با توجه به اینکه داستانهای قرآنی، خیلی متنوع و حجم آنها زیاد میباشد و کل مطالب قرآن، آموزنده و انسانساز است، انتخاب کردن داستانهای قرآنی کار بسیار دشواری میباشد و نوشتن همه داستانها، برای مراکز مقدور نیست و در حیطه کاریِ مرکز قرار ندارد؛ اما برای نمونه، یک قضیه تاریخی را ذکر مینماییم.
هنگامی که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را در روز غدیر خم، علی (علیهالسلام) را به خلافت منصوب فرمود و درباره او گفت: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» (هرکس من مولای او هستم، علی مولی و ولیّ اوست). این مسئله در تمام شهرها منتشر شد. روزی «نعمان بن حارث فهری» خدمت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) آمد و عرض کرد: تو به ما دستور دادی، شهادت به یگانگی خدا و رسالت شما بدهیم و ما هم شهادت دادیم. سپس دستور به جهاد و حج و روزه و نماز و زکات دادی، ما همه اینها را نیز پذیرفتیم، اما به اینها راضی نشدی تا اینکه این جوان را به جانشینی خود منصوب کردی و گفتی: «من کنت مولاه فهذا علیٌ مولاه»، آیا این سخنی از ناحیه خودت میباشد یا از ناحیه خداوند؟! پیامبر (صلیاللهعليهوآلهوسلم) فرمود: «قسم به خداوند یگانه، این از ناحیه خداست». نعمان روی برگرداند و گفت: خداوندا! اگر این سخن حق است و از ناحیه تو، سنگی از آسمان بر ما بباران! در همین لحظه سنگی از آسمان بر سرش فرود آمد و او را کشت و آیاتی