تدبّر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: تعقل،
تفکر، تدبر،
روح،
اندیشه.
پرسش: واژههای تعقل، تفکر و تدبر را تعریف کنید و وجه تمایز آنها چیست؟ و آیا این هر سه از عملکرد روح است یا استقلال دارند؟
پاسخ:
به گفته راغب اصفهانی، «فکر»، نیرویی است که «
علم » را بهسوی «معلوم» میبرد. «تفکر» کوشش و جولان نیروی فکر به اقتضای عقل و خرد است. این نیرو ویژه انسان است و در حیوان نیست. تفکر یا اندیشه تنها در چیزی است که ممکن باشد صورتی از آن در خاطر و
قلب انسان حاصل شود.
به دیگر سخن، حقیقت تفکر و اندیشیدن مرکب از دو
حرکت است: حرکتی بهسوی مقدمات هر مطلب، سپس حرکتی از آن مقدمات بهسوی نتیجه، مجموعه این دو حرکت که سبب شناخت و
معرفت اشیاست، «
فکر » نام دارد.
«عقل» به نیرویی می گویند که آماده پذیرش علم است. همچنین به علمی که بهوسیله آن به دست آید.
همچنین «عقال» به معنای طنابی است که بر پای
شتر میبندند تا حرکت نکند،
و «عاقل» یعنی کسی که نفس خود را حبس کند و نگذارد که هواها به او سرایت نماید.
از آنجا که نیروی
عقل انسان را از کارهای ناهنجار باز میدارد، به آن عقل گفته میشود. اگر در روایات آمده است: «الْعَقْلُ ما عُبِدَ بِهِ الرَّحْمنُ» و «ما خَلَقَ اللَّهُ خَلْقاً اکْرَمَ عَلَیْهِ مِنَ الْعَقْلِ»، مراد از آن همان نیروی فهم و درک و معرفت انسانی است؛
به همین جهت ادراکی که انسان دل به آن میبندد و چیزی را با آن درک میکند نیز، عقل نامیده میشود.
علامه طباطبایی (ره) میگوید: خدای متعال در
قرآن ، عقل را به نیرویی تعریف کرده که انسان در دینش از آن بهرهمند شود و بهوسیله آن راه را بهسوی حقایق معارف و
اعمال صالح پیدا نموده و در پیش گیرد.
«تدبّر» در اصل از ماده «دبر» به معنای پشت سر و عاقبت چیزی است.
بنابراین تدبر یعنی بررسی نتایج و عواقب کار میباشد.
تفاوت آن با «تفکر»، این است که تفکر مربوط به بررسی علل و خصوصیات یک موجود است: «
فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ »؛
«این داستانها را (برای آنها) بازگو کن، شاید بیندیشند!»؛ اما «تدبر» مربوط به بررسی عواقب و نتایج آن است؛
لذا تدبر آن است که انسان با توجه به عواقب و نتیجه، در کارها میاندیشد؛ چنانکه
قرآن کریم میفرماید:«
أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فیهِ اخْتِلافاً کَثیراً »؛
«آیا درباره قرآن نمیاندیشند؟! اگر از سوی غیر خدا بود، اختلاف فراوانی در آن مییافتند».
باید به این نکته توجه داشت که حقیقت انسان همان
روح ، قلب و نفس ناطقه او است و تعبیرات مختلفی (مانند روح،
قلب و نفس ناطقه) همگی به حقیقت و معنای واحدی اشاره دارند که عبارت است از: بُعد مجرّد انسان. با این تفاوت که وقتی این واژگان با هم و در کنار هم استعمال میشوند، هر یک به شأن خاصی از بُعد مجرد و حقیقت آدمی اشاره میکنند و هنگامی که تکتک به کار برده میشوند، به همان حقیقت واحد اشاره دارند.
به عنوان نمونه، از آنجایی که روح، منبع
اندیشه و ادراک در زندگی است، به آن عقل میگویند. آدمی با عقل،
تعقل ،
تفکر و
تدبر میکند؛ اما همه اینها برمیگردد به روح و در اصل از عملکردهای آن است و استقلال اینها به معنای مقابلیت با روح نیست؛ بلکه به تناسب وظیفه خویش از شئون روح الاهی آدمی است.
پایگاه اسلام کوئست.