محمّد بن علی شلمغانی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: شلمغان،
امام مهدی (علیهالسّلام)،
حسین بن روح،
غرور،
نجاشی،
حسادت.
پرسش: محمّد بن علی شلمغانی (ابن ابیالعزاقر) کیست؟
پاسخ:
محمّد بن علی شلمغانی، از اهالی روستای
شلمغان از توابع واسط عراق بوده است. از ابتدای زندگی او، آگاهی چندانی در دست نیست. شهرت او، به دوران پس از
نیابت حسین بن روح، مربوط است.
اوّلین ملاقات حسین بن روح با
شیعیان پس از آغاز نیابت خاص، در منزل شلمغانی صورت گرفت.
شلمغانی، پس از آن هم به عنوان نماینده و واسطه حسین بن روح، نایب سوم
امام مهدی (علیهالسّلام) با مردم ملاقات میکرد و درخواستهای آنها را میگرفت و جواب
امام (علیهالسّلام) را بدانان تحویل میداد.
به عبارت دیگر، او نماینده امام مهدی (علیهالسّلام) محسوب نمیشد؛ بلکه دستیار حسین بن روح، محسوب میشد و برخی کارها را انجام میداد.
اُمّ کلثوم، دختر نایب دوم، میگوید: شلمغانی نزد بنیبسطام جایگاه و اعتباری ویژه داشت زیرا حسین بن روح -که خدای از او راضی باشد- او را در میان مردم بزرگ داشته و به او جایگاه و آبرو بخشیده بود.
در زمانی که حسین بن روح، بنابر عللی، مخفیانه زندگی میکرد، شلمغانی به جانشینی از او، وظایف مقام
وکالت را پیگیری مینمود.
به احتمال فراوان، شلمغانی از جهت روانی و شخصیتی، ظرفیت تحمّل موقعیت پدید آمده را نداشت. در نتیجه، دچار
غرور وخود بزرگبینی شد.
گفتنی است
ابوعلی بن همام، نمایندگی شلمغانی از جانب حسین بن روح را مردود شمرده و گفته است: شلمغانی هیچگاه نماینده ویژه و رابط حسین بن روح با مردم نبوده است و حسین بن روح هیچگاه او را بدین مقام نگمارده است و هر کس این سخن را ادعا کند به خطا رفته است.
موقعیت علمی شلمغانی، در کتابهای غیبتنگاری مورد اشاره قرار گرفته است. ابن همام که از مخالفان جدّی اوست، از او با تعبیر «کان فقیهاً من فقهائنا»
یاد کرده است. در الغیبة طوسی آمده است:
آنگاه که لعن شلمغانی صادر شد، از حسین بن روح درباره کتابهای از او پرسش شد که با آنها چگونه مواجه شویم در حالی که خانههای ما از کتابهای او انباشته است.
این سؤال مردم، نشانگر شهرت علمی شلمغانی و نگاشتههای اوست. شهرت شلمغانی در دوره پیش از انحراف و حتّی پیش از همکاری با حسین بن روح، به جهت نگاشتههای حدیثی و غیر حدیثی وی بوده است.
نجاشی، کتابهای فراوانی برای او برشمرده که نشانگر ذوق و سلیقه وی در نگارش و ارائه نظریات خویش است. معروفیت کتاب التکلیف -که با عبارت «و بیوتنا منها ملا» توصیف شده است-، نمونه روشن فعالیتهای شلمغانی در دوران اوّلیه عمر خویش است.
موقعیت اجتماعی و علمی ویژهای که شلمغانی در آن قرار گرفته بود، موجب آن گشت که انحراف او، شوک شدیدی بر جامعه شیعی وارد کند. موقعیت زمانی اظهار و ابراز انحراف او نیز به این حادثه، اهمیت خاص میبخشید. در زمان بروز انحراف او، حسین بن روح در
زندان بود و ارتباط مستقیم با شیعیان نداشت. به سخن دیگر، در برههای که بیشترین نیاز به شلمغانی به عنوان واسطه حسین بن روح احساس میشد، این واسطه ویژه از مسیر، منحرف گشته بود.
نخستین نشانههای انحراف او با قول به حلول، آغاز شد. از جمله انحراف شلمغانی حسادت را هم ذکر کردهاند.
توجّه به گزارشهای متفاوتی که در کتاب الغیبة بدانها اشاره شده است روشن میسازد که نزدیکی و همراهی شلمغانی با حسین بن روح و حتّی پاسخگویی از جانب وی، برای مردم این تصوّر را پدید آورده بود که او باب و طریق حسین بن روح است، حتّی اگر این منصب بهگونه رسمی به وی اعطا نشده باشد. از جهت دیگر، این مقام و موقعیت، برای شخص جاهطلبی همچون شلمغانی، این گمان را پدید آورد که میتواند بهطور مستقل بدینکار بپردازد و از زیر سایه حسین بن روح، خارج شده و خود را
وکیل امام مهدی (علیهالسّلام) بخواند. رذائل اخلاقی موجود در لایههای شخصیتی وی، در این دوران بروز نمود و موجب انحراف و سقوط پلّه به پلّه او گشت.
در مورد انحراف شلمغانی اقوالی منقول هست که در ذیل به دو تن از این افراد که بیاناتی در مورد شلمغانی دارند میآوریم:
ابن همام میگوید: اولین سخن منکری که از شلمغانی شنیدم سخنی همانند سخن افراد قائل به حلول بود. او میگفت: حق و حقیقت، واحد است و نمودهای او متفاوت است گاه در لباس سفید، گاه در لباس قرمز و گاه در لباس نیلی متبلور میشود.
این سخن بهگونهای آمادهسازی فضا برای اعلام نیابت و وکالت توسّط شلمغانی است.
امّ کلثوم، دختر محمّد بن عثمان، نایب دوم امام مهدی (علیهالسّلام) نیز حکایتی را از طرفداران شلمغانی نقل میکند که آنان، قائل به حلول
روح پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و
امامان (علیهمالسّلام) در جسم نایب دوم و سوم و حلول روح
حضرت زهرا (علیهاالسّلام) در امّ کلثوم یاد شده هستند.
این سخنان، بسیار زیرکانه، مخفیانه و برای افراد خاصّی بیان شده است.
ظاهراً در این دوران، او هنوز خود را زیر بیرق حسین بن روح، مخفی کرده بود و علیه او سخن نمیگفت.
شلمغانی، پس از مدّتی ادّعای خویش را مطرح نمود و خود را شریک در نیابت شمرد. او حسین بن روح را مسئول امور مالی و خود را نماینده امام (علیهالسّلام) در مسائل علمی معرّفی کرد. او رسماً در کتاب خویش به این موضوع، اشاره کرده است.
او همچنین گفته است: ما و حسین بن روح، آگاهانه به این امر ورود پیدا کردیم.
بررسی سیر انحراف و گفتههای شلمغانی، نشانگر آن است که او مرحله به مرحله، ادّعای خویش را بالاتر برده و به موضعگیری در مقابل حسین بن روح و حتّی امام (علیهالسّلام) میپردازد. حسین بن روح به او بیاعتنایی کرد. این برخورد، شلمغانی را خشمگین ساخت بهگونهای که به تخریب باور مهدویت و وکالت پرداخت. در نهایت، او خود را نایب خاص دانست و حسین بن روح را دروغگو شمرد و از او درخواست مباهله کرد.
ظاهراً او در پیِ عدم توفیق در یافتن جایگاهی برتر، بر اثر
حسادت، به تخریب همه چیز پرداخته است. او حتی بهگونهای جسارتآمیز و هنجارشکن، انگیزه خود و سایر افراد سازمان وکالت را نیز دنیاطلبی و استفاده از موقعیت، عنوان کرد.
بر خلاف ابن هلال و ابن بلال که یارگیری خویش را از میان توده مردم آغاز کردند، محمّد بن علی شلمغانی در بین گروههای شاخص و سرشناس، به تبلیغ خصوصی پرداخت. اولین ادّعاهای او در بین بنیبسطام، مطرح شد که خاندانی سرشناس بودند. برخی از افراد این خاندان، از کاتبان حکومت بودند.
حسین بن فرات، پسر ابن فرات وزیر
و یکی از وزیران عبّاسی نیز از مریدان او بودند. هر دو گروه نام برده، «خاندان بنیبسطام و بنیفرات.» از گروههای متنفذ اجتماعی - سیاسی بودند.
آنگاه که ابن فرات از وزارت عزل شد، شلمغانی به
موصل گریخت و در نزد
حمدانیان، جایگاه یافت.
شلمغانی با ابراز عقیده به حلول و تناسخ، برخی از سادهانگاران را فریب داد.
ظاهراً اعلام حلول و
تناسخ، شیوهای مرسوم برای یارگیری بوده و پیشینه داشته است. «این نظریه را به حلّاج هم نسبت دادهاند. شاید بدین سبب شلمغانی را با عنوان «حلّاجیه» شناساندهاند.»
از عقاید و سخنان او در این زمان، اطّلاع چندانی نداریم. شیخ طوسی، برخی نظریات او را برشمرده که برای ما چندان مفهوم نیست
و از آوردن بقیه آن، صرفنظر کرده و گفته است:
و له حکایات قبیحة و اُمور فظیعة ننزّه کتابنا عن ذکرها، ذکرها ابن نوح و غیره.
ظاهراً مقصود
شیخ طوسی از «حکایات قبیحة و اُمور فظیعة»، ادّعای حلول بوده است.
ابن اثیر و
ذهبی، عقاید انحرافی بسیاری به او منتسب کردهاند که در صورت صحّت انتساب، سخن شیخ طوسی در عدم نقل آنها صحیح مینماید. «محتمل است که برخی از متعصّبان سنّی برای مقابله با جریان تشیع، این عقاید را بهگونهای زشت و رسوا، نقل کردهاند و آنها را به برخی از شیعیان سابق، منتسب کردهاند تا از این مذهب، انتقام بگیرند.» «چون بسیاری از این سخنان با وجهه علمی پیشین شلمغانی سازش ندارد.» برخی از موارد تبلیغات گروههای ضدّ شیعی، برگرفته از عقاید شلمغانی و پیروان اوست و احتمالاً بسیاری دیگر نیز به او انتساب داده شده است.
آوردهاند که در مجلس محاکمه او که به صدور حکم اعدام توسّط
حکومت عبّاسی منجر شد، یکی از پیروانش او را با الفاظ «الهی و سَیدی و رازقی» مخاطب قرار داد؛ ولی شلمغانی، که این ادعاها را به ضرر خویش میدانست سخن او را صحیح نشمرد.
پس از گزارش سخنان ناهنجار شلمغانی برای خاندان بنیبسطام، و طرح ادّعای حلول و تناسخ به وسیله او، حسین بن روح دستور داد تا آنها از او کناره گیرند و به گفتههایش توجّه نکنند؛ ولی پیروی چشمبسته مریدان شلمغانی از وی، همراه با مظلومنمایی، فرصتطلبی و توجیهگریِ شلمغانی، موجب شد که این فرمان، کارگر نیفتد.
زندانی بودن حسین بن روح در این زمان، موجب جسارت شلمغانی در ابراز ادّعاهای خود شد. حسین بن روح از داخل زندان،
توقیع امام (علیهالسّلام) درباره اعمال شلمغانی را منتشر کرد.
ابوعلی بن همام -که واسطه انتقال این توقیع و عامل انتشار آن است- گفته:
حسین بن روح درباره موضعگیری خویش [
از امام (علیهالسّلام)
] پرسش کرد زیرا او در زندان و اسیر حاکمان بود. امام (علیهالسّلام) امر به اظهار نظر او کرد و این که از دیگران ترسی نداشته باشد که در امان بوده و آزاد خواهد بود. پس از مدت کوتاهی او از زندان آزاد شد.
پس از انتشار این توقیع، شلمغانی اعتبار خویش را از دست داد و مورد لعن
شیعیان قرار گرفت. او سپس به مقابله با حسین بن روح پرداخت و درخواست مباهله کرد. حسین بن روح به این ادّعای او نیز وقعی ننهاد و در پاسخ او گفت: هر کدام از ما که زودتر از دنیا برود، بر باطل باشد. عدم مباهله حسین بن روح با او، شاید بدان جهت باشد که طرح ادّعای مباهله نیز گونهای شهرت و اهمیت یافتن برای شلمغانی بود، ضمن آن که بهانهای به دست حکومت میداد که به سختگیری نسبت به ناحیه وکالت اقدام کند و در صورت موفقیت حسین بن روح، وی بیشتر تحت تعقیب حکومت قرار میگرفت.
از این مرحله به بعد، شلمغانی از ادّعای نیابت، فراتر رفت و به ناسزاگویی و
توهین پرداخت.
شلمغانی همچنین ادّعا کرد که توقیعات امام مهدی (علیهالسّلام) را خود نوشته و به ایشان نسبت داده است. این ادّعا نیز در توقیعی به وسیله امام (علیهالسّلام) تکذیب شد.
ظاهراً در این دوران، شلمغانی امیدی به بازیابی موقعیت خویش به عنوان وکیل امام عصر (علیهالسّلام) در میان شیعیان نداشته و از اینرو، در بیاعتمادسازی مردم نسبت به سازمان وکالت، کوشیده است.
عدم توجه شیعیان به ادّعای وکالت شلمغانی،
موجب شد که او با ادّعاهای جدید، در پی جذب طرفدار برای خود باشد. او با برخی از وزیران خلافت عباسی ارتباط پیدا نمود
و رسماً ادّعای تناسخ، حلول
و اباحه
محرّمات را مطرح ساخت. پشتیبانی وزیران و قدرتمندان نیز او را در این کار، جری میساخت.
برکناری ابن فرات از وزارت، موجب فراری شدن او و پناه بردن به دولت حَمْدانی گشت.
ظاهراً در این سالها هر زمان که دولتی موافق با او در بغداد و در دستگاه خلافت عبّاسی حضور داشت، او به بغداد میآمد و به نشر عقاید خویش میپرداخت. عقاید او در میان غیر شیعیان و افراد لاابالی حکومتی نیز طرفدارانی داشت.
شلمغانی، عاقبت در سال ۳۲۲ هجری و در زمان وزارت ابن مقله، دستگیر و به اعدام، محکوم شد.
دقّت در انحراف شلمغانی و ادّعاهای خاص او در هر مرحله، نشانگر آن است که ریاستطلبی او، ریشه اساسی انحرافش بوده است. او در هر مرحله با طرح ادّعاهای جدید و بزرگتر، سعی میکرد به گونهای خودنمایی کرده، قدرت خود را بیشتر کند. ناسزاگویی او به سازمان وکالت و حسین بن روح نیز از حسادت او سرچشمه میگرفت؛ ولی در همه مراحل با شکست روبهرو شد.
اهمیت انحراف شلمغانی، به سبب شهرت شلمغانی به عنوان نویسنده توانای شیعی بود. کتاب التکلیف او در آن سالها کتاب رسمی و رایج شیعه شناخته میشد و در منزل بسیاری از شیعیان وجود داشت. انحراف او و تبلیغات غالیانه طرفداران او، موجب رواج بیاعتمادی به باورهای شیعی میگشت. ظاهراً کتاب التکلیف، در سالهای پیش از انحراف شلمغانی نوشته و توزیع شده بود. بسیاری از مطالب آن هم به تایید حسین بن روح، رسیده بود.
رواج کتاب التکلیف، همراه با انحراف و لعن شلمغانی، موجب پریشانی شیعیان شد. عبداللّه کوفی خادم حسین بن روح میگوید:
از شیخ ابوالقاسم، وضعیت نوشتههای او را جویا شدند و پرسیدند: با کتابهای او چه کنیم که خانههایمان از آنها پر است؟
ابوالقاسم گفت: همان چیزی را میگویم که
امام حسن بن علی عسکری -که درودهای خدا بر هر دوی آنان باد- در پاس خبه سؤالی مشابه فرمود. درباره کتابهای
بنیفضّال پرسیدند: با کتابهایشان چه کنیم که خانههایمان از آنها پر است؟ امام -که درودهای خدا بر او باد- فرمود: «آنچه را روایت کردهاند، بگیرید و آنچه را نظر دادهاند، رها کنید».
این مشکل نیز با بازبینی کتاب التکلیف توسّط حسین بن روح و حکم او به صحّت قریب به اتّفاق روایات و احکام موجود در آن، حل شد.
بعضی از محقّقان با توجّه به گزارشهای در دسترس کتاب التکلیف و مقایسه متون آن با کتاب فقه الرضا (علیهالسّلام)، نتیجه گرفتهاند که کتاب المسمّی بفقه الرضا (علیهالسّلام)، همان کتاب التکلیف شلمغانی است.
«ظاهراً اصل این نظریه از مرحوم سید حسن صدر است.»
روشن است که شلمغانی به سبب اتّهامات دوران پایانی عمر خویش، به وسیله رجالیان توثیق نشده است. به اقوال چند نفر از رجالیون معاصر شلمغانی و رجال متاخرین اشاراتی در ذیل میکنیم:
شیخ طوسی در کتاب الرجال، او را غالی شمرده
و در کتاب الفهرست درباره او نوشته است:
از او کتابها و روایاتی بر جای مانده است. او ابتدا بر طریق مستقیم بود و سپس، منحرف گشته، گفتارهای ناپسندی از او شنیده شد... از جمله کتابهایی که آنها را در دوره استقامت خویش نوشته، کتاب التکلیف است.
علّامه حلی و ابن داوود، او را تضعیف کردهاند.
و روشن است که این تضعیف، ناظر به دوران آخر زندگی اوست.
با وجود آن که در متن گزارش شده از خادم حسین بن روح، اعتماد به روایات شلمغانی بیان شده است، آیةاللَّه خویی به سبب ناشناخه بودن خادم حسین بن روح، شلمغانی را توثیق نکرده و روایات او را هم معتبر نمیشمارد.
حدیثنت، برگرفته از مقاله «محمّد بن علی شلمغانی» تاریخ بازیابی ۱۳۹۷/۱۲/۲۶.