بشارت آمدن حضرت محمد
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: بشارت، حضرت محمد صلياللهعليهوآله،
وحی، نبوت،
عصمت پیامبران، کتابهای آسمانی، معجزه حضرت محمد صلياللهعليهوآله، مسیحیت، تورات، انجیل، تحریف قرآن، تحریف انجیل، حضرت عیسی علیهالسلام، اناجیل.
پرسش: آیا بشارت آمدن حضرت محمد ـ صلياللهعليهوآله ـ در انجیل موجود است؟ به چه دلیل انجیل تحریف شده و قرآن تحریف نشده است؟
پاسخ: از دیدگاه قرآن و نقد تاریخی کتب مقدس برمیآید که تورات آن کتابی نیست که بر موسی نازل شده است. اناجیل و عهد جدید نیز با انجیلی که در قرآن گفته شده است، متفاوت است؛ چراکه مسیحیان به وحی به معنای اسلامی، اعتقادی ندارند.
همچنین با توجه به مطالعات تاریخی، انجیل (چه کتابی بهصورت وحی شده از سوی
خدا باشد و چه نباشد و نوشته برخی مسیحیان باشد) همه کلمات حضرت عیسی را دربر ندارد و در همین اناجیل موجود نیز در برخی موارد ممکن است روایت درست و دقیق سخنان و
زندگی حضرت عیسی نباشد.
درباره اینکه آیا بشارتی به حضرت محمد در کتب مقدس وجود دارد یا نه، اشاره به صفات و خصوصیات پیامبر خاتم در کتب آنها وجود دارد؛ اما به
اسم و رسم چنین چیزی قابل اثبات نیست؛ و البته در پاسخ تفصیلی درباره
آیات قرآن در این زمینه نیز بحث خواهیم کرد.
دلایل ما نیز بر عدم تحریف قرآن بسیار است و یکی از آشکارترین آنها، دلایل عقلی و تاریخی بر این ادعاست.
برای روشن شدن پاسخ باید سه نکته بیان شود:
از نظر
قرآن بخشی از انجیل توسط مسیحیان تحریف شده است.
علامه طباطبایی در تفسیر آیه «
وَ یُعَلِّمُهُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ»؛ («و به او کتاب و حکمت و تورات و انجیل را آموخت».) "... و به او،
کتاب و
دانش و تورات و انجیل، میآموزد."
آورده است:
"انجیل (به معنای بشارت) یک کتاب بوده و بر عیسی بن مریم ـ عليهالسلام ـ نازل شده و وحیی بوده مختص به آن جناب، چون فرموده: «
و أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ مِنْ قَبْلُ هُدیً لِلنَّاسِ»؛ «و پیش از این تورات و
انجیل را برای هدایت انسانها نازل کرد.»
و نفرموده انجیلهای چهارگانه، پس این انجیلهای چهارگانه: متی، مرقس، لوقا و یوحنا کتابهایی هستند که بعد از جناب عیسی ـ عليهالسلام ـ تألیف شدهاند.
ایشان نوشتهاند: "قرآن کریم اجمالاً (نه صددرصد) این تورات و اناجیل موجود را قبول دارد و در
آیه شریفه «
وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ... وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ، وَ نَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ... وَ مِنَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّا نَصاری، أَخَذْنا مِیثاقَهُمْ، فَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ»؛ «... ولی به خاطر
پیمانشکنی، آنها را از
رحمت خویش دور ساختیم و دلهای آنان را سخت و سنگین نمودیم سخنان (خدا) را از موردش
تحریف میکنند و بخشی از آنچه را به آنها گوشزد شده بود، فراموش کردند و هر زمان، از خیانتی (تازه) از آنها آگاه میشوی، مگر عده کمی از آنان ولی از آنها درگذر و صرف نظر کن، که
خداوند نیکوکاران را دوست میدارد!»،
به وقوع تحریف، شهادت داده شده است."
عقیده به آوردن وحی توسط عیسی بهگونهای که مسلمانان در مورد قرآن و پیامبر اسلام معتقدند، در
مسیحیت جایی ندارد. آنان عیسی را تجسم وحی الهی میدانند و به عقیده آنان وی نه حامل پیام، بلکه عین پیام بوده است.
توماس میشل (کشیش مسیحی) معتقد است: "در واقع مسیحیان انجیل را سرگذشت زندگی عیسی میدانند. به عقیده مسیحیان تا ۳۰ سال پس از به صلیب رفتن مسیح کتابی وجود نداشت؛ بلکه سخنان و کارهای مسیح بهصورت شفاهی نقل میشد. آنها معتقدند که این روحالقدس بود که از طریق الهام نویسندگان انجیلها را برای نوشتن این کتب و ثبت برگزیده سخنان و کارهای بسیار زیاد عیسی در آنها رهنمون شد.
عبارات این کشیش مسیحی بسیار برای ما راهگشاست. اینکه وی عقیده دارد که این
اناجیل بخشی و برگزیدهای از سخنان و کارهای حضرت عیسی است، این احتمال را ایجاد میکند که برخی مطالبی که قرآن از حضرت عیسی نقل کرده است، جزو همان سخنانی باشد که در اناجیل
ذکر نشده است.
بنابراین از دیدگاه مسیحیان، انجیل کتاب آسمانی نیست؛ بلکه کتاب
مقدس است که مسیحیان آن را از روی رفتار و گفتار حضرت مسیح تدوین کردهاند.
از قرن هجدهم میلادی و پس از پیدایش نهضت روشنگری نگرش جدیدی نسبت به کتب مقدس و از جمله انجیل صورت گرفت. این نگرش به نقد تاریخی کتاب مقدس معروف است. رهآورد این نگرش آن بود که کتاب مقدس به آزمایشگاه تجربی برده شد و مانند سایر پدیدههای تاریخی مورد نقد و بررسی تجربی قرار گرفت؛ برای مثال، نقادان کتاب مقدس با مطالعات و بررسیهای دقیق، تاریخ درست نگارش و نویسندگان کتب مقدس را بهطور جدی زیر سؤال بردند. در مورد انجیل یوحنا که مدتها مورد
علاقه مسیحیان سنتی بود، گفته شد که توسط یوحنای دمشقی نوشته نشده و جنبه تاریخی آن خیلی قوی نیست. یا معلوم شد که سه انجیل اول مدتها پیش از انجیل یوحنا نوشته شده و بسیار معتبرتر است. مهمتر از همه اینها این بود که همه جزئیات کتاب مقدس مورد شک و تردید قرار گرفت.
بنابراین با توجه به مطالب مطرح شده، مسلم است که:
اولاً: انجیلهای موجود کلام و وحی خداوند متعال نیست؛
ثانیاً: انجیلهای موجود (چه کتابی به صورت وحی شده از سوی خدا باشد و چه نباشد و نوشته برخی مسیحیان باشد) همه کلمات حضرت عیسی را در برندارد؛
ثالثاً: در همین انجیلهای موجود نیز در برخی موارد ممکن است
روایت درست و دقیق سخنان و زندگی حضرت عیسی نباشد.
آیا پیامبری
حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله از طریق حضرت عیسی ـ عليهالسلام ـ بیان شده است؟
طبق آیات قرآن حضرت عیسی ـ عليهالسلام ـ به نبوت حضرت محمد
بشارت داده است.
علامه طباطبایی در تفسیر
المیزان چنین میگوید: " آیات قرآنی دلالت دارد بر اینکه تورات و انجیل آمدن خاتم الانبیا ـ صلياللهعليهوآله ـ را بشارت دادهاند و میفرماید: «
الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ»؛ «کسانی که پیروی میکنند رسول درس نخواندهای را که نامش را در کتاب آسمانی خود تورات و انجیل میخوانند و مییابند.»
آیات زیر از جمله آیاتی است که به این بشارت اشاره دارند:
أ. «
الَّذِینَ ءَاتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَ إِنَّ فَرِیقًا مِّنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُون»؛ «کسانی که به ایشان کتاب دادهایم، همان گونه که فرزندان خود را میشناسند، او (حضرت محمد) را میشناسند.»
«
الَّذِینَ ءَاتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمُ الَّذِینَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ فَهُمْ لَا یُؤْمِنُون»؛ آنان که کتاب آسمانى به ايشان دادهايم، بهخوبى او (پيامبر) را مىشناسند؛ همانگونه که فرزندان خود را مىشناسند؛ فقط کسانى که سرمايه وجود خود را از دست دادهاند،
ایمان نمىآورند.
ب. «
وَ الَّذِینَ ءَاتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنزََّلٌ مِّن رَّبِّکَ بِالحَْقِّ...»؛ «کسانی که بدیشان کتاب دادهایم میدانند که آن (قرآن) از جانب
پروردگارت به
حق فرو فرستاده شده است.»
ج. «
وَ إِذْ قَالَ عِیسیَ ابْنُ مَرْیمََ یَبَنیِ إِسْرَ ءِیلَ إِنیِّ رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکمُ مُّصَدِّقًا لِّمَا بَینَْ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَئةِ وَ مُبَشِّرَا بِرَسُولٍ یَأْتیِ مِن بَعْدِی اسمُْهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءَهُم بِالْبَیِّنَاتِ قَالُواْ هَاذَا سِحْرٌ مُّبِین»؛ «(عیسی ـ عليهالسلام ـ فرمود) ای بنیاسرائیل من فرستاده خدا بهسوی شمایم و تورات را که قبل از من نازل شده است، تصدیق میکنم و من این بشارت را آوردهام که بعد از من رسولی میآید به نام احمد.»
از این موارد، مورد الف و ب، اشارهای به اینکه
اهل کتاب پیامبر را میشناختهاند، وجود ندارد؛ بلکه صرفاً گفته است که اهل کتاب به این امور
علم دارند و لازمه علم داشتن این نیست که این امور در کتب مقدس آنان موجود باشد؛ بلکه منشأ این علم ممکن است سنت شفاهی آنان باشد. البته احتمالات دیگری نیز ممکن است وجود داشته باشد؛
اما مورد ج و آیهای که در کلام علامه طباطبایی بود، کاملاً فرق دارد. در مورد ج گفته شده است که حضرت عیسی بشارت به آمدن حضرت محمد داده است و در مورد دیگر گفته شده است که از پیامبر
اسلام در تورات و انجیل
سخن رفته است. مورد ج تنها این را اثبات میکند که حضرت عیسی بشارتی به آمدن حضرت محمد داده است؛ ولی گفته نشده که نام ایشان در اناجیل نیز ذکر شده است.
مورد دیگر نیز تنها این را اثبات میکند که از پیامبر اسلام در تورات سخن گفته شده است؛ اما این بهصورت بیان صفات و معرفی به صفات بوده است؛ نه ذکر نام ایشان.
البته عدم وجود چنین بشارتی در تورات و انجیلهای موجود دلیل بر بطلان ادعای قرآن نیست؛ زیرا تورات و انجیلهای چهارگانهای که امروزه در دسترس است همه مطالب تورات و انجیل واقعی و اصلی را دربر ندارند؛ و نیز علمای
یهود و نصاری اعتراف دارند که تورات اصلی که به حضرت
موسی علیهالسلام نازل شده بود، مفقود شد و بعد از سالهای زیاد توراتی که در قلبها محفوظ مانده بود، دوباره تدوین شد و همین مشکل برای انجیل نیز به وجود آمده است. (جالب است که بدانیم پس از نابود شدن دهها انجیل که حتی تعداد آنها به پنجاه نیز میرسد، در سال ۳۲۵ م بزرگان مسیحیت جمع شدند و چهار انجیل را به رسمیت شناختند).
عدهای از محققین برآناند مراد از انجیل یوحنا که حضرت عیسی آمدن "فارقلیط" را بشارت داده و در سه جا این لفظ را آورده،
حضرت محمد ـ صلياللهعليهوآله ـ است؛ زیرا اینان این کلمه را به معنای ستوده شده (محمد) تلقی کردهاند؛ گرچه مسیحیان این کلمه را به معنای تسلیدهنده گرفتهاند.
بهجز این مورد در هجده مورد در تورات و انجیل درباره پیامبر اسلام سخن گفته شده است.
ما در اینجا به بعضی از آنها اشاره میکنیم:
ــ « بنابه نقل تورات، حضرت موسی به قوم اسرائیل میگوید: «یهوه، خدایت، نبیای را از میان تو از برادرانت مثل من برای تو مبعوث خواهد گردانید، او را بشنوید».
ــ و نیز خدا به موسی میگوید: «نبی ای را برای ایشان از میان برادران ایشان مثل تو مبعوث خواهم کرد و کلام خود را به دهانش خواهم گذاشت و هر آنچه به او امر فرمایم به ایشان خواهد گفت. و هرکس که سخنان مرا که او به اسم من گوید نشنود من از او مطالبه خواهم کرد.»
شکی نیست که این دو فقره، آمدن پیامبری را بشارت میدهند. این پیامبر ویژگیهایی دارد؛ از جمله اینکه مانند موسی است و دیگر اینکه از میان برادران قوم اسرائیل برخواهد خواست. هیچیک از انبیای بنیاسرائیل ادعا نکردهاند که مانند موسی هستند. بدون شک مهمترین ویژگی نبوت حضرت موسی این است که شریعتی خاص آورده است و وقتی گفته میشود «نبیای مانند موسی» حتماً باید این ویژگی در نظر گرفته شود. هیچیک از انبیا ادعا نکردهاند که شریعتی خاص آورده است و حتی حضرت عیسی به گفته اناجیل همان
شریعت موسی را اجرا میکرده و مأموریتش برای همین بوده است: «گمان مبرید که آمدهام تا تورات یا صحف انبیا را
باطل سازم، نیامدهام تا
باطل نمایم؛ بلکه تا تمام کنم... پس هرکه یکی از این احکام کوچکترین را بشکند و به مردم چنین تعلیم دهد، در
ملکوت آسمان کمترین شمرده شود؛ اما هرکه به
عمل آورد و تعلیم نماید، او در ملکوت آسمان، بزرگ، خوانده خواهد شد».
نکته دیگر این است که بر طبق این دو فقره آن پیامبر «از میان برادران» بنیاسرائیل است و مشخص است که برادران بنیاسرائیل، بنیاسماعیل هستند. و این قید با وضوح نشان میدهد که این پیامبر از بنیاسرائیل نیست.
در عهد جدید آمده است: «و این است شهادت یحیی در وقتی که
یهودیان از اورشلیم، کاهنان و لاویان را فرستادند تا از او سؤال کنند که تو کیستی که معترف شد و انکار ننمود؛ بلکه اقرار کرد که من مسیح نیستم. آنگاه از او سؤال کردند پس چه، آیا تو الیاس هستی؟ گفت: نیستم. آیا تو آن نبی هستی؟ جواب داد که نی».
.
حضرت یحیی ـ عليهالسلام ـ معاصر حضرت عیسی است و اندکی قبل از آن حضرت به پیامبری مبعوث شده است. یهودیان میخواهند هویت او را بشناسند، پس کاهنان را نزد او میفرستند. کاهنان یهود ابتدا از یحیی میپرسند که آیا تو مسیح هستی؟ جواب منفی میدهد. سپس سؤال میکند آیا تو الیاس هستی؟ باز حضرت جواب منفی میدهد. سپس سؤال میکند که آیا تو «آن نبی» هستی؟ باز یحیی جواب منفی میدهد.
این فقره صریح در این است که سؤالکنندگان مسیح را غیر از آن پیامبری که در انتظارش بودهند، میدانستهاند. در این باره چند نکته قابل ذکر است:
مفسرانِ کتاب مقدس عبارت «آن نبی» را اشاره به همان پیامبری میدانند که در سفر تثنیه باب ۱۸ حضرت موسی وعده داده بود.
آن پیامبر در بین یهودیان چنان معروف بوده که اشاره کوتاه «آن نبی» برای انتقال به آن کافی بوده است. به گفته برخی، آنان منتظر پیامبری بودهاند که سید
انبیا و بزرگترین آنان بوده است.
کسانی که از حضرت یحیی سؤال میکردهاند، کاهنان قوم و برگزیدگان مرکز
یهودیت آن زمان، یعنی اورشلیم، بودهاند.
شکی نیست که این مسئله، یعنی انتظار یک پیامبر بزرگ، مسئله بسیار مهمی است و اگر آنان اعتقاد خطایی در این باره داشتهاند، حضرت یحیی میباید آنان را متوجه خطایشان بگرداند؛ نه اینکه خطای آنان را تأیید کند. از حضرت یحیی سؤال شده است که آیا تو مسیح هستی و او جواب منفی داده است، باز از او میپرسند که آیا تو آن نبی هستی؟ اگر در واقع مسیح همان نبی بوده است باید حضرت یحیی پاسخ دهد که این دو یکی هستند، و نه اینکه پاسخ دهد که نه، آن هم نیستم.
در فقره دیگری از انجیل یوحنا کسانی حضرت عیسی را مصداق آن نبی دانستهاند؛
اما در موارد دیگری بین مردم
اختلاف شده است که آیا این فرد (عیسی) مسیح است یا آن پیامبر: «آنگاه بسیاری از آن گروه چون این کلام را شنیدند، گفتند در حقیقت این شخص همان نبی است و بعضی گفتند او مسیح است... پس درباره او در میان مردم اختلاف افتاد».
از این فقره برمیآید که همه کسانی که در آن مکان حاضر بودهاند، مسیح را غیر از آن نبی میدانستهاند؛ زیرا وقتی یک دسته گفتهاند او آن نبی است، اگر در نظر دسته دوم، که او را مسیح میدانستند، مسیح با آن نبی یکی بود، پس نباید اختلافی در کار باشد.
در موردی دیگر در قسمتهای عهد جدید، کسانی عیسی را همان نبی دانستهاند
که البته اعتبار دیگر قسمتهای عهد جدید نزد مسیحیان به اندازه اناجیل نیست و اعتبار سخن دیگران به اندازه
سخن حضرت یحیی نیست و بر فرض که اختلاف باشد، برای اثبات سخن قرآن همان تأیید حضرت یحیی کافی است.
از مجموع این دو فقره عهد قدیم و جدید میتوان استفاده کرد که در تورات و
اناجیل فعلی فقراتی وجود دارد که آمدن پیامبری را با اوصافی که بر پیامبر اسلام منطبق است، بشارت دادهاند. همین که فقرهای از این دو
کتاب با سخن قرآن منطبق باشد، برای تبیین آن کافی است.»
دانشمندان دلایل زیادی بر عدم تغییر و تحریف قرآن بیان نمودهاند که ما در اینجا تنها برخی ادله عقلی آن را بیان میکنیم:
قرآن از هنگام نزول دارای خصوصیاتی (مانند نظم بدیع، عدم اختلاف بین
آیات، اخبار غیبی و ...) بوده است و همچنان آن خصوصیات را دارد و هنوز هم کسی نتوانسته حتی یک
سوره مانند آن بیاورد. پس قرآن ۱۴ قرن گذشته با قرآن امروز فرقی ندارد.
اگر دینی بخواهد آخرین دین باشد، اولاً: باید کامل باشد (برخلاف دینهای غیر خاتم که کامل نبودند) و ثانیاً: هیچ تحریف و تغییری در طول
تاریخ نداشته باشد، و با فقدان هریک از این دو ویژگی،
عقل خواهد گفت این دین خاتم نیست. البته باید توجه داشت که از بارزترین امور دین که نباید تغییر و تحریف در آن راه یابد، کتاب آن
دین است. پس میگوییم قرآن کتاب اسلام است و دین اسلام هم دین خاتم، پس قرآن، کتاب دین خاتم است و ازآنروی که کتاب دین خاتم باید مصون از تغییر و تحریف باشد، پس نتیجتاً قرآن مصون از تحریف و تغییر است.
قرآن کتابی است که مسلمانان همیشه در
نمازها،
مساجد، خانه، میدان
جنگ، به هنگام روبهرو شدن با
دشمنان و بهعنوان استدلال بر حقانیت مکتب از آن استفاده میکردند و هیچگاه از آن جدا نبودهاند، و با چنین حضوری، جایی برای تحریف آن وجود نخواهد داشت.
اگر کسی در کیفیت جمع قرآن بهصورت یک مجموعه و با همین شکل فعلی در عصر خود پیامبر ـ صلياللهعليهوآله ـ با دیگری اختلاف داشته باشد، در این شکی ندارد که نه کلمهای به قرآن اضافه شده و نه کلمهای از آن کم شده است؛ زیرا از آن زمان تاکنون مسلمانان سخت به یاد گرفتن و حفظ آن اهمیت میدادند.
حافظان و
قاریان و معلمان قرآن در زمان پیامبر اکرم ـ صلياللهعليهوآله ـ آنقدر زیاد بودند که تنها در حادثه " بئر معونه" حدود ۷۰ نفر از آنان شربت شهادت نوشیدند. در زمانهای بعد از پیامبر اکرم ـ صلياللهعليهوآله ـ تا امروز در تمام کشورهای اسلامی همواره عده زیادی
حافظ و قاری و معلم قرآن بودهاند که با این وصف حتی احتمال
تحریف آن وجود نخواهد داشت. بنابراین امکان هیچگونه تحریفی در قرآن وجود ندارد.
پایگاه اسلام کوئست.