علل گرایش به شیطان پرستی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلید واژه: شیطان پرستی ، شيطانگرايي، قلب، نماد
پرسش: علل گرایش به شیطان پرستی در ایران با توجه به
مسلمان بودن این کشور چیست؟
پاسخ:
در ابتدا بايد متذكر شد كه
شیطان گرايي اختصاص به
ایران ندارد، در كشورهاي ديگر- از جمله
غرب - نيز شيطان پرستي رواج داشته دارد. در اين امر عوامل متعدد دخالت دارد از جمله:
اولين و مهمترين عامل اين است كه
شیطانگرایی در وجود تمام انسانها ريشهدارد.
در روايتي از
امام صادق(ع) ميخوانيم كه
قلب هر
انسان دو
گوش دارد در يكي شيطاني نشسته و همواره به سوي
شر و پليدي دعوت ميكند و در گوش ديگر فرشتهاي است كه به
خیر و نيكي ميخواند.
درون انسان عرصه جنگ ميان شيطان و فرشته درون است. اگر شخص اراده خود را به سوي فرشته معطوف كند، شيطان را شكست داده و تسليم خواهد كرد، اما در صورتي كه انسان به پيروي از شيطان درون روي آورد،
فرشته دروني را تضعيف خواهد كرد و صد البته كه فرشتة درون هيچگاه شكست نميخورد، انسان تنها ميتواند صداي او را نشنيده بگيرد. ولي امكان از بين بردنش را ندارد؛ چون دعوت فرشته دروني همان نداي فطرت است كه تغيير و تبدّلي پيدا نميكند.
به همين علت دنبال كردن نداي شيطان جنگ دروني را پايدار ميكند و چنين كسي هيچ گاه به آرامش نخواهد رسيد، و همواره با تضاد و تعارض دروني و احساس ناكامي زندگي خواهد كرد.
يكي ديگر از علل گرايش به جنبشهاي شيطاني استفاده وسيع آنها از نمادهاست. انتقال و
نشر انديشهها از طريق گفتن يا نوشتن دشوار است و تعداد محدودي از مردم با آن
ارتباط برقرار ميكنند. اما نمادها به راحتي جايگاه خود را در فرهنگ عمومي پيدا ميكنند و به خاطر اينكه ظرفيت كار هنري دارند، به صورت جذابي در جامعه، به خصوص بين جوانان و زنان گسترش مييابند. نمادها همواره حامل معنا و پيام هستند و نوعي نگرش يا
فکر را تداعي ميكنند و رفتار خاصي را يادآور ميشوند. مثلاً مردم با ديدن گلدسته ياد مسجد و نماز ميافتند. با ديدن چراغ قرمز احساس خطر ميكنند و ميايستند. جنبش شيطانگرايي با استفاده وسيع از نمادها و به كارگيري ظرفيتهاي هنري نظير گرافيك،
سینما و از همه بيشتر موسيقي به عرصه آمده است. نمادها و سمبولهاي شيطاني روي لباسها، گردنبندها و دستبندها، انگشترها و ساعتها، از كفش تا كلاه همه جا ديده ميشود. اين نمادها با طراحيهاي متنوع و زيبا افراد را
جذب ميكنند، پس از اينكه استفاده از آنها تكرار شد و به عنوان بخشي از رفتار و سليقه شخص در آمد و به نوعي هويت و خودپندار فرد را تشكيل داد، در اين شرايط با افراد ديگري كه نمودهاي رفتاري و ذوقي همانندي را دارند، احساس همزاد پنداري كرده و خود را از آنها و آنها را از خود ميپندارد و در
رفتار و گفتار و افكار به طور ناخودآگاه شبيه به آنها ميشود.
يكي ديگر از عوامل گسترش شيطانگرايي اين است كه شيطان را منشأ قدرت معرفي ميكنند و كاميابي و موفقيت در زندگي را در روزگار غلبه شيطان در گرو دست دادن با او و سپردن
روح خود به
شیطان اعلام ميكنند. شيطانگرايان ميگويند ما در دوران غلبه شر بر خير زندگي ميكنيم و اين نشانة غلبه شيطان بر خداست، پس نيروي غالب نيروي شيطان است و در صورت همراهي با او ميتوان به نيروي لازم براي رسيدن به اهداف و آرزوها دست يافت. در حالي كه واقعيت چيز ديگري است. ما در دوره مهلت يافتن شيطان و متأسفانه سستي انسان به سر ميبريم. شيطان نه تنها رقيب خداوند نيست، بلكه رقيب انسان هم نيست و اگر انسان به خود بيايد و به خدا پناه ببرد شيطان در برابر او عاجز و ذليل خواهد شد. قرآن كريم ميفرمايد: نيرنگ شيطان ضعيف است.
و سلطهاي بر اهل ايمان و توكل كنندگان ندارد،
سلطه او فقط بر كساني است كه به او دل سپرده و فرمانش را ميپذيرند و او را شريك پروردگارشان ميپندارند.
جنبش شيطانگرايي در راستاي جا انداختن اين دروغ بزرگ كه در دوران غلبه نيروي شيطان به سر ميبريم، دست به فعاليتهاي تبليغي گستردهاي زده است.
عامل ديگر گرايش به شيطانگرايي ريشه عميق فطري دارد. روح ما انسانها پيش از پيوستن به تن مادي و حضور در اين دنيا، در
عالم ملکوت و در
محضر خداوند بوده و پروردگار خود را با تمام جلوهها مشاهده كرده و با تمام صفات عالي ميشناخته است. روح ما از آن جهت كه
خداوند را با صفات
جمال و لطف و
رحمت ديده و شناخته به او عشق ميورزد و از جهتي كه او را با صفات
جلال و
جبروت و
عظمت و قهاريت ديده، خشيت و هيبت را تجربه كرده است. در اين
دنیا كه ازآن تجربه والا و ملكوتي دور شدهايم هم در جستجوي زيبايي و
عشق هستيم و هم فطرتاً مايل به خوف و هيبت و خشيت.
همانطور كه اگر زيبايي حقيقي را نبينيم و عشق حقيقي را نيابيم، زيباييهاي موهوم و عشقهاي پوچ قلبمان را فراميگيرد، اگر عظمت و شكوه بيكران الهي را نشناسيم، با خوف و عظمت موهوم دل خود را به تپش وا ميداريم. جنبش شيطاني با
خشم و
خشونت و ايجاد
ترس براي لحظاتي قلب انسان را ميلرزاند و به اين نياز عميق فطري پاسخي موهوم و منحرف ميدهد.
در موسيقيهاي شيطان پرستي، گريمهاي وحشتناك خواننده، اشعار تند و پرنفرت، صداي بلند و حجم بالاي صدا، سرعت ريفها و ملودي، استفاده از تكنيكهاي پالم ميوت، افكتهاي ديستروشن و صحنه پردازي هول انگيز و نعرههاي دلخراش، هر بيننده و شنوندهاي را تحت تأثير قرار ميدهد و قلب او را ميلرزاند. اين هيجان براي عدهاي از جوانان دلپذير است. به ويژه اگر تصور كنيم كه جوان امروز سالهاي پرشور زندگي خود را بدون توجه به نيازهاي طبيعي در مدلي تحميلي و تكراري ميگذراند، جواني كه ناگزير است تا اواسط دهه سوم زندگي درسهاي بيارزشي را بخواند كه در آينده به هيچ دردي نخواهد خورد و در اوج
استعداد و غرور و توانايي به عنوان يك شهروند كامل شناخته نميشود، نه
شغل ، نه
ازدواج و نه هيچ يك از خواستههاي او به موقع تعريف نشده است. در اين شرايط اگر به
معنویت ناب و
معرفت خداوند هم دستي نداشته باشد، فضاي
موسیقی شيطانگرا و هراس و هيجان آن تنوع جالبي به زندگي او ميدهد. و پاسخي موقت و دروغي خوشايند خواهد بود.
شيطانپرستي يا شيطانگرايي در كشور ما هنوز در دوره
نمادین به سرميبرد و به ايدئولوژي تبديل نشده است. اما در كشورهاي غربي با توجه به شبكه
فراماسونری و نيز مباني
عرفان یهودی (
قبالا يا كابالا) به يك ايدئولوژي سياسي و مذهبي تبديل شده و كاملاً با آرمانهاي
صهیونیسم هماهنگي دارد. ولي بايد توجه داشت كه با كاركردي كه نمادها دارند، بعد از مرحلة ترويج نمادها، نوبت به انتقال
ایدئولوژی خواهد رسيد.
سایت مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی