اسارت و شکنجه امام کاظم
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: امام کاظم،
شکنجه،
اسارت،
زندان.
پرسش: امام موسی کاظم (علیهالسّلام) به چه دلیل و چند سال زندانی بودند؟ آیا حضرت در زندان مورد شکنجه و آزار جسمی و روحی نیز قرار میگرفتند؟
پاسخ اجمالی: شروع امامت و ولایت امام کاظم (علیهالسّلام) همزمان با استقرار و ثبات خلافت
عباسیان بود. امام (علیهالسّلام) در برههای به
امامت رسید که ظالمترین و جبارترین حاکمان بر مسند حکومت بودند. علت اصلی اسارت و زندانی کردن امام موسی کاظم (علیهالسّلام)، شهرت امام و دسترسی
شیعیان به ایشان و توجه بیسابقه مردم نسبت به آن حضرت، میباشد. در مـورد مـدت زندانی بودن امام (علیهالسّلام) گزارشهای مختلفی وجود دارد که میتوان گفت، مدت آخرین اسارت منتهی به شهادت ایشان چهار تا پنج سال و مجموع اسارت ایشان در دوران زندگیشان، بین ده تا دوازده سال میباشد.
اگرچه در بسیاری از موارد امام (علیهالسّلام) در خانه برخی از افراد، محصور و تحت نظر بودند؛ اما در مواردی حکومت عباسی به شکنجه امام (علیهالسّلام) در زندانهایی مخوف و سیاهچالها میپرداختند که در زیارتنامه حضرت به این موضوع اشاره شده است. اسارت امام همراه با غل و زنجیر آهنین بود، به گونهای که این زنجیرها بدن حضرت را زخم کرده بود. همچنین، هارون مجالس لهو و لعب در کنار زندان حضرت به راه میانداختند که صدای آن به گوش امام (علیهالسّلام) برسد ، و نیز مجالسی را برای تحقیر امام ترتیب میداد تا باعث آزار روحی امام بشود.
بر اساس گزارشهای متواتر تاریخی و روایی، امام کاظم (علیهالسّلام) در طول حیاتشان بارها از سوی حکومت عباسی و خلفای وقت به زندان افتادند که میتوان گفت که هیچ امامی مانند ایشان تا این حد طعم زندان را نچشیده بود. از جمله خلفایی که امام را زندانی کردند
مهدی عباسی و
هارون الرشید بودند که در ادامه توضیح میدهیم.
گزارش شده است که به دستور مهدی عباسی، امام کاظم (علیهالسّلام) را زندانی کردند، اما خود او در همان شب،
حضرت علی (علیهالسّلام) را در خواب دید که به او اشاره کرده و این آیه را تلاوت مینماید:
«
فَهَلْ عَسَیتُمْ اِنْ تَوَلَّیتُمْ اَنْ تُفْسِدُوا فِی الْاَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا اَرْحامَکمْ؛
پس (ای منافقان) آیا امید بستید که چون (از خدا) برگشتید (یا سرپرست مردم شدید) در (روی) زمین فساد کنید و خویشاوندیهای خود را از هم بگسلید؟» مهدی از روی ترس و در همان شب به ربیع دستور داد که سه هزار دینار به امام (علیهالسّلام) بدهد و ایشان را به مدینه برگرداند.
از آنجا که
بنیعباس خویشاوند فرزندان
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بودند، این آیه تهدیدی مستقیم و صریح نسبت به خلیفهی عباسی بود.
این حاکم عباسی در دوران حکومت خویش، امام کاظم (علیهالسّلام) را بارها زندانی کرد.
در سال ۱۷۹ وقتی هارون عازم
حج شد، نخست به
مدینه رفت. وی در این سفر امام (علیهالسّلام) را دستگیر نمود
و حضرت را با نقشهای حساب شده به سمت بصره فرستاده و دستور داد تا ایشان را به عیسی بن جعفر، حاکم بصره تسلیم نمایند. امام (علیهالسّلام) یک سال در زندان عیسی بود و هارون از او میخواست تا امام را به
شهادت برساند، اما عیسی – با توجه به حالات معنوی امام – از این دستور استنکاف میکرد.
به دنبال آن بود که هارون ماموری فرستاد تا حضرت را از زندان عیسی خارج کرده و به
بغداد برده و به
فضل بن ربیع تسلیم نماید. امام مدتی طولانی نیز تحت نظر فضل به سر برد.
او مجدداً از فضل بن ربیع خواست که حضرت را به شهادت برساند؛ اما او نه تنها از این دستور استنکاف میکرد؛ بلکه به دلیل حالات معنوی ایشان، تلاش میکرد تا سختگیری چندانی نداشته باشد.
به دنبال امتناع فضل بن ربیع از کشتن امام (علیهالسّلام)، هارون از وی خواست تا حضرت را به
فضل بن یحیی تسلیم کند. فضل بن یحیی نیز حضرت را در یکی از حجرههای منزلش زندانی کرد و نگهبانی بر ایشان گماشت؛ اما به همان دلایل یاد شده، سختگیری زیادی نسبت به آن حضرت نداشت و نیز از دستور هارون مبنی بر کشتن ایشان خودداری میکرد.
با برآورده نشدن انتظارات هارون در سختگیری بر امام (علیهالسّلام) و یا شهادتشان توسط فضل بن یحیی، هارون خشمگین شد و هم با کمک عوامل خویش فضل را زیر باران تازیانه قرار داده و او را در منبر لعن کرد و به مردم نیز دستور داد تا او را لعن کنند. او همزمان فرمان داد تا امام (علیهالسّلام) را به
سندی بن شاهک تسلیم کند.
زندان سندی وضعیت دشوارتری داشت و سرانجام به شهادت حضرت منتهی شد.
خواهر سندی که ظاهری متدین داشت نیز یکی از نگهبانان آن حضرت بود و هرگاه حضرت را میدید میگفت، آنانی که این مرد صالح را مورد آزار قرار میدهند، عاقبت بخیر نخواهند شد!
دلایل مختلفی در مورد اسارت امام کاظم (علیهالسّلام) گزارش شده است که وجه مشترکش آن است که خلفای عباسی از مطرح شدن امام در جامعه وحشت داشتند:
روزی هارون بر مزار پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حاضر شد و (با نوعی افتخار) گفت: «السَّلَامُ عَلَیک یا رَسُولَ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیک یا ابْنَ عَم» سلام بر توای پیامبر خدا! سلام بر توای پسر عمو! در مقابل، امام کاظم (که به منظورهارون از این فخرفروشی آگاه بود) فرمود: «السَّلَامُ عَلَیک یا رَسُولَ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیک یا اَبَه؛ سلام بر توای پیامبر خدا! سلام بر توای پدر!»
با شنیدن این سلام، چهرهی هارون درهم شد و خشم بر او چیره شد
و تصمیم گرفت تا امام را زندانی کند.
شهرت امام موسی کاظم (علیهالسّلام) و توجه بیسابقه مردم نسبت به آن حضرت، باعث شد افرادی مانند علی بن اسماعیل نزد هارون به بدگویی از ایشان بپردازند. هارون نیز برای جلوگیری از خطر احتمالی، مصمم به زندانی کردن امام شد.
البته در واقع علت اصلی اسارت امام (علیهالسّلام) همان تحت نظر رفتن امام (علیهالسّلام) بود و جلوگیری از دسترسی آسان شیعیان به آن حضرت (علیهالسّلام) بود.
اگرچه در بسیاری از موارد امام (علیهالسّلام) در خانه برخی از افراد، محصور و تحت نظر بودند؛ اما در مواردی حکومت عباسی به شکنجه امام (علیهالسّلام) در زندانهایی مخوف میپرداختند که در زیارتنامه حضرت به این موضوع اشاره شده است: «وَ الْمُعَذَّبِ فِی قَعْرِ السُّجُونِ وَ ظُلَمِ الْمَطَامِیرِ ذِی السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُیود؛
درود بر موسی بن جعفر...، آنکه با پاهای بسته به زنجیرها در قعر زندانها و تاریکی سیاهچالها شکنجه میشد.»
بر اساس گزارشی دیگر، هارون گاهی برای تفریح به پشت بامی میرفت که مشرف بر زندان بود. روزی به ربیع گفت که این پارچه چیست که هر روز آن را داخل زندان میبینم؟! ربیع گفت: پارچه نیست! موسی بن جعفر است که بعد فجر تا هنگام نماز ظهر به سجده میرود. هارون گفت: او از راهبان بنیهاشم است! ربیع از او پرسید: پس چرا در زندان بر وی سختگیری میکنی؟ هارون گفت: چارهای نیست!
در مـورد مـدت زندانی بودن امام (علیهالسّلام) گزارشهای مختلفی وجود دارد که ناشی از اختلاف در تـاریـخ دستگیری و تبعید از زندانی به زندان دیگر و نیز تاریخ شـهـادت ایشان است. با توجه به اینکه هارون امام (علیهالسّلام) را در سال ۱۷۹ دستگیر نمود
و حضرت در سال ۱۸۳ به شهادت رسید،
میتوان گفت که مدت آخرین اسارت منتهی به شهادت ایشان چهار تا پنج سال بود.
مدت کامل اسارت ایشان را ده سال و اندی
تا دوازده سال
گزارش کردهاند.
جدا از آنکه اصل زندانیشدن خود نوعی شکنجه است، اما گزارش شده است که در برخی زندانها وضعیت به گونهای بود که فقط برای غذا خوردن و طهارت درب را باز میکردند.
این امر موجب شد که امام کاظم (علیهالسّلام) از زندان نامهای برای هارون الرشید بدین مضمون بفرستد: «هیچ روزی بر من با تمام دشواریها نمیگذرد که همزمان تو روزی را با عیش و عشرت سپری میکنی تا سرانجام هر دو به روزی بیپایان میرسیم که در آن روز تبهکاران زیان خواهند کرد.»
طولانی بودن اسارت امام کاظم (علیهالسّلام) به ویژه در ایام آخر عمر آن حضرت - با غل و زنجیر آهنی نیز همراه بود. گزارش شده است که
یحیی برمکی امام (علیهالسّلام) را قلبا دوست داشت؛ از اینرو از هارون خواهش کرد تا با حضرت خوشرفتاری کند. او هم در پاسخ گفت که نزد او برو و زنجیرها را باز کن و سلام مرا به او برسان و این پیغام را نیز ابلاغ کن که پسرعمویت (یعنی خود هارون) میگوید که من سوگندی خوردهام که تا اقرار به آن نکنی که در حق من بدی کردی و از من تقاضای
عفو نکنی، آزادت نکنم! اگر چنین اقراری کنی ننگی برای شما نبوده و نقصی برایتان نخواهد بود! اما امام (علیهالسّلام) در پاسخ فرمود که
مرگ من نزدیک است و..
همچنین نقل شده است که سندی بن شاهک، امام (علیهالسّلام) را با سه سلسله زنجیر با سنگینی سی رطل (حدود ۲۴ کیلوگرم) زندانی کرده بود.
به گونهای که این زنجیرها بدن حضرتشان را زخم کرده بود. در زیارتنامهای به این نکته مهم اشاره شده است: «ذِی السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُیود؛
درود بر موسی بن جعفر، ... که ساق پاهایش به وسیلهی حلقههای زنجیر زخمی شده بود.»
علاوه بر آنکه جسم امام در آزار و اذیت بود ، ایشان از شکنجههای روحی نیز در امان نبودند، به عنوان نمونه:
«هارون کنیز گندمگون زیبارویی را برای حضرتشان فرستاد تا در ظاهر در زندان خدمتکار ایشان باشد، اما امام (علیهالسّلام) به آورنده آن فرمود: به هارون بگو شما از هدیهی خود خوشحال هستید، اما من نیازی به این کنیز و امثال او ندارم. هارون خشمناک شد و به فرستادهاش گفت نزد موسی بن جعفر برو و کنیز را همانجا بگذار و به او بگو: نه ما با رضایت خودت تو را زندانی کردیم و نه با رضایت خودت برایت خدمتکار مشخص کردیم! سپس هارون خادمش را فرستاد تا از وضعیت کنیز آگاه شود. آنها دیدند کنیز به سجده افتاده و سر بلند نمیکند. هارون گفت: موسی او را
سحر کرده است! و دستور داد تا آن کنیز را بیاورند.
آن کنیز در پاسخ به هارون که از تغییر وضعیت او پرسید، درحالیکه به آسمان نگریسته و میلرزید پاسخ داد: من حال تازهای پیدا کردهام؛ زیرا موسی بن جعفر (علیهالسّلام) شب و روز نماز میخواند و سپس به
تسبیح و
تقدیس میپرداخت. به ایشان گفتم: اگر کاری دارید در خدمتم! ایشان فرمود: چه کاری؟! گفتم: مرا فرستادند تا کارهایتان را انجام دهم! ایشان فرمود: پس اینها چه کارهاند؟! من هم به اطراف نگریستم و باغی رنگارنگ دیدم که آخرش پیدا نبود پر از گل و ریحان و فرشهای زیبا و خادمان و کنیزان بسیار با انواع غذاها و... من با دیدن این صحنه به سجده افتادم و تا زمانی که فرستادهات مرا صدا نکرد در سجده بودم و بعد از بلند شدن دیدم که در همان زندان هستم!»
همچنین مجالس لهو و لعب در کنار زندان حضرت به راه میانداختند که صدای آن به گوش امام (علیهالسّلام) برسد. فیض بن ابی صالح که کاتب عیسی بن جعفر بود، گفت: «موسی بن جعفر در روزهای که در زندان بود، آن قدر از سخنان بیهوده و لهویات به گوشش رسید، که باور نمیکنم هرگز به خاطرش خطور کرده باشد.»
علاوه بر این هارون مجالسی برای تحقیر امام (علیهالسّلام) ترتیب میداد:
علی بن یقطین گفت: هارون از مردی خواست تا کاری کند که باعث تحقیر امام (علیهالسّلام) شود. سپس جلسهای ترتیب دادند و وقتی امام (علیهالسّلام) میخواست دست به سمت نان ببرد، آن مرد با استفاده از جادو آن نان را از میان دستان آن حضرت دور مینمود و باعث خنده هارون و اطرافیان او میشد. البته امام سحر او را باطل کرد.
در زندان، ارتباطات حضرت با دیگران نیز به شدت کنترل میشد تا جایی که پاسخ نامهها بعد از چند ماه به دست آنها میرسید.
همانگونه که گفته شد هارون از تمام افرادی که امام (علیهالسّلام) در زندان و یا تحت نظر آنان بودند، خواسته بود تا حضرت را به
شهادت برسانند، اما هیچ کدامشان نپذیرفتند و تنها سندی بن شاهک بود که این تقاضا را پذیرفته و آن را اجرا کرد.
روایات متعددی حاکی از آن است که امام (علیهالسّلام) با سمی که
هارون به ایشان خوراند به شهادت رسید:
هارون تصمیم گرفت آن حضرت (علیهالسّلام) را با سم به قتل برساند. لذا مقداری خرما که خرما کاملا به آن سم آغشته شده بود به یکی از خدمتکارانش داد و گفت: «این سینی خرما را نزد موسی بن جعفر ببر و بگو خلیفه از این خرما خورده است و مقداری را نیز برای شما کنار گذاشته است، و شما را قسم میدهد که این خرما را تا آخر بخورید، زیرا که خودم با دستم آن را برای شما انتخاب کردهام». خادم به خدمت حضرت آمد، و پیام هارون را رساند. سرانجام امام (علیهالسّلام) خرماهای مسموم شده را تناول نمودند و بعد از سه روز به شهادت رسیدند.
همچنین هنگامی که
امام کاظم (علیهالسّلام) از دنیا رفت،
سندی بن شاهک دستور داد جنازه آن حضرت را روی پل بغداد نهادند و به مردم اعلام کرد که آن حضرت به مرگ مقدّر از دنیا رفته است. مردم میآمدند و بدن مطّهر آن حضرت را میدیدند و آثار جراحت و زخمی در آن نبود. یکی از شیعیان مخلص، کنار جنازه آمده، به مردمی که مردم اجتماع کرده بودند و میگفتند: «موسی بن جعفر» کشته نشده است، بلکه به مرگ طبیعی از دنیا رفته است، گفت: «من از خود امام کاظم (علیهالسّلام) میپرسم که چگونه از دنیا رفت؟» حاضران گفتند: «او مرده است، چگونه از او خبر میگیری؟» او نزدیک آمد و گفت: «ای پسر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ! تو و پدرت راستگو هستید به من خبر بده آیا به مرگ مقدّر از دنیا رفتی یا کشته شدهای؟» آن حضرت (به اعجاز و اذن الهی) سخن گفت و سه بار فرمود: «قَتْلاً قَتْلاً قَتْلاً» کشته شدم، کشته شدم، کشته شدم.
با توجه به مطالب بالا، میتوان گفت امام کاظم (علیهالسّلام) در طول مدتی که در زندان هارون بود، شکنجههای روحی و جسمی را تحمل نمودهاند. لذا در زیارتنامه حضرت (علیهالسّلام) اینگونه به وی سلام داده شده است: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ اَهْلِ بَیتِهِ وَ صَلِّ عَلَی مُوسَی بْنِ جَعْفَر... وَ مَاْلَفِ الْبَلْوَی وَ الصَّبْرِ وَ الْمُضْطَهَدِ بِالظُّلْمِ وَ الْمَقْبُورِ بِالْجَوْرِ وَ الْمُعَذَّبِ فِی قَعْرِ السُّجُونِ وَ ظُلَمِ الْمَطَامِیرِ ذِی السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُیودِ وَ الْجَنَازَةِ الْمُنَادَی عَلَیهَا بِذُلِّ الِاسْتِخْفَافِ وَ الْوَارِدِ عَلَی جَدِّهِ الْمُصْطَفَی وَ اَبِیهِ الْمُرْتَضَی وَ اُمِّهِ سَیدَةِ النِّسَاءِ بِاِرْثٍ مَغْصُوبٍ وَ وَلَاءٍ مَسْلُوبٍ وَ اَمْرٍ مَغْلُوبٍ وَ دَمٍ مَطْلُوبٍ وَ سَمٍّ مَشْرُوبٍ اللَّهُمَّ وَ کمَا صَبَرَ عَلَی غَیظِ الْمِحَنِ وَ تَجَرَّعَ فِیک غُصَصَ الْکرَبِ وَ اسْتَسْلَمَ لِرِضَاک...»؛
خدایا درود فرست بر محمّد و اهلبیتش و درود فرست بر موسی بن جعفر... که به بلا و صبر خوگرفته است، به ستم پایمال شده و به بیعدالتی دفن شده و در عمق زندانها و تاریکیهای زیرزمینها مورد عذاب قرار گرفته بود، با ساق کوبیده به حلقههای زنجیرها و جنازهای که با خواری و سبکی وفاتش را اعلام میکردند، بر جدّش مصطفی و پدرش مرتضی و مادرش سرور بانوان وارد میشود در حالیکه با ارثی غصب شده و حکومتی ربوده و فرمانی مغلوب و خونی خواسته و زهری نوشانده. خدایا! همانطور که موسی بن جعفر (علیهالسّلام) بر خشم برخاسته از تحمل سختیها صبر کرد.
اسلام کوئست، برگرفته از مقاله "شکنجه شدن امام کاظم(ع) در زندان"، تاریخ بازیابی۱۳۹۹/۰۹/۲۷.