سیره عملی امام حسن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: امام
حسن علیهالسلام،
سیره عملی،
خوف از خدا،
یاد خدا، حقوق مردم،
شجاعت،
صبر، مهربانی،
کرامت.
پرسش: در رابطه با
سیره عملی امام حسن مجتبی ـ علیهالسلام ـ توضیح دهید.
حسن بن علی ـ علیهالسلام ـ عابدترین و زاهدترین مردم بود. سیره عملی آن حضرت در تمام شئون زندگی میتواند الگوی عملی قرار گیرد که در اینجا به خلاصهای از زوایای مختلف آن اشاره میکنیم:
پیاده به
حج میرفت و گاهی نیز
پا برهنه راه میرفت.
اما در توضیح دلیل این کار میفرمود: من شرم دارم خداوند را
ملاقات کنم، درحالیکه پیاده به خانه او نرفته باشم.
بنابر نقلی بیست بار و در نقل دیگری بیست و پنج بار با پای پیاده به
سفر حج رفت.
امام حسن ـ علیهالسلام ـ وقتی یاد
مرگ میکرد، میگریست؛ و چون یاد
قبر میکرد، میگریست؛ و چون از
قیامت و بعث و نشور یاد میکرد، میگریست؛ و چون متذکر عبور از
صراط میشد، میگریست و هرگاه به یاد توقف در پیشگاه خدای تعالی در
محشر میافتاد، فریادی میزد و روی زمین میافتاد... و چون به
نماز میایستاد، بندهای بدنش میلرزید... و پیوسته در هرحالیکه کسی آن حضرت را میدید، به
ذکر خد ا مشغول بود.
شیوه امام حسن ـ علیهالسلام ـ این بود که وقتی به بستر خواب میرفت،
سوره کهف را میخواند و میخوابید.
حسن بن علی چنان بود که چون از
وضو فارغ میشد، رنگش تغییر میکرد و میفرمود: حق است بر کسی که میخواهد به محضر خداوند وارد شود، اینکه رنگ چهرهاش تغییر کند.
امام حسن ـ علیهالسلام ـ از لحاظ
اجتماعی بهگونهای رفتار میکرد که
همسایگان و شهروندان و هیچکس بهخاطر شأن والای ایشان از دستیابی به ایشان و دستیابی به
حقوق خویش محروم نشوند؛ یعنی آثار
جلالت امام بر مردم تحمیل نمیشد و از جبروت آنی امام ضرری به نظم
جامعه و
حقوق مردم نمیرسید.
سیوطی در کتاب تاریخ الخلفا روایت کرده که روزی امام حسن ـ علیهالسلام ـ در مکانی نشسته بود و چون خواست از آنجا رود، فقیری وارد شد؛ امام به آن مرد فقیر خوشآمد گفت و با او ملاطفت کرد و سپس به او فرمود: ای مرد! تو وقتی نشستی که ما برای رفتن برخاستیم، آیا
اجازه رفتن به من میدهی؟ مرد
فقیر عرض کرد: آری ای پسر رسول خدا.
روزی گذر امام به جمعی از
گدایان افتاد که چند پاره نان خشک در پیش داشتند و مشغول خوردن بودند. چون نظر آنان به حضرت افتاد، تعارفش کردند. امام حسن از اسب فرود آمده و فرمود: خدا
متکبران را
دوست نمیدارد. آنگاه با آنان نشست و از غذایشان تناول کرد. به برکت وجود آن بزرگوار چیزی از غذا کم نیامد. آن وقت، حضرت آنان را به
مهمانی دعوت کرده و ضمن دادن غذای خوب، لباسهای فاخری نیز به آنها
هدیه داد.
مردی به نام نجیح میگوید: دیدم امام حسن ـ علیهالسلام ـ دارد غذا میخورد. در این حال سگی آمد و پیش روی آن حضرت ایستاد. امام مجتبی ـ علیهالسلام ـ یک لقمه غذا که میخورد، یک لقمه هم به سگ میداد. گفتم یابن رسولالله! اجازه میدهی این سگ را دور کنم؟ فرمود: نه! زیرا دوست ندارم که جانداری به من بنگرد که غذا میخورم و من چیزی به او ندهم. بگذار باشد وقتی سیر شد، خودش میرود.
حلم و
بردباری امام چنان بود که گاه
دشمن کینهتوز را که به
قصد کشتن آمده بود، به دوستی
مخلص و هواداری مؤمن تبدیل میکرد.
امام حسن از نمونههای مشهور، به بردباری و نیکی در برابر بدکاران است. و الگوی حقیقی در
مکارم اخلاق است. موفق بن احمد خوارزمی روایت کرده که امام حسن ـ علیهالسلام ـ گوسفندی داشت که به آن علاقه داشت؛ روزی مشاهده کرد که پای آن
گوسفند شکسته، به غلامش فرمود: چه کسی پای این گوسفند را شکسته؟ پاسخ داد: من! فرمود: چرا؟ گفت: میخواستم شما را
غمگین کنم! امام فرمود: اما من تو را خوشحال خواهم کرد و تو در راه خدا آزادی!
مردی از شامیان گوید: روزی در
مدینه شخصی را دیدم با چهرهای آرام و بسیار نیکو و لباسی دربرکرده که بهطرز زیبایی آراسته و سوار بر
اسب. درباره او پرسیدم. گفتند: حسن بن علی بن ابیطالب است. خشمی سوزان سرتاپای وجودم را فراگرفت و بر علی بن ابیطالب حسد بردم که چگونه او چنین پسری دارد. پیش او رفته و پرسیدم: آیا تو فرزند
علی هستی؟ وقتی تأیید کرد، سیل دشنام و ناسزا بود که از دهان من بهسوی او سرازیر شد. پس از آنکه به ناسزاگویی پایان دادم، از من پرسید: آیا غریب هستی؟ گفتم: آری. فرمود: با من بیا، اگر
مسکن نداری، به تو مسکن میدهم و اگر پول نداری، به تو کمک میکنم و اگر نیازمندی، بینیازت میسازم. من از او جدا شدم؛ درحالیکه در روی زمین محبوبتر از او نزد من کسی نبود.
ایشان در دوران کودکی هم از بیان
حق و
اعتراض به حقکشی ابایی نداشت. در یکی از روزها، درحالیکه کودکی هفت یا هشت ساله بود، خود را به
مسجد رسول خدا ـ صلیاللهعلیهواله ـ رسانده و ابوبکر را که در جایگاه جدش پیامبر ـ صلیاللهعلیهواله ـ نشسته بود، مخاطب ساخته و با همان لحن کودکانه، ولی پرمعنا و کوبنده، به او فرمود: «فرود آی و فرود آی از منبر پدرم و بهسوی منبر پدرت برو!» امام حسن همه آنچه را که ممکن بود بهصورت
مناظره و
استدلال بیان دارد، با همین دو جمله کوتاه و پرمعنا اظهار فرمود. خلیفه که غافلگیر شده بود، در پاسخ فرزند رسول خدا ـ صلیاللهعلیهواله ـ گفت: راست گفتی! به خدا
سوگند که آن منبر پدر توست، نه
منبر پدر من.
امام حسن تنها کسی بود که در
جنگ جمل حامیان
شتر سرخموی را که در حمایت جاهلانه از یک شتر فتنهانگیزی و
لجاجت میکردند، پراکنده ساخته و نیزه خود را در
شکم بت سرخ فرود آورد.
در جنگ صفین نیز وقتی امیرالمؤمنین ـ علیهالسلام ـ تاخت بیباکانه امام حسن ـ علیهالسلام ـ را دید، با نگرانی متوجه اطرافیان شده فرمود: این پسر را نگه دارید... که من از آمدن این دو (حسن و حسین) دریغ دارم؛ مبادا بهخاطر (آمدن) این دو، نسل رسول خدا ـ صلیاللهعلیهواله ـ قطع شود.
کنیزکی آمد و شاخه گلی را به آن حضرت هدیه داد. حسن بن علی ـ علیهالسلام ـ به او گفت: تو در راه خدا آزادی! من که آن ماجرا را دیدم، به آن حضرت عرض کردم: کنیزکی شاخه گلی بیارزش به شما هدیه کرد و شما او را آزاد کردید؟ ایشان در پاسخ فرمودند: اینگونه خدای تعالی ما را
ادب کرده که فرمود: «وقتی تحیتی به شما دادند، تحیتی بهتر بدهید». و بهتر از آن گل،
آزادی اوست.
ابن کثیر از علمای
اهلسنت در کتاب
البدایه و النهایه روایت کرده که امام ـ علیهالسلام ـ
غلام سیاهی را دید که گرده نانی در پیش خود نهاده و خودش لقمهای از آن میخورد و لقمهای دیگر را به سگی که آنجا بود، میدهد. امام ـ علیهالسلام ـ که آن منظره را دید، به او فرمود: انگیزه تو در این کار چیست؟ پاسخ داد: من از او
شرم دارم که خود بخورم و به او نخورانم! امام ـ علیهالسلام ـ به او فرمود: از جای خود برنخیز تا من بیایم! سپس به نزد مولای آن غلام رفت و او را با آن باغی که در آن زندگی میکرد، از وی خریداری کرد، آنگاه آن غلام را
آزاد و
باغ را نیز به او بخشید!
امام حسن مجتبی ـ علیهالسلام ـ نیز همچون دیگر ائمه ـ علیهمالسلام ـ دارای کرامت عدیدهای است که بهجهت رعایت
اختصار به یک مورد اشاره میگردد:
مردی نامهای را به دست امام حسن ـ علیهالسلام ـ داد که در آن
حاجت خود را نوشته بود. امام بدون اینکه نامه را بخواند، به او فرمود: حاجتت رواست! شخصی عرض کرد: ای فرزند رسول خدا! خوب بود نامهاش را میخواندی و میدیدی حاجتش چیست و آنگاه بر طبق حاجتش پاسخ میدادی؟ امام فرمود: بیم آن دارم که خدای تعالی تا به این مقدار که من نامهاش را میخوانم، از خواری مقامش مرا مورد
مؤاخذه قرار دهد.
سایت اندیشه قم