• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

مولوی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه: مولوی.
پرسش: آیا مولوی یک صوفی بوده؟ او به چه مذهبی گرایش داشته؟ تشیع یا تسنن؟ در کل، شما شخصیت و اعتقادات او را چگونه ارزیابی می‌نمایید؟
پاسخ: غیر از معصومان علیه‌السلام، در ارتباط با تمام افراد تأثیرگذار در صحنه دین و فرهنگ، می‌توان انتقاداتی را بیان نمود و نقد منصفانه چنین افرادی، نباید موجب آن شود تا ظرفیت‌های مثبت آنان مورد استفاده قرار نگیرد. این اصل کلی، در ارتباط با مولوی نیز وجود دارد، چون می‌دانیم که او شخصیت برجسته‌ای است که اشعار او تأثیر بسیار زیادی در فرهنگ دینی و ملی ما برجای گذاشته و به همین دلیل، نمی‌توانیم آثار او را نادیده بگیریم. از طرفی، با مروری در اشعار او درخواهیم یافت که بسیاری از آنها، تفسیری ادبی از آموزه‌های قرآن و سنت بوده و کاملاً قابل استفاده است؛ اما با مواردی نیز برخورد می‌نماییم که یا با اعتقادات ما سازگاری نداشته و یا از شیوه بیان مناسبی در آن استفاده نشده است.

فهرست مندرجات

۱ - مباحث مقدماتی
       ۱.۱ - قضاوت عادلانه درباره افراد
       ۱.۲ - هم‌فکری با دیگران در عقاید مشترک
       ۱.۳ - توجه کردن به سخن نه صاحب سخن
       ۱.۴ - درنظر گرفتن موقعیت زمانی و مکانی افراد
       ۱.۵ - تفاوت ناصبی‌ها با عموم اهل سنت
       ۱.۶ - پذیرفتن اشعار موافق با تعالیم دینی
       ۱.۷ - افراط و تفریط درباره شخصیت مولوی
۲ - دیدگاه کلی درباره اشعار مولوی
۳ - دیدگاه کلی درباره شخص مولوی
۴ - بررسی بخش‌های گوناگون پرسش
۵ - صوفی بودن مولوی
       ۵.۱ - نمونه‌ای از اشعار
۶ - شریعت از دیدگاه مولوی
       ۶.۱ - جایگاه شریعت
۷ - دیدگاه مولوی درباره معنای مولا
       ۷.۱ - نمونه‌ای از اشعار
       ۷.۲ - نمونه‌ای دیگر
۸ - نوعی بودن امامت
۹ - جبری بودن مولوی
       ۹.۱ - نمونه‌ای از اشعار
۱۰ - استفاده از احادیث جعلی
       ۱۰.۱ - نمونه‌ای از اشعار
       ۱۰.۲ - یادآوری یک نکته
       ۱۰.۳ - دیدگاه علامه جعفری
۱۱ - استفاده از رقص و سماع
       ۱۱.۱ - نمونه‌ای از اشعار
۱۲ - دیدگاه مولوی درباره عزاداری امام حسین
۱۳ - پانویس
۱۴ - منبع


برای پاسخ به پرسش شما، ابتدا باید موضوعاتی را مورد بررسی قرار دهیم:

۱.۱ - قضاوت عادلانه درباره افراد

یکی از تعالیم دین اسلام آن است که اگر اشخاصی، با هر دلیل، مورد پسند ما نباشند، نباید از شاهراه عدالت خارج شده و هر مطلب خلافی را به آنان نسبت دهیم. خداوند می‌فرماید: "لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلی‌ أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوی‌"؛ دشمنی با گروهی شما را وادار به آن ننماید که از مسیر عدالت خارج شوید. عدالت ورزیدن به پرهیزکاری نزدیک‌تر است.

۱.۲ - هم‌فکری با دیگران در عقاید مشترک

ما باید در زندگی خود در جامعه بشری، بدون دست برداشتن از اصول و موازین خود، با دگراندیشان نیز در مواردی که با آنان عقیده‌ای مشترک داریم، به تبادل آرا پرداخته و از فرهنگ‌ها و آموزه‌های مشترک، نهایت بهره‌برداری را بنماییم. خداوند، اهل کتاب را مخاطب قرار داده و آنان را در این راستا، دعوت به هم‌فکری می‌نماید.

۱.۳ - توجه کردن به سخن نه صاحب سخن

در ضمن، با استثنا نمودن معصومان، نباید در بررسی آرا و عقاید دیگران آن‌گونه برخورد نماییم که یا آنان را کاملاً بی‌اشتباه در نظر گرفته و درصدد توجیه هرگونه اشتباهشان باشیم و نه این‌که آنان را به‌عنوان افرادی کاملاً گمراه و غرق در خطا پنداشته و حتی استفاده از برخی سخنانشان را که با اصول مذهبی ما در تعارض نیست، مجاز نپنداریم. استفاده پیشوایان دینی از برخی اشعار سرایندگان زمان جاهلیت، دلیلی بر مدعای ماست.
به عبارتی دیگر، ما باید بیش از آن‌که به صاحب سخن توجه داشته باشیم، هر بخش از سخن او را منصفانه تحلیل کرده و به دستور مولایمان علی علیه‌السلام عمل کنیم که فرمود: "لا تنظر إلی من قال و انظر إلی ما قال"؛ به سخن بنگر و نه به صاحب سخن!
[۴] آمدی، عبدالواحد، غررالحکم و دررالکلم، ص ۴۳۸، ح ۱۰۰۳۷، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، ۱۳۶۶ ه ش.


۱.۴ - درنظر گرفتن موقعیت زمانی و مکانی افراد

هم‌چنین باید توجه نمود که هر فردی را باید با شرایط زمانی و مکانی خودش سنجید و نباید با شنیدن یک عبارت، از فردی که مشخص نیست در چه موقعیتی آن را ابراز نموده، تمام اعتقادات او را زیر سؤال برد.
خداوند، به افراد با ایمان، چنین اجازه‌ای را داده که در شرایط خاصی، حتی به ظاهر از توحید که اصلی‌ترین رکن مسلمانی است، دست برداشته و به ظاهر، با مشرکان دوست و هم‌عقیده شوند!
طبیعتاً در موقعیت‌هایی که انسان‌ها نمی‌توانستند به‌آسانی، عقاید خود را ابراز کنند، بلکه زبانشان مملو از رمز و راز و اشاره بود، نمی‌توان به‌آسانی در ارتباط با عقیده واقعی آنان ابراز نظر کرد، حتی اگر در مواردی سخنانشان، با اصول پذیرفته شده دینی و مذهبی ما در تعارض باشد!

۱.۵ - تفاوت ناصبی‌ها با عموم اهل سنت

باید بدانیم که حساب ناصبی‌ها یا دشمنان امیر المؤمنین ـ علیه‌السلام ـ با عموم اهل سنتی که بسیاری از آنان، عاشق و دلباخته اهل بیت علیهم‌السلام می‌باشند، جدا بوده، و مطمئناً مولوی را اگر از اهل سنت نیز بدانیم، از گروه دوم خواهد بود و نه گروه اول.

۱.۶ - پذیرفتن اشعار موافق با تعالیم دینی

نمی‌توان انکار کرد که اشعار مولوی به‌عنوان میراثی فرهنگی برای ایرانیان و حتی تمام جامعه بشری مطرح شده و نباید در اندیشه حذف آن بوده و اساساً چنین کاری ممکن نیست. بنابراین سزاوار است که ما نیز از آن مقدار آموزه‌های مولوی که متعارض با مذهب ما نبوده و اتفاقاً درصد بالایی از مثنوی را نیز چنین تعالیمی تشکیل می‌دهند،
[۸] بسیاری از اشعار مثنوی، ترجمه و تفسیری ادبی از قرآن کریم می‌باشند. برای تحقیق بیشتر در این زمینه، می‌توانید از نرم‌افزار مثنوی، تهیه شده توسط مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی استفاده نموده و ارتباط ابیات مثنوی را با آیات قرآن و نیز برخی روایات معتبر ملاحظه فرمایید.
استفاده نموده و در سایر موارد، اگر قابل توجیه نباشد، از آن صرف نظر نماییم.

۱.۷ - افراط و تفریط درباره شخصیت مولوی

برخی هواداران مولوی، چنان شخصیت والایی برایش در نظر گرفته‌اند که گویا او هم‌ردیف پیامبران و معصومان است و هیچ سخن خلافی در نوشته‌های او به چشم نمی‌خورد؛ اما در طرف مقابل، مخالفانی نیز وجود دارند که استفاده از اشعار او را در هیچ مورد نمی‌پسندند، حتی اگر کاملاً مطابق با موازین دینی و در راستای تفسیر آیات قرآنی باشد!
به نظر می‌رسد که این دو گروه، دچار افراط و تفریطی شده اند که باید از آن اجتناب نمود.


با توجه به مقدماتی که بیان شد، نظر نهایی ما در ارتباط با اشعار مولوی آن است که نباید قضاوتی کلی در مورد تمام اشعار او نموده؛ بلکه باید هر قسمت از آنها را به‌صورت جداگانه بررسی کرد و آن‌چه را از میان آنها، با موازین قابل قبول شیعیان منطبق است،مورد استفاده قرار داد و دیگر موارد را به حال خود رها نموده یا حتی به نقد آن پرداخت.


در مورد شخص مولوی نیز، ظاهراً با معیارهای موجود در مکتب تشیع، او را نمی‌توان به‌عنوان یک شیعه معرفی نمود و از بررسی مجموعه اشعارش، می‌توان استنباط کرد که عقاید او با دیدگاه‌های اهل سنت، هم‌خوانی بیشتری دارد، به‌ویژه ابیاتی که در نکوداشت برخی صحابه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله سروده و به اعتقاد شیعیان، آنان شایستگی این مقدار از ستایش را ندارند؛ اما قضاوت در مورد این‌که ابراز عقیده‌های او، ناشی از جبر محیطی و شرایط موجود بوده و یا این‌که اعتقاد واقعی او همان بوده که ابراز می‌داشته، بر عهده خداوند است که آنچه را در دل‌هاست، تنها او می‌داند.


در ادامه به بررسی مختصر برخی موارد اشاره شده در پرسش می‌پردازیم:


آیا واقعاً درست است که می‌گویند مولوی صوفی بوده و مذهب تسنن داشته؟
در ارتباط با صوفی بودن مولوی باید گفت:
اولاً، محدوده تصوف و صوفی‌گری کاملاً مشخص نبوده؛
ثانیاً، برخی تعالیم تصوف با قواعد اخلاق عملی اسلامی تعارضی ندارند و به همین دلیل، از طرفی، بسیاری از بزرگان اخلاق و عرفان اسلامی متهم به تصوف شده‌اندو از سوی دیگر، افراد فراوانی، صوفی‌گری را به‌عنوان وسیله‌ای برای فرار از تکالیف شرعی خود در نظر گرفته‌اند. مولوی نیز به چنین تفاوتی آگاه بوده و به ‌عنوان نمونه، بیان می‌دارد:

۵.۱ - نمونه‌ای از اشعار

از هزاران اندکی زین صوفیند
باقیان در دولت او می‌زیند


آیا مولوی شریعت را نفی کرده است؟
مولوی "شریعت" را نفی نمی‌کند، بلکه رعایت قواعد ظاهری شریعت، بدون در نظر گرفتن هدف نهایی از آن را مورد انتقاد قرار می‌دهد.

۶.۱ - جایگاه شریعت

او در این رابطه اظهار می‌دارد که:
شریعت همچو شمع است، ره می‌نماید و بی‌آن که شمع به دست آوری، راه رفته نشود و چون در ره آمدی، آن رفتن تو طریقت است و چون رسیدی به مقصود، آن حقیقت است‌....
[۹] مثنوی، دیباچه دفتر پنجم، ص ۷۲۶، نرم افزار مثنوی، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی.

سپس مثال‌های دیگری را نیز برای نشان دادن جایگاه شریعت، ارائه می‌نماید.
همان‌گونه که ملاحظه می‌فرمایید، ایشان، شریعت را چون شمعی برای نشان دادن راه رستگاری به انسان‌ها دانسته است، آیا با این وجود، می‌توان اظهار نمود که او به شریعت اعتقادی ندارد؟!
البته شریعتی که تنها برای ریاکاری و یک‌رنگ شدن با جامعه دینی باشد، از نظر پیشوایان معصوم ما نیز ارزش چندانی ندارد.
[۱۰] به عنوان نمونه، به این فراز از دعای ابو حمزه توجه فرمایید که:"فإن قوما آمنوا بألسنتهم لیحقنوا به دماءهم فأدرکوا ما أملوا و إنا آمنا بک بألسنتنا و قلوبنا....".



آیا مولوی لفظ "مولی" را در حدیث غدیر به معنای "دوست" دانسته و نه ولی و سرپرست؟
اما این‌که او، "مولا" را در حدیث غدیر خم، به معنای دوست گرفته است، احتمالاً پرسش شما ناظر به این بیت مثنوی است که:
گفت هر کاو را منم مولا و دوست
ابن عم من علی مولای اوست‌
[۱۱] مثنوی معنوی، دفتر ششم، ص ۱۱۲۳.

اما آیا واقعاً مولوی، چون برخی متعصبان اهل سنت، چنین برداشتی از کلمه "مولا" داشته و تنها آن را به یک دوست معمولی ترجمه نموده است؟!
ابتدا و ادامه این شعر، خلاف چنین مطلبی را می‌رساند.

۵.۱ - نمونه‌ای از اشعار

او در مصرع قبل می‌گوید:
زین سبب پیغمبر با اجتهاد
نام خود و آن علی مولا نهاد

۷.۲ - نمونه‌ای دیگر

سپس در تفسیر واژه "مولا"، چنین می‌گوید:
کیست مولا آن که آزادت کند
بند رقیت ز پایت بر کند
آیا هر دوستی می‌تواند چنین ویژگی‌هایی داشته باشد؟! و آیا می‌توان، با اوصاف بیان شده، معتقد بود که مولوی اعلام داشته که علی ـ علیه‌السلام ـ نیز دوستی همانند سایر دوستان پیامبر ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ است؟
به این نکته نیز باید توجه داشت که مولوی در ادامه همان ابیات، به موضوعی اشاره می‌نماید که گویا تشویقی برای برپا داشتن عید ولایت (عید غدیر) است:
ای گروه مؤمنان شادی کنید
همچو سرو و سوسن آزادی کنید


آیا مولوی معتقد است که امامت، نوعی است؟
امامت نوعی که در پرسشتان بدان اشاره شد، برگرفته از ابیاتی از مثنوی است که در ضمن آنها بیان شده:
پس امام حی قایم آن ولی است
خواه از نسل عمر خواه از علی است‌
[۱۲] مثنوی معنوی، دفتر دوم، ص ۲۱۴.

به نظر ما، مولوی نخواسته تا امامت پیشوایان معصوم را با این بیان خود نفی‌ نماید؛ بلکه در‌صدد بیان این نکته بوده که دست‌یابی به منصب امامت، تنها با تقوای الاهی و ارتباط با خداوند ممکن است و تنها انتساب به یک خاندان، نمی‌تواند توجیه‌گر رهبری جامعه اسلامی باشد.
شیعیان نیز این نظریه را می‌پذیرند و به همین دلیل است که هر سید منتسب به امام علی علیه‌السلام و حضرت فاطمه سلام‌الله‌علیها را امام خود در نظر نمی‌گیرند.
نکته ظریفی هم در این بیت وجود دارد که مولوی، هم‌طراز نبودن "عمر" و "علی" را باید مسلم و قطعی گرفته باشد، تا شعر او مفهوم و معنایی داشته باشد؛ و گرنه چرا نگفته: خواه "حسن" یا "حسین" یا نگفته، خواه "ابوبکر" و خواه "عمر"؟! و العاقل یکفیه الاشاره.


آیا واقعاً درست است می‌گویند مولوی قائل به جبر است؟

۵.۱ - نمونه‌ای از اشعار

در ارتباط با آنچه که در مورد جبری بودن مولوی بیان می‌شود، کافی است ابیات ذیل را با دقت مطالعه فرمایید:
این‌که فردا این کنم یا آن کنم
این دلیل اختیار است ای صنم‌
و آن پشیمانی که خوردی ز آن بدی
ز اختیار خویش گشتی مهتدی‌
جمله قرآن امر و نهی است و وعید
امر کردن سنگ مرمر را که دید
هیچ دانا هیچ عاقل این کند
با کلوخ و سنگ، خشم و کین کند
[۱۳] مثنوی معنوی، دفتر پنجم، ص ۸۶۷.

شما اگر عبارت "اختیار" را در اشعار مولوی جست‌و‌جو کنید، به ابیات دیگری نیز دست خواهید یافت و مطمئن خواهید شد که به‌هیچ‌وجه نمی‌توان مولوی را به عنوان فردی جبری‌مسلک، معرفی نمود.


آیا واقعا درست می‌گویند که مولوی بعضی احادیث جعلی را در کتاب خود آورده است؛ مثل حدیث افتراق؟
اما این‌که فرمودید مولوی، برخی احادیث جعلی و غیر قابل قبول را در ابیات خود آورده و به شرح و توضیح آن پرداخته، ما با شما موافقیم و برخی از چنین احادیث و روایاتی را که از نظر شیعه، قابل قبول نیست، می‌توانیم در اشعار او ملاحظه نماییم که به برخی از این موارد نیز در پرسش خود اشاره نموده‌اید،
[۱۴] به‌عنوان نمونه، ماجرایی را که نشانگر نوعی کرامت برای معاویه است که در صفحه ۲۸۸ دفتر دوم ذکر شده است.
از آن جمله، می‌توان موضوع کفر ابوطالب را بیان نمود که بحث‌های بسیاری را در میان مسلمانان بر انگیخته و کتاب‌هایی نیز در این زمینه تألیف شده است.
[۱۶] به عنوان نمونه، کتاب "ایمان ابی‌طالب" تألیف شیخ مفید و کتاب دیگری با همین عنوان، تألیف فخار بن معد از دانشمندان قرن هفتم.


۵.۱ - نمونه‌ای از اشعار

مولوی نیز این روایت را به‌صورت شعر بیان نموده که:
خود یکی بوطالب آن عم رسول
می‌نمودش شنعه‌ی عربان مهول‌
که چه گویندم عرب کز طفل خود
او بگردانید دین معتمد
[۱۷] مثنوی معنوی، دفتر ششم، ص ۹۳۳.


۱۰.۲ - یادآوری یک نکته

در این زمینه، باید گفت که مولوی درصدد آن بوده است که از هرچه در باورهای مذهبی و عرفی مردم آن زمان بوده، استفاده کرده و مطالب خود را با کمک آنها ارائه نماید. در این راه، او علاوه بر قرآن و احادیث مسلم، از روایات جعلی و حتی داستان‌های خیالی که بیان صریح برخی از آنها با نزاکت و اخلاق نیز سازگار نبوده،
[۱۸] مثنوی معنوی، دفتر پنجم، ص ۷۸۸.
چشم‌پوشی نکرده و به همین دلیل، انتقادات زیادی را برای خود به وجود آورده است.

۱۰.۳ - دیدگاه علامه جعفری

علامه جعفری در این زمینه اظهار می‌دارد:
"شخصی که گام به این مقام گذارده و تعلیم و تربیت مردم را بر عهده گرفته است، نبایستی آن اندازه سبک و زشت صحبت کند که فاصله میان آن ابیات زشت و سبکش با آن ابیات معنوی و روحانی فوق العاده اش چنان زیاد باشد که مطالعه کننده، جهش غیر مناسبی در مغز خود احساس کند".
[۱۹] جعفری، محمد تقی، تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی، ج ۵، ص ۴۴۱.

ما نیز انتقاد شما و دیگران را می‌پذیریم و معتقدیم که اگر او از بیان برخی احادیث جعلی و مطالب مبتذل در اشعار خویش، خودداری می‌کرد، به یقین بر اعتبار و ارزش آنها می‌افزود.


آیا واقعاً مولوی، افراط در "رقص و سماع و موسیقی" داشته است و آن را موجب تقرب به خدا دانسته؟
اگرچه واژه‌های "سماع" و "رقص" در بسیاری ابیات مولوی وجود دارد و برخی از آنها نیز به معنای متداول آن است؛ اما نمی‌توان تمام آنها را به رفتار ظاهری افراد مرتبط نمود؛ بلکه بسیاری از آنها، چون رمز و کنایه‌ای به کار گرفته شده است. در این اشعار دقت فرمایید:

۵.۱ - نمونه‌ای از اشعار

جسم خاک از عشق در افلاک شد
کوه در رقص آمد و چالاک شد
[۲۰] مثنوی معنوی، دفتر اول، ص ۶.

یا:
چرخ را در زیر پا آرای شجاع
بشنو از فوق فلک بانگ سماع
[۲۱] مثنوی معنوی، دفتر دوم، ص ۲۶۰.

به یقین، رقص و سماع در این اشعار، چیزی نیست که در مرحله اول به ذهن ما خطور می‌کند، هرچند که موارد دیگری را نیز می‌توان یافت که او به مراسم سماع صوفیان اشاره نموده،
[۲۲] مثنوی معنوی، دفتر چهارم، ص ۵۸۸.
اما با توجه به جایگاه اجتماعی مولوی، نباید شخص او را به‌عنوان فردی در نظر گرفت که در این‌گونه مجالس شرکت می‌کرد.


۸. آیا مولوی عزاداری بر امام حسین را رد کرده است؟
ابیاتی در مثنوی وجود دارد که شیعیان حلب را به دلیل نوع عزاداریشان برای امام حسین علیه‌السلام مورد انتقاد قرار می‌دهد
[۲۳] مثنوی معنوی، دفتر ششم، ص ۹۵۹.
که با توجه به مطالب موجود در همین قسمت از اشعار، نمی‌توان معتقد بود که مولوی، قیام عاشورا را قبول نداشته است؛ چراکه در بخشی از همان ابیات می‌خوانیم:
چون که ایشان خسرو دین بوده‌اند
وقت شادی شد چو بشکستند بند
البته ما در مورد شیوه توصیف مولوی از عزاداری روز عاشورا منتقدیم و نقد او را کاملاً مطابق با واقع نمی‌دانیم، اما با این وجود، به نظر می‌رسد که او درصدد آن نبوده که به امام حسین ـ علیه‌السلام ـ و شهیدان کربلا توهینی روا داشته یا گریستن بر آنان را امری بیهوده پندارد؛ بلکه به دنبال این نتیجه بوده که اگر انسان، تنها به ظواهر بسنده کرده و در ورای آن، به پیام عاشورا و پیشرفت معنوی خود نیندیشد، بیشتر باید به حال خود او گریست.


۱. مائده (۵)، آیه ۸.    
۲. آل‌عمران (۲)، آیه ۶۴.    
۳. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ۴، ص ۲۱، ح ۶، دار الکتب الاسلامیة، تهران، ۱۳۶۵ ه ش.    
۴. آمدی، عبدالواحد، غررالحکم و دررالکلم، ص ۴۳۸، ح ۱۰۰۳۷، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، ۱۳۶۶ ه ش.
۵. آل‌عمران (۲)، آیه ۱۲۸.    
۶. نحل (۱۶)، آیه ۱۰۶.    
۷. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ۷، ص ۱۸، ح ۱۰، دار الکتب الاسلامیة، تهران، ۱۳۶۵ ه ش.    
۸. بسیاری از اشعار مثنوی، ترجمه و تفسیری ادبی از قرآن کریم می‌باشند. برای تحقیق بیشتر در این زمینه، می‌توانید از نرم‌افزار مثنوی، تهیه شده توسط مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی استفاده نموده و ارتباط ابیات مثنوی را با آیات قرآن و نیز برخی روایات معتبر ملاحظه فرمایید.
۹. مثنوی، دیباچه دفتر پنجم، ص ۷۲۶، نرم افزار مثنوی، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی.
۱۰. به عنوان نمونه، به این فراز از دعای ابو حمزه توجه فرمایید که:"فإن قوما آمنوا بألسنتهم لیحقنوا به دماءهم فأدرکوا ما أملوا و إنا آمنا بک بألسنتنا و قلوبنا....".
۱۱. مثنوی معنوی، دفتر ششم، ص ۱۱۲۳.
۱۲. مثنوی معنوی، دفتر دوم، ص ۲۱۴.
۱۳. مثنوی معنوی، دفتر پنجم، ص ۸۶۷.
۱۴. به‌عنوان نمونه، ماجرایی را که نشانگر نوعی کرامت برای معاویه است که در صفحه ۲۸۸ دفتر دوم ذکر شده است.
۱۵. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج ۳۵، ص ۱۵۵، مؤسسة الوفاء، بیروت، ۱۴۰۴ ه ق.    
۱۶. به عنوان نمونه، کتاب "ایمان ابی‌طالب" تألیف شیخ مفید و کتاب دیگری با همین عنوان، تألیف فخار بن معد از دانشمندان قرن هفتم.
۱۷. مثنوی معنوی، دفتر ششم، ص ۹۳۳.
۱۸. مثنوی معنوی، دفتر پنجم، ص ۷۸۸.
۱۹. جعفری، محمد تقی، تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی، ج ۵، ص ۴۴۱.
۲۰. مثنوی معنوی، دفتر اول، ص ۶.
۲۱. مثنوی معنوی، دفتر دوم، ص ۲۶۰.
۲۲. مثنوی معنوی، دفتر چهارم، ص ۵۸۸.
۲۳. مثنوی معنوی، دفتر ششم، ص ۹۵۹.



پایگاه اسلام کوئست.    


رده‌های این صفحه : ادیبان و شاعران | تراجم




جعبه ابزار