مذهب اک
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه:فرقه اکنکار،فرق غیردینی.
پرسش:مسلک "اک" چه مسلک و مرامی است؟ آیا چنین مسلکی می تواند حق باشد؟
جوانی از خانواده های مذهبی را که گرفتار مسلک "اک" شده است، راهنمایی فرمایید، آیا چنین مسلکی می تواند حق باشد؟
یکی از وظایف هر مسلمان، اعتقاد و پذیرش اصول اساسی دین و مذهب است، به طوری که فقهای گرامی فرموده اند: عقیده مسلمان به
اصول دین ، باید از روى دلیل باشد.
اگر این عقاید و اصول را بدون دلیل قبول کرده باشد، همیشه خطر سقوط در پرتگاه های انحراف برای او وجود دارد. امروز که جاذبه های مکاتب انحرافی بسیار زیاد شده است، این حکم
اسلام بیشتر خودش را نشان می دهد. یکی از این مکاتب، مذهب "اک" یا " اکنکار " است. در باره این گروه در چند محور وارد بحث می شویم:
۱. تعریف و تاریخچه
۲. عقاید و باورها
نام این فرقه، اکنکار ( Eckankar ) و پایه گذار آن پال توئیچل است. تاریخ تولد وی را ۱۹۰۸، ۱۹۱۰، ۱۹۲۰ و تاریخ فوت وی را ۱۹۷۱ ضبط کرده اند. سال پایه گذاری این مسلک ۱۹۶۵ است. اکنکار در زمان
انقلاب فرهنگی در دهه ۱۹۶۰، زمانی که فرهنگ جدید، مشوق حکمت رازورانه باستانی شد، پدید آمد. اکنکار به طور رسمی در ۲۲ اکتبر ۱۹۶۵ در سان دیاگو کالیفرنیا به صورت یک سازمان غیر انتفاعی تأسیس شد.
توئیچل در دوران جوانی به فعالیت های گوناگونی پرداخته، اما تلاش کرده تا از آن به عنوان ابزاری برای بیان واقعیت های زندگی اش استفاده کند. از این رو، وی آثاری از خود برجای نهاد که به دلیل ابهامات موجود در آن ، سال ها طول می کشد تا تاریخ دانان از آنها سر در آورند.
عمده ترین سردرگمی ، مربوط به تعیین زمان ، مکان و طبیعت تولد توئیچل و نیز ویژگی های مربوط به اوایل زندگی وی است . پال توئیچل در سال ۱۹۴۲ وارد نیروی دریایی شد و در همین سال با کامیل بالو ( Camil Balloew )
ازدواج کرد.
در این ایام ، زندگی اش را با روزنامه نگاری شروع کرد و با نام های مختلف برای نشریات دوره ای گوناگون قلم می زد. در همین زمان بود که به توضیح و تبیین گروه های گوناگون دینی پرداخت .
در سال ۱۹۵۰ به همراه همسرش به عضویت کــلــیــســــای خــــودشــنـــاســـی مـــونــیــســـم مـطلق ( Church of Self Monism-Revelation of Absolute ) و زیرشاخه دنـبـالـه روی از خـودشـناسی ( Self-Realization Fellowship ) در واشــنــگــتـــن درآمــد. رهـبـری ایـن گـروه را سـوامـی پریماناندا ( Swami Premananda ) به عهده داشت که در نوشته های آخر توئیچل از او به سودار سینق ( Sudar Singh ) نیز یاد شده است . به دنبال جدایی از این گروه، در سال ۱۹۵۵، پال توئیچل و همسرش نیز از هم جدا شدند. وی سپس به کیرپال سینق ( Kirpal Singh ) پـــــــایــــــه گــــــذار روحــــــانــــــی ساتسانگ ( Ruhani Satsang ) شاخه ای از سنت راداسوامی پیوست .
در سال ۱۹۷۱ پال توئیچل درگذشت . داروین گـــراس ( Darwin Grass ) بــه عـنــوان نهصد و هفتاد و دومین استاد اک جانشین او شد. گراس باعث نزاع های زیادی درباره اکنکار شد؛ چرا که بسیاری از طرفداران این آیین، وی را ـ با این که از سوی هیئتی از اعضای اکنکار، از جمله همسر پال توئیچل به این سمت انتخاب شده بــود ـ شـایـسـتـه جـانـشـیـنـی اسـتـاد پـیـشـیـن نمی دانستند. سرانجام گراس تمامی اختیارات و مسئولیت هایش را که به استاد زنده اک مربوط می شد، از دست داد و هارولد کلمپ به عنوان نهصد و هفتاد و سومین استاد زنده اک جانشین وی شد.
متن مـقـدس اصــلـی ایـن آیین، شریعت ـ کی ـ ســوگماند ( Shariyat-ki-Sugmand ) است که در کنار آن، آثار پال توئیچل ، کلید جهان های سری و درآمدی بر اکنکار و آثاری از هارولد کلمپ ، رهبر نوازنده این آیین ، نظیر «هنر رؤیابینی روحانی» نیز از احترام خاصی برخوردار است .
مطابق آن چه در سایت رسمی این آیین آمده، تعداد اعضای آن که در یکصد کشور دنیا پراکنده اند، تقریباً هشتادهزار نفر است .
۱. اکنکار، طریقی است برای همکار شدن با خدا یا سوگماند ( Sugmand ) که نه مذکر است نه مؤنث . عقیده بر این است که سوگماند با
روح یا توازی افراد از طریق صوت یا نور ارتباط برقرار می کند. از این رو، نام دیگر اکنکار «دین صوت و نور» است . ارتباط را اک یا جریان اک می شناسند. اک طی قرون نام های گوناگونی گرفت . روح مقدس ، شبح مقدس ، لوگوس ، کلمه ،
روح القدس ، بانی و وادان ، شماری از این اسامی هستند. اکیست ها اک را جریان قابل سماع حیات نیز تعبیر می کنند. هـدف اصـلـی چـلا (دانشجوی اک ) رسیدن به خودشناسی و در نهایت شناخت خداست . وقتی
شناخت خدا حاصل شد، آن گاه چلا همکار حقیقی خدا خواهد شد. در عین حال، دارای هویت فردی نیز خواهد بود. این عقیده با آن چه در
آیین هندو و
بودایی وجود دارد که فرد از راه فانی شدن کامل در خدا و از دست دادن تمامی هویت فردی با خدا یکی می شود، تفاوت دارد.
۲.
خودشناسی و
خداشناسی ، هر دو از راه
طی الارض (همزمان در دو مکان بودن ) یا آن چه امروزه از سوی اکیست ها «سفر روح » نامیده می شود، حاصل می گردد.
۳. اکنکار را یک دین زنده که به طور دایم در حال تغییر و تحول است ، می دانند. این تغییرات مدام، موجب می شود که اکیست ها اتکای شدیدی بر رهبران دینی خویش داشته باشند.
۴. اکیست ها نیز مانند بوداییان و هندوها، به کرمه یا عقیده بدهی روحانی به گذشته باور دارند. هدف هر فرد، رهایی از بدهی کرمه در زندگانی گذشته و یکی شدن با خداست .
۵. تمرین دیگر، عبارت است از تمرکز روی نور و صوت یا چیزی که به شکل روحانی ماهانتا معروف است .بیش از یکصد تمرین روحانی گوناگون در اکنکار هست که از جمله آن، خواندن « HV » است و عقیده بر این است که این واژه نام قدیمی خداست ، و دیگر عقاید آنان.
سطوح بالای این مسلک جدید، خالی از تعارضها و نزاع ها نبوده است. مشاجره درباره اکنکار در اوایل دهه ۱۹۷۰، اندکی پیش از مرگ توئیچل شروع شد. برخی افراد در منبع تعالیم وی تردید کردند و او ادعا کرد که دیگران به دلیل عدم موافقت با تعالیم وی، زندگی او را تهدید کردند. توئیچل مدعی شد که هیچ یک از آموزه هایش را از منبع بشری قرض نکرده است، بلکه حاصل تجربه شخصی وی از خداشناسی در سال ۱۹۶۵ و برآمده از شهودی است که طی آن تعالیم را از «سلسله اساتید اک » به عنوان استاد زنده اک به دست آورده است . اما این ادعاها به مشاجرات پایان نداد.
زمانی که لین ، استاد مطالعات دینی ، پال توئیچل را به سرقت ادبی از اساتید خویش و جـعـل تـمـام تاریخ اکنکار متهم کرد، این مشاجرات و نزاع ها به اوج خود رسید. او اساساً خود را وقف اثبات این ادعا کرد که اکنکار و جنبش بیدارباش روحـانـی چـیـزی بـیشتر از سرقت از سنت راداسوامی نیستند. امروزه سایتهای ضد اکنکار متعددی وجود دارد. از این دسته است: . صفحه اکنکار غیر مجاز، موج نوار عصبی حامیان مسیحی و روحانیت تحقیقی.
گفتنی است که بنا بر برخی از گزارشات، مکتب اکنکار کسانی مانند
حافظ شیرازی و
فردوسی طوسی از شاعران بزرگ ایرانی را نیز جزء پیروان، بلکه اساتید "اک" می دانند! اشخاصی که به قول خودشان تمام عرفان و مواهب الاهی را از برکت
قرآن و
اهل بیت (علیهم السلام) می دانند. حافظ خود می گوید:
صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ
هرچه کردم همه از دولت قرآن کردم
شکی نیست که در طول تاریخ افراد زیادی مدعی عرفان بودند و مسلک هایی را هم در این باب به بشریت عرضه کردند، اما باید توجه داشت که نسبتی عمیق بین
عرفان و ظواهر دینی و
عقل وجود دارد، و درک این نسبت می تواند ما را از بسیاری از انحرافات نجات دهد و می تواند محکی باشد تا هر مسلکی، ادعای وصول به حقیقت را نکند.
توضیح اینکه سه مقوله
شریعت (دین)، عقل و
عرف ، پدید آورنده سیستم متعارف بشری و شکل دهنده جهان بیرونی و این سویی ما است، با توجه به ماهیت فراروند و ظاهر گریز عرفان، با دو وضعیت روبرو خواهیم بود: در نسبت با شریعت از سویی با عرفانی روبروییم که هم، پا را فراتر از حریم دین و شرع می گذارد و هم ملتزم به آن باقی می ماند و در عین حفظ ظاهر به باطن راه می برد و از سویی دیگر با عرفانی که خود را از شریعت می رهاند و التزام بدان را از دست می دهد. در حالت نخست، عرفان به معنای تعمیق شریعت و پیوند ظاهر دین با باطن آ ن است و در حالت دوم، عرفان از مرز شریعت عبور می کند و دین را وا می نهد و پیوند با ظاهر را به قیمت کسب باطن از کف می دهد. در نسبت با عقل از سویی با عرفانی مواجهیم که فراتر از عقل و احکام آن است؛ ولی به این معنا که آن را تعمیق می بخشد و مرزهای ظاهر آن را می گسترد و با ظاهر به فراسوی باطن پر می گشاید. از سویی با عرفانی که خود را از قید و بند عقل و لوازم آن رها کرده، از حریم ظاهری آن می گریزد و در واقع با انکار منطق و عقل متعارف، خود را به طوری ورای طور عقل می کشاند.
در نسبت با عرف و عادت نیز از سویی با عرفانی که به قواعد عرف و آداب ظاهری و هنجارهای فردی و اجتماعی گردن می نهد مواجهیم؛ گرچه به فراسوی آنها نیز می رود و از سویی با عرفانی روبروییم که با بی اعتنایی به قواعد و آداب عرف و عادت پا به وادی عرف ستیزی، سهل انگاری و اباحی مسلکی می نهد.
همان گونه که ملاحظه شد، عرفان در حالت نخست، عرفانی حقیقی و متعادل است؛ زیرا ظاهر و باطن را توأمان خواستار است و یکی را به قیمت دیگری از دست نمی نهد و التزام به یکی را بدون پاسداشت دیگری نمی طلبد، ولی در حالت دوم، عرفان آسیب دیده و آسیب رسان است که در قوی ترین حالت، ضد شریعت، عقل، عرف، عادت و در ضعیف ترین حالت، گریزان از این مقولات است.
پس عرفان اصیل و حقیقی یا همان چیزی که در معنای واقعی کلمه می توان آن را عرفان خواند، عرفانی دشوار، دیریاب و ناب است و کار سهل انگاران و خوش نشینان نیست. در مقابل، عرفان های بدلی یا شبه عرفان ها هستند که بی اعتنا به شریعت، عقل و عرف اند؛ از این رو هم متعددند، هم سهل الوصول و هم جاعلان و حامیان آن بسیارند.
البته همان گونه که درباره پدیده های عرفانی گذشت، همین شبه عرفان ها نیز به نسبت قربشان به حقیقت عرفان، از این حقیقت بهره می برند و در نزد بسیاری مطلوب و جاذب می افتند و در عین حال به مقدار بعدشان از این حقیقت، مجازی و میان تهی تلقی می شوند که هم آسیب می بینند و هم آسیب می زنند.
از آنچه گذشت می توان اصولی را برگرفت و در راه اصلاح و تعدیل رویارویی با شبه عرفان ها و شبه عرفانی ها به کار بست:
۱. عرفان ها باید به اصول و
متون دینی بازگشت کنند که در آنها وجود
خدای مطلق و متعالی مفروض گرفته می شود.
۲. عرفان ها باید طریقت و شریعت را با هم مقرون کنند و آن را با هم و نه جدا از هم بخواهند.
۳. باید بر پایه های
عقل سلیم و مبانی نظری قوی توجیه شوند.
عرفان نظری و
عملی را باید با هم دانست و با هم خواست.
۴.
عرفان های غیردینی باید با
عرفان های دینی قیاس شوند، تا صحت و سقم آنها معلوم گردد؛ زیرا روح و جوهر اصلی عرفان ها که همان وحدت گرایی و بیان ناپذیری است، تنها با
عرفان دینی قابل تفسیر و توجیه است.
۵. همه پدیده های روانشناختی و فرا روانشناختی مرتبط با
تجارب عرفانی باید با محک ها و معیارهای
تجربه عرفانی دینی سنجیده و صحت و سقم آنها باز نموده شود.
۶. همه تجارب شبه عرفانی چه در حالت های تعادل روحی و روانی و چه در موارد ناهنجاری های روانشناختی و مرضی باید شبه عرفان یا
عرفان مجازی تلقی شوند و چند و چون آنها باید تنها با مرجع قرار گرفتن تجربیات اصیل دینی سنجش شود. این پدیده ها شامل طیفی وسیع از طالع بینی های هندی، چینی، خورشیدی تا انرژی درمانی، عرفان درمانی، عشق درمانی، روح پژوهی، طریق دارما، عرفان آکنکار، یوگا، بودا و آثار کسانی از قبیل: کاستاندا، کوئیلو، کریشنا، سیلور استاین، پل توئیچل، راد استایگر، اشو، اریک فروم، جک کانفیلد و دیگران می شود".
به هر حال در نقد این فرقه توجه به این نکته از اهمیت برخوردار است که برای اطمینان از تعالیم هر دین و آئینی باید تعالیم و قضایای مطرح آن را با معیار عقل و سخن معصومان سنجید.
این فرقه همانگونه که دانسته شد ازسویی از دیدگاه بزرگان دین شناس، یک مسلک مسروقه است. و از سویی دیگر رهبران این گروه از جایگاه
عصمت برخوردار نبودند و چه بسا همه این امور زایده خیالات شان بوده باشد. بر این اساس ما اطمینانی به صحت کلمات رهبران این گروه نداریم مگر این که تک تک گزاره های آنان را بررسی کنیم و با آموزه های
مکتب اهل بیت که نشأت گرفته از آموزه های معصومان است بسنجیم.
با این حال دقت در عقاید مختصری که در این مقاله عرضه شد ما را به این نکته رهنمون است که برخی از این عقاید هیچگونه سنخیتی با تعالیم
وحی و معصومان ندارند و از اساس بی اعتبار هستند.
تفصیل نقد این عقاید، در این مجال نمی گنجد و در صورت تمایل می توان در نوشتار دیگری بدان پرداخت.
پایگاه اسلام کوئست