• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ریشه‌های تندروی خوارج

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه: خوارج، خرد، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، امام علی (علیه‌السلام).

پرسش: ریشه‌های تندروی خوارج چیست؟

پاسخ اجمالی: آنچه از عوامل انحراف خوارج در کلام معصومین کاملا هویداست جهل در کنار فقدان خرد و لجاجت و همچنین دنیاگرایی خاص در عین تظاهر به زهد و عبادات‌های شبانه است.



ریشه‌یابی جریان خوارج و یافتن عوامل انحراف آنها برای عبرت‌آموزی، مهم‌ترین مسئله این جریان است. این اهمّیت در حالتی فوق‌العاده جلوه خواهد کرد که بدانیم بر اساس پیشگویی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و علی (علیه‌السلام)، این جریان در هماره تاریخ اسلام وجود خواهد داشت و مبارزه با تندروی و افراط و هوشیاری در برابر آن، نیاز همیشگی امّت اسلام خواهد بود.

علی (علیه‌السّلام) درباره تداوم این جریان فکری فرمود:

«کُلَّما قُطِعَ مِنهُم قَرنٌ نَشَاَ قَرنٌ حَتّی یَخرُجَ فی بَقِیَّتِهِمُ الدَّجّالُ؛ هرگاه شاخی از آنها قطع شود، شاخی دیگر سر بر می‌آورد تا آن‌که دجّال از بین باقی ماندگانشان خروج کند.»

و نیز آن‌گاه که خوارج در نهروان کشته شدند و به امام (علیه‌السّلام) گفتند که تمامی این گروه کشته شدند، امام (علیه‌السّلام) فرمود:

«کَلّا! وَاللّهِ انَّهُم نُطَفٌ فی اصلابِ الرِّجالِ وقَراراتِ النِّساءِ؛ کُلَّما نَجَمَ مِنهُم قَرنٌ قُطِعَ، حَتّی یَکونَ آخِرُهُم لُصوصا سَلّابینَ؛
[۴] بحرانی، میثم بن علی، شرح المائة کلمة، ص۲۳۸.
نه! به خدا سوگند، همانا ایشان نطفه‌هایی هستند در صُلب‌های مردان و زهدان‌های زنان. هر زمان یکی از آنان سر برون می‌آورد، سرش قطع می‌شود، تا کسی از آنها باقی نمانَد، جز مشتی دزد و غارتگر.»


چنین است که باید بیش از هر چیز به روان‌شناسی مارقین پرداخت و ریشه‌های «تعمّق» را کاوید و زمینه‌های این تندروی را یافت، تا مگر عبرتی باشد برای روزگار کنونی و همه عصرها.

۲.۱ - جهل

در ریشه‌یابی جریان تعمّق، جهل را باید آغازین عامل برشمرد. در روایات اسلامی بر این نکته تصریح شده است. علی (علیه‌السّلام) افراط و تفریط، و تندروی و کندروی را برخاسته از جهل دانسته و فرموده است:

«لا تَرَی الجاهِلَ الّا مُفرِطا او مُفَرِّطا؛ نادان را جز افراطکار یا تفریط‌گر نخواهی یافت.»

چنین است کلام حضرت باقر (علیه‌السّلام) که ریشه تندروی خوارج و موضع افراط‌گرایانه آنان را جهل تلقّی کرده است. اسماعیل جُعْفی می‌گوید: از امام باقر (علیه‌السّلام) درباره آن مقدار از دین که حتما باید هر کسی بداند پرسیدم. فرمود:

«الدّینُ واسِعٌ، ولکِنَّ الخَوارِجَ ضَیَّقوا عَلی انفُسِهِم مِن جَهلِهِم؛ دین، گسترده است؛ ولی خوارج به خاطر نادانی خود، آن را بر خویش تنگ ساختند.»

این همان نکته‌ای است که امام علی (علیه‌السّلام) در تحلیل روانی و فکری خوارج و علّت تندروی‌ها و گرایش‌های افراطی آنان بر آن تاکید ورزیده و فرموده است:

«...ولکِن مُنیتُ بِمَعشَرٍ اخِفّاءِ الهامِ، سُفَهاءِ الاَحلامِ؛ ...امّا به جماعتی سبُکْ مغز و بی‌خِرَد، مبتلا شده‌ام.»

و در کلامی دیگر، خطاب به آنان فرمود:

«وانتُم ـ وَاللّهِ ـ مَعاشِرُ اخِفّاءُ الهامِ سُفَهاءُ الاَحلامِ؛ شما (به خدا سوگند) جماعتی سبُکْ مغز و نابخردید.»

و در سخن والایی، آن هنگام که آهنگ بیدار کردن آنان را داشته است، ضمن روشن‌گری، حقایقی به آنان سفارش می‌کند که از لجاجت و عمل کردن از سر جهالت دست بردارند و راه اعتدال جویند و سپس به چگونگی خُلق و خوی آنان اشاره کرده، می‌فرماید:

«ثُمَّ انتُم شِرارُ النّاسِ، ومَن رَمی بِهِ الشَّیطانُ مَرامِیَهُ، وضَرَبَ بِهِ تیهَهُ، وسَیَهلِکُ فِیَّ صِنفانِ: مُحِبٌّ مُفرِطٌ یَذهَبُ بِهِ الحُبُّ الی غَیرِ الحَقِّ، ومُبغِضٌ مُفرِطٌ یَذهَبُ بِهِ البُغضُ الی غَیرِ الحَقِّ وخَیرُ النّاسِ فِیَّ حالاً النَّمَطُ الاَوسَطُ، فَالزَموهُ؛ پس، شما بدترین مردم هستید که شیطان، تیرهای خود را به سویتان افکنده و آواره گمراهی‌تان ساخته است. زود است که در [پیوند با] من، دو گروه هلاک شوند: دوستِ افراط پیشه که دوستیِ من او را به غیر حق کشانَد؛ و دشمنِ زیاده‌ورز که دشمنیِ من، وی را از حق، دور سازد. نیک حال‌ترین مردم در [پیوند با] من، کسانی هستند که راه میانه در پیش گیرند. پس همراهِ ایشان باشید.»

۲.۱.۱ - فقدان خرد

از نگاه دین، خِردورزی و تلاش کردن از سر خِرد و رفتار را با‌ اندیشه سنجیدن بسی مهم است و دین، بدان تاکیدی شگفت دارد. پیامبر خدا فرمود:

«ما قَسَمَ اللّهُ العِبادَ شَیئا افضَلَ مِنَ العَقلِ؛ فَنَومُ العاقِلِ افضَلُ مِن سَهَرِ الجاهِلِ، واقامَةُ العاقِلِ افضَلُ مِن شُخوصِ الجاهِلِ؛ خداوند برای بندگانش چیزی بهتر از خِرد، تقسیم نکرده است. خواب خردمند، بهتر از بیدارخوابیِ نادان است و باز ایستادن خردمند [از جنگ] بهتر از جنگیدن نادان است.»

بدین‌سان، کردارهای بدون خِرد و تلاش‌های از روی جهل و حماقت، وزنی و ارجی نخواهند داشت. خوارج در سبُکْ عقلی و جهالت بدان‌گونه بودند که با آن همه شب‌زنده‌داری‌ها و عبادت‌ها، به دنبال استوارسازیِ بنیادهای عقیدتی خود نبودند.
شگفتا که آنان با آن همه رزم‌آوری در میدان‌های نبرد و عبادت‌های طولانی و تحمّل رنج در راه عبادت، هرگز به باوری استوار دست نیافتند و آن همه پایبندی به ظواهر شریعت در عقاید آنها نقش تکاملی بازی نکرد. چنین است که چون امیر‌مؤمنان شنید که یکی از خوارج شب‌ها را به نماز و تلاوت قرآن مشغول است، فرمود:

«نَومٌ عَلی یَقینٍ خیرٌ مِن صَلاةٍ عَلی شَکٍّ؛ خواب در حال یقین، بهتر است از نماز در حال تردید.»

۲.۱.۲ - لجاجت

جهالت خوارج، بسی شگفت است. آنان حتّی تا فرجام نبردی که به راه‌انداخته بودند و بر سر آن جان باختند، در تردید به سر می‌بردند؛ امّا از لجاجت دست برنمی‌داشتند. این نکته در تحلیل شخصیت خوارج، مهم است. یعنی اینان به رغم آن همه تندروی در عمل، تکیه‌گاه محکمی در عقاید نداشتند. چنین است که هنگام هلاکت یکی از آنان در نبرد نهروان، وقتی می‌گویند: سفر به بهشت، گوارا باد! رهبر آنان عبد‌اللّه بن وهب می‌گوید: نمی‌دانم به بهشت می‌رود یا به جهنّم!

مردی از بنی‌اسد که این منظره را می‌نگریست، گفت: من گول این مرد را خوردم و در جنگ، حاضر شدم و اکنون می‌بینم که خودش در تردید است. آن‌گاه با گروه خودش از آنان جدا شد و به سمت ابو‌ایّوب انصاری آمد.
پاسخ امام صادق (علیه‌السّلام) در‌باره خوارج، خواندنی و تامّل کردنی است که هم به خوارج، عنوان «مُردَّد (شکّاک)» داده است و هم چگونگی مواضع آنان را به لحاظ روانی باز گفته است. جمیل بن دُرّاج می‌گوید: مردی از امام صادق (علیه‌السّلام) پرسید:
آیا خوارج در شک بودند؟ فرمود: «آری». پرسید: چطور در شک بودند که مبارز می‌جستند [و به جنگ می‌خواندند]؟ امام (علیه‌السّلام) فرمود:«ذلِکَ مِمّا یَجدونَ فی انفُسِهِم؛ این به خاطر آنچه در خویش می‌دیدند، بود.»
نکته تامل برانگیز در این گفتگو این است که برای آن مرد، دشوار بوده است که بپذیرد کسانی با باوری آمیخته به تردید و شک به دفاع از باور، دست به شمشیر ببرند و مبارزه کنند. پاسخ امام (علیه‌السّلام) این است که آن حرکت، از سر باور نبوده است؛ بلکه احساسات درونی، آنان را به چنین موضعی فرا خوانده بود.
این نکته بسیار عبرت‌آموز و تامّل‌برانگیز است که گاهی و بلکه غالبا، شخص در صحنه‌های هیجان آفرین و مواضع برخاسته از لحظه‌ها و بدون تامّل، چنان اسیر احساس می‌شود که در توفان احساس، یکسره خِرد از کار می‌افتد، و چون این توفان نشست، تازه آن‌که بر مَرکب احساس سوار بوده، می‌فهمد چه کرده و چگونه خود را و سرمایه خود را باخته است.
کلام امام (علیه‌السّلام) نشان می‌دهد که حرکت آنان، تکیه گاه استوار اعتقادی نداشته است.صحنه‌هایی که یاد شد و دیگر واقعیّت‌های زندگی برخی از اینان، روشن کننده این حقیقت است.


دنیاگرایی و جذب جاذبه‌های دنیوی شدن را می‌توان دومین عامل انحراف خوارج برشمرد؛ دنیاگرایی با تمام شکل‌ها و نمودهایی که دارد.به واقع این موضوع، مهم‌ترین عامل جریان‌های سه گانه: ناکثین، قاسطین و مارقین است.علی (علیه‌السّلام) در بیانی ژرف، به بیان این حقیقت پرداخته است:

«فَلَمّا نَهَضتُ بِالاَمرِ نَکَثَت طائِفَةٌ ومَرَقَت اُخری وقَسَطَ آخَرونَ، کَاَنَّهُم لَم یَسمَعوا کَلامَ اللّهَ سُبحانَهُ یَقولُ: «تِلْکَ الدَّارُ الْاَخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْاَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَ الْعَـقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ»!بَلی! وَاللّهِ لَقَد سَمِعوها ووَعَوها، ولکِنَّهُم حَلِیَتِ الدُّنیا فی اعیُنِهِم، وراقَهُم زِبرِجُها؛ وقتی زمام امور را به دست گرفتم، گروهی پیمان شکستند و گروهی دیگر از جمع دین‌داران بیرون رفتند و گروهی دیگر ستم‌کاری ورزیدند، گویی کلام خداوند سبحان را نشنیده‌اند که می‌گوید: «سرای آن جهان را برای کسانی قرار داده‌ایم که تصمیم به برتری‌جویی در زمین و فسادگری ندارند و پایان‌کار از آنِ پرهیزگاران است»آری، به خدا سوگند، شنیدند و دانستند؛ امّا دنیا در چشمشان زیبا جلوه نمود و زیورهایش برایشان خوش نمود!».

شاید با آنچه درباره خوارج در تاریخ گزارش شده است، باور کردن این مطلب‌اندکی دشوار باشد. آنان که عنوان زهد را یدک می‌کشیدند و به ظاهر «دنیا‌گریز» بودند، در عبادت، سخت به خود رنج می‌دادند و در این باره از حدّ اعتدال گذشته بودند، به ظاهر به دنبال جنبه‌های مادّی دنیا نبودند، و در میدان‌ رزم آن‌چنان رزم‌آوری می‌کردند، دنیا‌مداری اینان یعنی چه؟!

۳.۱ - چهره‌های مختلف دنیا‌گرایی

باید گفت: «هزار نکته باریک‌تر ز مو این جاست!». دنیا‌گرایی و دنیامداری، نمودها و چهره‌هایی دارد. کسانی گاه بر خود سخت می‌گیرند و خود را به دشواری می‌افکنند تا مشهور و محبوب شوند، آوازه بیابند و نامشان همه جا بر زبان‌ها باشد. باری: همه موجودات عالَم، شکارچی‌اند و تفاوتشان تنها در دام‌هاست [که می‌نهند].
تا انسان از دام نَفْس و کمند شیطان رها نشده، نمی‌تواند انگیزه خود را در رفتارها خالص کند و روشن است که دنیاگرایی اگر در قالب دین‌خواهی و در لباس آخرت‌جویی باشد، بسی خطرناک‌تر از دنیاطلبی با چهره دنیاخواهانه و ظاهری تنعّم جویانه است. از پسِ آن ظاهر، حقیقت را یافتن بسی دشوار است. علی (علیه‌السّلام) در تصویر جامعی که از اصناف مردم در عصر خود به دست داده است، این حقیقت را به روشنی نشان می‌دهد:

«ومِنهُم مَن یَطلُبُ الدُّنیا بِعَمَلِ الآخِرَةِ ولا یَطلُبُ الآخِرَةَ بِعَمَلِ الدُّنیا، قَد طامَنَ مِن شَخصِهِ، وقارَبَ مِن خَطوِهِ، وشَمَّرَ مِن ثَوبِهِ، وزَخرَفَ مِن نَفسِهِ لِلاَمانَةِ، وَاتَّخَذَ سِترَ اللّهِ ذَریعَةً الَی المَعصِیَةِ؛ در میان آنان کسی هست که با کار آخرت، دنیا را می‌جوید و با کار دنیا آخرت را نمی‌طلبد، تن آساست و آرام گام بر می‌دارد و دامن لباس خود را به کمر می‌زند و به دروغ، خود را امین مردم جلوه می‌دهد و پرده‌پوشی خداوند را ابزار برای گناه قرار داده است.»

نمودهای عینی گونه‌های دنیاگرایی، بویژه دنیا جویی‌های با ظاهرِ آراسته به آخرتگرایی، بسی دشوار است.این گونه گرایش‌ها فقط در هنگامه آزمایش و در گردونه‌های دشوار زندگی خود را نشان می‌دهد؛ چرا که جوهره درون انسان‌ها تنها در چنین شرایطی آشکار می‌شود، که امام (علیه‌السّلام) فرمود:

«فی تَقَلُّبِ الْاحوالِ عُلِمَ جَواهِرُ الرِّجالِ؛ آگاهی بر گوهر آدم‌ها، در دگرگونی شرایط، حاصل می‌شود.»

۳.۱.۱ - کلام مالک اشتر

یافتن حق از پس پرده تزویر و ریا، کارِ هرکس نیست. بصیرت و ژرفانگری می‌خواهد؛ نگاهی چونان نگاهِ پرواپیشه‌ای استوار‌اندیش مانند مالک اشتر می‌خواهد که در پسِ سجده‌های طولانی و گرایش‌های مقدّس مآبانه، دنیاگرایی را بنگرد. مالک در صفّین در آستانه پیروزی بود و تا نزدیک خیمه فرماندهی سلطه‌جویان پیش رفته بود که با فشار قُرّاء، مجبور به بازگشت شد و چون باز گشت، از سر سوز، خطاب به آنان گفت:
«یا اصحابَ الجِباهِ السّودِ! کُنّا نَظُنُّ صَلاتَکُم زَهادَةً فِی الدُّنیا وشَوقا الی لِقاءِ اللّه عز و جل. فَلا اری فِرارَکُم الّا الَی الدُّنیا مِنَ المَوتِ، ألا قُبحا یا اشباهَ النَّیبِ الجَلّالَةِ؛ ‌ای سیه پیشانی‌ها! ما می‌پنداشتیم نماز خواندن [‌های فراوانِ] شما از سرِ بی میلی به دنیا و شوق‌ورزیدن به دیدار خدای (عزّوجلّ) است. امّا اکنون وضع شما را جز آن نمی‌بینم که از مرگ به سوی دنیا می‌گریزید. هَلا که زشت است [کار شما]، ‌ای همانندانِ پیرْ شترِ نجاست‌خوار!»

۳.۱.۲ - کلام امام سجّاد

چگونگی این دنیا گرایی‌ها و گونه‌گونی دنیاطلبی با تعابیری بس آموزنده و تنبّه‌آفرین در کلام امام سجّاد (علیه‌السّلام) نیز آمده است. بنگرید:
«اذا رَاَیتُمُ الرَّجُلَ قَد حَسُنَ سَمتُهُ و هَدیُهُ، و تَماوَتَ فی مَنطِقِهِ، و تَخاضَعَ فی حَرَکاتِهِ، فَرُوَیدا لا یَغُرَّنَّکُم! فَما اکثَرَ مَن یُعجِزُهُ تَناوُلُ الدُّنیا و رُکوبُ الحَرامِ مِنها لِضَعفِ نِیَّتِهِ و مَهانَتِهِ و جُبنِ قَلبِهِ، فَنَصَبَ الدّینَ فَخّا لَها، فَهُوَ لا یَزالُ یَختِلُ النّاسَ بِظاهِرِهِ، فَاِن تَمَکَّنَ مِن حَرامٍ اقتَحَمَهُ! و اذا وَجَدتُموهُ یَعِفُّ عَنِ المالِ الحَرامِ فَرُوَیدا لا یَغُرَّنَّکُم! فَاِنَّ شَهَواتِ الخَلقِ مُختَلِفَةٌ؛ فَما اکثَرَ مَن یَنبو عَنِ المالِ الحَرامِ و ان کَثُرَ، و یَحمِلُ نَفسَهُ عَلی شَوهاءَ قَبیحَةٍ فَیَاتی مِنها مُحَرَّما! فَاِذا وَجَدتُموهُ یَعِفُّ عَن ذلِکَ فَرُوَیدا لا یَغُرَّکُم! حَتّی تَنظُروا ما عَقَدَهُ عَقلُهُ، فَما اکثَرَ مَن تَرَکَ ذلِکَ اجمَعَ، ثُمَّ لا یَرجِعُ الی عَقلٍ مَتینٍ، فَیَکونُ ما یُفسِدُهُ بِجَهلِهِ اکثَرَ مِمّا یُصلِحُهُ بِعَقلِهِ؟ فَاِذا وَجَدتُم عَقلَهُ مَتینا فَرُوَیدا لا یَغُرَّکُم! حَتّی تَنظُروا ا مَعَ هَواهُ یَکونُ عَلی عَقلِهِ؟ او یَکونُ مَعَ عَقلِهِ عَلی هَواهُ؟ وکَیفَ مَحَبَّتُهُ لِلرِّئاساتِ الباطِلَةِ وزُهدُهُ فیها؟ فَاِنَّ فِی النّاسِ مَن خَسِرَ الدُّنیا وَ الآخِرَةَ؛ بِتَرکِ الدُّنیا لِلدُّنیا، و یَری انَّ لذَّةَ الرِّئاسَةِ الباطِلَةِ افضَلُ مِن لَذَّةِ الاَموالِ وَ النِّعَمِ المُباحَةِ المُحَلَّلَةِ، فَیَترُکُ ذلِکَ اجمَعَ طَلَبا لِلرِّئاسَةِ، حَتّی اذا قیلَ لَهُ: اِتَّقِ اللّهَ، اخَذَتهُ العِزَّةُ بِالاِثمِ، فَحَسبُهُ جَهَنَّمُ و لَبِئسَ المِهادُ! فَهُوَ یَخبِطُ خَبطَ عَشواءَ، یَقودُهُ اوَّلُ باطِلٍ الی ابعَدِ غایاتِ الخَسارَةِ، و یُمِدُّهُ رَبُّهُ ـ بَعدَ طَلَبِهِ لِما لا یَقدِرُ عَلَیهِ ـ فِی طُغیانِهِ، فَهُوَ یُحِلُّ ما حَرَّمَ اللّهُ، و یُحَرِّمُ ما احَلَّ اللّهُ، لا یُبالی بِما فاتَ مِن دینِهِ اذا سَلِمَت لَهُ رِئاسَتُهُ الَّتی قَد شَقِیَ مِن اجلِها، فَاُولئِکَ الَّذینَ غَضِبَ اللّهُ عَلَیهِم و لَعَنَهُم و اعَدَّ لَهُم عَذابا مُهینا. و لکِنَّ الرَّجُلَ کُلَّ الرَّجُلِ نِعمَ الرَّجُلُ هُوَ الَّذی جَعَلَ هَواهُ تَبَعا لِاَمرِ اللّهِ، و قُواهُ مَبذولَةً فی رِضَا اللّهِ؛ یَرَی الذُّلَّ مَعَ الحَقِّ اقرَبَ الی عِزِّ الاَبَدِ مِنَ العِزِّ فِی الباطِلِ، و یَعلَمُ انَّ قَلیلَ ما یَحتَمِلُهُ مِن ضَرّائِها یُؤَدّیهِ الی دَوامِ النَّعیمِ فی دارٍ لا تَبیدُ و لا تَنفَدُ، و انَّ کَثیرَ ما یَلحَقُهُ مِن سَرّائِها انِ اتَّبَعَ هَواهُ یُؤَدّیهِ الی عَذابٍ لَا انقِطاعَ لَهُ و لا زَوالَ.فَذلِکُمُ الرَّجُلُ نِعمَ الرَّجُلُ؛ فَبِهِ فَتَمَسَّکوا، و بِسُنَّتِهِ فَاقتَدوا، و الی رَبِّکُم بِهِ فَتَوَسَّلوا؛ فَاِنَّهُ لا تُرَدُّ لَهُ دَعوَةٌ، و لا تُخَیَّبُ لَهُ طَلِبَةٌ»
«اگر دیدید فردی خوش رفتار و خوش سلوک است و در سخن گفتن، آهسته [و شمرده] و در حرکاتش فروتن است، مواظب باشید گولتان نزند! چه بسیار کسانی هستند که به خاطر ضعف اراده و تصمیم و ترسو بودن، از دستیابی به دنیا و خوردن حرام آن، ناتوان‌اند و از‌این‌روی، دین را دام دنیا قرار می‌دهند. چنین کسی همواره با ظاهر خود، مردم را گول می‌زند و اگر بتواند به حرامی دست‌یابد، به آن دست می‌یازد و اگر دیدید که از مال حرام، روی‌گردان است، مواظب باشید گولتان نزند؛ چون تمایلات مردم، گوناگون است. چه بسیار کسانی که از مال حرام گرچه فراوان باشد روی بر می‌تابند، ولی به زنِ زشتْ چهره‌ای دل می‌بندند و ارتباط حرام با وی برقرار می‌کنند و اگر دیدید که از چنین زشتی‌هایی خویشتن‌داری می‌کند، مواظب باشید که گولتان نزند و بنگرید که خِردش بر چه قرار می‌گیرد؛ چون افراد زیادی هستند که از همه اینها خود را نگه می‌دارند، امّا از خرد استواری برخوردار نیستند. چنین کسی به خاطر نادانی‌اش فسادی که به وجود می‌آورد، بسیار بیشتر از اصلاحی است که با خردش انجام می‌دهد و اگر دیدید که عقلی استوار دارد، گولتان نزند. ببینید تمایلاتش هم بر پایه خردش است و یا خِردش در اختیار نفسش است و ببینید علاقه‌اش به ریاست‌های باطل، چگونه است و چه قدر از آنها دوری می‌گزیند؛ چون کسانی هستند که در دنیا و آخرت، زیان‌کار هستند و دنیا را برای دنیا ترک می‌کنند. [چنین کسی‌] گمان می‌کند که لذّت ریاست‌های باطل، از لذّت مال و نعمت‌های حلال و مباح، بیشتر است و همه اینها را برای ریاست، ترک می‌کند، به‌طوری که اگر گفته شود: «از خدا تقوا داشته باش»، بزرگ منشی، او را به گناه وا می‌دارد. او را جهنّم، بس است و بد جایگاهی است!
چنین کسی، اشتباه شب‌کوران را مرتکب می‌شود و نخستین باطل، وی را تا نهایت خسارت می‌بَرَد و پروردگارش بعد از تصمیم او بر آنچه بدان توانا نیست، وی را در طغیانش رها می‌کند. وی حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام می‌کند و هنگامی که ریاستی که به خاطر آن، خود را به زحمت افکنده بود به وی داده‌ شود، باکی ندارد که چه چیزی از دینش از دست رفته است. اینان همان‌هایی هستند که خدا بر آنان خشم گرفته و نفرینشان کرده است و عذاب دردناکی برایشان آماده ساخته است.
امّا مرد کامل و خوب، کسی است که تمایلش را تابع امر خدا قرار می‌دهد و توانش را در راه رضای خدا صرف می‌کند، خواری در کنار حق را در دستیابی به عزّت ابدی از عزّت در کنار باطل، نزدیک‌تر می‌شمارد و می‌داند که سختی‌های‌اندکی که تحمّل می‌کند، او را به نعمت مداوم در جایگاه ابدی و پایان‌ناپذیر می‌رساند و بسیاری از خوشی‌هایی که در پیروی از هوای‌نفسش به او می‌رسد، وی را به عذابی دائمی و پایان‌ناپذیر می‌کشانند.
این مرد، مرد خوب است.ب ه چنین کسی چنگ زنید و به روشش اقتدا کنید و به چنین کسی برای رسیدن به خدا توسّل بجویید؛ چون دعایش رد نمی‌شود و درخواستش [از خدا]، بی‌جواب نمی‌ماند.


۱. ابونعیم اصفهانی، احمد بن عبدالله، حلیة الاولیاء، ج۶، ص۵۴.    
۲. ابن‌حنبل شیبانی، احمد بن محمد، مسند ابن حنبل، ج۱۱، ص۵۴۲.    
۳. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغة، ج۱، ص۹۳، خطبه۶۰.    
۴. بحرانی، میثم بن علی، شرح المائة کلمة، ص۲۳۸.
۵. مجلسی، محمد‌باقر، بحار الانوار‌، ج۳۳، ص۴۳۳، ح۶۴۱.    
۶. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغة، ص۴۷۹، حکمت ۷۰.    
۷. مجلسی، محمد‌باقر، بحار الانوار‌، ج۱، ص۱۵۹، ح۳۵.    
۸. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۲، ص۴۰۵، ح۶.    
۹. طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، ج۲، ص۳۶۸، ح۱۵۲۹.    
۱۰. صدوق، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۲۵۷، ح۷۹۱.    
۱۱. ر.ک:محمدی ری‌شهری، محمد، دانش نامه امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۶، ص۴۷۲، ح۲۷۱۶ (خطابه امام در میان صف دو سپاه).    
۱۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۶۳.    
۱۳. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغة، ص۱۸۴، خطبه۱۲۷.    
۱۴. مجلسی، محمد‌باقر، بحار الانوار‌، ج۳۳، ص۳۷۳، ح۶۰۴.    
۱۵. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۱۲، ح۱۱.    
۱۶. برقی، احمد بن محمد، المحاسن، ج۱، ص۳۰۸، ح۶۰۹.    
۱۷. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغة، ص۴۸۵، حکمت ۹۷.    
۱۸. تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، غرر الحکم، ص۷۱۹.    
۱۹. لیثی واسطی، علی بن محمد، عیون الحکم والمواعظ، ص۴۹۷، ح۹۱۶۳.    
۲۰. ر.ک:محمدی ری‌شهری، محمد، دانش نامه امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۶، ص۳۰۶.    
۲۱. ر.ک:محمدی ری‌شهری، محمد، دانش نامه امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۶، ص۳۰۹.    
۲۲. طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، ج۶، ص۱۴۵، ح۲۵۱.    
۲۳. ابن ابی‌الحدید، عبد الحمید، شرح نهج البلاغة، ج۲، ص۲۷۲.    
۲۴. ابن ابی‌الحدید، عبد الحمید، شرح نهج البلاغة، ج۵، ص۹۶.    
۲۵. طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، ج۶، ص۱۴۵، ح۲۵۱.    
۲۶. قصص/سوره۲۸، آیه۸۳.    
۲۷. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغة، ص۴۹، خطبه‌۳.    
۲۸. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۱، ص۲۸۹.    
۲۹. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۱، ص۱۹۴.    
۳۰. حسینی حلی، سیدعلی بن طاووس، الطرائف، ص۴۱۸.    
۳۱. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغة، ص۷۵، خطبه ۳۲.    
۳۲. مجلسی، محمد‌باقر، بحار الانوار‌، ج۷۸، ص۵، ح۵۴.    
۳۳. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغة، ص۵۰۷، حکمت ۲۱۷.    
۳۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۶.    
۳۵. ابن‌اثیر جزری، علی بن ابی‌الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۱۸.    
۳۶. منقری، نصر بن مزاحم، وقعة صفّین، ص۴۹۱.    
۳۷. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۲۰.    
۳۸. امام حسن عسکری (علیه‌السلام)، التفسیر المنسوب الی الامام العسکری (علیه‌السلام)، ص۵۳، ح۲۷.    



سایت‌ حدیث‌نت، برگرفته از مقاله «ریشه‌های تندروی خوارج» تاریخ بازیابی۱۳۹۹/۸/۲۳.    


رده‌های این صفحه : خوارج | مباحث اخلاقی | مباحث حدیثی




جعبه ابزار