سریه ذات عرق
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: سریه ذات عرق.
پرسش: سریه ذات عرق به کدام
سریه گفته میشود؟ علت و انگیزه این سریه و امیر آن، چه کسی بود؟
پاسخ: این سریه به نامهای متعدد در
تاریخ آمده است که عبارتند از: "سریه زید بن حارثه"، "سریه قرده" و "سریه ذات عرق". رسول خدا ـ صلیاللهعلیهوآله ـ به تلافی و جبران ستمهایی که کفار قریش بر مسلمانان روا داشتند که حتی بعد از مراجعت مسلمانان به
مدینه اموال ایشان را
غارت نموده و خانههای بسیاری را به آتش کشیدند، به منظور ایجاد ناامنی و جلوگیری از حرکت کاروان تجاری قریش در جمادی الاخره سال سوم (۲۸ ماه پس از هجرت)، "زیدبن حارثه" را با صد سوار فرستاد تا مانع حرکت کاروان تجاری قریش گردد. این کاروان به راهنمایی فرات بن حیان عجلی بود، که کاروان را از راه عراق و ناحیه ذات عرق میبرد. زید تا قرده که در ناحیه ذات عرق واقع است پیش تاخت و بر کاروان قریش دست یافت؛ اما مردان کاروان گریختند، تنها فرات بن حیان اسیر شد و پس از
مسلمان شدن آزاد گشت. رسول خدا خمس غنیمت را که بیست هزار درهم بود، برداشت و باقیمانده را بین مردان سریه تقسیم کرد.
این سریه به نامهای متعدد در تاریخ آمده است که عبارتند از: "سریه زید بن حارثه"، "سریه قرده" و "
سریه ذات عرق" که ما در اینجا از آن به "ذات عرق" یاد میکنیم.
"البته بعضی نیز این را جزء سریا به حساب نیاوردند.
واقدی از محمد بن حسن بن اسامة، از ابو الحویرث نقل میکند: زید بن حارثه به فرماندهی هفت سریه گمارده شد که نخستین آن سریه ذات عرق بود که راه را بر کاروان قریش بست و ابوسفیان و سران قریش گریختند و فرات بن حیان عجلی اسیر شد، زید بن حارثه کالاهای کاروان را به حضور
پیامبر صلیاللهعلیهوآله آورد و آن حضرت خمس کاروان را برداشت.
پس فرماندهی این سریه با زید بن حارثه بود و این نخستین سریهای بود که زید بن حارثه به امیری آن منصوب شد. او روز اول جمادی الآخر، سال سوم و ۲۸ ماه پس از هجرت
بیرون رفت.
در
المغازی آمده است: قریش که قومی بازرگان بودند، میترسیدند که از راه شام طی طریق کنند، چه از
رسول خدا و اصحابش بیم داشتند. صفوان بن امیه میگفت:
محمد و اصحاب او، راه بازرگانی ما را بستهاند
و نمیدانیم با اصحاب او چه بکنیم، به علاوه، اهل منطقه ساحلی هم همگی با آنها هم پیمان شدهاند و ما نمیدانیم کدام راه را بپیماییم. اگر قرار باشد در مکه اقامت کرده و سرمایههای خود را مصرف کنیم در آنجا در آمدی برای ما نیست، ما ناچاریم
سرمایه خود را در بازرگانی به کار بیندازیم، تابستان تجارت شام و زمستان تجارت حبشه. اسود بن مطلب به او گفت: از راه ساحل نرو، از راه عراق برو. صفوان گفت: من راه عراق را بلد نیستم. گفت: من تو را با بهترین راهنما آشنا میکنم، راهنمایی که چشمش را میبندد و راه را میپیماید.
صفوان گفت: او کیست؟ گفت: فرات بن حیان عجلی، که آن راهها را پیموده و بر آنها مسلط و چیره است. صفوان گفت: تو را به خدا او را بیاور. او کسی پیش فرات فرستاد و چون فرات نزد صفوان آمد، صفوان گفت: میخواهم به شام بروم؛ ولی محمد راه بازرگانی ما را بسته است و کاروانهای ما ناچار از منطقه او عبور میکند، اکنون میخواهم از طریق عراق بروم. فرات گفت: من تو را از راه عراق میبرم، هیچیک از
یاران محمد آن راه را نپیموده است؛ چون آن سرزمین فلات و بیآب است. صفوان گفت: خواهش من هم همین است؛ اما درباره بیآبی، حالا در زمستانیم و نیاز ما به
آب کم است. صفوان آماده شد، ابوزمعه هم همراه او سیصد مثقال طلا و مقدار زیادی شمش نقره همراه کرد و مردانی از قریش را همراه او ساخت که همه کالای تجارتی داشتند. عبدالله بن ابیربیعه و حویطب ابن عبدالعزّی هم همراه گروهی از مردان قریش با او بیرون آمدند، صفوان هم با
اموال زیادی که شمشها و ظرفهای نقره بود و معادل سی هزار درهم میشد، راه افتاد و به ناحیه ذات عرق
بیرون شدند (راهنمای این کاروان فرات بن حیان عجلی بود که کاروان را از راه عراق و ناحیه "ذات عرق" میبرد).
در این میان، نعیم بن مسعود اشجعی که بر دین قوم خود بود، به
مدینه آمد و در قبیله بنینضیر به خانه کنانة بن ابیالحقیق وارد شد و با او شراب خورد. سلیط بن نعمان بن اسلم هم که
مسلمان بود، پیش بنینضیر میآمد و از
شراب ایشان میآشامید ـ چون در آن هنگام هنوز شراب
حرام نشده بود ـ وی آن
روز حضور داشت و همراه او شراب خورد. نعیم موضوع خروج صفوان را همراه کاروان و اموالی را که همراه اوست گفت.
سلیط همان دم بیرون آمد و خود را به پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ رساند و خبر را گزارش داد. پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ زید بن حارثه را همراه صد سوار فرستاد، آنها راه را بر کاروان بستند. بزرگان قریش همگی گریختند و فقط یک یا دو مرد اسیر شدند، آنها کاروان را به حضور پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ آوردند، حضرت
خمس آن را که معادل بیست هزار درهم بود، برگرفت و بقیه را بین اهل لشکر تقسیم فرمود. فرات بن حیان از اسیران بود، او را آوردند و گفتندش که اگر مسلمان شوی تو را نمیکشیم، او نیز مسلمان شد و کشته نشد.
پایگاه اسلام کوئست.