی دچار
توهم بافی و جواب هائی به کلی غلط شده اند (منظور فلاسفه یونان باستان است که اعتقاداتی که در ابتدای مبحث علم ذکر شد غالبا از افاضات آنان است)، در مورد حکمت اولی نیز دچار همان اشتباهات شده باشند و بشریت را در تاریکی جهلی عمیق فرو برده باشند؟
پاسخ:برای پاسخ سؤال شما پرداختن به چند امر ضروری است:
"
حکمت" استکمال نفس انسانی است به تصور امور، و تصدیق به حقایق نظری و عملی به قدر وسع بشری. حکمت تقسیم می شود به حکمت عملی (علم به اموری که ما می توانیم آن را بدانیم و به آن عمل کنیم)، و
حکمت نظری (علم به اموری که ما می توانیم آن را بدانیم، ولی نمی توانیم به آن عمل کنیم). حکمت نظری تقسیم می شود به طبیعیات (حکمت سفلی) که حکمتی است که تعلق می گیرد به چیزی که در حرکت و تغیّر است؛ ریاضیات (حکمت اوسط) که حکمتی است که تعلق می گیرد به چیزی در ذهن ثابت است، هر چند در وجود خارجی با تغیّر آمیخته باشد، و الاهیات (حکمت اعلی) که حکمتی است که به چیزی تعلق می گیرد که در وجودش هم با حرکت و تغیر آمیخته نمی شود.
وقتی ارزش یک چیز سنجیده می شود، این ارزش سنجی باید با یک مبدأ و هدف خاصی صورت گیرد و نسبت به آن بگوییم: که فلان چیز ارزشمند است یا ارزشمند نیست، و الٌا اگر مطلب را به طور مطلق رها کنیم، نمی شود روی آن ارزش گذاری کرد؛ مثلاً: وقتی می خواهیم ببینیم یک تکه طلا ارزش دارد یا نه، باید ببینیم برای چه کاری ارزش سنجی می شود. ممکن است برای زینت آلات از ارزش زیادی برخوردار باشد، ولی برای کسی که در بیابان در حال از بین رفتن از گرسنگی است هیچ ارزشی نداشته باشد؛ بنابر این وقتی هم می خواهیم پیرامون علمی ارزش گذاری انجام دهیم، باید ببینیم نسبت به چه هدفی این ارزش گذاری صورت می گیرد و اگر ارزش گذاری هدف و مبدأ سنجش خاصی نداشته باشد، اصولاً این از اعتباری برخوردار نیست.
حال باید ببینیم در ارزش گذاری علوم که مطرح شد، با چه هدف و چه تفکری ارزش گذاری صورت گرفته است؛ تفکر ما مادی بوده یا الاهی، ارزش مادی علوم لحاظ شده یا ارزش معنوی، در ارزش گذاری علم باید
سعادت ابدی انسان ملاک قرار گیرد؛ زیرا انسان موجودی ابدی و فنا ناپذیر است و زندگی دنیایی فقط مرحله ای از زندگی انسان است که فانی می گردد؛ چنان که در همین استدلالی که بیان کردید از نوع
استدلال عقلی است، نه تجربی و جزئی.
علوم مادی درست است که بیان ظرایف و لطایف خلقت می کنند، ولی به خودی خود راهی به سوی
معرفت خدا و تأمین آخرت انسان ندارند، مگر به واسطه توجهاتی که با
علوم الهی به آن ضمیمه می شود؛ مثلاً علم اتم شناسی که شما فرمودید، حتی اگر هزاران هزار صفحه هم باشد علمی است که با
کفر هم می تواند جمع شود. بسیاری از دانشمندان قرن حاضر و قدیم، تفکرشان تفکر مادی بوده و هست و علمشان هیچ سودی برای آنها نداشته، بلکه در بسیاری از موارد، علیه سعادت بشری نیز به کار گرفته شده، به این جهت این گونه علوم اگر در راستای هدفی مقدس قرار گیرند و در مسیر قرب به خدا به کار گرفته شوند ارزش خواهند داشت و این جز با علوم معرفتی و انسانی، و یک
جهان بینی جامع الاهی که در علوم الاهی مورد بحث قرار می گیرد، ممکن نیست. از این رو است که
علوم معرفتی و الاهی، در نظر یک عالم الاهی اگر یک صفحه هم باشند، از هزاران هزار صفحه علومی که قرب آور نیست و اثر مستقیم بر
سعادت بشری ندارد، ارزشمند تر است، هر چند برای به دست آوردن این علم تلاش بسیار شده باشد؛ چرا که نبود آن لطمه به
سعادت ابدی انسان نمی زند هر چند ممکن است بودن آن اسباب راحتی ما را فراهم کند. شما تصور کنید اگر با یک استدلال عقلی بتوان خداوند را با صفات اصلی اش اثبات کرد، این صفحات محدود می تواند تمام زندگی دنیوی و اخروی یک انسان را دگرگون کند بدون این که نیاز به چیز دیگری داشته باشد؛ چنان که
اتم شناسی با یک مقدمه عقلی می تواند برهان برای اثبات خالق و ناظم جهان قرار گیرد، که در این صورت، شما به
علوم عقلی تمسک جسته اید و این علم به عنوان یکی از مسائل این علوم طرح شده است.
اما نکته دیگر قابل ذکر آن است که صرف احتمال خطا در یک علم، اثبات خطا در آن علم نمی کند؛ حتی رخ دادن خطا در یک علم ارزش بخش های دیگر آن علم را پایین نمی آورد. در علوم عقلی که از
دوران باستان مورد توجه
فلاسفه بوده خیلی کمتر تغییر و تحول می بینیم تا
علوم تجربی. بیشتر خطاهای فاحش در علوم، در علوم طبیعی بوده. شما اگر
منطق ارسطویی را ملاحظه کنید می بینید که با وجود قدمت چندین و چند ساله اش هنوز مورد قبول و عنایت اکثر فیلسوفان است، در حالی که در علوم تجربی چنین چیزی را نمی بینید، بلکه هر از چند گاهی علوم تجربی تحول اساسی پیدا می کنند. شما در
علم فیزیک ملاحظه کنید فیزیک نیوتن با فیزیک
انیشتین چقدر فرق دارد، یا
هیأت قدیم با
هیأت جدید چقدر دست خوش تحولات است، در حالی که علوم عقلی کمتر دست خوش این تغییرات شده است.
در مباحث علمی بکار بردن الفاظ تحقیر آمیز یکی از
مغالطات شایع است که از شأن کسی که بحث علمی می کند به دور است. شایسته است در مباحث علمی احترام هر قشر نگه داشته شود و شئونات بحث علمی حفظ شود. نیز در مباحث علمی ارزش علم با متر سنجیده نمی شود که ما بخواهیم با در نظر گرفتن طول سطور یک علم، سطح صفحات یا حجم کتب را ارزش گذاری کنیم؛ بلکه شرافت علم به معلومی است که مورد بررسی قرار می گیرد و چون در علوم عقلی بحث پیرامون خالق هستی و برترین مخلوق آن -یعنی انسان- است، از این رو این علوم برترین علوم هستند، هر چند تعداد سطرها و صفحات آن کمتر از برخی علوم تجربی باشد.
کندی مى گوید که شریفترین و عالى ترین قسم
فلسفه، همان
فلسفه اولی است که به وسیله آن
شناخت خدا که علّت هر حقّى است حاصل مى شود؛ از همین جهت فیلسوف کامل و اشرف آن کسى است که احاطه به این علم اشرف داشته باشد؛ زیرا علم به علّت اشرف از علم به معلول است.
، علاوه بر این مگر در علوم تجربی ملاک ارزش گذاری حجم است، شما اگر
قوانین نیوتن را جمع کنید چند صفحه ای بیش نیست، ولی سال های سال است که بشر از آن بهره ها برده و ارزش آن هم بر کسی پوشیده نیست و حتی از هزاران صفحه کتاب نیز ارزش بیشتری دارد؛ پس حتی در علوم تجربی هم ملاک ارزش یک علم حجم سطور و صفحات آن علم نیست.
پایگاه اسلام کوئیست