ضرورت معاد از نگاه متکلمان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه:
ضرورت معاد،
عدل،
حکمت،
تجرد نفس.
پرسش: دیدگاه
متکلمان در مورد ضرورت معاد چیست؟
پاسخ: از موضوعات بسیار مهم و سرنوشتساز
انسان،
معاد است. مهمترین منبع
ایمان به معاد،
وحی الهی است که به وسیله
پیامبران به
بشر ابلاغ شده است. انسان پس از آنکه
خدا را
شناخت و به صدق گفتار پیامبران ایمان آورد، به
روز قیامت که همه پیامبران ایمان به آن را سرلوحه تبلیغ و
دعوت خود قرار داده اند، ایمان پیدا میکند. در این مقاله ضرورت معاد را از نگاه
متکلمان بررسی میکنیم.
قرآن در تبیین
معاد و
حیات اخروی صرفاً به بیان امکان آن بسنده نکرده است. بلکه پارهای آیات قرآنی در مقام ارائه نوعی
استدلال بر وقوع ضروری و حتمی معادند. اندیشمندان اسلامی، با الهام از این آیات ادله مختلفی را بر وقوع معاد ذکر کردهاند که به سه مورد از مهمترین آنها اشاره میکنیم:
مقدمات اصلی برهان حکمت را میتوان به شرح زیر تقریر کرد:
۱) خداوند
حکیم است، به این معنا که صدور فعل بیهوده و لغو از سوی او ممکن نیست؛ خداوند بینیاز مطلق است و هیچ غایت و هدفی برای ذات متعالی او قابل تصور نیست. با این حال فعل او حکیمانه و غایتمند است و غایت آن، نیل همه موجودات به کمال مطلوبشان میباشد.
۲)
آفرینش انسان، فعلی از افعال الهی است و بر اساس
حکمت الهی، دارای غایت خاصی است.
۳) غایت نهایی خلقت انسان آن است که به کمال ابدی و جاودان دست یابد و تحقق این غایت، در گرو وجود حیات اخروی جاویدان است؛ زیرا اگر حیات آدمی با توجه به پیچیدگی و عظمت وجود او، در زندگی چند روزه
دنیا محدود گردد و با مرگ، هستی او نابود شود و به جهان جاودانهای انتقال نیابد خلقت او
لغو و
بیهوده خواهد بود. (
آیات ۱۱۵و۱۱۶
سوره مومنون،۳۸-۴۰
سوره دخان،و ۸۵
سوره حجر به این مطلب اشاره دارند.)
به عبارت دیگر، با توجه به اینکه انسان دارای روح قابل بقاست و میتواند واجد کمالات ابدی و جاودانی گردد، آن هم کمالاتی که از نظر مرتبه و ارزش وجودی،قابل مقایسه با کمالات مادی نیست، اگر حیات او منحصر بهمین حیات دنیوی محدود باشد با حکمت الهی سازگار نخواهد بود.
بنابراین حکمت الهی وجود سرای جاویدانی را اقتضا میکند که آدمی سرانجام به آنجا منتقل شود و تا ابد در آن به سر برد.
یکی از صفات کمال خداوند، صفت
رحمت است و مفاد آن این است که خداوند نیاز موجودات را برآورده و هر یک را به سوی کمالی که شایسته آن است هدایت کرده و نایل میسازد. آفرینش انسان با ویژگیهایی که دارد، به روشنی بر اینکه او شایستگی حیات ابدی را داراست دلالت دارد زیرا:
اولاً: اندیشه حیات جاودانی را داراست.
ثانیاً: خواهان حیات ابدی بوده و آن را
آرزو میکند.
ثالثاً: انسان بر پایه نظام
ایمان و
عمل صالح، در سطحی فراتر از حیات طبیعی و حیوانی قرار گرفته و استعداد حیاتی برتر و سعادتی جاودانه را کسب می کند، چنانکه بر پایه نظام کفر و فسق نیز استحقاق حیاتی فروتر از حیات حیوانی را به دست می آورد، که آن نیز در قالب حیات دنیوی نمیگنجد. بنابراین اگر پس از این حیات موقت، حیاتی پایدار و ابدی نباشد، شایستگی و استحقاق یاد شده در انسان، هیچگاه به فعلیت نخواهد رسید و این با عنایت و رحمت الهی سازگار نیست. در واقع منتهی نشدن حیات دنیوی به حیات اخروی، مانند این است که هیچ جنینی با وجود اینکه به یک سلسله تجهیزات متناسب با حیات بیرون از رحم آفریده شده است، و استعداد آن را دارد به آن دست نیابد و حیات او پس از پایان یافتن زندگی موّقت در
رحم، به کلی پایان پذیرد و این بر خلاف رحمت الهی است. قرآن کریم در این باره میفرماید:
قُلْ لِمَنْ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلْ لِلَّهِ کَتَبَ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ لا رَیْبَ فِیه
بگو از آن کیست، آنچه در آسمانها و زمین است؟ بگو برای خدا است، رحمت (و بخشش) را بر خود حتم کرده (و به همین دلیل) همه شما را بطور قطع در
روز قیامت که در آن شک و تردیدی نیست مجتمع خواهد کرد.
از
صفات خداوند،
عدل است و آفرینش او نیز بر عدالت است. با این همه ما در جهان میبینیم که انسانهای با فضیلتی به پاداش اعمال خود نرسیدهاند و در مقابل، انسانهای شروری نیز به کیفر اعمال خود نمیرسند؛ دلیلش هم این است که دنیا ظرفیت تحقق عدالت را ندارد. از طرفی دیگر، چون خدا
عادل است و در حق هیچ انسانی ظلم روا نمیدارد و در پیشگاه او ستمگران و بدکاران با نیکان برابر نیستند و
پاداش و
کیفر هر عملی را به تناسب میدهد، باید جهان دیگری باشد که عدالت خدا را برتابد و در آنجا پاداش و کیفر هرکس بنا بر عملش داده شود؛
بنابراین باید معاد وجود داشته باشد.
فطرت به معنای نوع آفرینش است؛ یعنی انسان به گونهای آفریده شده است که میل به زندگی بقا و جاودان دارد و از نیستی و فنا بیزار است. دنیا شایستگی ابدیت ندارد. بنابراین حیات جاودان یا سرای آخرت و معاد ضروری است؛ زیرا اگر معاد وجود نداشت، میل به بقا و جاودان طلبی و محبت ابدیت خواهی در نهاد انسان باطل و بیهوده بود و خداوند حکیم کار عبث و بیهوده انجام نمیدهد.
امام خمینی(ره) برهان فطرت را بر اثبات معاد اینگونه به کار میبرد:
بدانکه یکی از فطرتهای الهیه که مفطور شدهاند جمیع عائله بشر و سلسله انسان بر آن، فطرت عشق به راحت است؛ که اگر در تمام دوره های تمدن و توحش و تدین مراجعه شود و از تمام افراد سوال شود که این تعلقات مختلفه برای چیست و این همه تحمل مشاق و زحمات در دوره زندگی برای چیست؟ همه متفق الکلمه با یک زبان صریح فطری جواب دهند که ما هر چه می خواهیم برای راحتی خود است... و چون چنین راحت غیر مشوب به زحمت، در این دنیا ممکن نیست، پس ناچار در دار تحقق و عالم وجود باید عالم باشد که راحتی او مشوب نباشد به رنج و تعب؛ استراحت مطلق بی آلایش به درد و زحمت داشته باشد و خوشی خالص بی شوب به حزن و اندوه در آنجا میسر باشد و آن دار نعیم حق و عالم کرامت ذات مقدس حق است و می توان آن عالم را به فطرت حریّت و نفوذ اراده که در فطرت هر یک از سلسله بشر است اثبات کرد.
نفس، جوهری مستقل بالذات و محتاج به بدن، بالفعل است. از این رو دارای دو وجهه است. به یک وجهه جوهری است عقلانی روحانی و از عالم اعلی و اشرف از این عالم جسمانی و به وجهه دیگر دارای انحطاط و تنزلی است به درجات و مراتب قوا و آلات جسمانی بدون اینکه برای او نقصان و عیبی (نسبت به حالت تجردش) باشد. به عقیده صدرالمتألهین نفس دارای دو نشئه عقلی و جسمی و به عبارت دیگر جسمانیه الحدوث و روحانیه البقاست. منظور وی آن است که نفس همراه با خلق بدن خلق شده، همراه او در این دنیا زندگی میکند و پس از مرگ و مفارقت روح از بدن، به حیات خود ادامه میدهد.
بنا به مسلک و مرام صدرالدین علت موت طبیعی، حرکت نفس به عالم خود و رجوع روح مجرد به سمت کمال، برای رسیدن به مقامات و مراتب شایسته آن است. به این معنی که نفس در اول وجود عین مواد و صور حالّ در مواد است و بعد از رسیدن به مقام انسانی به تدریج تعلق آن رو به ضعف رفته تا آنکه ناگهان این قشر تن را رها مینماید. غرض از تعلق نفس به بدن نیل به درجات لایق آن است و بعد از حصول هدف، جهت تعلق از بین میرود. این وصول به کمال برای نفس روی نمیدهد مگر در دار آخرت.
سایت پژوهه.