شطحیات
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: شطحیات،
عرفان اسلامی،
عرفان نظری.
پرسش: شطحیات در سخنان عرفا دارای چه تفسیر و توجیهی است؟
پاسخ: معنای حقیقی وحدت وجود، این است که "وجود" حقیقتی است، واحد و ازلی، و آن جز خدا نیست و غیر از او، وجود حقیقی ندارد، و هر چه به نظر میآید، در حقیقت، مظاهر گوناگون آن حقیقت واحده است که به صورت اشیا
تجلی یافته است، و اینها همه تجلی آن وجود حقیقی واحد هستند. بلکه نسبت این کثرات به خدا؛ مانند نسبت سایه است با صاحب سایه. اما مواردی که در سؤال به آن اشاره شده، از قبیل شطحیات است که نباید ظاهر آن را معنا کرد، بلکه باید معنای باطنی آن را لحاظ کرد
ابیات مشهور زیر و سخنان دیگر مدعیان
وحدت وجود دارای چه توجیهی است؟
یکی هست، و هیچ نیست، جز او
هر دو عالم ،یک فروغ روی اوست،
گفتمت پیدا، و پنهان نیز هم
گویند که کنه ذات حق نتوان یافت،
ما یافتهایم، که کنه ذاتش ماییم
ای قوم به حج رفته؛ کجائید؟ کجائید؟
معبود، همین جاست ،بیائید، بیائید
آنان که طلب کار خدائید، خود آئید،
حاجت به طلب نیست، خدائید، خدائید
آنان که ادعای به خدایی رسیدن می کنند؛ مانند کسی که گفت: گر به خودآئی به خدائی رسی. یا آن که گفت: خود به خود گوینده ایاک نعبد نستعینم. حتی قادر نبودند خود را از مردن برهانند.
حضرت ابراهیم (علیهالسلام) در برابر آن شخصی که ادعای خدائی می کرد فرمودند: خدای من آن کسی است که خورشید را از مغرب بر می آورد و در مشرق فرو می برد آیا تو می توانی عکس آن را انجام دهی. ما از آنها نمی خواهیم آنچه که حضرت ابراهیم (علیهالسلام) از
نمرود خواست را انجام دهند؛ یعنی جهت گردش وضعی زمین را تغییر دهند. آیا می توانند یک
سلول را، که اگر علوم غربی نبود از وجود آن هم بی اطلاع بودیم، به گونهای علمی تشریح کنند و بگویند چگونه عمل میکند؟ آنها
خدا هستند! و محاط بر هر آنچه هست! بنابراین باید علم آنها در حد کمال باشد.
چرا در این دیدگاه وقتی می خواهند خالق و مخلوق را به هم نزدیک کنند، یا خالق را در حد نازلترین درجات مخلوق پایین میآورند و جلوه میدهند؟ مانند آن شخصی که بر سگی
سجده کرد و گفت: چیزی جز خدا ندیدم. و یا خود را به اندازه خالق بالا میبرند؟ مانند آن که گفت:
گویند که کنه ذات حق نتوان یافت
ما یافتهایم که کنه ذاتش مائیم
یا آن که گفت: "لیس فی جبتی سوی الله".
معنای حقیقی وحدت وجود، این است که "وجود" حقیقتی است، واحد و ازلی، و آن جز خدا نیست و غیر از او، وجود حقیقی ندارد، و هر چه به نظر میآید، در حقیقت، مظاهر گوناگون آن حقیقت واحده است که به صورت اشیا تجلی یافته است، و اینها همه تجلی آن وجود حقیقی واحد هستند. این به این معنا نیست که وجود کثرات و ممکنات همان عین وجود خدا باشد، یا خدا در این ممکنات حلول کرده باشد، بلکه نسبت این کثرات به خدا؛ مانند نسبت سایه است با صاحب سایه. اما مواردی که در سؤال به آن اشاره شده، از قبیل شطحیات است که نباید ظاهر آن را معنا کرد، بلکه باید معنای باطنی آن را لحاظ کرد؛ زیرا این سخنانی است که عارف در
مقام فنا میگوید، نه در حالت عادی. از طرفی، نباید عرفای واقعی که
توحید صمدی قرآنی را قبول دارند، با جهله صوفیه و افرادی که فقط ادعا دارند، و مورد رد
امامان معصوم بودهاند، در یک ردیف به حساب آورد.
پاسخ را در چند قسمت توضیح می دهیم:
"شطح"، در اصطلاح سخنانی است که عرفا در هنگام وجد و بی خود شدن از خود، بر زبان می آورند که چه بسا در ظاهر، مخالف عقل، شرع و یا عرف باشد.
نمونه ای، از این شطحیات، همین مواردی است که در سؤال به آن اشاره شده و البته موارد زیاد دیگری نیز هست؛ مانند این که
منصور حلاج گفت: من خدا هستم، و یا در درون من غیر خدا نیست و... .
این گونه سخنان، بر اساس اصول
عرفان نظری و عملی، صحیح است؛ زیرا عارف در راه رسیدن به خدا و پیمودن منازل گوناگون و رد شدن، از حجاب های ظلمانی و نورانی آهسته آهسته، به جایی می رسد که به غیر از
وحدت، چیزی را نمی بیند و این باعث می شود که وجودش، الاهی شود و غیر از خدا، چیزی نبیند و به علت این که فانی در خدا شده حرفهایی میزند که حکایت از غرق شدن او در وجود حق میکند.
البته، اگر عارفی به این مقام نرسیده باشد، نمیتواند این حرفها را بزند، بنابراین اگر کسی بخواهد بدون رسیدن به این مقام، این کلمات را بگوید، به غیر از تاریکی باطن ،چیزی برای او ندارد.
جهله
صوفیه، مورد تأیید هیچ یک از عرفای واقعی و کسانی که
توحید صمدی قرآنی را قبول دارند، نیستند. روایات زیادی در رد و مذمت این قسم از صوفیه بیان شده که حاصل معنای آنها این است که امامان معصوم (علیهالسلام) آنها را رد می کردند. از جمله،
پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: یا اباذر، در
آخر الزمان مردمى هستند که در تابستان و زمستان لباس پشمى می پوشند، براى اینکه بر دگران برترى جویند، فرشتگان آسمانها و زمین بر آنان لعنت مىفرستند و ... در حالی که عارف حقیقی، در بین مردم است و در مواردی به دنبال نجات و دستگیری مردم است.
از مواردی که بیان شد؛ به خوبی روشن میشود که معنای حقیقی
وحدت وجود با آنچه مورد انتقاد افراد واقع می شود، تفاوت دارد؛ زیرا معنای درست آن این است که این کثرات، تجلی و ظهور حقند، نه این که خود حق باشند، بلکه مانند سایه و صاحب سایه هستند. با فهم این معنا و درک آن، که کار سادهای هم نیست، پاسخ این اشکال روشن می شود که اگر عارفی، برخی از این شطحیات؛ مانند مواردی که در سؤال بیان شده را بگوید، نه تنها اشکالی ندارد، بلکه حکایت از مقام آن عارف دارد، البته اگر حقیقی باشد. بنابراین، ما در این موارد، نباید به دنبال فهم معنای ظاهری این گونه سخنان باشیم، بلکه باید معنای واقعی و باطنی آنها در نظر باشد که معنای واقعی آنها هم رسیدن به مقام فنا برای عارف است.
برای توضیح بیشتر میتوانید به کتابهای زیر مراجعه نمایید:
۱. وحدت از دیدگاه عارف و حکیم، علامه حسن زاده آملی.
۲. فرهنگ اصطلاحات عرفانی، سید جعفر سجادی.
۳. عرفان و عارف نمایان، ترجمه، محسن بیدار فر.
پایگاه اسلام کوئست، برگرفته از مقاله «شطحیات»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۵/۲۳.