راه رسیدن به کمال
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه:کمال، کمال انسان،مکتب عرفا،انسان کامل.
پرسش :چگونه میتوان به
کمال رسید؟
پاسخ :پاسخ سؤال را در چهار بخش میتوان ارایه نمود:أ. تعریف "کمال" و تفاوت آن با "تمام" و "پیشرفت"، ب. کمال انسان، ج. کمال انسان از نظر دین اسلام، د. راه رسیدن به کمال.
کمال گاه مترادف با تمام به کار میرود و گاه در مفهومی غیر از آن، در هر صورت در مقابل "نقص" استعمال میشود. همان طور که تمام نیز در مقابل "نقص"، به کار میرود.
کمال عبارت است از "فعلیت و هستی محض و نداشتن قوه و استعداد". کمال، داشتن است هر آنچه را که برای شیء ممکن و لایق باشد. به سخن دیگر، کمال، نقطهی پایان و مرحلهی نهایی و عالی هر شیء و یا صفت یا اوصافی است که فعلیت اخیر شیء اقتضای واجد شدن آنها را دارد و امور دیگر در حدّی که برای رسیدن به کمال حقیقی آن مفید باشد، "کمال مقدمی" و "مقدمة الکمال" خواهند بود.
شاید بتوان گفت در
فلسفه در مورادی، کمال به معنای تمام است و تفاوت چندانی میان آنها وجود ندارد. لکن در متون دینی و محاورات عرفی، میان کمال و تمام تفاوت وجود دارد.
قرآن کریم برای تمام و کمال (اتمام و اکمال) دو مفهوم قایل است، و میفرماید:"اکنون دینتان را برای شما کامل کردم و نعمت خویش را بر شما تمام نمودم و راضی گشتم که
اسلام دین شما باشد".
دین را از نقص به کمال و نعمت را نیز از نقص به تمام رساندم.
از این رو فرق کمال و تمام را این گونه میتوان بیان نمود:کمال، در درجات و مراحل یک شیء است و تمام تحقق و وجود اجزای یک شیء است، به گونهای که اگر تمام اجزایی که برای اصل وجود چیزی لازم است، محقق باشد، آن شیء تام و تمام خواهد بود. و الاّ در اصل وجود و ماهیت خود، ناقص است. حال آن که کمال، در جایی است که یک شیء بعد از آن که به حدّ تمام میرسد، باز درجه ی بالاتری هم میتواند داشته باشد. لذا یک شیء میتواند، تمام باشد ولی کامل نباشد.
اما فرق کمال با پیشرفت، این است که در مفهوم کمال - وقتی که همراه با حرکت و استکمال باشد- و تکامل، تعالی نهفته است. تکامل، حرکت است، اما حرکت رو به بالا و عمودی، حرکت از سطحی به سطحی بالاتر، از مرحله و مرتبهای به مرحله و مرتبهی بالاتر، ولی پیشرفت در یک سطح افقی نیز صحیح است. مثلاً اگر سپاه و لشگری در سر زمینی بجنگد و قسمتی از سر زمین دشمن را تصرف کند، میگوییم فلان لشگر در حال پیشرفت است، اما نمیگوییم در حال تکامل است.
موجودات جهان هستی (ممکنات) یا به گونهای هستند که از ابتدای خلقت خود، هر آنچه را که لایق وجود آنان است، واجد میباشند و حرکت و استکمالی در آنان وجود ندارد، این گونه موجودات،
مجردات محض (
فرشته ،...) میباشند، و یا به نحوی هستند که فاقد کمال مطلوب و نهایی خود هستند و برای نیل به آن، نیازمند حرکت و استکمال میباشند مانند موجودات مادی و نیز انسان.
با توجه به مفهوم و معنای کمال و تکامل (حرکت از قوه به فعل)، هر موجودی، کمال مناسب با خود را خواهد داشت. کمالی که یک درخت به دنبال آن است، با کمالی که یک حیوان در جست و جوی آن است، متفاوت است. نیز
کمال انسان با کمال دیگر موجودات، یکسان نیست.
از این رو موجودات مادی را به حسب کمالات وجودی میتوان درجه بندی کرد و در میان موجوداتی که می شناسیم، جمادات در درجهی نازلتر و نباتات و حیوانات به ترتیب در وسط و انسان در درجهی عالیتر قرار دارد. بدیهی است در این درجه بندی، نوع و ارزش کمال منظور است نه حجم و مقدار آن.
تشخیص کمال انسان از کمال هر چیز دیگر دشوارتر و مشکلتر است. از جمله مجهولات انسان دربارهی انسان، همین مسأله است که کمال انسان در چیست؟ کمال اکثر اشیای عالم را (به آسانی) میتوانیم تشخیص دهیم، ولی در مورد انسان این گونه نیست.
بدیهی است، شناختن کمال حقیقی انسان، به معنای درک وجدانی و
علم شهودی ، تنها برای کسانی میسّر است که خودشان به آن نایل شده باشند، ولی چون رسیدن به کمالات اختیاری (در برابر کمالات اضطراری و غیر اختیاری) متوقف بر علم و آگاهی میباشد، لازم است این گونه کمالات قبلاً به نحوی شناخته شوند تا مورد علاقه و اراده قرار گیرند و با انتخاب و اختیار به دست آیند و اگر راه شناختن آنها منحصر به یافتن میبود، هرگز تحصیل آنها امکان نمیداشت. پس شناختی که قبلاً لازم است، از قبیل معرفت شهودی نیست، بلکه همان شناخت ذهنی و
علم حصولی است.
با توجه به مطالب پیشین، اختلاف میان فلاسفه و دانشمندان بر سر تشخیص کمال حقیقی انسان، اختلاف دور از انتظاری نیست.
بیان آرا و نظریات مختلف دربارهی کمال انسان (و انسان کامل)، و نقد و بررسی آنها سبب طولانی شدن بحث شده و هدف پرسشگر محترم نیز نبوده است. به همین جهت، به بیان چند نظر پیرامون کمال انسان اکتفا نموده، طالبان آگاهی بیشتر، به کتب مربوط مراجعه نمایند.
این نظریه، خود به دو نظر فرعی تقسیم میشود:أ. برخورداری فرد از طبیعت، ب. برخورداری اجتماع از طبیعت.
بنابر نظریهی برخورداری فرد از طبیعت که بر اساس اصالت فرد، پایه گذاری شده است، کمال انسان در استفاده و برخورداری هر چه بیشتر از طبیعت و لذتهای مادی میباشد و زندگی مرفهتر و لذت بخشتر، با به کارگیری
علم تجربی و ابزار و امکانات پیشرفتهی روز برای استخراج منابع و ثروتهای طبیعی، انجام میپذیرد.
و بنابر نظریه ی برخورداری اجتماع از طبیعت که ناشی از نگرش اصالت اجتماع و جامعه میباشد، رفاه و استفادهی بیشتر از نعمتهای دنیایی و مادی برای همه ی طبقات اجتماع هدف میباشد.
بنابراین نظر، کمال انسان در قدرت است و انسان کامل؛ یعنی انسان قادر و مقتدر. انسان هر چه مقتدرتر و نیرومندتر باشد و بر محیط خارج خود؛ یعنی بر طبیعت و نیز بر انسانهای دیگر مسلط تر باشد، به کمال نزدیکتر است. تکامل داروینی هم بر همین اساس است. موجود کاملتر در مقیاس داروین؛ یعنی موجود نیرومندتر؛ موجودی که بهتر میتواند خود را نگه داری کند و بهتر میتواند رقیب را در میدان تنازع بقا از میان ببرد. از این رو به داروین ایراد گرفتهاند که تو با این "اصل تنازع بقا" اخلاق را به کلی از میان بردهای. چون به موجب این اصل، پایه ی اخلاق متزلزل میشود.
از نظر حکما و
فلاسفهی اسلامی ، کمال انسان به دو چیز است. یکی درک حقایق (
حکمت ) و دیگری
عدالت . به عبارت دیگر، کمال انسان در
حکمت نظری و
حکمت عملی است.
پس انسان کامل از نظر حکما انسانی است که عقلش در مسائل نظری، حکیمانه باشد (حکمت) و در مسائل عملی (از نظر اخلاق) هم، انسانی است معتدل (عدالت).
عرفا معتقدند "حقیقت" یکی است و بس و آن همان خداست. غیر خدا را به نوعی، ظل و چهره و سایهی آن حقیقت میدانند. انسان وقتی کامل است که حقیقت را درک کند و به حقیقت هم برسد. "وصول به حق" و "قرب الی اللَّه" و... کمالی است که غایت آمال و آرزوی مشتاقان و عارفان الاهی است. و معنای وصول و رسیدن، "فانی شدن در او" است و فانی شدن به معنای باقی نماندن "من" و "ما" است. کسی که چنین سیری نداشته و به حقیقت نرسیده، از راه وامانده است. مرکب این "سیر"، "
عشق " و "محبت" و "اُنس"، است.
و مرکز این عشق، "دل" است. البته عشقی که عرفا میگویند با عشقهای متعارف (و روزنامهای و...) متفاوت است. عشق عارف،
عشق حقیقی است که انسان را بالا برده و به خدا میرساند. و منحصر در
عشق به خدا ست (نه عشق جنسی و یا عشق به...). در این نظریه، وسیله و راه رسیدن انسان به مقام انسان کامل، "اصلاح و
تهذیب نفس " است.
در مکتب عرفان، مواردی مانند تحقیر عقل، درون گرایی مطلق و نفس کشی و اهانت آن بسیار اهمیت دارد.
نظریات دیگری نیز در کمال انسان وجود دارد که از ذکر آنان اجتناب میگردد. پیرامون چهار نظریهی پیشین انتقادات و اصلاحاتی از دیدگاه اسلامی و متون دینی و معارف اهل بیت (ع) وجود دارد که از ذکر آنان خود داری شده و لازم است جهت اطلاع از آنان به کتابهای نوشته شده در این زمینه مراجعه شود.
نظر اسلام نسبت به هر یک از نظریات پیشین به گونهای نیست که یا به طور کلی آن نظر را قبول نموده، هیچ گونه نقد و اعتراضی به آن نداشته باشد، و یا یکباره آن را ردّ کرده و مورد انتقاد قرار دهد. بلکه با قبول نکات صحیح و مثبت هر کدام، مواردی که با بینش اسلامی و تعالیم قرآنی سازگار نباشد، گوشزد مینماید و در مورد آرای چهارگانه و... چنین است.
خدای سبحان، کمال محض و کمال آفرین است، هرچه از او ظهور کند، کامل است. عالم و آدم از او ظهور کرده و هر دو از مظاهر کمال حق اند. همه ی ذرات عالم هستی به سوی کمال و لقای حق در حرکت اند و مسیر امر الاهی را طی میکنند. انسان نیز تافتهای جدا بافته از جهان خلقت نیست، از این رو سعی میکند با رسیدن به کمال مطلوب، خود را با سایر مخلوقات وفق دهد.
قرآن کریم، در آیاتی چند جهانبینی صحیح را ترسیم و راه سیر و سلوک (و رسیدن به کمال) را به عارفان سالک نشان میدهد؛ زیرا اولاً:خدا را به عنوان "و الاخر"
معرفی میکند؛ یعنی دورترین مقصد و عالیترین مقصود اوست. ثانیاً:کاروان هستی به سمت لقای حق در حال "صیرورت" و "شدن" است "الا الی اللَّه تصیر الامور".
قرآن کریم از سیر انسان به صیرورت یاد کرده است. تفاوت "صیرورت" با "سیر" در این است که سیر به معنای حرکت است که در همه ی اجرام زمینی و آسمانی وجود دارد. اما صیرورت؛ یعنی تحول و شدن و از نوعی به نوع دیگر و از مرحلهای به مرحلهی دیگر تکامل یافتن. انسانها که بی استثنا در حال سیر و حرکت اند، صیرورت و تحول و شدنی را در پیش رو دارند که نهایت آن "لقای حق تعالی" است.
گرچه همهی هستی، از جمله انسان، به سوی خدای سبحان در صیرورت است، اما افراد، متفاوت هستند، برخی به سوی "
اسم عظیم "، عدهای به سوی "
اسم اعظم "، دستهای به سویی و...، صیرورت مییابند.
به هر حال، جامع تمامی این صیرورتها، به ویژه صیرورت انسان را میتوان، "ملاقات الاهی"
و "
قرب الهی " و "
مقام عندیت " و... دانست. ثالثاً، میفرماید:"وابتغوا الیه الوسیلة".
برای لقای حق، وسیله اتخاذ کنید که خدا هدف است و غیر خدا (هرگونه عمل قربی) وسیله.
آیات، روایات و ادعیهی فراوانی، مقصد و نهایت حرکت انسان را لقای الاهی میدانند
و کتابهای فراوانی را بزرگان
اهل معرفت در این موضوع نگاشتهاند.
انبیا و اولیای الاهی راز و نیازهای بلند و آتشینی در لقاء و وصال و... و هجران و فراق و... الاهی از خود بر جای گذاشتهاند، که پرداختن به آنها، مستلزم نگارش چندین کتاب خواهد بود و مجامع روایی و ادعیه و... در برگیرنده چنین آثاری است.
همان گونه که قبلاً بیان شد، تعبیرات مختلفی برای کمال انسان در متون دینی وجود دارد، مانند:قرب الی اللَّه، لقاء اللَّه، مقام عندیت، وصول الی اللَّه، صیرورت، ولایت، توحید، خلافت، صبغة اللَّه، تخلق به
اخلاق الهی ، رؤیة اللَّه، نظر به وجه اللَّه، ابتغاء وجه اللَّه، فنا و انس باللَّه، مجالست مع اللَّه، کمال انقطاع، تعلق به عزّ قدس الاهی، جوار اللَّه، دنو، جنب اللَّه، فتح، اسم اللَّه، قاب قوسین، اوادنی، عبودیت،... که شرح و تفصیل آنان مقصود و هدف نیست، بلکه آنچه مورد عنایت میباشد، راه رسیدن به کمال (با هر تعبیری که بیان شود) است و در بخش بعدی به آن پرداخته خواهد شد.
پس از آن که مفهوم کمال و کمال انسان از منظر اسلام به مقداری که لازم بود روشن گردید، "راه رسیدن به کمال" از جمله مسائلی است که اهمیت ویژهای را در مباحث
سیر و سلوک به خود اختصاص داده است.
کمال انسان که لقای قرب الاهی و وصول الی اللَّه و...، است نیازمند وسیله است؛ زیرا که فرمود:"ای کسانی که ایمان آوردهاید، از خدا پروا کنید، (برای لقا و سیر) به سوی او، وسیله اتخاذ کنید، و در راهش جهاد کنید، باشد که رستگار شوید."
و این وسیله، چیزی جز "بندگی" نیست.
بندگی مفتاح "
ولایت " است
و نام "بنده"، بهترین اسمهاست. از این رو
رسول گرامی اسلام (ص) که انسان کامل است "عبداللَّه" است و در شب معراج، درخواست عبودیت فرمود:"أضفنی الیک بالعبودیة یا رب".
عبد در تمام هستی و کمالات و... خود، مدیون مولای خود است و در پیشگاه او، فانی محض است.
"عبد حقیقی" که "عارف حقیقی" است، از هر رنگی، غیر از رنگ خدا (صبغة اللَّه) وارسته است و تسلیم محض و خاضع و مطیع اوست و اگر چنین بود، قلب او جایگاه آن ذات مقدس است، "لایسعنی ارضی و لاسمائی بل یسعنی قلب عبدی المؤمن".
و اگر انسان از اسارت نفس بیرون آید و به عبودیت حق گردن نهد و دل را موحد کرده و زنگار دو بینی را از آیینهی روح بزداید و قلب را به نقطهی مرکزیهی کمال مطلق متوجه کند، چنان وسعتی در قلب او حاصل شود که محل ظهور سلطنت تامهی الاهیه شود و چنان غنا در آن ظاهر گردد که تمام ممالک باطن و ظاهر را به پشیزی نشمرد. و چنان ارادهی او قوی گردد که متعلق به ملک و ملکوت نگردد و هر دو عالم را لایق خود نداند.
طیران مرغ دیدی تو ز پایبند شهوت
بدر آی تا ببینی طیران آدمیت
عبودیت و بندگی، "گوهری" است که باطن آن "
ربوبیت " است:"العبودیة جوهرة، کنهها الربوبیة".
بر اثر عبودیت،
نفس و
روح بنده صیقل یافته و محل انعکاس و ظهور انوار الاهی و صفات و اسمای ربانی میگردد و آیینهی تمام نمای جمال و جلال حق میشود.
کلمهی "عبد" از سه حرف "ع - ب - د" تشکیل گردیده است. "عین"، کنایه از علم و یقین بنده نسبت به خداوند متعال است و "باء" اشارهای به بینونت و جدایی و دوری او از غیر حق تعالی است، و حرف "دال" دلالتی است بر دنوّ و نزدیکی و تقرب بنده به پروردگار جل جلاله، بی حجاب و بی هیچ واسطه.
معراج رسول گرامی اسلام (ص) و رسیدن به مقام "قاب قوسین اوادنی" به برکت رسیدن به مرتبهی عبودیت مطلق آن انسان کامل است "سبحان الذی اسری بعبده لیلاً من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی".
پیامبر اسلام (ص) نه تنها "عبداللَّه" است، بلکه به مقامی رسید که "عبده" نام گرفت، عبد هویّت مطلقهای که منشأ همهی اسمای حسنای الاهی است، و از این رو در نماز شهادت میدهیم که "و أشهد ان محمداً عبده و رسوله".
و به تعبیر بعضی از بزرگان، در قرآن کریم، هر جا کلمهی "عبد" به طور مطلق و بدون ذکر نام به کار رود، مخصوص پیامبر اکرم (ص) است.
بندگی او به از سلطانی است
که انا خیر دم شیطانی است
فرق بین و بر گزین تو ای حبیس
بندگی آدم از کبر بلیس
گفت آنکه هست خورشید ره او
حرف طوبی هر که ذات نفسه
ظل ذات نفسه خوش مضجعی است
مستعد آن صفا را مهجعی است
گر از این سایه روی سوی منی
زود طاغی گردی و ره گم کنی
از آیات و روایات فراوانی که در موضوع بندگی وجود دارد، ارکان و اجزا و صفات بنده و بندگی را میتوان به دست آورد. لکن با مطالعه و بررسی آنان، میتوان گفت:حقیقت بندگی، بعد از معرفت و شهود بنده نسبت به ذات اقدس اله، بر "طاعت و عبادت" استوار است. عبد حقیقی آن است که از ناحیهی معرفت و شهود نسبت به مولای خود حجاب خود بینی و خود پرستی را کنار زده و به عزّ ربوبیت حق تعالی ذلّ عبودیت خود نایل آمد. خرق حجاب "انیت و انانیت" از تمام حجابها مشکلتر و مقدمهی خرق همه حجابهاست، بلکه مفتاحِ
مفاتیح غیب و شهادت و باب الابواب عروج به کمال روحانیت است.
از این روست که راه وصول به حقایق ربوبیت، سیر در مدارج عبودیت است. سالک الی اللَّه اگر به مقام ذلّ خود پی برد و نصب العین او ذلت و عزت ربوبیت شد، و هر چه این نظر قوت گیرد، عبادت روحانیتر شود و روح عبادت قویتر.
به سخن دیگر، اولین گام در راه کمال و تقرب الی اللَّه، رسیدن به مقام "فنای ذاتی" و رها نمودن هرگونه انیّت و انانیت است. خداوند متعالی فرمود:"کسی که از خانهاش بیرون شود در حالی که هجرت کننده به سوی خدا و رسول اوست، آن گاه مرگ او را دریابد، پاداش او بر خدا واقع (و لازم) شده است".
مادام که نفس را تعلقی به خویش و توجهی به انانیت است، مسافر (الی اللَّه) نشده و در حکم حاضر است نه مسافر و مهاجر.
مادر بتها بت نفس شماست
زانکه آن بت مار و این بت اژدهاست
گام دوم، "طاعت و عبادت" حق تعالی است. خداوند متعال هدف آفرینش جن و انس را عبادت قرار داده است. فرمود:"و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون".
و راه مستقیم را عبادت خویش معرفی نمود:"و ان اعبدونی هذا صراط مستقیم" و مرا پرستش کنید، این است راه راست.
از این رو
امام باقر (ع) فرمود:"تقرب به خداوند متعال نمیتوان یافت مگر به طاعات" و بدین جهت است که انجام فرایض و نوافل و... مثل نماز و زکات و... "مقرب"اند:"الصلوة قربان کل تقی"
و "مایتقرب الّی عبد من عبادی بشیء احب الیّ مما افترضت علیه...".
"
عبادت " گاه به معنای خاص آن است که در فقه و شریعت اسلامی، به اعمالی مانند
نماز و
روزه و
حج ،
جهاد ... اطلاق میشود (واجبات و مستحبات) و گاه به معنای عام و گستردهی آن است و شامل تمامی کارهایی میشود که انسان به قصد نزدیکی و رضایت الاهی انجام میدهد. هر چند که از مباحات باشد. با این فرض، آیهی شریفه "و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون" معنا و مفهوم روشن تری مییابد؛ زیرا بنابر مفهوم آیه، تنها هدف خلقت، عبادت است و با معنای دوم عبادت است که تمام کارهای انسان میتواند عبادت باشد و حال آن که اگر مراد آیه، عبادت به معنای خاص آن باشد، یقیناً بخشی از زندگی افراد، انجام کارهای غیر عبادی خواهد بود و در ساعاتی که به این گونه اعمال مشغول باشند، امتثال خواستهی حق تعالی را ننموده اند.
اولین مرحلهی عبادت در راه کسب کمال و تقرب الاهی، "انجام واجبات (فرائض) و ترک محرمات" است.
در احادیث فراوانی که از اولیای الاهی و ائمهی معصومین (علیهم السلام) به دست ما رسیده است بر این دو مطلب، تأکید فراوانی شده که به برخی از آنان اشاره میشود:
أ.
امیرمؤمنان (علیه السلام) میفرمایند:"لاعبادة کاداء الفرائض"، هیچ عبادتی مانند انجام فرائض (واجبات) نیست.
ب.
امام سجاد (علیه السلام) نیز فرمود:"من عمل بما افترض اللَّه علیه، فهو خیر الناس".
ج.
امام صادق (علیه السلام) از پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل فرمود که خداوند عزوجل فرمود:"بندهی من به چیزی محبوبتر از آنچه بر او واجب نمودم، تقرب نمیجوید، و همانا...".
د. از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که فرمود:"در آنچه که خداوند با
موسی (علیه السلام) نجوی فرمود، آمده:ای موسی، متقربان به سوی من، به چیزی مثل ورع و پرهیز از محارم، به من نزدیک نمیشوند...".
ه. از امالی
شیخ صدوق (ره) از پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل شده است که فرمود:"اعبدالناس، من اقام الفرائض و اشدّ الناس، اجتهاداً من ترک الذنوب".
و.
موسی بن جعفر (علیهما السلام) از اجداد بزرگوارشان نقل میفرمایند که پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود:"چیزی محبوبتر، نزد خداوند از ایمان به او، و عمل صالح، و ترک آنچه اوامر به ترک آن نموده است، نیست".
به تعبیر برخی بزرگان، انجام واجبات، توجه عبد است به سوی محبوب و اجتناب از محرمات، توجه به حریم خود و
مقام عبودیت خود است.
شایان ذکر است که در روایات و ادعیه منقول از امامان معصوم (علیهم السلام)، راههای فراوان دیگری، برای تقرب الی اللَّه ذکر شده است که مجال برای ذکر آنان نیست، تنها به یک مورد اشاره میشود:
امام باقر (علیه السلام) فرمود:در میان آنچه خداوند با موسی (علیه السلام) در کوه طور نجوا فرمود، آمده:"... ما تیقرب الی المتقربون بمثل البکاء من خشیتی..."
که گریه (و تضرع و...) از خشیت الاهی از بهترین راههای تقرب متقربان به سوی پروردگار معرفی شده است.
در پایان بیان ۳ نکته ضروری است:
۱. آنچه بیان گردید بخش اندکی از مطالبی است که در موضوع "راه رسیدن به کمال" میتوان بیان نمود.
۲. رسیدن به کمال و عبادت الاهی دارای شرایط و اسباب، موانع و... میباشد که برای اطلاع از آنان، به کتابهایی که بزرگان اهل معرفت در این زمینه نگاشتهاند، رجوع شود.
۳. اهل سیر و سلوک برای وصول به لقا و قرب الاهی مراحل و منازلی را بیان نمودهاند، برخی دو منزل، عدهای سه منزل، دستهای هفت منزل، تعدادی چهل مرحله، دیگری صد منزل و مقام، و بزرگانی نیز، هزار منزل.
لکن آنچه به عنوان راه سلوک و دستور العمل در روایات و کتب و دستور العملهای عارفان واصل موجود است، سفارش به پنج عمل مهم میباشد که با این بیان آمده است:
صَمْت و جوع و سَهَر و عزلت و ذکری به دوام
ناتمامان جهان را کند این پنج تمام
موجب معرفت اللَّه بود صَمْت، ولی
در سَهَر معرفت نفس کند بر تو سلام
جوع باشد، سبب معرفت شیطانی
دانش دینی از عزلت گردد بتمام
...
شرح و توضیح این موارد، در کتب عرفان عملی و سیر و سلوک، یافت میشود که طالبان میتوانند به آنها مراجعه نمانید.
پایگاه اسلام کوئست، برگرفته از مقاله «راه رسیدن به کمال»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۹/۲۰.