تیرباران
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: تیرباران، امام حسن علیهالسلام، وصیت، بقیع.
پرسش: چرا جنازه امام حسن ـ علیهالسلام ـ را تیر باران کردند؟
پاسخ: داستان جانگداز
تیرباران بدن امام حسن علیهالسلام در میان شیعه معروف است و بسیاری از بزرگان آن را ذکر کردهاند، دلیل آن را نیز مخالفت با وصیت آن حضرت مبنی بر دفن ایشان کنار مرقد پیامبر اکرم ـ صلیاللهعلیهوآله ـ و مخالفت دستگاه حاکم بنیامیه و در رأس آن معاویه، و کینهتوزی عایشه دانستهاند؛ ولی منابع تاریخی در اصل وصیت به این شکل مختلف است؛ لذا اصل این
وصیت موجب تردید قرار گرفته و در بحث درگیری و لباس جنگ پوشیدن و آرایش جنگی دو طرف هم تردیدی نیست؛ اما بنا بر پیشبینی امام حسن ـ علیهالسلام ـ و وصیت آن حضرت که کمترین خونی پای جنازه ریخته نشود، و درایت امام حسین ـ علیهالسلام ـ این درگیری تحقق نیافت و این فتنه خنثی شد و تنها بخشی از منابع شیعه و سنی خبر تیراندازی به جنازه را نقل کردهاند.
داستان جانگداز تیرباران کردن جنازهی
امام حسن علیهالسلام در میان شیعه معروف است و بسیاری از بزرگان آن را ذکر کردهاند.
برای اولین بار ابن شهر آشوب مازندرانی به نقل ازکتاب
ربیع الابرار زمخشری که از
اهل سنت بوده، روایت کرده است.
وی مینویسد: «و رموا بالنبال جنازته حتی سل منها سبعون نبلا»؛
جنازهی آن حضرت را تیرباران کردند، تا جایی که هفتاد چوبهی تیر به
تابوت آویخته شد.
ـ البته ما در
ربیع الابرار چاپ جدید آن را نیافتیم؛ درحالیکه در
روض الجنان که خلاصه آن کتاب است، این عبارت موجود میباشد؛ پس احتمالاً در چاپهای بعدی آن را حذف کردهاند ـ این عبارت را ابن شهر آشوب به دنبال عبارتی که دیگران، از جمله
شیخ مفید درباره وصیت آن حضرت ذکر کردهاند، آورده است؛ ولی خود مفید آن را ذکر نکرده است.
شیخ عباس قمی نیز از صاحب مناقب (ابن شهر آشوب) نقل میکند که جنازه امام حسن ـ علیهالسلام ـ را تیرباران کردند و هنگام دفن هفتاد چوبه تیر از آن بیرون آوردند.
علامه مجلسی نیز به دنبال نقل کلام شیخ مفید آن را از قول ابن شهر آشوب بیان کرده؛ ولی درباره آن اظهار نظری نکرده است.
اکنون برای روشن شدن این موضوع به
وصیت امام حسن علیهالسلام مبنی بر دفن آن حضرت کنار
رسول خدا صلیاللهعلیهوآله که آن را اساس و بهانه این جسارت دانستهاند، میپردازیم.
در تاریخ نقل شده است،
امام حسن مجتبی علیهالسلام در وصیت خود به
امام حسین علیهالسلام فرمودند: جنازه مرا کنار قبر پیامبر دفن کنید؛ چون من سزاوارتر هستم از کسانی که بدون اجازه وارد شدند...؛ ولی اگر مشکلی پیش آمد، راضی به خونریزی نیستم؛ بلکه جنازه مرا به بقیع ببرید و کنار مادربزرگم (فاطمه بنت اسد) دفن نمایید.
این مطلب در بیشتر منابع اهل سنت آمده است؛ از آن جمله:
الاستیعاب،
انساب الاشراف،
تاریخ یعقوبی،
و ابن اعثم کوفی در
الفتوح.
در کتب
شیعه هم برای اولین بار در
امالی شیخ طوسی، نقل شده است که آن حضرت به امام حسین ـ علیهالسلام ـ در ضمن وصیت خود فرمود: «...وَ أَنْ تَدْفِنَنِی مَعَ جَدِّی رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) فَإِنِّی أَحَقُّ بِهِ وَ بِبَیتِهِ مِمَّنْ أُدْخِلَ بَیتَهُ بِغَیرِ إِذْنِهِ»؛
مرا کنار جدم رسول خدا به خاک بسپارید؛ زیرا من به او خانهاش سزاوارترم از کسانی که بدون اجازه او وارد خانهاش شدند.
پس از شیخ طوسی دیگر کتب شیعه مثل
بشارة المصطفی و... به نقل از وی آن را ذکر کردهاند؛ ولی در کتبی مثل
ارشاد مفید بیانی از این قسمت از وصیت نیامده است.
حتی در کافی از قول
امام باقر علیهالسلام نقل شده است که امام حسن ـ علیهالسلام ـ وصیت کرده بود که فقط برای تجدید عهد با پیامبر اکرم ـ صلیاللهعلیهوآله ـ جنازهاش را کنار مرقد پیامبر ببرند نه برای دفن، و در دنباله روایت
کافی آمده است که امام حسین ـ علیهالسلام ـ در جواب عایشه فرمود: تو هتک حرمت خانه پیامبر کردی و پدرت و کسی را که پیامبر او را دوست نداشت، آنجا وارد کردی و باید در پیشگاه
خداوند جوابگو باشی ... و بدانکه برادرم به من امر کرده که برای تجدید عهد او را پیش رسول خدا ببرم و او آگاهتر از همه به کتاب خداست که فرمود: «
لا تَدْخُلُوا بُیوتَ النَّبِی إِلاَّ أَنْ یؤْذَنَ لَکُم»؛
بدون اجازه وارد اطاقهای پیامبر نشوید. ... و ای
عایشه تو کنار پیامبر (برای دفن پدرت و عمر) صدای کلنگ را بلند کردی درصورتیکه خداوند از بلند کردن صدا کنار پیامبر نهی کرده بود.... و اگر دفن جایز بود دفن میکردیم تا بدانی که چیزی نیستی....
مجلسی در
مرآة العقول،
در بیان این
روایت میفرماید: شاید این کلام بنا بر مصلحت گفته شده باشد و بیان بدی کار دفن آن دو بدون اذن پیامبر را بیان نماید؛ وگرنه امام حسن ـ علیهالسلام ـ در حال حیات پیامبر مأذون در دخول بود و بعد از آن نیز... وی در تأیید کلام خود روایت امالی طوسی را که دلالت بر وصیت بر دفن میکرد، ذکر میکند.
همچنین در
ارشاد مفید در بیان وصیت آن حضرت آمده است: «هرگاه من از
دنیا رفتم، چشم مرا بپوشان، مرا غسل ده، کفن نما و بر تختهای (تابوتی) گذارده، کنار مزار جدم رسول خدا ـ صلیاللهعلیهوآله ـ ببر، تا تجدید عهدی کنم. سپس مرا بهسوی
قبر جدهام فاطمه بنت اسد (مادر امیرالمؤمنین) منتقل کن و در آنجا به خاک بسپار.
سپس آن حضرت فرمود: بهزودی خواهی دید جمعی به این گمان که میخواهی مرا در کنار قبر جدم به خاک بسپاری، برای جلوگیری گرد هم میآیند و مقابلتان میایستند. اکنون به تو سفارش میکنم برای خدا سعی کن در پای جنازه من، خونی ریخته نشود... .
مروان و سایر بنیامیه که جزو دار و دسته او بودند، یقین کردند که مردم مشایعتکننده قصد دارند بدن مطهر را در کنار رسول خدا به خاک بسپارند؛ ازاینرو خود را مجهز به تجهیزات نبرد کردند و با اجتماع خود راه را بر کاروان عزادار بستند. همین که امام حسین بدن مبارک را بهسوی مزار شریف پیامبر حرکت دادند تا تجدید عهدی با جدش رسول خدا کرده باشد؛ طرف مقابل (
پیروان سقیفه) در قالب جماعتی در مقابلشان صفآرایی کردند و مانع آنها شدند.
عایشه هم سوار بر قاطری به جمع آنها ملحق شد؛ درحالیکه میگفت: ما را با شما چه کار؟! میخواهید کسی را وارد خانه من کنید که من
محبت و ارادتی نسبت به او ندارم؟
مروان نوکر معاویه که زمینه را برای عقدهگشایی مناسب دید، دهان باز کرد و گفت: عثمان در دورترین نقطه
دفن شود و حسن در کنار پیامبر؟! چنین چیزی نشدنی است.
و بعد با جمله «وَ أَنَا أَحْمِلُ السَّیْفَ» تشیعکنندگان را
تهدید به
جنگ و برخورد شدید کرد.
نزدیک بود فتنهای به پا شود که
ابن عباس جلو رفت و خطاب به مروان گفت: « ارْجِعْ یَا مَرْوَانُ مِنْ حَیْثُ جِئْتَ » برگرد به همان جایی که بودی؛ ما قصد نداریم این بدن مطهر را در کنار رسول خدا به خاک بسپاریم؛ تنها قصدمان این است که با
زیارت دادن این بدن مبارک، تجدید عهدی با رسول خدا شده باشد و بعد از آن به سمت بقیع رفته و او را بنا بر وصیت حضرتش در کنار قبر مادربزرگش
فاطمه (بنت اسد) به خاک میسپاریم.
مطمئن باش اگر وصیت کرده بود که بدن مطهرش را کنار رسول خدا دفن کنیم، تو کوچکتر از آن بودی که بتوانی مانع ما شوی؛ ولکن آن حضرت به خدا و رسولش و نیز حرمت قبر شریفش بیش از دیگران
عالم است و میدانست که نباید خرابی در آن پدید آید؛ چنانچه این کار را دیگران کردند و بدون اذن آن حضرت ـ صلیاللهعلیهوآله ـ به خانهاش وارد شدند... .
و باز در ارشاد آمده است:
ابن عباس پیش آمد و خطاب به عایشه گفت: این چه رسوایی است؟ عایشه! روزی بر استر و روزی بر شتر! (اشاره به
جنگ جمل) میخواهی نور خدا را خاموش کنی و با دوستان خدا بجنگی؟ بازگرد! و از آنچه میترسیدی خیالت راحت باشد که ما طبق وصیت، بدن مطهر را اینجا دفن نمیکنیم، خوشحال باش که تو به هدفت رسیدی؛ ولی خدا هرگاه که باشد،
انتقام اهل بیت عصمت را از دشمنانشان خواهد گرفت.
«وَ قَالَ الْحُسَیْنُ وَ اللَّهِ لَوْ لَا عَهْدُ الْحَسَنِ إِلَیَّ بِحَقْنِ الدِّمَاءِ وَ أَنْ لَا أُهَرِیقَ فِی أَمْرِهِ مِحْجَمَةَ دَمٍ لَعَلِمْتُمْ کَیْفَ تَأْخُذُ سُیُوفُ اللَّهِ مِنْکُمْ مَأْخَذَهَا وَ قَدْ نَقَضْتُمُ الْعَهْدَ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمْ وَ أَبْطَلْتُمْ مَا اشْتَرَطْنَا عَلَیْکُمْ لِأَنْفُسِنَا»؛ و امام حسین ـ علیهالسلام ـ فرمود: به خدا سوگند! اگر برادرم با من پیمان نبسته بود که خونی ریخته نشود، میدیدید که چگونه شمشیرها جان شما را میستاند، شما همان روسیاهانی هستید که عهد میان ما و خودتان را شکستید و شرایط آن را
باطل ساختید.
آنگاه جنازه امام حسن مظلوم ـ علیهالسلام ـ را به طرف بقیع برده و در کنار قبر جدهاش فاطمه بنت اسد به خاک سپردند.
این عبارت
شیخ مفید بود که استاد این فن است؛ ولی در آن بحث از وصیت بر دفن نیامده بود؛ به هر جهت، امام حسین ـ علیهالسلام ـ بنا بر وصیت برادر، جنازه را به سمت بقیع برد و در آنجا دفن نمود. در این زمینه کتب اهل سنت مثل
تاریخ ابن عساکر
نیز این موضوع را بیان کردهاند؛ همچنین نقل شده است که هر دو طرف لباس جنگ پوشیده و میان آنان تیراندازی شد.
اکنون با توجه به آنچه از این دو
کتاب معتبر شیعه نقل کردیم، در چند بند به نتیجهگیری و جواب از سؤال مربوط میپردازیم:
اصل وصیت آن حضرت مبنی بر دفن کنار
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله، دلیل محکمی ندارد، حتی بنا بر روایت کافی شخص دیگری هم چنین قصدی را نداشته است، و کار ناصوابی محسوب میشده است.
پس از آگاه شدن از عدم قصد، همانطور که خود
امام مجتبی علیهالسلام پیشبینی کرده بود بهانهای بر چنین قصد شومی نبود، گرچه از بنیامیه و کینههای آنان هر آنچه بگویی بر میآمد.
عملی کردن چنین تهدیدی برای عائشه که در جنگ جمل بیآبرو شده بود، هم پیامد خوبی نداشت با توجه به آنچه مردم مدینه از امام مجتبی ـ علیهالسلام ـ سراغ داشتند جوری که مروان با آن همه خباثت در تشیع جنازه شرکت کرد و از حلم و بزرگواری آن حضرت صحبت نمود.
بنابراین اصل تهدید مسلّم است؛ ولی عملی شدن آن قطعی نیست؛ و گرنه بنیهاشم هم آرام نمینشستند و لااقل در اشعار و یا صحبتهای آنها بعدها، بیش از این بیان میشد.
کشیدن تیر از
تابوت قطعاً ملازم با برخورد با جنازه و خونی شدن کفن نیست، چون چهبسا به چوبه تابوت برخورد کرده و به جنازه شریف نرسیده باشد؛ لذا ذکری از تعویض کفن در تاریخ نیامده است.
در منابع
اهل سنت راجع به تیراندازی غیر از آنچه ابن شهر آشوب از زمخشری نقل کرده و الآن در
کتاب او نیافتیم، چیزی بیان نشده است. بله وصیت به دفن را بسیاری از آنها نقل نموده بودند.
پایگاه اسلام کوئست.