تأثیر خدا
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: تأثیر خداوند، علم و عمل، رفتار، خداباوری، عصمت انبیا، ایمان.
پرسش: اگر ما بخواهیم ببینیم تأثیر خدا در زندگی انسان چگونه است، آیا باید خود را محک بزنیم؟ یعنی این که باید ببینیم رفتارمان چقدر خدایی است؟
پاسخ: تأثیر خدا در
زندگی ما یک بُعدش در ایمان شخصی ماست که در رفتار ما تجلی پیدا میکند؛ یعنی اگر ما باور داشته باشیم که خدایی هست، بعضی از کارها را انجام نمیدهیم، بعضی از این تملقها؛ بعضی از این دورغها، بعضی از این تزویرها و ریاهایی که پیدا میشود، به خاطر این است که ایمان ما آنطور که باید باشد نیست؛ اما یک بُعد دیگر وجود دارد که بعد اجتماعی است. اگر جامعهای مدیریتش الاهی باشد، یک فرصتی برای رشد پیدا میشود که در جامعه غیر الاهی نیست و حالا این یک محک میشود؛ یعنی اگر میخواهیم ببینیم که واقعاً جامعه ما یک جامعه دینی است، واقعاً جامعه ما یک جامعه ارزشی است ـ این یک محک است ـ بیاییم ببینیم در این دوره زمانی که ما مدیریت کردیم مجموعه کارهایی که شده است، آیا باور دینی در جامعه توسعه پیدا کرده است؟
ایمان گسترش پیدا کرده است؟ عمق پیدا کرده است؟ معرفت دینی عمیقتر شده است؟ صداقت بالاتر رفته است؟ و... اگر بر یک جامعهای ارزشهای الاهی حاکم شد، آن موقع یک داستان دیگری پیش میآید، در نتیجه اگر یک فرد خدا را باور کند، خیلی در زندگیش اثر دارد؛ اما اگر یک جامعهای خدا باور شد، این تأثیر اصلاً قابل مقایسه نیست.
رفتار ما آیینه ایمان ماست، البته ممکن است رفتار ما دقیقاً آیینه ایمان ما نباشد، ممکن است یکی علمش خیلی زیاد باشد. آیت الله العظمی بهجت (ره) داستانی را نقل میکردند:
یک کسی که مدرس
فلسفه بود و اسفار تدریس میکرد ـ آنهایی که اهلش هستند میدانند کتاب
اسفار یکی از کتابهای بسیار مهم و یکی از عمیقترین اندیشههای فلسفی است ـ زمانی آمد پیش من گفت: حاج آقا من به خدا شک کردم. بعد ایشان میگفت که کمی نگذشت که این شخص از
دنیا رفت. من نمیدانم (تعبیر ایشان بود من نمیدانم) این مدرس فلسفه
مؤمن از دنیا رفت یا بدون ایمان، حالا یک کسی ممکن است مدرس فلسفه باشد، اسفار بگوید، اصطلاحات را خوب بلد باشد، مباحث
حکمت متعالیه را بگوید، اما در ایمان پایش بلنگد؛ ایمان یک مسئله دیگر است. یک کسی هم ممکن است این اطلاعات را نداشته باشد.
به یک داستانی اشاره کنم، شاید بیش از بیست سال پیش در حرم
امام رضا علیهالسلام یک پیرمرد روستایی کنار دست من نشسته بود، رو به من کرد و گفت: من میخواهم سؤالی بکنم، بعد موقعی که میخواستیم جدا شویم، به ایشان گفتم برای ما
دعا کن، این پیرمرد که ظاهراً از پشت کوه آمده بود که هرچه آدرسش را گفت متوجه نشدم از کجاست! دعاهایی کرد که اگر این دعاها را یک عارفی؛ مثل حضرت آیت الله العظمی بهاءالدینی (ره) و حضرت آیت الله بهجت (ره) میگفتند من تعجب نمیکردم. اصلاً کسی بتواند این جور فکر کند؛ اینطور بفهمد؛ اینطور ایمان و اینگونه تعابیر داشته باشد.
پس یکی ممکن است پشت کوه زندگی کند، سواد چندانی هم نداشته باشد، اما ایمانش از یک استاد فلسفه هم به مراتب بالاتر باشد. این ایمانش غیر از علم است. بله،
علم مقدمه است، آنهایی که علم دارند، اگر ایمان داشته باشند خیلی بالا میروند؛ آیت الله العظمی بهاءالدینی (ره) عالم بود،
عالم برجستهای بود، فقیه کاملی بود،
عارف هم بود، اهل ایمان بود. بعضی از اهل ایمان، اهل معرفت و اهل سیر و سلوک پیش ایشان میآمدند. کسانی که اهل
کرامت بودند ـ و ما میشناختیم ـ اینها پیش آنها میآمدند، مینشستند. ما احساس میکردیم انگار یک کودکی مقابل یک استادی نشسته است، با اینکه آنها خودشان اهل کرامت بودند؛ اما چون ایشان علم داشت، و علمش به ایمان و عمل ضمیمه شده بود، ارتقای بالاتری پیدا کرد. بههرحال این توان برای همه هست و این در برای همه باز است؛ باید توجه داشت
انبیا و
ائمه علیهمالسلام که در قله کمال هستند، به این معنا نیست که انسان نبودند...،
قرآن به پیغمبر میفرماید: "بگو که من مثل شما هستم، به من
وحی میشود".
او رفته به قله رسیده و از وحی الاهی برخوردار است.
انبیا و ائمه راهی را رفتند و به ما گفتند به دنبال ما بیایید، آنها هدایتگر و الگوی ما هستند، پیغمبر و ائمه ـ علیهمالسلام ـ برای ما اسوه حسنه هستند
و ما باید دنبال اینها برویم، البته این برداشتهای شخصی است.
اثر خدا در زندگی ما یک بُعدش در ایمان شخصی ماست که در رفتار ما تجلی پیدا میکند؛ یعنی اگر شما باور داشته باشید که خدایی هست، بعضی از کارها را انجام نمیدهید، بعضی از این تملقهایی که گاهی در جامعه ما پیدا میشود؛ بعضی از این دورغها، بعضی از این تزویرها، بعضی از این ریاهایی که پیدا میشود، به خاطر این است که ایمان آنطور که باید باشد نیست. البته ایمان مراحل و مراتبی دارد؛ ولی انسان باید تلاش کند.
به تعبیر حضرت
امام (ره) انسان باید در سیر معنوی عزم داشته باشد، اگر
عزم نداشته باشد، اصلاً هیچ سیری صورت نمیگیرد. البته اینها همه بُعد فردی است که در واقع ارتباط یک فرد با خداست.
اما یک بُعد دیگر وجود دارد که
تأثیر خدا در زندگی انسان است و آن اینکه حالا اگر یک جامعهای خداباور شد، اگر بر یک جامعهای ارزشهای الاهی حاکم شد، آن موقع یک داستان دیگری پیش میآید، یک فرد اگر
خدا را باور کند، خیلی در زندگیش اثر دارد، اگر یک جامعهای خداباور شد، این تأثیر اصلاً قابل مقایسه نیست.
ممکن است این پرسش مطرح شود که آیا حتماً باید اعضای این جامعه خداباور باشند؟
در پاسخ میگوییم، البته داستان دو طرف دارد؛ یک طرف خود ساختار و مجموعه آن جامعه. تعبیر "لَمْ یُنَادَ بِشَیْءٍ مَا نُودِیَ بِالْوَلَایَةِ".
مثل
ولایت ناظر به این است؛ یعنی اگر ولایت در جامعه بود که آن خداباوری در اداره امور جامعه پیدا شد، آن موقع است که
نماز و
روزه و حج و
زکات ما که بهصورت فردی انجام میدهیم، یک معنای دیگری پیدا میکند. یک
روح دیگری پیدا میکند؛ اما وقتی مدیریت جامعه مدیریت الاهی شد، آنجا ارزشها الاهی شد، آن وقت از بالا به پایین این مسئولیتها فرق میکند.
بهعنوان نمونه، مسئولیتی که رهبری دارد نسبت به آن کسی در مرتبه بعد قرار میگیرد، تا آنکه بعد و... متفاوت است، اگر خدای نکرده کمی در آن بالا لغزش پیدا شود، این پایین خیلی لغزش گسترش پیدا میکند و این پایین اگر یک کسی بلغزد، ممکن است خیلی در آن بالا تأثیر نداشته باشد؛ اما آن بالا اگر خدای ناکرده کوچکترین لغزشی باشد، در این پایین اثر میگذارد و به همین دلیل برای آن بالا بالاترین صلاحیتها را در نظر گرفتند، گفتهاند
معصوم باشد.
در جایی که معصوم هست و در جایی که معصوم در
اختیار نیست، شخصی که مصدر علمش معصوم باشد و عملش نگاه به معصوم باشد، این فقاهت و عدالتی که ما در فقیه جامعالشرایط شرط میکنیم، این است که بگوییم بالاخره بهتر از بقیه میشناسد. بیشتر از بقیه التزام دارد و توانایی اداره امور را دارد، تصدی کند و بعد از آن قله تا دامنه اینها مسئولیتها توسعه پیدا میکنند، قهراً وقتی یک جامعهی مدیریتش الاهی باشد یک فرصتی برای رشد پیدا میشود که در جامعه غیر الاهی نیست و حالا این یک محک میشود؛ یعنی اگر میخواهیم ببینیم که واقعاً جامعه ما یک جامعه دینی است، واقعاً جامعه ما یک جامعه ارزشی است، این یک محک است. البته ممکن است خطرخیز باشد؛ ولی یک آزمون است. بیاییم ببینیم در این دوره زمانی که ما مدیریت کردیم مجموعه کارهایی که شده است، آیا باور دینی در جامعه توسعه پیدا کرده است؟
ایمان گسترش پیدا کرده است؟ عمق پیدا کرده است؟
معرفت دینی عمیقتر شده است؟ رفتار مردم متدیانهتر شده است؟ صداقت بالاتر رفته است؟ صداقت یکی از عناصر مسلم دینی است و هیچ جای شکی در آن نیست. آیا میزان خلوص مردم افزایش پیدا کرده است؟ اگر این است ما موفق بودیم، اگر خدای ناکرده دیدیم در این شاخصها با مشکلی مواجه هستیم باید تردید کنیم، پس مشکلی در ما بوده است و خدای ناکرده اگر احساس شود که مصدر در مدیریتها این چنین مشکلاتی دارد، خب این نیاز دارد به یک بازنگری جدی و به یک توجه مجدد، از تمام آدمهایی که در این جامعه هستند.
پایگاه اسلام کوئست.