اثبات خدا با عقل
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: اثبات خداوند، عقل، برهان فلسفی، قانون علیت، برهان وجوب.
پرسش: خداوند را از راه عقلی میتوان اثبات کرد؟ اگر جوابتان برهان وجوب و امکان است که بر اساس علیت است. خود قانون علیت چگونه اثبات میشود؟ اگر خداوند بهطور قطعی قابل اثبات است، پس چرا برخی فیلسوفان غربی ملحد یا لاادریاند؟ امکانش هست روزی کسی پیدا شود که برای عدم وجود خدا برهان دهد؟
پاسخ: خدا از طریق برهان عقلی با قطعیت تمام قابل اثبات است و همه تشکیکهایی که بر این براهین وارد شده سیر خاص خود را در فلسفه غرب داشته و در ادامه موج شکگرایی و ساقط شدن عقل جزئی از جایگاه حجیت مطرح شده است و این امر هرگز به معنای رد کردن خدا نبوده است.
ضمن اینکه برای عدم وجود خدا هرگز نمیتوان برهان اقامه کرد؛ چون کسانی که وجود خدا را رد میکنند، چیزی را رد کردهاند که برایشان مجهول است و چگونه آن کس که نمیداند، میتواند عدم وجود چیزی را که نمیداند به اثبات برساند.
نهایت اینکه میتواند مدعی شود که وجود چنین چیزی برایش قابل درک نبوده یا به اثبات نرسیده است.
وجود خالقی برای
عالم با برهان قاطع عقلی به اثبات رسیده، ولی در عین اثبات اصل وجود خدا،
عقل بشری از درک کنه خدا عاجز بوده، آن را ماورای ذهنیات خود مییابد.
عقل سلیم نسبت به حادث بودن و معلول بودن خود و سایر پدیدههایی که نسبت به آنها
شناخت دارد، اذعان داشته و آنها را بینیاز از علت نمییابد؛ چراکه عقل درمییابد که عالم امکان مدام در معرض تغییر و نابودی است و برای ایجاد و بقا مستمراً محتاج به علتی فراتر از خویشتن است. تشکیکهایی که در بحث علیت شده، هرگز به معنای قطعی شدن و عقلی شدن عدم نیاز معلول به علت و بینیاز و مستقل بودن ممکنات نیست، و این فقط تشکیکی است که به اثبات نرسیده هرچند پایههای عقل جزئی و جدا شده از
وحی را به لرزه در آورده باشد. با این حال حتی تشکیک در حجیت عقل هم نبودن خدا را به اثبات نمیرساند و این تردیدها تاکنون نتوانسته کسانی که به معلولیت و احتیاج مدام ممکنات
یقین دارند را ملزم به تردید در این اصل نماید.
توضیح مطلب اینکه، تمام تشکیکهایی که در مورد اصل مسئله عقل و استدلالهای عقلی و ذهنی صورت گرفته که معمولاً فلسفههای غربی به آن ختم شدهاند (که معتقد شدهاند هر چیزی که از طریق ذهنیات به اثبات رسیده به همان میزان ممکن است مورد انکار باشد)، به معنای رد کردن خدا نیست؛ بلکه فقط بازگوکننده این حقیقت است که خدا و یقین به خدا را باید در ماورای ذهن جستوجو کرد و اساساً ذهن بهطور ذاتی حالت تزلزل و تضاد و تشکیک داشته و مادامی که با دل به
وحدت نرسد، از شک رهایی نخواهد داشت و تلاش برای پیچیده کردن استدلالهای عقلی کلید حل مسئله نیست.
بن بستی که "غربِ فلسفی" در یافتن خدا به آن رسیده، ناشی از این بوده است که در یک دوره خواسته است همه حقایق را از زاویه اثبات عقلی (عقل جزئی و تجربه) دریابد و در دوره دیگر، خود به پوچی ذهنیات خود معتقد شده و بهکلی از عقل دست شسته است؛ در یک دوره عقلپرستی صرف را روش خود قرار داده و در دوره دیگر مخالفت کامل با حجیت عقل را راه نجات دانسته است، ولی هر دوی این افراط و تفریطها که در این سیر نافرجام صورت گرفته، ناشی از
انحراف در معرفتشناسی انسانی بوده که آن هم علتی جز دور شدن انسان از
فطرت سلیم خود نداشته است.
بنابراین تشکیک در براهین فلسفی در فلسفههای غربی به معنای تشکیک در
ایمان به خدا نیست؛ بلکه به معنای تشکیک در قدرت و توانایی عقل برای یافتن خداست؛ ما میدانیم که راه رسیدن به خدا و یقین به او شناخت قلبی و درونی خویشتن است و تمرکز صرف بر مباحث فلسفی و استدلالی نتیجهای جز تشکیک مدام در همین فلسفهها نخواهد داشت.
بنابراین بهطور خلاصه باید گفت که برهانی بودن وجود
خالق با دلالت عقل سلیم امری واضح است؛ اما ایمان کامل به خدا و یافتن خدا نیازمند به قلبی آگاه است تا یقین را در انسان به بار آورد و محور قرار دادن عقل جزئی و محاسبات کمی و علمی و موشکافی در همین محاسبات به معنای پرستش ناخودآگاه عقل استدلالی و علوم تجربی و تکنولوژیکی بوده و نتیجهای جز تشکیک مدام در همه چیز نخواهد داشت
این راهی است که معرفت انسانی در
تاریخ فلسفه غرب از یونان تا عصر حاضر طی کرده و از پرستش عقل جزئی شروع و در
نهایت به تردید در خود این عقل ختم شده است.
ولی این سیر فکری بههیچوجه به معنای بیاعتبار شدن ایمان به خدا نیست؛ چراکه راه ایمان و رسیدن به خدا در عین برخورداری از مبانی متقن عقلی همواره از مجرای فطرت بوده و انسانهای عادل و صادق که قلبهایی زنده داشتهاند، در هر عصری یقین به خدا پیدا کرده و قادر به معرفت ایمانی و قلبی او شدهاند.
حال این سؤال را از خود میپرسیم که آیا همین عقل جزئی و ماهیتاندیش که کانون آن، ذهن انسان است، درحالیکه حتی (بنا بر ادعا) در یقینیترین اصول استدلالی خود نیز تردید دارد، میتواند حقیقت
خداوند را رد کند و بر نبودن خدا برهان قطعی اقامه کند؟
پاسخ به این سؤال ناگفته معلوم است؛ چراکه
نهایت ستیزه عقل جزئی این بوده است که در حجیت خود نیز تردید کند، حال چنین عقلی چگونه و با چه ابزاری میخواهد وجود خدا را بهطور یقینی رد کند؟ آیا با همین ابزاری که ذات آن بر شک و تردید و عدم یقین است میتوان مطلبی یقینی در مورد خدا گفت؟ آیا با چنین ابزاری میتوان بر عدم وجود خدایی برهان اقامه کرد که ماورای ذهن و یافتههای ذهنی انسان است؟
به عبارت دیگر، چگونه آن کس که نمیداند و همواره در
ظن و تردید است میتواند عدم وجود چیزی را که نمیداند به اثبات قطعی برساند.
بعد از اثبات این بحث، خوب است به روایتی اشاره کنیم که شامل گفتوگوی
امام صادق علیهالسلام با فردی دهری و منکر حدوث عالم است که این روایت اگر از زیورهای زمانی و مکانی پیراسته شود، ارتباط دقیقی با بحث ما خواهد داشت:
«هشام بن حکم گوید: در مصر زندیقی بود که سخنانی از حضرت صادق ـ علیهالسلام ـ به او رسیده بود و به
مدینه آمد تا با آن حضرت مباحثه کند. در آنجا به حضرت برنخورد، به او گفتند به مکه رفته است، آنجا آمد، ما با حضرت صادق ـ علیهالسلام ـ مشغول طواف بودیم که به ما رسید ... امام صادق ـ علیهالسلام ـ فرمود: چون از طواف فارغ شدم نزد ما بیا. زندیق پس از پایان طواف نزد امام آمد و در مقابل آن حضرت نشست و ما هم گردش بودیم، امام به زندیق فرمود: قبول داری که زمین زیر و زبری دارد؟ گفت: آری فرمود: زیر زمین رفتهای؟ گفت: نه، فرمود: پس چه میدانی که زیر زمین چیست؟ گفت: نمیدانم ولی گمان میکنم زیر زمین چیزی نیست!
امام فرمود: گمان (ظن) درماندگی است نسبت به چیزی که به آن یقین نداری. سپس فرمود: به
آسمان بالا رفتهای؟ گفت: نه فرمود: میدانی در آن چیست؟ گفت: نه فرمود: شگفتا از تو که نه به مشرق رسیدی و نه به مغرب، نه به
زمین فرو شدی و نه به آسمان بالا رفتی و نه از آن گذشتی تا بدانی پشت سر آسمانها چیست و با این حال آنچه را در آنهاست منکر گشتی، مگر عاقل چیزی را که نفهمیده انکار میکند؟! زندیق گفت: تا حال کسی غیر شما با من اینگونه
سخن نگفته است امام فرمود: بنابراین تو در این موضوع شک داری که شاید باشد و شاید نباشد! گفت: شاید چنین باشد. امام فرمود: ای مرد کسی که نمیداند بر آنکه میداند، برهانی ندارد، و آن کس را که نمیداند،
حجت و برهانی نیست. ای برادر اهل
مصر از من بشنو و دریاب؛ ما هرگز درباره خدا شک نداریم».
پایگاه اسلام کوئست.