• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

مالک و مدح ابوبکر

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه: مالک اشتر، امام علی علیه‌السلام، ابوبکر، عمر.
پرسش: مالک اشتر یکی از یاران بزرگ علی علیه‌السلام، ابوبکر و عمر را می‌ستاید؛ اما با وجود این شیعیان در مجالس و حسینیه‌های خود به آنها طعنه می‌زنند، چرا؟
پاسخ: در تحلیل سندی و محتوایی این عبارت باید گفت: ۱. این مطلب تنها در کتاب الفتوح ابن اعثم کوفی متوفای ۳۱۴ ق، آمده است و ابن اعثم گرچه طبق اعتقاد بسیاری، بر مذهب شیعه بوده است، اما این بدان معنا نیست که هر آنچه در این کتاب آمده، از صحت و اعتبار برخوردار باشد. ۲. این نکته جای انکار نیست که تغییرات در سنت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله در زمان عثمان به مراتب بیشتر از زمان شیخین بوده است و بر فرض قبول این روایت، آنچه در بیان مالک آمده است، تنها مقایسه‌ای است بین این دو دوره زمانی، نه این‌که تأییدی باشد بر همه کارهایی که قبل از عثمان انجام شده است.



از میان کتب دست اول تاریخی تنها در کتاب الفتوح ابن اعثم کوفی متوفای ۳۱۴ ق، این عبارت آمده است که:

۱.۱ - سخنان مالک بالای منبر

ثم نادی الأشتر فی أصحابه بالرحیل، فرحلوا حتی وافوا الکوفة... فدخل الأشتر الکوفة و جاء حتی دخل المسجد الأعظم فصعد المنبر و قد اجتمع إلیه الناس، فحمد للّه و أثنی علیه ثم قال:أیها الناس! إن الله تبارک و تعالی بعث فیکم رسوله محمدا صلّی الله علیه و سلّم بشیرا و نذیرا، و أنزل علیه کتابا بین فیه الحلال و الحرام و الفرائض و السنن، ثم قبضه إلیه و قد أدّی ما کان علیه، ثم استخلف علی الناس أبا بکر فسار بسیرته و استسن بسنته، و استخلف أبو بکر عمر فاستسن بمثل تلک السنة. و هذا عثمان بن عفان قد علمتم ما کان منه من الأحداث المکروهة و الأفعال القبیحة بأصحاب النبی صلّی الله علیه و سلّم، و الآن حین قرأنا کتاب الله عزّ و جلّ و تفقهنا فی دین الله یرید أن نبدل دین الله أو نغیر سنة نبینا محمد صلّی الله علیه و سلّم، کلا و الله لا نفعل ذلک أبدا! ألا! و لا یصبح أحد منکم إلا بالجرعة، فإنی معسکر هنالک إن شاء الله و لا قوة إلا باللّه.
"مالک اشتر به طرف‌دارانش گفت: کوچ کنید، آنان حرکت کردند تا به کوفه رسیدند...، مالک داخل مسجد کوفه شد، بر منبر رفت و گفت: شما می‌دانید این عثمان، در برخورد با اصحاب پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله چه کارها که نکرد...!
[۱] در این روایت ملاحظاتی است که ناچار به بیان آنها هستیم: أ. در خلال سال ۳۳ حوادثی در کوفه رخ داده که حاکم و والی (سعید بن عاص) آن را با مشکلات مواجه ساخته، و موجب اختلاف بین او و بزرگان کوفه شد. هر دو گروه به عثمان نامه نوشتند، عثمان امر به ابقای والی کرد و دستور تبعید مخالفان به شام را داد، سپس آنها به کوفه برگردانده شدند و دوباره به حمص تبعید شدند، بعد از این کوفه از مخالفان خالی شد. ب. بعد از آن که شکایات افزایش یافت و رفتن گروه‌ها و هیئت‌ها جهت شکایت و گلایه نزد عثمان فزونی یافت و... عثمان در سال ۳۴ همه کارگزارانش را فرا خواند که در مراسم حج شرکت کنند... بعد از مشورت با آنها در امور مناطق تحت حکومتشان و بعد از اطلاع از نظریات آنها، آنها را همراه با تنفیذ اموری که در این اجتماع به آن رسیدند و تصویب شد به مراکز حکومتشان فرستاد. ج. از نامه اهل کوفه به مالک اشتر فهمیده می‌شود که سعید بن عاص ( در سال ۳۳ و ۳۴) دو بار به نزد عثمان رفت. اما از روایات طبری، ابن اثیر و مروج الذهب استفاده می‌شود که در سال ۳۳ هیچ جلسه‌ای بین عثمان و والیانش برگزار نشد. یا اگر شد، مباحث مطرح شده درباره مسائل حکومتی... به ویژه مسائل مطرح شده در کوفه به‌صورت مهم، نبوده است. همچنین روایات به هیچ جلسه‌ای ویژه بین عثمان و والی (سعید بن عاص) اشاره نکرده است. نهایت چیزی که به دست ما رسیده، این است که جلسه عثمان با کارگزارانش قبل از روز (جرعه) بود. د. اما در خصوص مالک اشتر، چند قول است: ۱. طبری و ابن اثیر می‌گویند: بعد از آن‌که معاویه او را از شام (تبعید‌گاه اول) به کوفه برگرداند، دوباره به حمص تبعید شد. ۲. اما مسعودی اشاره می‌کند که مالک همراه با هفتاد سوار از کوفه به سمت عثمان حرکت کردند و از او عزل سعید بن عاص را خواستار شد. بعد از جلسه معروف بین عثمان و والیان از جمله سعید بن عاص آنها را دستور به بازگشت به مراکز حکومتشان داد، در این زمان مالک در مدینه بود که طلحه و زبیر اخبار این اجتماع را به وی رساندند. و قبل از رسیدن سعید بن عاص به کوفه، مالک با سرعت خودش را به کوفه رساند و بالای منبر رفت و گفت: همانا حاکم شما که از تجاوز و بدرفتاریش اعلان انزجار نمودید، به‌سوی ما برگشت، و دستور دارد تا شما را به سپاهیان که برای جنگ به کشورهای دیگر فرستاده شدند ملحق کند ( این یکی از مصوببات آن جلسه معروف بود)... با من بیعت کنید تا او وارد شهر کوفه نشود. ده هزار نفر با او بیعت کردند و ... .
[۳] ابن الأثیر، البدایة و النهایة.
[۴] طبری، حوادث سنة ۳۳ و ۳۴.
[۵] مروج الذهب، ج ۲، ص ۳۷۲ ـ ۳۷۳.


۱.۲ - سخن قبیصته بن جابر

قال: فلما قضی الأشتر کلامه وثب إلیه قبیصة بن جابر الأسدی و قال:یا أشتر! دام شترک و عفی أثرک، شتر الله دینک کما شتر عینک، فلقد أطلت الغیبة و جئت بالخیبة، أتأمر بالفتنة و نکث البیعة و خلع الخلیفة! و الله! لئن أطعناک لتفترقن کلمتنا و لتسفکن دماؤنا.
هنگامی که کلام مالک به پایان رسید، قبیصته بن جابر اسدی خطاب به مالک گفت: ای مالک... آیا ما را به فتنه و شکستن بیعت و خلع خلیفه از مقام خلافت دعوت می‌کنی؟ و الله اگر دعوتت را اجابت کنیم، جمع ما متفرق و خون‌های ما ریخته می‌شود.
قال: ثم أخذ کفا من حصباء المسجد فحصبه، فضرب الناس یده فقصرت الحصباء و لم تبلغ الأشتر.
سپس مشتی از خاک مسجد برداشت تا آن را به‌سوی مالک پرت کند، مردم از این کارش جلوگیری کردند، خاک‌ها به زمین ریخت و به مالک نرسید.

۱.۳ - سخن مالک به قبیصته

قال: فصاح به الأشتر و قال: و ما أنت أیها العسیر الخضوف و الکلام فی أمر العامة، و الله! ما أسلم قومک إلا کرها و لا هاجروا إلا فقرا. قال: ثم وثب الناس علی قبیصة فضربوه و طردوه و أخرجوه، و قام رجل من أهل المسجد فناشدهم الله حتی کفوا عنه. قال:و احتمل قبیصة إلی منزله.
مالک خطاب به او گفت: و الله پیروان تو اسلام نیاوردند، مگر از روی اجبار و مهاجرت نکردند، مگر از شدت فقر. سرانجام مردم برخاستند و به قبیصته حمله کردند و او را از مسجد بیرون کردند...

۱.۴ - اخراج ثابت بن قیس

و نزل الأشتر عن المنبر و نادی فی الناس، فاجتمعوا إلیه، و استقبل فصلی بالناس، فلما انفتل عن صلاته أمر بإخراج خلیفة سعید بن العاص من القصر، فأخرجوه و هو ثابت بن قیس بن الخطیم الأنصاری.
پس از آن مالک از منبر پایین آمد، مردم دورش جمع شدند با او اقامه جماعت کردند. پس از ادای نماز، دستور به اخراج جانشین سعید بن عاص از کاخ خلافت داد، مردم او را اخراج کردند و او ثابت بن قیس بن خطیم انصاری بود...

۱.۵ - غارت اموال سعید بن عاص

قال: ثم خرج الأشتر فعسکر بالجرعة بین الکوفة و الحیرة، و بعث بعائذ بن حملة الظهری فعسکر فی طریق البصرة فی خمس مائة فارس، و بعث حمزة بن سنان الأسدی إلی عین التمر فعسکر هنالک لیکون مسلحة فیما بینه و بین أهل الشام فی خمسمائة فارس، و بعث بعمرو بن أبی حنة الوداعی إلی حلوان و ما والاها فی ألف فارس، و بعث یزید بن حجیة التیمی إلی المدائن و کوخی و ما والاها فی سبعمائة فارس. [کما أرسل کعب بن مالک الأرحبی إلی مکان یدعی العذیب مع خمسمائة فارس و أمره قائلا، إن جاء سعید بن العاص من المدینة أمیرا علی الکوفة فأعده و لا تسمح له بدخول الکوفة و خذ کل ما معه من مال و متاع وضعه أمانة فی منزل الولید بن عقبة فی الکوفة، فتقدم الأشتر (عند ما سمع الخبر) و معه ثلاثمائة فارس و جاء إلی باب المنزل و أمرهم بأن ینهبوا ما فی البیت. فدخل الناس و أخذوا کل ما وجدوه و أخرجوها ثم قلعوا الأبواب و أحرقوها حتی احترق کل ما بقی فی البیت.
سپس اشتر خارج شده و در "جرعه" ـ بین کوفه و حیرة ـ اردو زد و همراه "عائذ بن حملة ظهری" پانصد سوار را به بصره فرستاد؛ و حمزه بن سنان اسدی را به عین التمر فرستاد. وی آن‌جا همراه ۵۰۰ سوار اردو زد تا بین او و بین اهل شام حائل و فاصله شود.
و عمرو بن ابی‌حنة الوادعی را همراه هزار سوار به حلوان و اطراف آن فرستاد و یزید بنن حجیه تیمی را همراه هفتصد سوار به «مدائن» و «کوخی» فرستاد. همان‌طور که کعب بن مالک ارحبی همراه پانصدر سوار به جایی که به آن «عذیب» می‌گفتند فرستاد و به او دستور داد: اگر سعید بن عاص از مدینه به‌عنوان امیر کوفه آمد، او را بازگردان و اجازه ورود به کوفه نده، و هر آنچه اموال و کالا دارد، از او گرفته و در خانه ولید بن عقبه در کوفه به‌عنوان امانت بگذار. پس اشتر (وقتی خبر را شنید) همراه سه هزار سواره به درب منزل آمدند و با فرمان او سپاهیان تمام اموال در خانه را غارت کرده و درها را کندند و مابقی و خانه را آتش زدند.

۱.۶ - بازگشت سعید بن عاص به کوفه

و حین علم عثمان بذلک «و قد بلغه ما صنعه الأشتر» ضاق صدره بذلک و اعتبر أن هذا العمل کان بتحریض أو تأیید من علی رضی الله عنه و قال:لا أعلم ماذا أفعل‌ مع علی الذی یظهر محاسنی للناس علی شکل نقائص و یحرض الناس علی و علی أعمالی. ثم استدعی سعید بن العاص و أعاده إلی الکوفة و قال له:إذا وصلت إلیها، تقرب من الناس وعدهم مواعید حسنة و قل للأشتر بأن یتخلی عن تلک الأعمال و لا یثیرن الفتنة و غالب ظنی أن الناس حین یرونک سیتخلون عن الأشتر و یأتون إلیک فذهب سعید کما أمره عثمان إلی الکوفة و حین اقترب من «العذیب» تصدی له عبد الله بن کنانة بن الخطاب و معه ثلاثمائة فارس و قالوا له:یا عدو الله، أین تذهب، عد من حیث أتیت، فواللّه لن ندعک تشرب من ماء الفرات قطرة واحدة، فکیف تطمع بغیر ذلک؟ (ثم حمل کل منهما علی الآخر) فأیقن سعید أنه لا قبل له بهم فعاد.
وقتی عثمان از این قضیه باخبر شد، دلگیر شده و پنداشت (دانست) که این عمل با تحریک یا تأیید علی ـ علیه‌السلام ـ بوده است؛ و گفت: نمی‌دانم با شخصی که علی ـ علیه‌السلام ـ خوبی‌ها و محاسن من را به شکل نقص و کمبود برای مردم بیان کرده و آنان را علیه من و اعمالم تحریک می‌کند، چه کنم؟
سپس سعید بن عاص را خواست و او را به کوفه بازگرداند و به او گفت: هرگاه به کوفه رسیدی به مردم نزدیک شو و به آنان وعده‌های نیکو بده و به اشتر بگو از این اعمال دست بردار و آتش فتنه را روشن نکند، گمان می‌کنم مردم با دیدن تو دور اشتر را خالی می‌کنند. سعید همان‌طور که عثمان گفته بود به کوفه رفت، وقتی به «العذیب» نزدیک شد، عبدالله بن کنانه بن خطاب به همراه سی صد سواره راه او را بستند و گفتند: ای دشمن خدا کجا می‌روی؟ از همان راهی که آمده‌ای برگرد، به خدا قسم! اجازه نمی‌دهیم قطره‌ای از آب فرات بنوشی، چگونه در امر بزرگ‌تری طمع داری؟ (سپس هر کدام بر دیگری تاختند) پس سعید یقین کرد که پذیرای او نیستند، پس بازگشت.


اما در تحلیل سندی و محتوایی این عبارت می‌توان نکات زیر را یادآور شد:

۲.۱ - اول

گرچه بسیاری بر این عقیده‌اند که ابن اعثم بر مذهب شیعه بوده و این کتاب از معتبرترین متون تاریخ اسلام است، اما این بدان معنا نیست که هر آنچه در این کتاب آمده از صحت و اعتبار برخوردار است.
[۷] نک: کتاب‌شناسی نرم‌افزار نور السیرة ۲؛ بخش چاپ شده از این کتاب مشتمل بر تمامی متن اصلی نیست چون موردی از کتاب را که ابن طاووس نقل کرده در متن فعلی وجود ندارد. او در بیشتر موارد مآخذ خود را یاد نکرده، اما بسیاری از اخبار آن را در سایر منابع می‌توان یافت. در عین حال در مواردی به نام شعبی، نصر بن مزاحم، واقدی، زهری و هشام کلبی برمی‌خوریم. مؤلف پس از ذکر این اسناد که همراه تصحیف است می‌نویسد:من همه روایات اینها را با وجود اختلاف موجود در آنها جمع‌آوری کردم و از مجموع آنها یک روایت را با مضمونی واحد ترتیب دادم. بنابراین مؤلف حوادث را به‌طور یک نواخت نقل کرده است. بی‌شک یکی از مآخذ او را آثار ابومخنف باید دانست که گاه به سند کلبی و گاه مستقلاً از وی نقل می‌کند. در میان اسناد وی به نام جعفر بن محمد الصادق ـ علیه‌السلام ـ عن ابیه عن آبائه ـ علیه‌السلام ـ هم برخورد می‌کنیم. به طور کلی در بیشتر موارد نقلها با کلمه «قال» که گفته خود ابن اعثم یا راوی او است، آغاز می‌شود و گزیده‌ای از روایات مربوط به وقایع را دربر می‌گیرد. بدون شک الفتوح از روی منابع دست اول نوشته شده و مطالب منحصر به فرد فراوان دارد. درباره خلفای نخست مطالب مثبت زیادی آورده، ولی واقعیاتی را که به کار شیعیان می‌آید نیز در جای خود نقل کرده است که این مسئله به تشیع عراقی او بازمی‌گردد. نگاهی به مسائل تولد امام حسین ـ علیه‌السلام ـ و چگونگی این نقل‌ها نشان می‌دهد که وی از مآخذ شیعی استفاده کرده است. الفتوح منبعی درباره آگاهی رسول خدا و امام حسین ـ علیه‌السلام ـ از شهادت آن حضرت در کربلا است. مطالبی که در این کتاب درباره جنگ‌های ارتداد آمده به‌طور منحصر حاوی اخباری است که نشان می‌دهد برخی از متهمان به ارتداد، کسانی بوده‌اند که به دفاع از امام علی ـ علیه‌السلام ـ و اهل بیت حاضر به پرداخت زکات به حکومت ابوبکر نشده‌اند. آنچه در کتاب الفتوح درباره حوادث عراق آمده افزون بر اخبار سایر شهرها است. یک جلد از چاپ هشت جلدی درباره کربلا بوده و مجلد مزبور از مآخذ دست اول حماسه کربلا محسوب می‌شود که متن آن با اندکی تغییر در مقتل الحسین ـ علیه‌السلام ـ خوارزمی آمده است.


۲.۲ - دوم

ترجمه این عبارت در ترجمه فارسی کتاب الفتوح که توسط حمدالله مستوفی به سال ۵۹۶ در تایباد خراسان‌ انجام شده، نیامده است.

۲.۳ - سوم

آنچه در بیان مالک آمده، تنها مقایسه‌ای است بین حوادثی که در زمان عثمان اتفاق افتاده و در زمان شیخین نبوده است، نه این‌که تأییدی باشد بر همه کارهای آنان. البته قابل انکار نیست که تغییر سنت در زمان عثمان به مراتب بیشتر از آن دو بوده است. اگر این خطبه تأییدی بر عمل‌کرد این دو خلیفه بوده؛ چرا از این متن در کتب تاریخی اهل سنت، نامی برده نشده و ذکری به میان نیامده است.

۲.۴ - چهارم

بر بسیاری از جملات نقل شده در این عبارت نمی‌توان تأئید و شاهدی یافت همانند:
أ. در این خطبه آمده است که پیامبر ابوبکر را خلیفه خود ساخت، و... در‌حالی‌که کسی این را نگفته است؛ زیرا شیعیان می‌گویند پیامبر علی را به خلافت نصب کرد و اهل سنت می‌گویند اصلاً پیامبر کسی را معین نکرد، پس جناب مالک اشتر چگونه در انظار عمومی چنین اندیشه دروغی که احدی آن را نگفته مطرح می‌کند؟!
[۸] یکی از اصول اهل سنت این است که خلافت بر اساس انتخاب اهل حل و عقد است، در حالی که اگر ابوبکر به‌وسیله پیامبر و عمر به‌وسیله ابوبکر انتخاب شده باشند، این اصل فرو می‌ریزد.

ب. استناد غارتگری اموال سعید بن عاص ـ که در نزد ولید به امانت بوده است ـ به مالک با شخصیت او سازگاری ندارد.

۲.۵ - پنجم

اگر واقعاً ابوبکر و عمر طبق سنت پیامبر خدا رفتار کرده‌اند؛ چرا امام علی پیشنهاد عبدالرحمن بن عوف را در شورای شش نفر برای خلافت که به امام گفت: اگر طبق کتاب خدا و سنت رسول اکرم و سیره ابوبکر و عمر عمل می‌کنی خلافت از آن تو است، حضرت نپذیرفت و فرمود: تنها طبق کتاب خدا و سنت رسول او عمل خواهم کرد؟!
[۱۰] تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۶۲، باب ایام عثمان بن عفان.
و اگر سیره آنان طبق سیره رسول خدا بوده؛ چرا عبدالرحمن چنین شرطی را افزود، و آیا مالک از این دیدگاه آگاهی نداشت و تنها عبدالرحمن آگاهی داشت؟!

۲.۶ - ششم

در نزد شیعه تنها سخنان معصومان قابل استناد و بر دیگران حجت است؛ از‌این‌رو حتی اگر مالک این سخنان را گفته باشد، نمی‌تواند حجتی بر دیگران باشد. این را می‌دانیم که شواهد و قرائن فراوان معتبری از معصومان وجود دارد که این گفته مالک را تأئید نمی‌کند و شیعیان با اعتراف به بزرگی شأن این بزرگان احتمال خطا و اشتباه را از اینان منتفی نمی‌دانند و قائل به عصمت این بزرگواران نیستند.


۱. در این روایت ملاحظاتی است که ناچار به بیان آنها هستیم: أ. در خلال سال ۳۳ حوادثی در کوفه رخ داده که حاکم و والی (سعید بن عاص) آن را با مشکلات مواجه ساخته، و موجب اختلاف بین او و بزرگان کوفه شد. هر دو گروه به عثمان نامه نوشتند، عثمان امر به ابقای والی کرد و دستور تبعید مخالفان به شام را داد، سپس آنها به کوفه برگردانده شدند و دوباره به حمص تبعید شدند، بعد از این کوفه از مخالفان خالی شد. ب. بعد از آن که شکایات افزایش یافت و رفتن گروه‌ها و هیئت‌ها جهت شکایت و گلایه نزد عثمان فزونی یافت و... عثمان در سال ۳۴ همه کارگزارانش را فرا خواند که در مراسم حج شرکت کنند... بعد از مشورت با آنها در امور مناطق تحت حکومتشان و بعد از اطلاع از نظریات آنها، آنها را همراه با تنفیذ اموری که در این اجتماع به آن رسیدند و تصویب شد به مراکز حکومتشان فرستاد. ج. از نامه اهل کوفه به مالک اشتر فهمیده می‌شود که سعید بن عاص ( در سال ۳۳ و ۳۴) دو بار به نزد عثمان رفت. اما از روایات طبری، ابن اثیر و مروج الذهب استفاده می‌شود که در سال ۳۳ هیچ جلسه‌ای بین عثمان و والیانش برگزار نشد. یا اگر شد، مباحث مطرح شده درباره مسائل حکومتی... به ویژه مسائل مطرح شده در کوفه به‌صورت مهم، نبوده است. همچنین روایات به هیچ جلسه‌ای ویژه بین عثمان و والی (سعید بن عاص) اشاره نکرده است. نهایت چیزی که به دست ما رسیده، این است که جلسه عثمان با کارگزارانش قبل از روز (جرعه) بود. د. اما در خصوص مالک اشتر، چند قول است: ۱. طبری و ابن اثیر می‌گویند: بعد از آن‌که معاویه او را از شام (تبعید‌گاه اول) به کوفه برگرداند، دوباره به حمص تبعید شد. ۲. اما مسعودی اشاره می‌کند که مالک همراه با هفتاد سوار از کوفه به سمت عثمان حرکت کردند و از او عزل سعید بن عاص را خواستار شد. بعد از جلسه معروف بین عثمان و والیان از جمله سعید بن عاص آنها را دستور به بازگشت به مراکز حکومتشان داد، در این زمان مالک در مدینه بود که طلحه و زبیر اخبار این اجتماع را به وی رساندند. و قبل از رسیدن سعید بن عاص به کوفه، مالک با سرعت خودش را به کوفه رساند و بالای منبر رفت و گفت: همانا حاکم شما که از تجاوز و بدرفتاریش اعلان انزجار نمودید، به‌سوی ما برگشت، و دستور دارد تا شما را به سپاهیان که برای جنگ به کشورهای دیگر فرستاده شدند ملحق کند ( این یکی از مصوببات آن جلسه معروف بود)... با من بیعت کنید تا او وارد شهر کوفه نشود. ده هزار نفر با او بیعت کردند و ... .
۲. طبقات الکبری، ابن سعد، ج ۵، ص ۳۰ ۳۱.    
۳. ابن الأثیر، البدایة و النهایة.
۴. طبری، حوادث سنة ۳۳ و ۳۴.
۵. مروج الذهب، ج ۲، ص ۳۷۲ ـ ۳۷۳.
۶. الفتوح، ج ‌۲، ص ۳۹۷ و ۳۹۸، قرن چهارم، أبومحمد أحمد بن اعثم الکوفی (م ۳۱۴)، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، ط الأولی، ۱۴۱۱/۱۹۹۱.    
۷. نک: کتاب‌شناسی نرم‌افزار نور السیرة ۲؛ بخش چاپ شده از این کتاب مشتمل بر تمامی متن اصلی نیست چون موردی از کتاب را که ابن طاووس نقل کرده در متن فعلی وجود ندارد. او در بیشتر موارد مآخذ خود را یاد نکرده، اما بسیاری از اخبار آن را در سایر منابع می‌توان یافت. در عین حال در مواردی به نام شعبی، نصر بن مزاحم، واقدی، زهری و هشام کلبی برمی‌خوریم. مؤلف پس از ذکر این اسناد که همراه تصحیف است می‌نویسد:من همه روایات اینها را با وجود اختلاف موجود در آنها جمع‌آوری کردم و از مجموع آنها یک روایت را با مضمونی واحد ترتیب دادم. بنابراین مؤلف حوادث را به‌طور یک نواخت نقل کرده است. بی‌شک یکی از مآخذ او را آثار ابومخنف باید دانست که گاه به سند کلبی و گاه مستقلاً از وی نقل می‌کند. در میان اسناد وی به نام جعفر بن محمد الصادق ـ علیه‌السلام ـ عن ابیه عن آبائه ـ علیه‌السلام ـ هم برخورد می‌کنیم. به طور کلی در بیشتر موارد نقلها با کلمه «قال» که گفته خود ابن اعثم یا راوی او است، آغاز می‌شود و گزیده‌ای از روایات مربوط به وقایع را دربر می‌گیرد. بدون شک الفتوح از روی منابع دست اول نوشته شده و مطالب منحصر به فرد فراوان دارد. درباره خلفای نخست مطالب مثبت زیادی آورده، ولی واقعیاتی را که به کار شیعیان می‌آید نیز در جای خود نقل کرده است که این مسئله به تشیع عراقی او بازمی‌گردد. نگاهی به مسائل تولد امام حسین ـ علیه‌السلام ـ و چگونگی این نقل‌ها نشان می‌دهد که وی از مآخذ شیعی استفاده کرده است. الفتوح منبعی درباره آگاهی رسول خدا و امام حسین ـ علیه‌السلام ـ از شهادت آن حضرت در کربلا است. مطالبی که در این کتاب درباره جنگ‌های ارتداد آمده به‌طور منحصر حاوی اخباری است که نشان می‌دهد برخی از متهمان به ارتداد، کسانی بوده‌اند که به دفاع از امام علی ـ علیه‌السلام ـ و اهل بیت حاضر به پرداخت زکات به حکومت ابوبکر نشده‌اند. آنچه در کتاب الفتوح درباره حوادث عراق آمده افزون بر اخبار سایر شهرها است. یک جلد از چاپ هشت جلدی درباره کربلا بوده و مجلد مزبور از مآخذ دست اول حماسه کربلا محسوب می‌شود که متن آن با اندکی تغییر در مقتل الحسین ـ علیه‌السلام ـ خوارزمی آمده است.
۸. یکی از اصول اهل سنت این است که خلافت بر اساس انتخاب اهل حل و عقد است، در حالی که اگر ابوبکر به‌وسیله پیامبر و عمر به‌وسیله ابوبکر انتخاب شده باشند، این اصل فرو می‌ریزد.
۹. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج ۳، ص ۲۹۷؛ وخلا (عبدالرحمن بن عوف) بعلی بن أبی‌طالب، فقال:لنا الله علیک، إن ولیت هذا الأمر، أن تسیر فینا بکتاب الله و سنة نبیه و سیرة أبی‌بکر و عمر. فقال:أسیر فیکم بکتاب الله و سنة نبیه ما استطعت.    
۱۰. تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۶۲، باب ایام عثمان بن عفان.



پایگاه اسلام کوئست.    


رده‌های این صفحه : تاریخ خلفاء | سب و لعن | کلام




جعبه ابزار